دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بررسی علل مشکلات اقتصادی احمدی‌نژاد


بررسی علل مشکلات اقتصادی احمدی‌نژاد
امروزه بحث از اقتصاد و سیاست توأمان در قالب اقتصاد سیاسی پذیرفته شده است و حتی مجله‌ها و فصل‌نامه‌های تخصصی و مقطع تحصیلی دکترا برای آن تدارک دیده شده است از دیدگاه اقتصاد سیاسی ، اقتصاد به نوعی ابزار سیاست‌‌های دیدگاه‌ها و جناح‌های مختلف است و به نوعی زاییده تفکر مدرن در عرصه دولتی و جهانی است. از این ابزار گاه به صورت ایجابی و گاه سلبی استفاده می‌شود. یعنی چنانچه اقتصاد در دست گروه خاصی در درون حاکمیت باشد برای تقویت سیاست حکومت خود، ابزارهای اقتصادی را در خدمت سیاست قرار می‌دهد و بالعکس در جایی که اهرم اقتصادی در دست گروهی خاص متمرکز شده باشد و سیاست بر خلاف جریان جناح‌های اقتصادی حاکم باشد. این جناح‌ها برای تحمیل خواسته‌های خود در سیاست، از ابزارهای اقتصادی که در دست دارند به دولت فشار می‌آورند، نمونه آن شرکت‌های فراملیتی در آمریکا و کشورهای بزرگ صنعتی است که معمولا سیاست‌های کشورهای حامیشان را تحت تأثیر مستقیم قرار می‌دهند. به طوری که اگر هم بخواهند سیاست‌های مخالفی با این شرکت‌ها در پیش بگیرند، این شرکت‌ها اقتصاد کشورشان را با چالش رو به رو می‌کنند تا جایی که دولت ، سیاست‌های اقتصادی آنها را در عرصه اقتصاد بپذیرد و به نوعی سیاست‌های اقتصادی خود را با سیاست جناح‌های رقیب همسو کند و در نتیجه دخالت آنها را در عرصه قدرت بپذیرد. و آنها را در سیاست‌گذاری دخیل کند. این رویکرد به اقتصاد و سیاست ، ریشه در اندیشه‌های پلورالیستی دارد، که قائل به تکثر منابع قدرت می‌باشند.
در این دیدگاه‌ها توجه به اینکه در کشور منابع اقتصادی و سرمایه در دست گروه‌های مختلف پخش شده است لذا گروه‌های مختلف سعی می‌کنند از طرق متفاوت وارد سیاست شوند. تا بدین وسیله ، منابع حزبی و جناحی خود را حفظ و تقویت نمایند.
آنچه در عرصه اقتصاد سیاسی ما اتفاق افتاد ریشه در سیاست‌های اقتصادی ۱۸ سال قبل دارد. زمانی که جنگ تمام شد و دوران سازندگی شروع شد، سیاست‌های دوران سازندگی به چند دلیل به سمت سرمایه‌داری رفت. یکی به دلیل اینکه افرادی که در دوران جنگ به خارج از کشور برای تحصیل رفته بودند، از جنگ و فضای جبهه بیگانه بودند و از طرفی با دروس و متون غربی عقلانیت آنها رشد کرده بود و نیز افرادی که در داخل تنها به دروس دانشگاهی بسنده کرده بودند و با فضای اسلامی جبهه و جنگ و فرهنگ جبهه آشنا نبودند. ، بعد از جنگ از خارج برگشتند و چون دولت سازندگی آن زمان را مبتنی بر تخصص کرده بود لذا خود به خود، افراد انقلابی و دلسوز نظام از عرصه اجرایی خارج شدند. افرادی که و فضای عقلانی آنها در غرب و متون غربی رشد یافته بود و عرصه سازندگی کشور وارد شدند، لذا سعی در اجرای نظریه‌های غربی در جامعه اسلامی ایران نمودند. و همه سیستم‌های اجرایی و اداری و مالی بخصوص بانک‌ها را تحت تأثیر آراء خود در عرصه عمل کردند (چرا که ظاهر عقود بانکی اسلامی است)
۱) عدم انتقال فرهنگ و فضای اخوت جبهه توسط رزمندگان به پشت جبهه که امام (ره) هم این هشدار را داده بودند و فرموده بودند که شما بایستی فضای اخوت جبهه را در پشت جبهه منتقل کنید. لذا عدم توجه کافی به جانبازان و ایثارگران و خاواده شهدا باعث شد که آنها در دغدغه‌های معیشتی خود مشغول و گم شوند و تنها عده‌ی معدودی فرهنگ جبهه را به پشت جبهه و جامعه منتقل کنند و این برای جامعه کفایت نمی‌کرد. چرا که به علت کمبود نیروهای مبلغ و فرهنگی انقلابی باز هم در عرصه اجتماعی این نیروها در اقلیت قرار می‌گرفتند. این در حالی بود که بروکرات‌ها و مستضعفین بازار کشور را به روی اجناس مصرفی و کالاهای مونتاژی که حضرت امام (ره) در پیامی از این کار (مونتاژ) به دلیل ضربه‌ زدن به پایه‌های اقتصادی و وابسته کردن کشور از نظر اقتصادی و در نتیجه سیاسی نهی کرده بود. لذا آنها با این کار جامعه را از اهداف انقلابی ما در سیاست خارجی که احتیاج به استقلال داشت، لطمه اساسی وارد می‌کرد. بنابراین جامعه کم کم از فضای فرهنگ جبهه فاصله گرفت و جای آن را فرهنگ مصرفی و تبلیغاتی اجناس لوکس و ... گرفت به طوری که اهداف جامعه و عموم مردم بوسیله سیاست‌گذاری‌های اقتصادی و تبلیغاتی به سمت مصرف زدگی و دنیاگرایی سوق داده شد. لذا بدست گرفتن امور اجرایی و بعد امور فرهنگی و نیز امور سیاسی توسط تکنوکرات‌ها باعث تغییر و تحولاتی در عرصه داخلی و خارجی، در عرصه سیاست خارجی روابط نه شرقی و نه غربی ما تبدیل به «آمریکا» شد و با بقیه کشورهای غربی و عربی در حد استراتژیک وارد تعامل شدیم، کشورهایی که دشمنان درجه یک انقلاب بودند مانند انگلیس، فرانسه ، آلمان و ... که در جنگ مقادیر متنابهی اسلحه و امکانات و مواد شیمیایی باری ساخت بمب شیمیایی برای از بین بردن انقلاب اسلامی به عراق کردند. گرچه به فرموده حضرت امام (ره) با جهان صنعتی در ارتباط خواهیم بود. اما ما تعیین می‌کنیم که اقتصاد ما چه جهتی پیدا کند و ...» اما این روابط از حد استقلالی خارج و وارد وابستگی شد، و روابطی که برای ما به عنوان تاکتیک مطرح بود، تبدیل به استراتژی در دو دولت گذشته بخصوص در دولت خاتمی شد.
و طوری این روابط را در اذهان عمومی جا انداختند که عموم مردم تاریخ دیرینه دشمنی غرب با انقلاب اسلامی را دیگر در حافظه تاریخی خود کم رنگ می‌یافتند و به نوعی می‌توان گفت که دشمن‌شناسی مردم را کور کردند، اما در عرصه داخلی بر سرمایه‌داری تکیه داشت و در عرصه پولی و بانکی آن را دنبال کرد (لذا آنه که امروزه در دولت احمدی‌نژاد شاهد آن هستیم ، تلاش برای حذف این سیستم بانکی است که خود سرمایه‌دار پرور است و کشور را به سمت سرمایه‌داری سوق می‌دهد و قطب‌ها و قله‌های ثروت و دره‌های فقر تشکیل می‌دهد) بدین معنی که در زمان جنگ اکثریت جامعه و به نوعی جریان انقلابی جامعه درگیر جنگ بود و خانواده‌ها برای خود، پس‌انداز‌های قابل ملاحظه‌ای نداشتند و حتی بسیاری از (مخصوصا مرزنشین و استان‌های مرزی، خانه و خانواده خود را نیز از دست داده بودند) از مردم انقلابی هزینه‌های خانوادگی و پس‌انداز‌های شخصی خود را صرف جبهه و جنگ می‌کردند. اما در این بین افرادی بودند که خود را از گردونه جنگ خارج کرده بودند و هیچ کاری به جنگ و مردم نداشتند و دنبال جمع‌اوری ثروت بودند یا به خارج رفته بودند که پس از جنگ دوباره به داخل کشور برگردند، پس از پایان جنگ و شروع دوران بازسازی و به راه انداختن چرخه به نسبت از حرکت ایستاده اقتصاد ، سیاست‌های اقتصادی دولت در عرصه سرمایه‌گذاری داخلی بوسیله سیستم پولی و بانکداری کشور ( که کاملا ناعادلانه بود و عدالت اقتصادی و اجتماعی در آن دیده نمی‌شد) به سمت حکومت و دولت سرمایه‌داری پیش رفت به طور مثال طبق قوانین بانکداری باید در وام‌های کلان ۲ برابر وام دریافتی، وثیقه و سند ملکی یا ... که مالیت داشته باشد به عنوان ضمانت از طرف وام‌گیرنده پرداخت می‌شد. از آنجا که بسیجیان و در کل نظامیان و افراد انقلابی چنین ضمانیت را برای دریافت وام نداشتند لذا ارگان مردمی و انقلابی نظام نتوانستند وارد عرصه اقتصادی حکومت و دولت شوند و تنها کسانی توانستند وارد این عرصه شوند که یا بواسطه دولتی بودن اقتصاد از رانت دولت استفاده می‌کردند (که این به نوعی باعث فساد اداری و اقتصادی در دو دولت گذشته شد) یا اینکه افرادی بودن که در زمان جنگ خود را از جنگ دور نگه داشته و در داخل به انباشت سرمایه می‌پرداختند و یا اینکه چنانچه از عناصر مرفه بودند به خارج از کشور رفته و سرمایه خود را انتقال داده بودند، و پس از اتمام جنگ به داخل کشور بازگشته و وارد عرصه اقتصادی شدند و توانستند مبتنی بر سیاست‌های پولی و مالی دولت سازندگی، عرصه سرمایه‌گذاری داخلی و به نسبت صادرات و واردات کشور را بدست آورند. پس از اینکه این افراد بعد از ۸ سال به ثروت قابل توجهی رسیدند. سعی در حفظ ثروت خود از طریق وارد شدن به عرصه سیاست کردند. و از آنجا که در جریان، دوم خرداد ، حجت‌الاسلام ناطق نوری، به عنوان جریان منتصب به حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی مطرح بود و فضای بسته آن دوران را از نظر اجتماعی تدایع می‌کرد. و به نوعی از طریق جریان دوم خرداد به آن دامن زده می‌شد. و از طرفی جامعه به سمت آزادی‌های سیاسی و فرهنگی حرکت کرده بود. بنابراین اینگونه افراد به صلاح نمی‌دیدند که از جریان منتصب به هاشمی حمایت کنند، لذا بعضا به صورت اسپانسرهای (حمایت کنندگان) مالی دوم خرداد در آمدند تا به نوعی بعد از روی کار آمدن