دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی متفاوت به بحران منطقه


نگاهی متفاوت به بحران منطقه
ما وضعیت فعلی را بر اساس آنچه اکنون هست می­خواهیم بررسی کنیم. آیا بر این اساس در روزهای اخیر به نظر می­رسید حمله اسرائیل به غزه از اهدافی که در ابتدا از سوی این رژیم تعریف می­شد، منحرف شده است.
پس از گذشت ۲۲ روز از حمله اسرائیل به غزه منابع خبری و مسئولان نزدیک به دولت این رژیم اعلام کردند، به زودی اسرائیل آتش­بس در غزه را می­پذیرد. به گفته این منابع این تصمیم زمانی از سوی اسرائیل اتخاذ شد که وزیر امور خارجه این رژیم، زیپی لیونی در واشنگتن با همتای امریکایی خود توافق نامه ای را امضا کرد که بر اساس آن قاچاق اسلحه به غزه گرفته می شود.
تا کنون محتوای این توافق­نامه منتشر نشده است. هیچ کس نیز نمی­داند رسما در این توافق­نامه چه آمده و امریکا تا چه اندازه امکانات دارد که بتواند چنین کمکی را به اسرائیل بکند. همچنین ابعاد اجرایی این توافق­نامه نیز مشخص نیست و به هیچ روی معلوم نیست که امریکا آیا می خواهد مستقیما در بحران منطقه وارد شود یا این که اهداف دیگری را دنبال می­کند.
ما وضعیت فعلی را بر اساس آنچه اکنون هست می­خواهیم بررسی کنیم. ممکن است در آینده شاید هم آینده­ای نزدیک تحلیل­ها جملگی تغییر کنند. اما آنچه اکنون می­بینیم، چیز دیگری است. یعنی این که اسرائیل توافق­نامه­ای را با ایالات متحده به امضا رسانده که بر اساس آن به این مرحله از اطمینان رسیده که می­تواند آتش­بس یک طرفه اعلام کند. در این جا این پرسش مطرح می­شود که آیا اسرائیل نمی­توانست بدون جنگ چنین توافق­نامه­ای را با ایالات متحده امضا کند؟ باید حتما جنگی به پا می­شد، متحدان اسرائیل یک به یک از آن دور می­شدند و اسرائیل تحت فشارهای بین­المللی بی­شائبه برای این جنگ خونین که در نهایت مشخص نشد هدف از انجام آن چه بود، قرار می­گرفت تا چنین توافق­نامه­ای امضا شود؟
همه می­دانیم اسرائیل تا چه اندازه در کشورهای غربی به ویژه ایالات متحد نفوذ دارد و می­تواند خواسته­های خود را به آسانی به کرسی بنشاند، خوب چگونه است که باید جنگی به پا شود و اسرائیل تا گلو زیر فشارهای بین­المللی قرار بگیرد تا توافق­نامه­ای امضا شود؟ خوب این توافق­نامه را از همان روز اول تقاضا می­کرد، بر سر آن با طرف­های مورد نظرش به مذاکره می­پرداخت و یقینا با توجه به وضعیت طرف­های متحدش به آنچه می­خواست، می­رسید؟ پاسخ به تمام این پرسش­ها شاید هنوز زود باشد. یقینا گذشت زمان حقایق بیشتری را برای ما آشکار خواهد ساخت.
شاید همان طور هم که گفته شد، بسیاری از دیدگاه­ها را تغییر دهد. در این جا بهتر است با توجه به این جنگ که گمان نمی­رفت تا این اندازه به درازا بکشد، تحلیلی از آنچه روی داده، ارائه دهیم. اول این که در روزهای اخیر به نظر می­رسید حمله اسرائیل به غزه از اهدافی که در ابتدا از سوی این رژیم تعریف می­شد، منحرف شده است.
اسرائیلی­ها مدعی بودند که یک جنگ اخلاقی راه انداخته­اند و قبل از آن که اهداف خود را مورد حمله قرار دهند ساعاتی قبل به آنها اطلاع می­دادند که محل مورد حمله را ترک کنند. اما این اواخر مشخص شد، این ادعای اسرائیلی­ها چندان هم با واقعیت مطابقت ندارد. اسرائیل مدرسه سازمان ملل در غزه و چند روز بعد در یک روز و ظرف کمتر از ۶ ساعت، دو بیمارستان که یکی متعلق به سازمان هلال احمر جهانی بود، مرکز «انروا» وابسته به سازمان ملل که در آن کمک­های انسان­دوستانه سازمان ملل نگهداری می­شد و برج رسانه­ها که در آن رسانه­های مهم جهان از جمله رویترز، بی­بی­سی، شبکه های خبری عربی و خبرگزاری­های بین­المللی دیگر نمایندگی داشتند مورد هدف قرار داد که نشان داد بیش از آنچه اسرائیلی­ها ادعا دارند، خباثت در پس پرده وجود دارد.
عجیب آن که این اتفاق زمانی رخ داد که بان­ کی مون، دبیر کل سازمان ملل وارد اسرائیل شد که بسیاری این گونه تعبیر کردند که اسرائیل می­خواهد حتی به سازمان ملل نیز هشدار دهد. این عمل به اندازه­ای شوک­آور بود که گرودون براون، نخست وزیر بریتانیا که در همین زمان در برلین به سر می­برد و در حال دیدار با آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان بود با شنیدن این خبر فورا مشترکا اعلام کردند، از شنیدن این اخبار کاملا شوکه شدند. دولت فرانسه نیز نتوانست خشم خود را مخفی کند و این عمل اسرائیل را به شدت محکوم کرد.
اسرائیل بیش از پیش تحت فشار قرار گرفت. حتی مقام­های ارشد اسرائیلی که تا پیش از این دائما در صفحه­های تلویزیون ظاهر می­شدند تا توضیح و تفسیری درباره حرکت­های نظامی شان در غزه ارائه دهند، این بار در صفحه­های تلویزیون حاضر نشدند و لب به سخن نگشودند. به راستی چه اتفاقی در پس پرده رخ داده است؟
تحلیلگران بر این باورند که طرف­هایی در اسرائیل وجود دارند که با این شیوه تلاش دارند، بازی سیاسی را در درون خود اسرائیل تغییر دهند. به هر حال نزدیک انتخابات است و تمام احزابی که اکنون به نوعی خود را درگیر جنگ کرده­اند از زاویه­ای دیگر، با هم رقابت دارند.
اما بحث رقابت­های انتخاباتی بخشی از ماجرا می­تواند، باشد. چیزی که بیش از پیش خود را نشان می­دهد، این است که در درون اسرائیل اختلاف­ها اوج گرفته است. چند نشانه وجود دارد که می­تواند این ادعا را ثابت کند. یک نشانه این که اولمرت در مصاحبه­های پراکنده خود در هفته دوم جنگ اعلام کرده بود، ما به اهداف خود رسیده­ایم و به زودی جنگ پایان می­یابد. اما بلافاصله پس از آن زیپی لیونی وزیر امور خارجه اسرائیل گفت، جنگ ادامه خواهد داشت زیرا هنوز به اهداف مد نظرمان نرسیدیم. ایهود باراک، وزیر دفاع نیز ساعاتی پس از آن اعلام کرد، جنگ غزه کوتاه مدت نخواهد بود و همچنان ادامه خواهد داشت.
نشانه دیگر، پس از آن که بان کی مون به اسرائیل رسید و به شدت از فعالیت های این رژیم در غزه انتقاد کرد و در کنفرانس خبری مشترکش با وزیر امور خارجه اسرائیل علنا و با عصبانیت بمباران انروا را محکوم کرد و از این کار اعلام انزجار کرد و از اسرائیل خواست فورا اعلام آتش بس کند، ساعاتی بعد منابع دولتی اسرائیل اعلام کردند، دولت و وزارت دفاع اسرائیل از این عمل عذرخواهی می­کنند و آن را غیر عمدی می­دانند. اما بلافاصله پس از آن ایهود باراک با صدور بیانیه­ای اعلام کرد، به هیچ عنوان از آنچه رخ داده عذرخواهی نمی­کند و تنها از وقوع این حادثه متاسف است.
علاوه بر آن هنگامی که نمایندگان سازمان ملل اعلام کردند، حمله اسرائیل به ساختمان­های سازمان ملل تعمدی بوده، اسرائیل در برابر آن سکوت اختیار کرد و هیچ واکنشی نسبت به آن از خود نشان نداد. این نشانه­ها جملگی حاکی از آن است که اختلاف در درون کابینه اسرائیل و میان احزاب مختلف بسیار بالا است و در بسیاری از موارد اهداف اصلی خود را که از سوی دولت این رژیم اعلام شده، گم کرده است.
اما جدای از این موضوع اکنون دیگر وقت آن است که بپرسیم برنده جنگ اسرائیل و حماس کیست؟ آیا اسرائیل در صورتی که فردا اعلام آتش­بس کند، می­تواند بگوید برنده این جنگ بوده است؟ مسلما خیر. خیر به دلایل مختلف.
۱) اسرائیل در هفته نخست حمله مدعی شد که تنها می­خواهد نقاطی که حماس توسط آنها به پرتاب موشک می­پردازد را تصرف کند. هفته دوم جنگ که دید توانسته بر آتش حملات خود بیفزاید و خسارت­هایی بسیاری را بر مردم غزه متحمل کند، اعلام کرد، به دنبال سرنگونی حماس است و هفته سوم که انتقادها به اوج خود رسید و فشارهای بین­المللی به تلاویو روز به روز افزایش یافت، اعلام کرد تنها می­خواهد جلوی قاچاق اسلحه را بگیرد. این یعنی این که اسرائیل از اهداف خود عقب­نشینی کرده است. در این جا پرسشی که مطرح می­شود که البته پرسشی است که در ابتدای همین یادداشت آمد، این است که آیا اسرائیل برای رسیدن به این اهداف نیازمند این جنگ بود؟ همین پرسش به تنهایی شکست اسرائیل را در این جنگ بیش از پیش نشان می­دهد.
۲) اسرائیل حقیقتا در این جنگ به چه اهدافی رسید؟ آیا حماس سرنگون شد؟ آیا از قدرت حماس کاسته شد؟ آیا اسرائیل توانست تضمینی بگیرد که دیگر حملات موشکی به داخل اسرائیل انجام نخواهد داد؟ آیا حماس تن به خواسته­ای داد؟ تا کنون که همه چیز حکایت از آن دارد که هیچ کدام از اهداف اسرائیل محقق نشده است. نه حماس تضعیف شده، نه تن به خواسته­ای داده و نه تضمینی وجود دارد که حماس موشک­پرانی نکند. این یعنی شکست اسرائیل. تازه اگر اسرائیل به طور یکجانبه اعلام آتش­بس کند که شکستش سنگین­تر هم می­تواند باشد.
۳) اسرائیل مدعی است که یکی از بزرگترین ارتش­های بزرگ دنیا را دارد. از پیشرفته­ترین سلاح­ها بهره می­برد و نیروی نظامیش یکی از کارکشته­ترین نیروهای نظامی دنیا است. چنین ارتشی در برابر یک جنبش فلسطینی که یقینا بر اساس ادعای اسرائیل از توان نظامی مشابه این رژیم برخوردار نیست، انتظار می­رفت تا این اندازه جنگ را به درازا نکشاند. اسرائیل ظرف ۲۲ روز نه تنها نتوانست به چیزی برسد بلکه در اطراف غزه هم متوقف باقی ماند.
۴) اسرائیل فکر می­کرد بتواند شمار زیادی از رهبران حماس را نابود کند. اما چنین نشد و تنها دو یا سه تن از رهبران حماس در این جریان کشته شدند.
۵) لیونی در گفت و گو با مجله اشپیگل که اواخر هفته گذشته انجام شد، سخنان خود را تغییر داد و گفت، استراتژی ما مبتنی بر این است که حماس را به تدریج تضعیف کرده و آن را دچار فرسایش کنیم تا به مرور شکست بخورد. دو پرسش در این جا مطرح است.
نخست) حماس جریانی نیست که تازه به وجود آمده باشد. این جریان در طی سالیان گذشته ثابت کرده توان تجدید قوا را دارد و در ابعاد و اندازه­های خود از قدرت ضربه­ زدن به اسرائیل برخوردار است. هنگامی که اسرائیل تمام رهبران اصلی آن را پی در پی ترور کرد، این جنبش نه تنها تضعیف نشد بلکه به هر ترتیب توانست راهی بیابد تا خود را تقویت کند که اتفاقا هم کرد. در حالی که بسیاری از کشورهای منطقه همچنان از حماس حمایت می­کنند و هیچ تضمین و نشانه­ای وجود ندارد که این حمایت­ها متوقف شود، چگونه می­توان تصور کرد که به گفته زیپی لیونی حماس دچار فرسایش شود.
پرسش دیگر این که وقتی جریان، حادثه یا اتفاقی دچار فرسایش شود، تجربه نشان داده تمام عوامل مرتبط با آن نیز دچار فرسایش خواهند شد و این فرسایش بر عکس، مشکلات بیشتری را برای آن وسیله به وجود خواهد آورد. اتفاقا همیشه گفته­اند اگر مسئله­ای دچار فرسایش شود، حل آن بسیار سخت خواهد بود. این بدان معنا است که اسرائیل، حکومت خود گردان و دیگر عواملی که به نوعی با این جریان و این موضوع درگیرند نیز دچار فرسایش خواهند شد و این در نهایت خسارت­های بسیار و آزاردهنده­ای را به تمام اطراف متحمل خواهد کرد. آیا لیونی فکری هم به حال این مرحله کرده است؟
در نهایت و در کنار این جنگ یک نفر یا یک جریان بیشترین ضرر را متحمل شدند. آن هم کسی نیست جز ایهود اولمرت و حزب کادیما. این بار نیز ثابت شد، چون اولمرت از سابقه نظامی برخوردار نیست، توان اداره نظامی یک عملیات نظامی را ندارد. اتفاقی که در جریان جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد، ظاهرا این بار نیز تکرار شده است. لیونی که رهبری این حزب را بر عهده دارد با وجود این که تلاش می­کند، چهره­ای متفاوت با اولمرت از خود نشان دهد، باز هم به دلیل عدم برخورداری از تجربه نظامی از این عدم تجربه آسیب دیده است. بنا به نظرسنجی­های اخیر ایهود باراک توانسته به واسطه این جنگ از دیگر رقیبان خود پیش بیفتد و به نوعی رقابت را به خود و لیونی محدود کند. فاصله او از لیونی محدود است و احتمال این که در انتخابات اسرائیل او را شکست دهد بالا است.
در این میان یک جریان نیز بیش از همه ضربه دید. آن هم جریان محمود عباس و جنبش فتح بود که به نوعی خود را طرفدار اسرائیل در بحران غزه معرفی کرده و بسیاری معتقدند چراغ سبز حمله اسرائیل به غزه را داده بود. آیا اسرائیل گمان نمی­کند، بدین ترتیب یک متحد فلسطینی خود را نه تنها تقویت نکرده بلکه تضعیف نیز کرده است؟
نویسنده : علی موسوی خلخالی
منبع : دیپلماسی ایرانی


همچنین مشاهده کنید