دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

صدق و کذب


صدق و کذب
در تاریخ فلسفه تحلیلی از جرج ادوارد مور(۱۹۵۸-۱۸۷۳) در کنار برتراند راسل و گوتلوب فرگه به عنوان مخالف سرسخت ایدئالیسم و روانشناسی گرایی یاد می شود. وی در این مقاله کوتاه که در سال ۱۸۹۹ نوشته است (چاپ شده در سال ۲-۱۹۰۱) از سویی حکم و باور را به عنوان کنش های ذهن از گزاره به عنوان متعلق حکم و نیز موجودی غیرذهنی، عینی ( در معنای افلاطونی آن) و یکسر مستقل از باور متمایز می کند از سوی دیگر دو رهیافت رایج روزگارش به صدق، مطابقت و هماهنگی، را نقد می کند. این که واقعیت ها صرفاً گزاره های صادق اند، نه اموری مجزا و متمایز که گزاره ها را با آنها محک بزنیم، و این سخن که شناخت، امری مستقل از ذهن شناسنده است و در کنش حکم یا باورکردن گزاره کاملاً از ذهن مستقل است، همه و همه در خدمت این نکته مور (و همچنین فرگه) است که «صدق» مفهومی است ساده و بی نیاز به تعریف؛ ما آن را بی واسطه می شناسیم.
«صدق» و «کذب» دو معنا دارند:
۱) باورمان به یک گزاره ممکن است صادق یا کاذب باشد
۲) خود گزاره ای که بدان باور داریم ممکن است صادق یا کاذب باشد. باور صادق یا کاذب را می توان باور به گزاره هایی صادق یا کاذب تعریف کرد. در این صورت خطا عبارت است از باوری کاذب. افزون بر این گزاره های صادق یا کاذب را به ترتیب حقیقت یا خطا نیز می توان نامید. با این حال کاذب بودن یا کذب، و نه خطا، ویژگی گزاره کاذبی است که به دلیل همین ویژگی کذبش خطا خوانده می شود.
وقتی از «صدق» و «کذب» گزاره ها صحبت می کنیم درباره ویژگی های گزار ه هایی سخن می گوییم که چنان به هم ارتباط دارند که از سویی هر کدام یا صادق اند یا کاذب و از سویی دیگر هر گزاره صادقی مابه ازایی کاذب و هر گزاره کاذبی مابه ازایی صادق دارد. بر خلاف خطا که درجه دارد و می توان خطایی را بر حسب تعداد گزاره های صادقی که از آن نتیجه می شود صادق تر یا خطاتر از یک خطای دیگر شمرد، صادق و کاذب بودن به معنای دقیق کلمه درجه ندارند.
تعریف هایی را از صدق و کذب خواهیم آورد که هم به دلیل اقبال عمومی به آنها شایسته توجه ویژه اند و هم با کمک آنها می توان ویژگی های مورد دلالت دو اصطلاح صدق و کذب را بهتر دریافت.
۱) بسیار شنیده ایم که صدق گزاره یعنی رابطه داشتن آن با واقعیت و کذب آن یعنی فقدان این ارتباط. این رابطه را عموماً «مطابقت» (correspondence) یا «توافق» (agreement) خوانده اند و از آن شباهت نسبی (partial similiarity) را مراد کرده اند. نکته مهمی که باید همواره به یاد داشت این است که تنها گزاره ها را، به دلیل شباهت نسبی شان با چیزی دیگر، است که می توان صادق خواند و بنابراین ضروری است که در یک نظریه، صدق به نحوی از واقعیتی که گزاره را صادق می نماید متفاوت باشد، مگر آن که واقعیت، خودش یک گزاره باشد. درست به این دلیل که نشان دادن چنین تمایزی میان یک حقیقت و واقعیتی که باید با آن مطابقت نماید ناممکن است این نظریه رد می شود، زیرا که:
الف) امروزه همه قبول دارند که تمایز در این نیست که احیاناً گزاره صرفاً جمله ای دستوری یا ترکیبی از واژه ها باشد. دلیل تمایز این است که صادق یا کاذب خواندن گزاره در معنای متعارف صرفاً در این حقیقت ریشه دارد که آنچه گزاره بدان دلالت می کند ممکن است واقعیت داشته باشد.
ب) با این حال همگان پذیرفته اند که تمایز در آن است که گزاره «تصور» یا «نسخه ذهنی »ای از واقعیت است. به نظر می رسد چنین نگاهی تنها از این کژفهمی متداول نشأت گرفته باشد که متعلق (object) یک باور یا تصور، رویکرد(attitude) یا محتوای آن باور است. کافی است بدانیم چنین برداشتی نافی وجود آن رابطه یگانه ای است که از شناختن مراد می کنیم و به همین دلیل نمی توان هم آن را پذیرفت و هم در عین حال سازگار و بی تناقض باقی ماند. آنان که بر این نظراند راهی ندارند جز آنکه تمایز صدقِ اطلاق شده بر باور از صدقِ اسناد یافته به متعلق باور[یعنی گزاره] را رد کنند، تمایزی که اتفاقاً در عمل نمی توانند نادیده اش بگیرند و بگذرند. سخن سازگاری نگفته ایم اگر ادعا کنیم وقتی می گوییم دو تن از یک حقیقت خبر دارند تمام منظورمان این است بگوییم این دو فرد حالت های ذهنی یکسانی دارند.
پ) کافی است بپذیریم که گزاره به یک متعلق باور دلالت می کند نه خود باور یا یک رشته کلمه. دیگر روشن است که حقیقت به هیچ روی با واقعیتی که صرفاً قرار بوده است با آن حقیقت مطابقت نماید فرقی ندارد. این حقیقت که من وجود دارم به هیچ نحوی با واقعیت مطابق با آن یعنی وجود داشتن من فرق نمی کند. به این ترتیب با تعریف کردن حقیقت به کمک واقعیت می یابیم که واقعیت را نیز جز با حقیقت نمی توان تعریف نمود چرا که حقیقت دقیقاً به آن ویژگی ترکیبی (complex) از دو شیء (entity) و رابطه شان با هم اشاره می کند که بنا بر آن اگر شیء محمول واقع شده وجود داشته باشد ترکیب را واقعی می خوانیم. به سخن دیگر تنها با اذعان به این که رابطه مورد بحث حقیقتاً و واقعاً میان دو شیء برقرار است می توان ویژگی [حقیقت] را بیان کرد.
۲) بسیاری معتقدند که صدق یک گزاره عبارت است از رابطه آن گزاره با دیگر گزاره ها و به تعبیری « سازگار شدن گزاره با یک نظام». معتقدان به این برداشت بر این حقیقت چشم می بندند که هر رابطه منطقی ای که میان مجموعه ای از گزاره های صادق برقرار باشد می تواند میان مجموعه ای از گزاره های کاذب نیز برقرار باشد. به بیانی دیگر یگانه نظامی که گزاره صادق می تواند با آن چفت و جور شود، و گزاره کاذب امکانی برای سازگاری با آن ندارد، نظامی از گزاره های صادق است و بس. باور به سازگاری توجیهش را صرفاً از این واقعیت می گیرد که نظام های برساخته از گزاره های مورد نظر، نظام هایی هستند که چنان به آنها خو کرده ایم که به جای آن که تناقض هایشان را به سادگی به معنای کاذب بودنشان بگیریم [راه را دور می کنیم و] به معنای متناقض بودنشان با خودشان تلقی می کنیم.
دو اصطلاح «صادق» و «کاذب» در زبان های یونانی و لاتین برابرهایی دارند، همین طور هم «خطا»، اما «کاذب بودن» به عنوان اصطلاحی که به ویژگی یک گزاره کاذب اشاره دارد هیچ نام انتزاعی معادلی در یونانی و لاتین ندارد. دلیل این که برای این اصطلاح، تاریخی نمی توانیم بیابیم تنها این است که پیشتر در فلسفه و آن هم در معنایی کمابیش همانند با معنای امروزی آن به کار نرفته است. این که صدق عبارت است از ارتباط کلام با آنچه بدان دلالت می کند یا حتی ارتباط میان خود سخنان با هم، مسئله ای است که بارها و بارها در تاریخ طرح شده است و بدان پرداخته اند. به نظر می رسد این که دیگر به ندرت بحثی در این باره پیش می آید نشانگر پیشرفتی مهم در فهم این اصطلاح ها باشد. گرایش عمومی به تعریف صدق به ارتباط درون یک نظام ریشه در «نظریه تجربه» کانت دارد، نظریه ای که از سویی می گوید عینیتِ حکم را ارتباط فاعل شناسای (subject) آن با دیگر فاعل های شناسا شکل می دهد و از سویی دیگر تمایز روشنی میان عینیت و صدق برای مخاطبش ترسیم نمی کند. باید دقت کرد که [فیلسوفان] غالباً باور خطا و کاذب را نه به عنوان آگاهی به چیزی متفاوت با حقیقت بلکه صرفاً به عنوان نبود آگاهی به حقیقت یا تمامی حقیقت تعریف کرده اند. نگاهی که یکی از نتایج طبیعی دو مقدمه «کذب همان نه ـ صدق است» و «آگاهی به صدق همان آگاهی صادق است» می باشد.
جرج ادوارد مور
ترجمه: رضا مثمر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید