شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زنان در روابط جدید قدرت


زنان در روابط جدید قدرت
تا قبل از زایش و گسترش اندیشه های فمینیستی گرایش جوامع به سنت های غلط رایج و تقید به آیین های مردسالارانه و سعی در مبدل ساختن چنین الگوهایی به قوانین ثابت باعث شده بود که زنان به عنوان بازیگران استراتژیک پایه های قدرت سیاسی خویش را دیر دریابند و از دریافت و درک انگاره ها و الگوهای ارزشی خود در بازی های سیاسی عاجز بمانند.
امروزه چنین جایگاهی به وسیله زنان از رویکرد منازعه گرایانه به رویکردی مشارکت جو و رقابت آمیز تغییر مسیر داده است و در سطح و قالب افقی فرصتی را به زنان اعطا کرده که آنان بخواهند همراه با موج های فمینیستی از فرصت ها و امکانات موجود برای بروز توانمندی های خود در کانون قدرت استفاده کنند و از چنین مجرایی برای بیان دیدگاه ها، اعتقادات و مطالبات خود استفاده کنند و به رفع و پایان انواع تبعیض و ستم نژادی همت گمارند.
در این میان اندیشه های فمینیستی با مساعی آبای خود بیشترین تاثیر را برای باز شدن مسیر فعالیت و بازی قدرت و سیاست زنان در سطح جهان بازی کرده است.
هنگامی که سیمون دوبوار نویسنده فرانسوی در نقد اندیشه های غیرهمسو با رهیافت فمینیست سخن گفت، هیچ گاه در این اندیشه نبود که روزی بن مایه و جوهره فکری سخن او بتواند پساساختارگرایان فرانسوی را در به از هم پاشیدن اندیشه فالوسنتریسم (نرینه محوری) مدد رساند. دوبوار بر این اعتقاد بود که انسان مرد و زن آفریده می شود، اما عملکرد فرهنگ، او را به مونث و مذکر بدل می سازد.
به این ترتیب این آبای رهیافت فمینیسم به این نتیجه نظری و عملی رسیده بود که فرودستی زنان نه در ذات آنان، بلکه در شیوه نگرش و رفتار جامعه با آنان است.
اما بعدها ساختارگرایی سوسور و رهیافت شالوده شکن ژاک دریدا مستمسکی برای فمینیست ها قرار گرفت تا آنان بتوانند با تاسی به آن، ساختار های مردمحور و فالوسنتریسم را از هم فرو بپاشند. دریدا در تبیین بیشتر اندیشه های خود بر این باور است که مردم جهان سوم را باید قوم محور نامید و در عوض زنان را باید مردمحور قلمداد کرد.
بنابراین اگر روزی نظام مردسالار کنونی به نظام زن سالار در بازی قدرت و سیاست تغییر ماهیت دهد، خود این نظام جدید به وجود آمده می تواند در معرض شالوده شکنی قرار گیرد و به ساختاری غیر از خود مبدل شود.
البته قبل از رهیافت نظری و عملی دوبوار حرکت های پراکنده یی برای بهبود وضع زنان به وسیله برخی از اندیشمندان مارکسیسم صورت گرفته بود و تلاش آنان هسته مرکزی تشکلی شد که از حقوق تساوی زن و مرد در جامعه سیاسی و اجتماعی حکایت می کرد. برای نمونه مارکس در نوشته های اولیه خود مردان را سازنده تاریخ می دانست و به موازات آن زنان را عناصر منفعلی به شمار می آورد، اما در آثار بعدی خود زنان را به جامعه پرولتاریا پیوند می زند و بر حق اشتغال و مناصب سیاسی آنان صحه می گذارد، ضمن آنکه انگلس از شارحان اندیشه او، بعدها به اموری می پردازد که از نگاه مارکس نادیده مانده بود، به این معنی که وظایف زنان منحصراً در امور بچه داری، پخت و پز، مراقبت از بیماران و خانه داری خلاصه نمی شود.
بر این اساس و در هزاره نوین، گسترش حضور زنان به یک امر ارزشی مبدل شده و به منظور قالب عمودین آرای فمینیستی تمهید می یابد. چنین پویشی در کنار پارادایم موجود در سطح جهان آن آداب رایج نادرست و آن سنت مرده ریگ را فرو شکسته است، و به این منظور تمهید یافته که جهان امروز باید بتواند ظرفیت بیشتری را برای حضور آنان در بازی قدرت و سیاست نشان دهد. لذا این تکاپو اولین نمایش خود را در حیات سیاسی بریتانیا نشان داد. در حقیقت از همان هنگامی که نمایش هنرمندانه بانوی افسانه یی و محافظه کار بریتانیا توانست نگاه های ریزبین دولتمردان عرصه سیاست را به خود معطوف کند، جهان سیاست نمی توانست توفیقات سیاسی آینده خود را بی حضور زنان جشن بگیرد.
در حقیقت نمایش وصف انگیز مارگارت تاچر در عرصه قدرت بریتانیا که پایه های دولت رفاه و گرایش های کینزی را سست و فضای نولیبرال را با مساعی و مجاهدت ریگان در عرصه اندیشه سیاسی عرضه کرد، خط بطلانی بر سنت های غلط و رایج فالوسنتریسم کشید و این فرض را مسلم کرد که زنان در همه طبقات انگیزه مشترکی در امحای امتیازات مردان دارند. مهارت تاچر در اداره جامعه بریتانیا یک وجه از نمایش موفقیت آمیز زنان در کانون قدرت بود. در فواصل بعد ورود شوق انگیز زنان پراگمات به کانون قدرت در بخش های مختلف جهان، زنانی چون ایندیرا گاندی در هند، بی نظیر بوتو در پاکستان، کورزان آکینو در فیلیپین، خالده ضیا در بنگلادش و تانسو چیلر در ترکیه و مادلین آلبرایت در امریکا راه را برای ادامه هنرنمایی زنان در جهان سیاست باز کرد. چنین جنبشی ضمن بازاندیشی و آگاهی و انتقاد از خود توانست بیشترین تاثیر را بر اندیشه های فمینیستی رادیکال بگذارد.
اما در شرایطی که موج های ضدنومحافظه کاری زمینه های یک سونامی سیاسی را در حزب حاکم امریکا ایجاد کرده بود، انتخابات کنگره هفتم نوامبر امریکا، نانسی پلوسی را به عنوان مهمترین زن تاریخ سیاسی امریکا در کنگره معرفی کرد و او را در مقام ریاست ابقا کرد. نتایج حرکت های شطرنج گونه او در تاریخ جدید ایالات متحده امریکا راه ورود زنان دیگر را برای ترسیم سیاست های آینده تاریخ این کشور باز کرد و هیلاری کلینتون را در کانون توجه جهانیان قرار داد.
بر این اساس بنا به تجربه جدید اما موفقیت آمیز کریستینا فرناندز در آرژانتین، این پویش را باید تازه ترین تحرک در حیات سیاسی زنان در بازی قدرت و سیاست دانست که محققاً در دهه های نزدیک و آینده هزاره سوم تکرارپذیر است. با چنین شرایطی باید خاطر نشان کرد که قرار گرفتن زنان در کانون قدرت، قدرتی که با شائبه های سیاست و عشق به بازی قدرت آمیخته است، دیگر یک امر اتفاقی نیست.
صلاح الدین هرسنی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید