شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نقش زنان از انقلاب مشروطه تا به امروز و نقش روشنفکران دینی


نقش زنان از انقلاب مشروطه تا به امروز و نقش روشنفکران دینی
جامعه ایران هیچ گاه با چنین درجه ای از آگاهای و اراده زنان برای کنار زدن موانع و سدها و ورود به عرصه زندگی و فعالیت اجتماعی روبرو نشده است. ایران در آستانه یک انقلاب جنسی قرار گرفته که به شدت سیاسی است. پتانسیل بالای جنبش زنان و خصلت برابری طلبانه آن در بیش از دو دهه گذشته نمودهای قدرتمندی را برای این ادعا به دست داده است.
این رژیم از آغاز به قدرت رسیدن خود و قبل از آن از انقلاب مشروطه همواره از زنان به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای تحقق و پیشبرد سیاست ها و اهداف خود استفاده کرده است.
رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با جنبش زنان همانند دیگر جنبش های اجتماعی، سیاست سرکوب همراه با کوشش در منحرف کردن مسیر مبارزات آنان با محدود نمودن آن در چهارچوب تضادهای درون حکومتی، پیشبرد سیاست های خود و در نهایت گرفتن رهبری مبارزات و اعتراضات توده ای به دست خود وسوار شدن بر موج را دنبال کرده و میکند. مبارزات زنان و تشکل های آنان با توجه به خواسته های طبقاتی آن و میزان خود آگاهی به حقوق خود از تنوع و ابعاد مختلف برخوردار است. این جمع همگون نبوده و منافع و مطالبات آن نیز نهایتا مشترک نیستند.
این تشکل ها و نظرگاهها را عمدتا به دو طیف نظری وسیع می توان تقسیم کرد: طیف نظری سکولار (معتقد و خواهان جدایی دین از حکومت) و مستقل که خواهان تغییرات بنیادین در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و به تبع آن مسائل ویژه زنان هستند. گروه دیگر صرفا خواهان اصلاحاتی در چهارچوب مذهب شیعه و قابل تحمل و امروزی کردن آن می باشند. این طیف در برگیرنده گرایشات اصلاح طلبان حکومتی، جبهه دوم خرداد، ملی و مذهبی ها وبخشا اصلاح طلبان غیر حکومت می شوند.
سعی می کنم به طور کوتاه و خلاصه این طیف را توضیح دهم.
جنبش روشنفکری با آگاهی فمنیستی در سطوح روشنفکران با علایق سیاسی متفاوت جریان دارد که بیشتر از همه سعی در فرموله کردن مطالبات زنان و سازماندهی ، ایجاد رابطه با دیگر زنان و برای گسترش منافع آنان و فراروئی از وضع موجود فعالیت و مبارزه می کند. آنان خواهان دست بردن رادیکال به ریشه مسائل در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ... هستند. یکی از تفاوت های اصلی این طیف با دوره های قبلی خود این است که انان از تجربه و سابقه تاریخی فعالیت مستقیم سیاسی، چه به شکل شرکت و عضویت گستزده در سازمان ها و احزاب مختلف چپ و غیر چپ و چه در شورش های دانشجویی، جوانان و محلات برخوردار هستند. این تشکل ها و محافل در سراسر ایران به شکل ها، شیوه ها و پوشش های مختلف از جمع های خانوادگی گرفته تا فعالیت علنی و مخفی عمل می کنند. تفاوت عمده این طیف با طیف های حکومتی در ریشه یابی و تحلیل از مسائل زنان و در نتیجه برنامه ها و مطالبات کوتاه و دراز مدت آنان است. فعالان این طیف که آگاهانه و علنا خود را فمینیست می نامند (در مقابل طیفی که اصرار دارند که فمینیست نیستند) در ابتدا با اعتقاد به حق تعیین سرنوشت زن( حق زن بر بدن و روح خویش) که نه تنها در مذهب اسلام بلکه در هیچ مذهب دیگری به رسمیت شناخته نمی شود در همه عرصه ها و با خواسته هایی همچون اجتماعی کردن و افشای خشونت دولتی و اجتماعی و خانگی (خشونت یک امر خصوصی نیست)، شناختن جایگاه و توانائیی های خود و رسیدن به خودباوری (استقلال فکری و مالی)بروز فعالیت در شرایط فرهنگی خاص، تغییر سیستم آموزش و رسانه ها در جهت از میان بردن تصویر کلیشه ای و تحقیر آمیز از زنان و ... جزئی از خانواده فمینیسم جهانی هستند.
پای بندی آنان به جهانشمول بودن حقوق زنان (در مقابل طرفدران فمینیسم اسلامی و نسبیت فرهنگی که اعتقاد به بومی بودن این حقوق دارند) را می توان در حمایت شان از معاهده های بین المللی و جهانشمول زنان یافت.
آنان با مرزبندی با تابوهای سنتی، مذهبی، فرهنگی خواهان گسست با وضعیت موجود، بردن خواست های بنیادی زنان به کل جامعه و تغییر قوانین زن ستیز نظام فعلی، خواهان برابری حقوقی می باشند. بدیهی است که آنان درمقابل، با در نظر گرفتن رفرم های ناچیز و قطره چکانی مورد درخواست زنان مسلمان و زنان اصلاح طلب حکومتی کل نظام موجود و پایه های ایدئولوژیک و ساختار آن را نیز به مبارزه می طلبند.
با عدیده شدن مشکلات و مسائل زنان و شدت ستم و تبعیض جنسیتی که دامان خود زنان حکومتی را نیزکم کم گرفته بود ناچارا بخشی از زنان حکومتی دیدگاه اصلاح موقعیت زنان در چهارچوب اسلام و ارائه تفسیرهای دفاعی از حقوق زنان در قرآن را به عنوان راه حلی برای تخفیف دادن قوانین زن ستیز مطرح می کنند. این گرایش که بیشتر فعالان جنبش زنان اصلاح گر چه در داخل و چه در خارج از کشور نام فمینیسم اسلامی را به آن اطلاق می نمایند مدعی است که با نوآوری در اسلام و تفسیر متفاوت از آیات زن ستیز قرآن قادر است در موقعیت زنان در جامعه دست به رفرم بزند. بخش عمده سردمداران این گرایش از حامیان و مدافعین جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدنش تا سال های ۱۳۷۰ بودند و در ارگان های مختلف و از جمله نشریاتی که رژیم به اسم زنان منتشر می کرد فعالیت می کردند و در حال حاضر نیز هر کدام با انتشار نشریه ای سعی دارند گوی سبقت را از دیگری در حمایت شرعی از حقوق ناحق شده زن مسلمان بربایند!
این طیف که تحت فشار واقعیات اجتماعی و تاثیرات آن برخود و زندگی خویش مجبور به پذیرفتن لزوم ایجاد تغییراتی هر چند ناچیز در قوانین اسلامی گردیده است، سعی و تلاشی برای بخشیدن چهره ای قابل قبول و متعادل به تفکر زن ستیز موجود دارد. خواسته اصلاحات نسبی، گر چه می تواند کمکی به پیشرفت سطح خواسته های عام زنان و فردی آنان باشد، نهایتا پاسخگوی مسائل زنان نخواهد بود. نکته این جاست که حتی همین خواسته ها محدود نیز از طرف رژیم، آیت الله ، مراجع تقلید، حجت السلام ها و غیره دائما زیر سوال رفته و بازدن بر چسب "کفر" و "تهاجم فرهنگی" و یا "خطر فمینیسم غربی" مورد تحقیر و بازخواست قرار می گیرند.
مبارزه این طیف در آمد و رفت و چانه زدن بر سر قوانین موجود در کلاف سردرگم مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و بیت رهبری خلاصه شده است. نگاهی گذرا به طرح های مطرح شده مربوط به زنان در سالیان گذشته و ارائه آن به مجلس (حق طلاق، حضانت فرزندان، حداقل حقوق زنان شاغل، طرح بیمه زنان خانه دار، طرح پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض، برابری زن و مرد، لایحه مربوط به عسر و جرح زنان، حق تابعیت، حق تحصیل در خارج از کشور و...) و رد یا مسکوت گذاشتن اکثریت قریب به اتفاق آنها اثباتی برای این مدعا است.
رژیم همچنین تلاش کرده است که با منصوب کردن زنان حکومتی در سطح مشاورین در استانداری ها و فرماندهی و برگزاری همایش ها و برنامه های متنوع و گوناگون (با صرف هزینه های هنگفت) اول حرکت تشکل ها و محافل مستقل زنان را هر چه بیشتر محدود و از مضمون تهی نماید و از سوی دیگر در انظار بین المللی تصور فعال بودن آنان برای احقاق حقوق زنان و حمایت آنان از این خواسته ها را ایجاد نماید.
وظیفه ما به عنوان نیروی چپ و سکولار باید حمایت و تبلغ و همبستگی با طیف رادیکال این جنبش که دارای آرمان های برابری طلبانه، مدرن و جهانشمول است، باشد.
گسستن کامل حاکمیت و قدرت دولتی و نظام اداری، آموزشی، قضائی از مذهب و برقراری یک دولت و نظام سیاسی سکولار، گام اول در مسیر رهایی زنان از چنگال خرافات و تعصبات مذهبی و جنسیتی تلنبار شده از قرون است.
وظیفه سنگین و خطیر پیشبرد این مبارزه نهادی شدن آن و به چالش طلبیدن تمامی موانع نقض حقوق زنان بدون هیچ گونه ملاحظه و چشم پوشی است. فعالین جنبش زنان از هر گونه رفرمی که به بهبودی وضعیت زنان کمکی هر چند ناچیز بکند، حمایت کرده و می کنند. اما این سیاست حمایت نباید به آنجا منجر شود که در تار عنکبوت خواسته های تعدیل اسلام(دیه، قصاص، حسرو حجر، تعدد زوجات، تمکین زن، صیغه،...) گیر کرده و خود را با آن ها تعریف کنیم. قوانین و حقوقی که بدون شک در فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی جزء بدیهی ترین حقوق زنان خواهند بود. " جنبش زنان نه تنها یکی از پایه های اصلی جنبش دموکراسی در ایران بلکه تضمین نهدینه شدن دموکراسی در ایران است."
▪ در سمینارتان و در بخشی از صحبت هایتان به رابطه جنبش چپ و مسئله مردسالاری اشاره کردید. می توانید در این مورد برای خوانندگان تریبون زن این مسئله را توضیح دهید. انگیزه و نتیجه گیری خود را بیان دارید.
ـ برخی استقلال جنبش زنان را به نادرستی به معنای جدایی این جنبش از مبارزات دیگر گروه های اجتماعی می انگارند زیرا که جنبش های اجتماعی نه در انزوا بلکه در ارتباط با جنبش های دیگر و در حوزه ای از جنبش های اجتماعی گوناگون قدرت می گیرند.
جنبش های اجتماعی چه از نظر زمینه های سیاسی – اجتماعی و چه از نظر عناصر سازنده ایدئولوژی پایگاه اجتماعی و فعالان به یکدیگر پیوسته اند و از یکدیگر بهره می برند. اما تا زمانی که جنبش زنان مستقل نباشد، مبارزه با ستم جنسی در اولویت مبارزاتی قرار نمی گیرد وهمواره مسائل دیگر عمده و اصلی می گردند. وقتی مبارزه ی زنان برای برابری جنسی فاقد استقلال سازمانی باشد زنان به برای کسب حقوق خود که به عنوان مدافع حقوق دیگران درگیر مبارزه می شوند. استقلال سازمانی جنبش زنان از این نظر اهمیت دارد که مبارزه با ستم جنسی را در کنار مبارزه با دیگر اشکال ستم در برنامه ی عمل انقلاب ها و دولت ها قرار می دهد.
متاسفانه در بحث های متعدد برخی از فعالین جنبش فمینیستی و چپ مبارزات مختلف بر علیه ستم طبقاتی، جنسی، ملی را پدیده هایی جدا از یکدیگر دانسته اند و افراد را در مقابل این انتخاب گریز ناپذیرقرار می دهند که یا باید با ستم طبقاتی مبارزه کرد یا ستم ملی و یا ستم جنسی. زنان نیز مانند هر گروه اجتماعی دیگر با امکانات، باورها و توقعات متفاوت خود وارد روابط اجتماعی می شوند و از مبارزه انتظارات متفاوتی دارند.
جنبش زنان همراه با جنبش انقلابی در ایران باید به تعیین تکلیف با دولت و قدرت سیاسی بپردازد یعنی میلیون ها زن در ایران که بدون شک در تحولات آتی شرکت و نقشی تعیین کننده خواهند داشت باید از هم اکنون برنامه و مطالبات خود را روشن سازند. بدون نقشی در قدرت سیاسی خواسته های جنبش زنان همواره چیزی خواهد بود که از دیگری طلب می شود.
منظور از قدرت یابی زنان به طور کلی آن است که زنان بتوانند مشارکت فعالی در تصمیم گیری ها در قلمروهای اجتماعی مانند آموزش، اقتصاد، سیاست و نیز در قلمرو خانواده بیابند. رواج این رویکرد با فشار زنان صورت پذیرفته و می پذیرد.
هدف از استقلال تشکل های زنان تقویت این جنبش، تقویت توانائیهای فکری و عملی تک تک زنان و همچنین انسجام مبارزه ای پیگیر با ظرفیت بالا، علیه نهادها و آموزش ها و نگرش های مردسالار است و زنان در این مبارزه پیگیرترین نیرو هستند چراکه موجودیت آنها در این مبارزه نهفته است. اما این استقلال نسبی است. یعنی که این نقش در طرح مطالبات خود مستقلا عمل می کند و راه و روش خود را تعیین می کند. از سوی دیگر سرنوشتش و میزان موفقیت آن در کسب این مطالبات، بستگی مستقیم دارد به سطح پیشروی دیگر جنبش های عدالت خواهانه و موفقیت آنها. قدرت و ضعف این جنبش ها بر جنبش زنان و بالعکس پیشروی و عقب نشینی جنبش زنان بر دیگر جنبش ها تاثیر خواهد گذاشت.
ما باید در ادامه حیات و سر نوشت دیگر جنبش ها خود را دخیل و تاثیرگذار بدانیم. جنبش زنان و فعالین آن نمی بایست تحت عنوان حفظ استقلال از کنار دیگر جنبش های اجتماعی بی تفاوت بگذرند. در عین حال زنان در کلیه این جنبش ها حضور دارند،جنبش دانشجویی، جوانان، کارگری و صنفی محدود به مردان آن قشر یا طبقه نمی شود. پس عناصر شرکت کننده در جنبش زنان از یکسر به دلیل زن بودن خود- جنسیت شان- در جنبش زنان با مطالبات مشخص فعالند. از سوی دیگر به دلیل موقعیت اجتماعی خود در دیگر جنبش های اجتماعی حضور دارند. اگر جنبش دانشجویی یا روشنفکری در ایران می توانست به میزان معینی از آزادی بیان و اندیشه دست پیدا کند، جنبش زنان از این امر بهره گرفته و در آن ذی نفع می باشد.
● هویت فردی
اینکه ما به این مسئله واقف گردیم که هویت جنسی ما نه یکبار و برای همیشه بلکه به گونه ای مداوم و در روند زندگی روزمره باز تعریف و باز تولید می شود. این هویت در شرایط اجتماعی- تاریخی رشد می کند. زن و مرد بودن ما در ساختار زیست شناسی ریشه دارد ولی زنانگی و مردانگی در ارزش ها، نهادها و باورهای اجتماعی.
باید پذیرفت که هیچ حقیقتی مطلق نیست و در این جاست که عنصر آگاهی نقش تعیین کننده ای می یابد. به زیر سوال بردن میراث به ارث رسیده و انگاره های مذهبی و سنتی را باید مورد شک و تردید قرار داد. به قلب و درون سنت ها و ارزش های مسلط بر ذهن زن و مرد و تاریخ پیدایش این افکار باید دقیق شد به ایدئولوژی ها و تئوری ها.
ما زن به دنیا آمده ایم ولی طبیعتا نباید آن زنی باشیم که دیگران و یا مردان و جامعه از ما انتظار دارند. بلکه ما انسانی آزاد هستیم و باید سعی کنیم محدودیت هایی را که از بدو تولد تا کنون به خاطر جنسیتمان به ما تحمیل شده است را بشناسیم و با آن مقابله کنیم. ما زنان فقط قربانی این سیستم نبوده ایم بلکه خود در استقرار و تحکیم استثمار جنسی زن نقش داشته ایم. ما فقط با حضور خود در همه عرصه ها می توانیم مهر خود را بر تحولات جاری بکوبیم.
در جامعه مردسالار ایران زنان به سختی امکان دستیابی به شخصیتی مستقل و هویتی مشخص را می یابند و آنها نشان داده اند که این توان را دارند. برخی برای کسب شخصیت اجتماعی خود نیازمند تائیدهای مردانه خواهند بود. در این روند تمام مسائل روانی، روحی، جسمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و باورهای مذهبی و سنت ها و فرهنگ بازدارنده اند چون روندی است خلاف جریان، ناشناخته و غیر نرم ها و استانداردهای موجود جامعه مردسالار.
روند شدن در زنان موفق و پیشرو و شکوفایی استعدادها متفاوت است و هیچ نسخه یکسان و قانون کلی را نمی توان از قبل تعیین کرد. عنصر آگاهی نخستین گام در رهایی زن است. این آگاهی ربطی به مدرک تحصیلی افراد ندارد بلکه باید انگاره های ذهنی به میراث رسیده شده را مورد شک و تردید قرار داد. فقط ازظلم و ستم رفته بر زنان گفتن دردی را دوا نمی کند ما زنان نیازمند تعریف تازه از هویت خود هستیم.
● استقلال از دولت ها و حکومت ها
تجربه نشان داده است که وابستگی این تشکل ها به دولت ها و حکومت ها (چه مردمی و دموکراتیک و چه رژیم های دیکتاتوری) ابتکار عمل، قدرت تحرک و اثر گذاری آنان را کاهش داده و نهایتا آنان را به زائده نهادها و ارگان های دولتی تقلیل می دهد. تغییر نظام های سیاسی-اقتصادی موجود ضرورتا به معنای تحقق خواسته های زنان نبوده و نیست. مبارزه زنان با ستم جنسی مبارزه ای است که پس از انجام تحولات زیر بنایی نیز ادامه خواهد داشت و درست به همین دلیل استقلال از دولت ها به جنبش زنان قدرت مانور و قدرت تحرک لازم برای طرح خواسته ها و همچنین حفظ دستاوردهایش را خواهد داد.
یک دولت انقلابی قطعا می تواند گام های قانونی بزرگی در راه احقاق حقوق زنان بردارد در چنین نظامی بهبود نهادهای حقوقی، حکومتی و اقتصادی به خودی خود مسائل زنان را حل نمی کند(رفرم از بالا). بلکه کل مجموعه فرهنگی شامل ارزش های اعتباری و نظام ارزشیابی به همراه اجزاء دیگر آن نظیر مذهب، سنت ها و غیره می بایست تحول یابد. یکی از شاخص های ارزیابی انقلابات، میزان افزایش مشارکت زنان و استقلال حرکت آنان است. این شاخص یعنی مشارکت مستقل زنان و پذیرش حقوق ویژه آنان از سوی جامعه عمدا دارای ابعاد فرهنگی است و تا زمانی که جامعه زیر تاثیر باورهای سنتی، از پذیرش حقوق انسانی این قشر اجتماعی خودداری می کند، نمایانگر این واقعیت است که هنوز در مجموعه فرهنگی گذشته زندگی می کند. در چنین حالتی نمی توان ادعا کرد که انقلاب تغییرات قابل توجهی در ساختار فرهنگی چنین اجتماعی به وجود آورده است. این ابعاد فرهنگی چه در خود زنان و چه در جامعه باید تغییر کند. پاسداری از ارزش های طرح شده در انقلابات نیازمند حمایت همه جانبه زنان می باشد و این امر بدون آگاهی زنان امکان ندارد. بدیهی است حمایت زنان از انقلابات، بستگی کامل به این واقعیت دارد که تا چه اندازه آنان به حقوق ویژه خود توجه دارند. سیر تحولات انقلابی در جوامع مختلف نشان داده است که زنان در ابتدای شروع این تحولات بدون طرح خواسته های مشخص خود و صرفا جهت برابر طلبی و عدالت خواهی، وارد صحنه مبارزات می شوند، ولی معمولا در ادامه حرکت خویش به تدریج مستقل تر می شوند و مبادرت به طرح خوا ست های خاص خویش می کنند. برای مثال نقش زنان در انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر.● گروه ها و احزاب سیاسی
برنامه احزاب، گروه ها و سازمان های سیاسی ( چه در قدرت و چه در اپوزیسیون) تمامی عرصه های زندگی را در بر می گیرد و تحول عمومی در مناسبات اجتماعی را مد نظر دارد و طبقات، ایدئولوژی ها، آرمان ها و سیستم های معینی را نمایندگی می کند. اما این احزاب برای دفاع از منافع ویژه زنان نیست که تشکیل می گردند و تا جایی به رهایی زنان توجه دارند که با خط و مشی سیاسی و روابط اجتماعی آنان ارتباط پیدا می کند. اما جنبش زنان و استقلال آن وظیفه اش و ذات وجودی اش رهایی زن است. این استقلال باعث می شود که تغییر و تحولات، جدایی ها و پیوند ها ی درون این جنبش و گروه های سازمانده آن صرفا بر اساس نیازهای خود این جنبش و مکانیزم درونی آن صورت گیرد و نه در خارج از آن. ولی این موضوع مانع از شرکت زنان در سازمان های سیاسی مختلف و مبارزه در صفوف آنان نمی شود. و به همین خاطر بسیاری از زنان فعال در تشکل های زنان به فعالیت و انجام وظایف معینی در فعالیت های حزبی و سازمانی نیز پاسخ آری داده اند که می تواند و باید در دگرگونی تفکر مردانه حاکم بر این نیروها نقش بزرگ و تعیین کننده ای بازی کند. از طرفی در صد زیادی از زنان یک جامعه ممکن است هیچ گاه برنامه هیچ حزب سیاسی را نپذیرند اما برای مبارزه علیه ستم جنسی فعالانه بکوشند. آیا این زنان حق تشکل ویژه خود را نبایستی داشته باشند؟ این آن سقفی است که زنان مختلف با نظرات و عقاید گوناگون را برای اهداف معین خود گرد هم می آورد. برای باز شدن این نکته کافی است که به تجربه زنان در بعد از انقلاب بهمن توجه کنیم. هر چند گروه های زنان که از اوایل سال ۱۳۵۷ شمسی به وجود آمدند، تحت تاثیر افکار دموکراتیک بودند ولی به رغم ادعای استقلال در قبال سازمان های سیاسی ، وابستگی اغلب آنها قطعی بود.
خواسته های این گروه های زنان عمدتا شامل مبارزه ضد امپریالیستی- استقرار شوراها، حمایت از کارگران و دهقانان و قشرهای فقیر جامعه، پشتیبانی از جنبش های آزادیبخش جهان، ملی کردن بانک ها و غیره بود. آنچه این گروه های زنان مشخصا در مورد زنان مطرح می کردند عبارت بود از کار مساوی- دستمزد مساوی، تدابیر اجتماعی برای زنان باردار شاغل، ایجاد مراکز پرورش کودکان، مبارزه بر ضد فرهنگ استعماری و ارتجاعی که موجب استثمار زنان می گردد، می شد.
دربین گروه های مختلف زنان که عمدتا وابسته به جریانات سیاسی گوناگون بودند تفاوت های کوچکی از قبیل اولویت دادن یا مورد تائید قرار دادن مسئله یا مسائلی در واقع توجیهی بود برای تعدد و پراکندگی این سازمان ها. باید توجه کرد که شرایط احزاب سیاسی در آن زمان اتحادی را میسر نمی ساخت. مبارزه روی مسائل زنان متمرکز نمی شد بلکه بیشتر روی مواضع سیاسی احزابی که هدایت گروه های زنان را در دست داشتند تمرکز پیدا می کرد و دلیل اصلی حیات کوتاه مدت این گرو های زنان نیز بود.
از طرف دیگر اکثر زنان سازمان های سیاسی چپ بنا به شرایط آن زمان نیروهای سیاسی فاقد هویت زنانه و جنسیت زنانه بودند و خواسته ها عمده آنان همانا خواسته های عمومی جنبش چپ و مترقی آن زمان بود.
در بسیاری از جنبش ها انقلابی راه حل مسئله زن را در جنسیت زدائی زنان دانسته اند، اگر زنان عاری از ویژگی های زنانه باشند، دیگر پدیده ای به نام مسئله زن وجود نخواهد داشت؟! اما جنسیت زدائی تحمیل اولویت ها و هنجارهای مردانه برزنان است. در سازمان های سیاسی نیز مانند دیگر سازمان های اجتماعی لازمه پیشرفت زنان پذیرش راه و روش های مردانه بوده است و این یکی از دلایل سرخوردگی زنان فعال از سازمان های سیاسی گردید. رژیم اسلامی با توجه به زمینه های موجود فرهنگی، سنتی، و سابقه تاریخی آن از انقلاب مشروطه به بعد از یک طرف و عدم آگاهی توده زنان در سطح وسیع و نبودن حمایت کافی از طرف مردان و بخصوص فعالین سیاسی و جنبش چپ توانست سرکوب نیمی از جامعه را بلافاصله بعد از انقلاب با موفقیت آغاز نماید.
● چرا تشکل های مستقل زنانه؟
زنان باید به عنوان یک جنس معین که خواسته های منحصر به فرد جنسی خود را دارند و بنا به همین خصوصیت جنسیتی نیز مورد ستم معینی قرار می گیرند بایستی تشکل های خاص خود را داشته باشند. آنها باید با ایده ها و نظرات خود در این مبارزه دخالت کرده و سرنوشت سیاسی و اجتماعی و خصوصی خود را به دست بگیرند. تعیین مسیر این جنبش توسط آنان و در نهراسیدن از اشتباه و غلبه بر پیچ و خم های این تشکل یا بی و سازماندهی است که هموار می شود.
نظام سرمایه داری، مردسالار و زن ستیز را نمی توان از عاملین و بانیان آن تفکیک کرد و بطور مجرد تنها از مردان سخن گفت. اما ما بدون اینکه مردان را مستقیما علت ستم کشی زنان بدانیم(ضمن اینکه آنها در چهارچوب سیستم مردسالاری و حفظ و تداوم آن ذی نفع هستند) و بدون آنکه اعتقاد داشته باشیم مردسالاری جزئی از بیولوژی و ذات مردان است که با آن متولد شده اند باید به آن اذعان داریم که : جنبش زنان به عنوان جنبشی که هدف اصلی آن به زیر سوال بردن مناسبات غیر عادلانه و قدرت میان میان زن و مرد و مقابله با نقش فرودستی زنان در جامعه و خانواده است( که در این بی عدالتی عده ای و گروهی ذی نفع هستند و عده ای از آن رنج می برند) باید برنامه و سیاست مبارزاتیمان را با مشارکت آگاهانه خود تنظیم کنیم.
برای آن دسته از مردانی که به سیستم مردسالاری و اساس ستم زدگی زنان اعتراض دارند دفاع از خواسته های زنان بیشتر امری است مربوط به اندیشه و نظرو فکر(مثل ابراز همبستگی و پشتیبانی از مبارزات سیاهان در افریقای جنوبی که توسط نیروهای مترقی سفید پوست صورت می گرفت و می گیرد) ولی برای زنان امری است که موجودیت آنها و هستی اجتماعی آنها را تعیین می کند.
این مباحث ما را به هیچ وجه به این نتیجه نمی رساند که هیچ گونه همکاری بین زنان و مردان در هیچ چهارچوبی ممکن نیست. زنان می توانند بر سر اهداف عمومی این جنبش در مبارزه علیه بی عدالتی های موجود در مبارزه برای دموکراسی و علیه نظم موجود، علیه جنگ و برای صلح و غیره با مردان به توافق رسیده و وارد عمل شوند. حتی حول مسئله زنان و خواسته های مشخص این جنبش می توان بنا به ضرورت و به صورت موردی وارد اتحاد عمل با جریانات دیگر شد.
اما باید استقلال این تشکل ها از مردان، قاعده وجودی چنین گروه هایی باشد. چنین سقفی برای رشد آگاهی زنان، آموزش و اتکا به نیروی خودشان و اینکه یاد بگیرند که ظرفیت های خود را جدی گرفته و یکدیگر را ببینند امری حیاتی است.
زنان باید بتوانند جبران عدم حضور تاریخی خود در اجتماع را بکنند و به دست گیری سرنوشت خویش در دست خود اولین گام برای این هدف است.
ما به پشتیبانی مردان و همراهی آنان در این راه نیاز داریم. اما تبیین خواسته ها، نیازها، اهداف و شعارها و تعیین متد و شیوه های مبارزاتی این جنبش توسط خود زنان و گروه های متشکل زنان صورت پذیر خواهد بود.
▪ نظر شما در مورد کمپین یک میلیون امضاء که در سمینار هم مطرح شد، چیست؟ و شما اساسا این حرکت را چگونه ارزیابی می کنید و چه وجهه ای برای آن در جنبش زنان قائل هستید؟
ـ بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ جمعی از فعالین جنبش زنان در ایران تصمیم می گیرند که برای هر چه مردمی تر شدن جنبش آکسیون های جدیدی را انجام دهند. ایده کمپین یک میلیون امضاء نتیجه این تصمیم بوده است. باید در نظر داشت که جنبش زنان در ایران، مانند هر جنبش فراگیر دیگر، دارای اقشار،طبقات،و به تبع آن نظرگاه ها وانگیزه های متفاوتی می باشد. به نظر من طرح این کمپین برای آشتی میان نظرات گاها کاملا متفاوت در جنبش زنان است. با مراجعه به اسناد منتشر شده از طرف کمپین می توان به نکات زیر پی برد: ابتدا در کلیات طرح از فازهای مختلف نام برده می شود ولی هیچ گونه تعریف یا توضیحی در باره این فازها و مراحل دیگر فعالیت داده نمی شود.
میان بیانیه یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و کلیات این طرح به همراه فرم های ارائه شده برای امضا تفاوت وجود دارد. بیانیه و فرم های امضا خواهان لغو قوانین اسلامی حاکم بر سرنوشت زنان مثل حق طلاق، حق سرپرستی کودک، سن ازدواج و غیره می باشد. نویسندگان بیانیه اساس تقاضای خود را برتناقض میان قوانین پایه ای حقوق بشربا قوانین رایج در جمهوری اسلامی قرار می دهند. درقوانین حقوق بشر هر نوع تبعیض جنسی، قومی و مذهبی منع شده است و دولت جمهوری اسلامی با امضای این قراردادها در واقع خود را متعهد به اجرای مفاد آنها نموده است. با چنین استدلالی بیانیه از دولت می خواهد تا قوانین جاری در ایران را بازنگری نموده و بر اساس تعهدات بین المللی خود عمل نماید.
در باره این استدلال فقط کافی است به عملکرد و برخورد دولت جمهوری اسلامی در۲۸ ساله گذشته نگاهی بیاندازیم. این رژیم از همان ابتدا در برابر معاهده حقوق بشر جهانی، حقوق بشر اسلامی را مطرح کرد و بدین ترتیب علنا اعلام نمود که ملزم به رعایت و یا اجرای مفاد این قرارداد نیست. همانطور که می دانیم در طی همه این سال ها رژیم با استناد به این قانون از هر نوع کنترل و یا بازدید کمیته های حقوق بشر جلوگیری کرده و گزارشات آنان در باره نقض حقوق بشر در ایران را کاملا نادیده گرفته است. چطور می توان از چنین رژیمی خواست که به قراردادهای بین المللی خود متعهد بماند؟
من دو هدف طرح شده در کلیات را عینا مطرح می کنم:" جمع آوری یک میلیون امضاء قبل از هر چیز به مسولان و افکار عمومی جامعه نشان خواهد داد که بسیاری از زنان و مردان آزاد اندیش در ایران خواستار تغییر و بازنگری در قوانین تبعیض آمیز و زن ستیز موجود هستند. و این خواست تنها خواست یک گروه کوچک زنان ایرانی نیست." " همچنین این طرح به قانون گذاران ثابت خواهد کرد که زنان ایران در مورد خواست خود جدی و استوار هستند." همچنین در جزوه حقوقی آمده است که "...در درجه اول سعی کنیم با استفاده از راه های قانونی و شرط هایی که موقع ازدواج می گذاریم با [این قوانین] مبارزه کنیم و بعد تلاش کنیم تا با حذف قوانینی که غیر انسانی و تبعیض آمیزند و پایه و اساس خانواده ها را به خطر می اندازند برای خود ما و برای همه انسان های دیگر دنیای بهتر و آسوده تری را خلق کنیم."
وقتی رژیم جمهوری اسلامی هیچ گونه حساسیتی به خدشه دار شدن وجهه خود در عرصه بین المللی نشان نمی دهد، وقتی رئیس جمهور اصلاح طلب؟! این رژیم اعتراضات میلیون ها تن از کسانی که به او رای دادند را نه تنها به هیچ می گیرد بلکه اعتراضات مسالمت آمیز آنان را سرکوب هم می کند، چطور می توان امیدوار بود که از یک میلیون امضاء می توان به عنوان اهرم فشاری بر این دولت استفاده نمود.برای این دولت چه فرقی می کند که تعداد اندکی فعال جنبش زنان خواهان حذف قوانین ضد بشری بر علیه خود هستند یا یک میلیون نفر؟
می توان فرض را بر این گذاشت که نویسندگان این بیانیه به این واقعیت واقف هستند واز مطرح کردن این خواست ها فقط جنبه افشاگرانه، اعتراضی و تبلیغی آن مورد نظر بوده است. اگر واقعا هدف این بوده است، بهتر نبود که از جمع آوری این امضاها به عنوان اعتراض به این قوانین و نهایتا ارائه به مراجع بین المللی برای اثبات غیرقانونی بودن این رژیم استفاده می شد؟ ارائه کنندگان این طرح با چه هدفی این اسناد را برای امضاء به مردم ایران ارائه می کنند؟ آیا به امضاء کنندگان می گویند که امضای آنان منجر به تغییر قوانین می گردد؟ به نظر من صدای اعتراضات زنان بسیار بلند تر و رادیکال تر از این بیانیه است. این کمپین مرا به یاد جمع آوری ۶۰ میلیون امضاء برای وادار کردن رژیم به رفراندم [علیه خود!؟] می اندازد.
نویسندگان تلاش دارند تا با استفاده از حکم ثانویه در اسلام در قوانین موجود تغییری ایجاد نمایند. درکلیات طرح می خوانیم:" خواسته های این طرح ضدیتی با اسلام ندارد. زیرا جزو اصول دین به شمار نمی آیند. تغییر قوانین که در این کمپین مورد درخواست است محل اختلاف بین مجتهدین و علمای دین است و بسیاری از فقها از جمله آیت الله صانعی یا آیت الله بجنوردی و شمار دیگری از مجتهدین سال هاست که بازنگری در قوانین تبعیض آمیز علیه زنان را مورد تائید قرار داده اند و تغییر آن را مغایر با اسلام ندانسته اند."
با استناد به مجتهدین و حکم ثانویه ، مسولین این کمپین در واقع از خواست رفع تبعیض از زنان به عنوان یکی از حقوق انسانی صرفنظر کرده و آن را تبدیل به بحثی تکنیکی برای تبدیل بدتر به بد (اگر بتوان واقعا چنین تفاوتی قائل شد) میان مجتهدین نمو ده اند.گویی که مثلا تبدیل سن ازدواج از ۹ سال به ۱۳سال تغییری در اساس استفاده جنسی از کودکان می دهد. به همین دلیل است که بحث حجاب و حق انتخاب پوشش که از ساده ترین و اولیه ترین حقوق انسان ها می باشد در طرح کلیات و بیانیه اصلا مطرح نشده است و فقط در یکی از جزوات حقوقی این طرح اشاره ای کمرنگ به آن گردیده است و آن هم فقط در باره زنان مسیحی ! بدین ترتیب مبارزات روزمره زنان در خیابان ها برای احقاق این حق و تاوان های گرانی که می پردازند کاملا ندیده گرفته شده است.
همانطور که در بالا اشاره کردم جنبش زنان در ایران جنبشی فراگیراست و اقشار مختلف جامعه با منافع متفاوت را در بر می گیرد. در این چهارچوب من مخالفتی با چنین آکسیون هایی ندارم. انتقاد من از کسانی است که سکولار وبخصوص نیروهای چپ هستند ولی این بیانیه را امضاء کرده و در واقع با امضای خود از چهارچوب این طرح دفاع می کنند. این طرح به وضوح می گوید که مخالفتی با خود قوانین اسلامی و ماهیت ضد زن آن ندارند. تمام مذاهب با حق تعیین سرنوشت زن، حق زن بر بدن خویش و به زندگی مستقل خویش مشکل دارند و تمام قوانین رنگارنگ آنان هم برای سرکوب چنین حق انسانی است. براساس استدلالات این طرح گویا که می توان قوانینی مترقی از سیستمی متحجر استخراج کرد. ما به عنوان نیروهای چپ و سکولار نمی توانیم و نباید از چنین سیستمی به صرف اینکه حرکتی همه گیر در ایران است و خواهان تعدیل و امروزی کردن اسلام است، دفاع کنیم. من فکر می کنم به همین دلیل است از اشاره به "خواسته های این طرح ضدیتی با اسلام ندارد" در بیانیه خبری نیست. و شاید هم به همین دلیل هرکسی از ظن خود یار این طرح گردیده است.
در پایان با تشکر از وقتی که در اختیار من قرار دادید برایتان در راه حمایت از مبارزات جنبش زنان میهن مان آرزوی موفقیت های روز افزون دارم.
▪ با سپاس ازخانم سیمن اصفهانی از اینکه دعوت ما را برای این مصاحبه را پذیرفتید
سیمن اصفهانی
http://tribun-e-zan.blogfa.com/post-۶۵.aspx


همچنین مشاهده کنید