یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اسماعیلی که از قربانی بیزار است ...!


اسماعیلی که از قربانی بیزار است ...!
نمایش "آقا لیلا" نوشته و کار مهرداد کوروش نیا سعی دارد به تأثیر جنگ بر زندگی خانوادگی و اجتماعی آدم ها بپردازد. شیوه شکستن زمان و تقطیع زمانی که این روزها در تئاتر ما باب شده و دیگر دارد به صورت یک کلیشه در می آید به کارگردان و یا نویسنده این اجازه را می دهد که ضعف های تکنیکی و دراماتیکی اثر را تا حدودی بپوشاند و شاید به همین دلیل باب شده است. یکی از خصایص این شیوه ایجاد تعلیق، کشش، توجه بیش از حد مخاطبان برای دریافت موضوع، تنوع تصاویر در هر صحنه، ایجاد ریتمی مطلوب و ... است. که باید گفت بیشتر در فیلم کاربرد دارد و نمونه بارز آن فیلم (۲۱ گرم) است که دوستان تئاتری ما شاید پس از ساخت این فیلم و دیدن آن بیشتر به سوی این شیوه کشش پیدا کرده اند. و اما ایده اصلی نمایش "آقا لیلا" که در واقع موضوع اصلی را هم شامل می شود بسیار شبیه به فیلمی است که در دهه ۷۰ ساخته شده بنام کلسیونر با بازی بی نظیر تراس استون. در آن فیلم یک کلکسیونر پروانه که بگونه ای مشکلات روانی نیز دارد. عاشق دختری می شود که بسیار زیباست او بخاطر اینکه دختر را برای همیشه حفظ کند و به اصطلاح برای خود نگه دارد و چون پروانه ها او را خشک می کند. فیلم بسیار جذاب است بخصوص با بازی استون که توانسته حالت های گوناگون و درونی یک روان پریش را بخوبی بازی کرده و نشان دهد.
حال آنکه در این نمایش پرداخت شخصیت اسماعیل با ضعف روبروست هر چند که او از بیان خوبی برخوردار است اما شخصیتش در سطح می ماند و این ضعف به متن و کارگردانی نیز بر می گردد. نمایش با کشتن یا قربانی کردن گوسفند شروع می شود و با کشتن و یا قربانی شدن لیلا پایان می پذیرد و در این میان آنچه می گذرد و آنچه می ماند همه بوی خون و کشتن و کشته شدن می دهد.
نمایش شکاف بین نسلها، به لحاظ فکری و سنتی، تاثیرات جنگ بر روح روان افراد و زندگی شان، مسئله مهاجرت و تفاوت فرهنگی و اقلیمی و... را مطرح می کند که تا حدودی هم موفق عمل کرده، و سعی داشته که از شعار و شعارزدگی پرهیز کند که این خود از نقاط قوت متن است. اما همانطور که گفته شد پرداخت های موضعی و موضوعی ضعیف است و هنوز بسیار جای کار دارد.
شیوه ای که نویسنده و کارگردان برگزیده بازی هایی نرم و روندی نرم را در کل اجرا می طلبد. جیغ و داد و فریاد اصولا اشتباه است بخصوص در این شیوه ما باید یاد بگیریم که بین نشان دادن اضطراب ، عصبانیت، استرس، بلند حرف زدن، فریاد کشیدن با داد و جیغ متفاوت است چون حس و رفتار و تأکیدهای بیانی و حرکتی را تحت الشعاع قرار داده و به اشتباه می کشاند.
متن اشاره هایی استعاری نیز دارد مثل اسماعیلی که نماد قربانی شدن است اما از قربانی کردن بیزار است، یا چکیدن قطران خون مادر همراه با بوی خاک و خون، و ... نریشن هایی که با صدای اسماعیل گفته می شود. و... یکی از مسائلی که علیرغم بکارگیری این شیوه اجرایی و زمان مناسب نمایش باز به چشم می آید ریتم کند است با توجه به شیوه اثر می توانست ریتم درونی و بیرونی کاراکترها کمی تندتر و مناسب تر شود. فکر کنم جذابیت موضوع و ایضا شیوه اجرا کارگردان را آنچنان در برگرفته که به نکات دیگر کمتر توجه نموده است مانند ریتم، بازی ها، بیان، شخصیت پردازیها و ..
بازیها در روند اجرا بهتر می شوند مانند بازی لیلا که در ابتدا کمی تصنعی است و طبیعی و به قول نوشته بروشور واقع نمایانه نیست . فاطمه عسگری، شاید بیشتر خود را بازی می کند و می دانیم که یک بازیگر نباید خود را بازی کند چون پیوسته در حال بازی کردن کاراکترهای دیگر است. بازیگری یعنی چیزی یا کسی غیر از خود را بازی کردن و یا به اصطلاح امروزی ها زندگی کردن، اما در روند اجرا بازی او طبیعی تر و بهتر می شود. پوریا رحیمی سام بازیگر نقش اسماعیل نقش را درونی نکرده است تنها ادای یک فردی با افکار خاص و متمایل به روان پریشی را در می آورد این نقش تک بعدی نیست نیاز به تحقیق و تحلیل دارد. بخصوص تاثرات کودکی و جنگ که ریشه های شخصیتی او را شکل می دهند دو بازیگر دیگر هم چندان قوی ایفای نقش نکردند آقا لیلا با آن بیان نپخته قابل باور نیست و تصنعی می نماید سهیل نیز تا حدی این چنین است. یادمان باشد شیوه شکست زمانی تنها در ارائه مقاطع مختلف زمانی و عقب جلو کردن آن نیست. بازیها، رفتار، حس، حرکات، میزانها و همه و همه باید مدنظر قرار گیرند بخصوص حفظ و توالی آنها در هر صحنه. مثلا بازی در صحنه اول یک نمایش که می تواند در اصل صحنه دوم یا چهارم یا آخر باشد باید با صحنه آخر یا چهارم که در واقع شاید صحنه اول باشد تفاوت داشته باشد چه به لحاظ حسی و چه وجوه دیگر. در اینجاست که تداخل حسی و رفتاری و ... پیش آمده و همه چیز تا حدودی اشتباه از آب در می آید. اینگونه است که مثلا اسماعیل حس آخرین صحنه را در همان ابتدا لو می دهد و در واقع بازی ها یک نواخت می شود. البته این ها هم به متن، هم به کارگردانی و هم به خود بازیگران بر می گردد. این اجرا به دراماتورژی نیازمند است. اما طراحی صحنه که یکی از نقاط قوت این نمایش است کاربردی و همراه با خواست متن و زیر متن پیش رفته است. آن صفحه شیشه ای انتهای صحنه، که چون دری به تاریکی و نیستی است مانند شیشه غسالخانه ها و شبیه تابوت است آن قالی ای که به شکل کنگره کنگره بریده شده و شکاف بین نسل ها را نشان می دهد و ایضا سنت هایی که در حال شکست و فروپاشی است. آن فضای سپید و تخت سپید خالی که بی روح و سرد جلوه می کند و سپیدی آن آدم را باز یاد غسالخانه یا بیمارستان می اندازد. آنان به نوعی بیمارند روحا و جسما آن گوجه فرهنگی های قرمز که چون خون است و کنتراستی را با فضا ایجاد می کند و ... همه و همه نشان از طراحی صحنه ای با فکر و اندیشه است که از نقاط قوت نمایش محسوب می شود. رضا مهدی زاده طراح صحنه و نور کارش را به خوبی انجام داده و کارگردان نیز استفاده دراماتیک از صحنه را به عمل آورده است از موسیقی نیز بجا استفاده شده و علی شهبازی سعی کرده است که موسیقی مکمل با مفاهیم نمایش باشد و کمکی به مخاطبان برای کشف لحظات احساسی، عاطفی و .... اثر نماید در کل باید گفت که شاهد نمایشی خلاقانه بودیم چه در متن و چه در اجرا و این مهمترین بخش ماجراست خلاقیت و اندیشه کارگردان که در اثر به چشم می خورد. ما شاهد تئاتری قابل تامل و تعمق بودیم. گروه نمایش بهمن در حال تجربه است و فکر می کنم که باید از آنها حمایت شود. و آنان نیز باید درصدد رفع کاستی ها خود باشند به مهرداد کورش نیا و گروهش خسته نباشید می گوییم.

سیدعلی تدین صدوقی
عضو بین المللی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
منبع : تئاتر مقاومت


همچنین مشاهده کنید