خاتمی بتوانند سهم خود را بر قدرت بدست آورند و از ثروت خود بدین وسیله در عرصه سیاست محافظت کنند و از آنجایی که در ۸ سال بعد از جنگ به جریان عمده اقتصادی ه در عرصه استفاده از راست و چه به صورت اقتصاد پنهان و بنگاه‌های خصوصی قدرتمند در آمده بودند. اقتصاد کشور را تحت تأثیر خود قرار می‌دادند. لذا دولت خاتمی هم یا تحت فشار سهم خواهی و یا به دلیل ناچار بودن و .. سیاست‌های اقتصاد سرمایه‌داری هاشمی را دنبال کرد. تا این که احمدی‌نژاد بعد از ۱۶ سال به عنوان نیروی انقلابی و برخاسته از متن انقلاب و مردم وارد عرصه انتخاباتی شد و با راهکارهای کاملا اسلامی در عرص تبلیغاتی و .. توانست پیروز انتخابات شود که این به نوبه خود پیروزی تفکر انقلابی را بعد از ۱۶ سال نوید می‌داد و از طرفی جریان ۱۶ ساله را از لحاظ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به چالش کشید. اما این آغاز راه احمدی‌نژاد به عنوان راه انقلابی نظام اسلامی بود. بسیاری از ساختارهای دولتی که رانتی بودند و نیز سرمایه‌دار پرور بودند بایستی به نفع عموم مردم در جریان عدالت اجتماعی و اقتصادی دولت اصلاح می‌شدند.
احمدی‌نژاد در عرصه دولت، توانست تا حدودی دست به اصلاح ساختار رانتی بزند چرا که مسئول مستقیم و زیر نظر مستقیم احمدی‌نژاد بود. اما در عرصه اقتصاد پنهان، دولت به مبارزه با اقتصاد پنهانی رفت که در جریان ۱۶ سال قبل به حدی ضرب شده بود که تمام کارهای اقتصادی دولت‌های پیشین متأثر از آن بود، لذا آنچه به عنوان استراتژی جناح رقیب احمدی‌نژاد انتظار می‌رفت پدیدار شد و آن مخالفت و ایجاد موانع در عرصه اقتصادی کشور بود. در این بین از عوامل و بسترها باعث سوء استفاده اقتصاد پنهان از سیاست‌های دولت شده است.
۲) عدم فرهنگ سازی در جریان ابلاغ اصل ۴۴ قانون اساسی توسط مقام معظم رهبری (مدظله العالی) با توجه به اینکه مردم ۲۷ سال اقتصاد دولتی را تجربه کرده بودند و کوچکترین نقشی در عرصه اقتصادی کشور در ۲۷ سال گذشته نداشتند، لذا این امر برای آنها به صورت فرهنگ بروز کرده بود که تنها بایستی دولت متصدی اقتصاد باشد، لذا ضعف فرهنگ در این جریان باعث می‌شد، مردم اطمینان به موفقیت در صورت وارد شدن به عرصه خصوصی‌سازی گذاشته باشند. عدم تبلیغات توسط دستگاه‌های دولتی و دست اندرکاران در دولت گذشته و نیز برخی از ضعف‌های اطلاع‌رسانی دستگاه‌های فرهنگ‌ساز‌ در زمینه اقتصادی در دولت احمدی‌نژاد باعث شده که کماکان مردم اطمینان به سرمایه‌گذاری و موفقیت در آن نداشته باشند و سرمایه‌داران گذشته در صورت خصوصی شدن جریان خصوصی‌سازی را بدست گرفته وآن را به سمت آنچه خودشان در عرصه اقتصادی می‌پسندند منحرف کنند.
یکی از خاصیت‌های خصوصی‌سازی از نظر سیاسی این است که چون همه مردم را به عرصه اقتصاد داخلی و خارجی می‌کشاند. لذا به نوعی تعلق خاطر مردم به کشور به خاطر اینکه طرف فعالیت‌های اقتصادی مردم است بیشتر می‌شود. لذا مردم قادر می‌شوند وارد عرصه سیاسی شوند و خود را در سیاست‌های اقتصادی دولت دخیل کنند. لذا چنانچه از ناحیه دشمنان خراجی و داخلی کشور و اقتصاد کشور مورد تهدید و خطر واقع شود باعث می شود به دلیل اینکه دخالت‌های بیگانگان در اصل منافع آنها را تهدید می‌کند، لذا در برابر بیگانگان اتحاد ملی آنها تقویت شود و احساس تعلق آنها به کشور بیشتر شود.
اما در این بین تنها کسانی متضرر می‌شوند که تا به حال سیاست‌های انباشت ثروت خود را از طریق اعمال فشار به دولت تحمیل می‌کردند، چرا که تکثر ثروت و منابع بوسیله خصوصی‌سازی در دست مردم به معنی خارج شدن اقتصاد از دست سرمایه‌داری به عنوان اهرم فشار بر سیاست‌های اقتصادی و ... دولت است. بنابراین آنها سعی می‌کنند تا در جریان خصوصی‌سازی یا بیشترین سهم را بدست بیاورند که دوباره وارد عرصه سیاست اقتصادی دولت شوند که این کار به دلیل عدم وجود فرهنگ مناسب خصوصی سازی، امکان موفقیت بیشتری می‌یابد، یا این که در برابر آن مانع ایجاد کنند و با منابع مالی خود سیاست‌های مالی و اقتصادی دولت را با شکست مواجه کنند.
۳) نبود بسترهای لازم برای واردات تکنولوژی (نه به صورت مونتاژ که کشور را وابسته کند) صنعتی برای ایجاد اشتغال و متناسب با فرهنگ اسلامی جامعه ما در کنار عدم فرهنگ خصوصی‌سازی و همچنین اقتصاد پنهان باعث شده که سرمایه‌ها در بخش خصوصی به جای رفتن به سمت کار تولیدی و صنعتی، به سمت مسائل اقتصادی موجود مانند زمین و مسکن پیش برود. و قیمت زمین و مسکن را به جهت جذب بالای سرمایه و افزایش نقدینگی در این قسمت بالا ببرد.
گرچه باز هم نقش اصلی در این ماجرا دست عوامل پنهان اقتصادی است چرا که سرمایه اصلی در دستان آنها است و ۷۰% مردم عادی که از طبقه متوسط و فقیر جامعه هستند با درآمدهای خود نمی‌توانند جریانات اقتصادی کشور را عوض کنند. و عوض کردن مسیر اقتصادی کشور تنها در توان عوامل پنهان بازار است که از دو دولت قبلی موجودیت یافته‌اند لذا آنچه که امروزه در عرصه سیمان، فولاد و بازار میوه و تره‌بار اتفاق می‌افتد، جریانی است در دست افراد دوم خردادی و سرمایه‌داران معارضی که سیاست‌های پولی و اقتصادی و بانکی احمد‌ی‌نژاد را به ضرر خود می‌دانند و وقتی که احمدی‌نژاد سیاست‌هایی را در زمینه مسکن و ارزان کردن آن اتخاذ می‌کند یا در جهت ارزانی بازار میوه و تره‌بار و سیمان و آهن ابلاغ می‌کند و روی آنها دست می‌گذارد، دقیقا همان روز یا روزهای بعد همان جنس و محصول یا مسکن در بازار ناشی از عکس‌العمل منفی سرمایه‌داران و اقتصاد پنهان، گران می‌شود. و این نشان می‌دهد که اقتصاد رسمی و دولتی و به خاطر حضور نیروهای رقیب، در عرصه‌های ابلاغی اقتصاد با چالش‌های جدی روبروست که سعی دارند سیاست‌های اقصتادی دولت را برای دور بعد انتخا بات ریاست جمهوری ناکار آمد جلوه دهند تا بتوانند بار دیگر در دور بعدی انتخابات ، بر عرصه سیاسی مسلط شوند.
پژوهشگر: محمد الوندی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید