دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


وبلاگ بازتاب شخصی‌ترین نظرات ما است


وبلاگ بازتاب شخصی‌ترین نظرات ما است
گفت‌وگو با یک گوینده‌ی خبر تلویزیون آن هم زمانی که ۲۵ دقیقه به اجرای زنده‌اش باقی مانده و سریعاً باید به استودیو برسد، می‌تواند فی‌نفسه جذاب باشد. مازیار ناظمی کارشناس ارتباطات که او را به عنوان یک گوینده‌ی قدیمی خبرهای ورزشی در صدا و سیما می‌شناسیم و حالا شخصیت مجازی او یعنی مازیار ناظمی وبلاگنویس باعث شده تا سوژه‌ی این گفت‌وگو شود، به صورت تلفنی میهمان ما بود.
ساعت حوالی ساعت ۲۳:۲۰ شب قبل از شروع گفت‌وگوی جهانگیر کوثری با امیر قلعه‌نوعی، سرمربی تیم ملی فوتبال بود که گفت‌وگویم با مازیار ناظمی تمام شد و به دعوت او، تصمیم گرفتم این گفت‌وگوی قابل پیش‌بینی را از شبکه‌ی ۲ سیما تماشا کنم.
همزمان با گوش دادن به حرفهای سرمربی هم تصمیم گرفتم تا در وقت صرفه‌جویی کنم و به پیاده کردن متن مصاحبه بپردازم. مازیار ناظمی تقریباً دو سال است که وبلاگ می‌نویسد و شروع وبلاگنویسی او یک حرکت نوین در فضای کم‌ثبات و پرتلاطم وبلاگستان فارسی بود که راه را برای شروع وبلاگنویسی بسیاری از اهالی دیگر رسانه نیز باز کرد.
مازیار ناظمی یکی از اولین صدا و سیمایی‌هایی بود که به رسانه‌یی غیررسمی و نوپا اما مردمی و محبوب مثل وبلاگ روی آورد و از همین رو برای اهالی وبلاگستان فارسی و همینطور اهالی مطبوعات و خبرنگاران بسیار جذاب شد. این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که همکاران رسانه‌یی در مطبوعات و رسانه‌ی ملی مدام همدیگر را تعقیب می‌کنند تا از همدیگر یاد بگیرند و به دیگران هم بگویند.
گفت‌وگوی صمیمی و جالبی از آب درآمد، به همین دلیل هم دعوتتان می‌کنم تا آخرش را بخوانید:
▪ آقای ناظمی، چه طور شد که وبلاگنویس شدید؟ کارتان در نوع خودش جدید و جذاب بود. با مفهومی مثل وبلاگ از چه زمانی آشنا شدید؟
ـ همیشه با خودم فکر می‌کردم ای کاش بشود رسانه‌ی شخصی خودم را داشته باشم. دوست داشتم رسانه‌یی در اختیارم باشد که رییس و مدیر و کارمندش خودم باشم، سیاستهایش را خودم تعیین کنم و خلاصه اینکه همه‌کاره‌اش باشم. استاد ارتباطات عزیزی داشتم به نام دکتر سلطانی‌فر که احتمالاً می‌شناسید.
تقریباً دو سال پیش بود که برنامه‌یی رادیویی به نام "اقتصاد و ورزش" داشتم و به همین مناسبت هم با دکتر سلطانی‌فر گفت‌وگو کرده بودم. روز قبل از پخش مصاحبه، با ایشان تماس گرفتم و اطلاع دادم که مصاحبه پخش می‌شود. از سویی هم خبر داشتم که ایشان یک پایگاه اینترنتی شخصی دارند و گاهی اوقات به آن سر می‌زدم. همان روز که به وبلاگشان سر زدم، دیدم که در مورد مصاحبه‌مان نوشته‌اند و ضمن اطلاع دادن تاریخ پخش، مقداری هم بنده را با لطف خودشان تبلیغ کردند. خیلی برایم کیف داد و خوشم آمد.
کمی بیشتر در وبلاگشان گشت زدم و به لینکی رسیدم که رویش نوشته بود Powered By Blogfa، اتفاقاً یادم می‌آید که بعدازظهر یک روز فروردینی بود. به بلاگفا که رسیدم، مراحل ثبت نام را طی کردم، رفتم و رفتم تا اینکه بعد از مدتی متوجه شدم صاحب وبلاگ شده‌ام! به همین سادگی...
از آن زمان بود که با شوق و ذوق فراوان، حتی در هفته بیشتر از دو یا سه بار وبلاگم را به روز می‌کردم و علیرغم اینکه برخی از دوستان می‌گفتند زیاد ذوق‌زده نشوم و هفته‌یی فقط یک بار به اصطلاح آپ‌دیت کنم، اما هر زمان که حرفی برای گفتن داشتم، می‌آمدم و می‌نوشتم. البته قبل از آن هم با اینترنت بیگانه نبودم. برای گرفتن نتایج بازیهای زنده و خبرهای ورزشی جدید، معمولاً به اینترنت سر می‌زدم اما آشنایی‌ام با وبلاگنویسی اینطور بود که رقم خورد.
▪ جالب بود. حالا تصور می‌کنید در این مدتی که از وبلاگنویسی‌تان گذشته، چه منافع و سودهایی دریافت کرده‌اید؟ وبلاگنویسی چه قدر برایتان مفید و سودمند بوده؟ تعامل با مخاطبانتان را چه طور تفسیر می‌کنید؟
ـ طبیعتاً منافع معنوی زیادی وجود داشته، چون قاعدتاً منافع مادی در برنخواهد داشت به ویژه اینکه ما ایرانی‌ها کلاً اهل پول خرج کردن برای چنین مواردی نیستیم و سرور رایگان مانند بلاگفا چنین امکانی در اختیارمان می‌گذارد. همینطور هر وقت هم که سرویس‌دهنده اراده کند، می‌تواند وبلاگ ما را ببندد و از همین رو بیشتر منافع معنوی نوشتن در وبلاگ شخصی‌ام را مورد توجه قرار داده‌ام. این منافع هم کم نبودند و به طور کلی نظرسنجی‌ها، کامنتهای مردمی و اظهار نظرهای مخاطبان همواره برایم قابل توجه و مورد استفاده هستند.
چون در محیطهای واقعی مانند کوچه و خیابان، مردم شما را می‌بینند و خسته نباشید می‌گویند و حرفهای تکراری، اما وبلاگ محیطی کاملاً شخصی است که در آن به طور دقیق با خواسته‌ها و انتظارات مردم آشنا می‌شوید. البته گاهی اوقات هم کامنتهای عجیب و غریبی برایم می‌گذارند و فارغ از کامنتهای توهین‌آمیز که متاسفانه آفت جامعه‌ی مجازی است، برخی از دوستان انتظارات عجیبی مطرح می‌کنند چرا که تصور دارند به صرف فعالیت ما در سازمان، سیاستگذاری همه‌ی برنامه‌های تلویزیونی را نیز ما در اختیار داریم.
البته من سعی می‌کنم در کارها، برنامه‌ها و اجراهایم از نظرات مردمی که توسط وبلاگم دریافت می‌کنم استفاده کنم و برخی پیشنهادها را اعمال نمایم، اما به هر حال وبلاگ من، وبلاگ مازیار ناظمی یک تحصیل‌کرده‌ی ارتباطات و مجری تلویزیون است که بر اساس چارچوبها و سیاستگذاری خودش نوشته می‌شود، با نام و شهرت حقیقی خودش و نه با استفاده از اسامی مستعار روی کار آمده و تجربیات، نظریات و انتقادات شخصی که نمی‌تواند به صورت عمومی و رسمی مطرح کند را می‌نویسد.
همینطور ما ضرب‌المثل معروفی داریم که از شعر حضرت سعدی گرفته شده است: "تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد." وبلاگ، یک رسانه‌ی شخصی و بازتاب شخصی‌ترین نظرات شماست. جایی به موضوعی انتقاد دارید، جایی از موضوعی دفاع می‌کنید. اما بسیاری از دوستانی که ادعاهای مختلفی دارند، خود اولین اصول تعامل مجازی را نمی‌‌دانند.
به من انتقاد می‌کنند که چرا برخی کامنتها را حذف می‌کنم در حالی که خودشان در وبلاگهای شخصی، کامنتها را بعد از بازبینی و تایید منتشر می‌کنند. من از روی کامنتهای دوستان با وجود اینکه پی به شخصیت درونی‌شان نمی‌برم اما سعی می‌کنم روحیاتشان را درک کنم و اصل مطلب را برداشت نمایم. دوست دارم این مسایل جا بیفتد و کسانی که خودشان به سیاستگذاریهای شخصی من در محیطی مثل وبلاگ انتقاد می‌کنند، اصولی مثل عدالت، انصاف و بی‌طرفی را رعایت کنند و البته عملکرد خودشان را نیز بازبینی نمایند.
▪ آغاز وبلاگنویسی شما چه بازتابی در محیط کارتان داشت؟ همکارانتان را راغب نکرد که وارد این حوزه بشوند؟ خودتان از دوستان همکار کسی را تشویق نکردید که وبلاگ بنویسد؟
بازتابهای خوبی اتفاق افتاده اما متاسفانه آنچه که من و دوستان را نگران می‌کند، اخلاقیات در فضای مجازی است. برای مثال شما تصور کنید سایتی مثل Flicker یک محیط مجازی عمومی است برای اینکه شما عکسهایتان را برای استفاده در سایت و وبلاگ یا برای بازدید عموم روی اینترنت قرار بدهید. حالا شما تصور کنید وقتی من عکسی از خودم و همکارم را در پروفایل شخصی خودم قرار می‌دهم، مدتی بعد شخصی پیدا می‌شود و با اعمال تغییرات گرافیکی و مونتاژ تصویر و اضافه کردن متنی به آن، موجب استهزای من و این همکارم را فراهم می‌آورد.
در این میان، حقوق من و همکارم کجا رعایت شده؟ یا اصلاً برای انجام چنین کاری از من کسب تکلیف شده است؟ متاسفانه وقتی پدیده‌یی وابسته به فناوری وارد می‌کنیم، فرهنگ آن وارد نمی‌شود. کپی‌رایت و سایر حقوق مولف کجا می‌رود؟ یا مثالی در رابطه با پخش تصاویر جشن ازدواج آقای دایی. ایشان به عنوان یک قهرمان ملی و بزرگ، حق ندارد یک فضای کاملاً شخصی و خصوصی مانند جشن ازدواح را داشته باشد؟
و آن وقت در سایتهای گروهی مانند بالاترین که البته طرحهای خوبی هستند، شما می‌بینید بیشترین آرا و بیشترین بازدیدکننده‌ها متعلق به همین تصاویر شخصی، سایتهای غیراخلاقی و محتویات خلاف عرف است. در عوض پژوهشهای فرهنگی، مقالات و تجربیات رسانه‌یی کلاً به فراموشی سپرده می‌شوند.
روزهایی که وبلاگم را افتتاح کردم، خبرش منتشر شد، سایتها لینک دادند، مجلات مانند سروش و... لطف کردند و پستهایم را مجدداً منتشر نمودند و به طور کلی بازتاب خوبی داشت اما از قدیم گفته‌اند سری که درد نمی‌کند را دستمال نمی‌بندند.
چنین کاری خطرات خاص خودش را دارد. وقتی مطالب نوشته‌شده و موجود من را کاملاً‌ تحریف کردند و در رسانه‌های دیگر انتشار دادند، و وقتی اخلاقیات را زیر پا گذاشتند، اسم چنین رسانه‌ی مردمی و عمومی بد در می‌رود و خیلی‌ها سعی می‌کنند اصلاً به طرفش نروند. از همین رو هم بسیاری از همکاران و دوستان عزیز، تصمیم گرفتند عطای وبلاگنویسی را به لقایش ببخشند و به سمت این رسانه نیایند تا از خطراتش هم در امان باشند.
در حالی که وقتی من چنین تجربه‌یی را پشت سر گذاشتم، احساس کردم که تجربه‌ی جذاب و مفیدی است و نیاز به فرهنگ‌سازی و معرفی بیشتر دارد. مثلاً در نشریه‌ی داخلی آموزشی سازمان، سعی کردم اولین کسی باشم که در مورد وبلاگنویسی و آموزش اصول آن بنویسم. اما متاسفانه ما افرادی شفاهی هستیم و کمتر دنبال منابع مکتوب و مدون برای یادگیری می‌رویم. این دیگر به حوصله‌ی افراد برمی‌گردد و ذوق و سلیقه که من سعی کردم به خرج بدهم و در حد امکان هم ترویج کنم.
▪ آقای ناظمی، با این تفاسیر آینده‌ی وبلاگنویسی در ایران را چه طور می‌بینید؟ تصور می‌کنید دوره‌های فراز و فرودش را طی کند و به یک ثبات اصولی برسد؟
ـ آینده‌ی وبلاگنویسی را قوی می‌بینم به شرطی که زیرساختهای ارتباطی‌مان اصلاح شود. به هر حال وبلاگنویسی وابسته به ارتباطات سیار است و باید ضریب نفوذ اینترنت در کشورمان بالا برود. حالا وقتی بانکداری الکترونیک، دولت الکترونیک و شهروند الکترونیک ما را به سمتی می‌برند که شعار "جز برای کار و تفریح از منزل خارج نشوید" محقق می‌شود، اینترنت ما باید از وضعیت فعلی خارج شود. هرچند تلاشهایی صورت گرفته اما اینترنت ما تعریفی ندارد.
امکانات لازم در اختیار اهالی فن قرار بگیرد، فضاهای آموزشی در رابطه با جهان مجازی برای آموزش فرهنگ شهروندی الکترونیک گسترش بیابد، فیلترینگ به عنوان مفهومی که در سراسر دنیا وجود دارد، قانونمند و اصولی شود و از این بلاتکلیفی و عملکرد سلیقه‌یی و احساسی خارج بشود.
ضمن اینکه وبلاگنویسی نیز در ابتدا احساسی بود و قالب استانداردی نداشت. هر کسی، هرچه که به فکرش می‌رسید را می‌نوشت و شکل و فرم خاصی را برای نوشتن در نظر نمی‌گرفت.
اما به هر حال ما دوره‌های گذار را رد کردیم و حالا دیگر وبلاگنویسی باید تخصصی شود، آموزشی، خبری، ورزشی، فرهنگی و هر سبکی که قرار است در آن کار شود، تعریف و مشخص گردد. فرهنگسراها و مراکز آموزشی به این موضوع بپردازند و این شلوغی مفرط و بلاتکلیفی محتوایی نیز کاهش بیابد.
▪ خوب بود! حالا یک سوال دیگر. خودتان چه قدر با وبلاگنویسان رسانه‌یی خارجی ارتباط دارید، از آنها الگوبرداری می‌کنید، و نقاط قوت کارشان را در چه مواردی می‌بینید که می‌تواند برای ما قابل استفاده باشد؟
ـ زمان و مکان در کار رسانه‌یی اهمیت زیادی دارد. سعی می‌کنم نقاط قوت و استانداردهای فعالیتشان را ببینم، البته سعی نمی‌کنم الگوبرداری کنم چرا که معتقدم هر شخصیت رسانه‌یی مستقلی برای خود استانداردها و معیارهایی دارد. با این حال فکر می‌کنم عامل صدا و تصویر در وبلاگهای مجریان، نویسندگان و ژورنالیستهای خارجی بسیار پررنگ و مشهود است و به خوبی از فایلهای صوتی و تصویری در وبلاگهایشان استفاده می‌کنند.
ما در وبلاگهایمان فقط متن هست و با امکانات سرویس‌دهنده‌ها و سرعت اینترنت هم چندان امکانش را نداریم که فایل صوتی با فرمتهای حجیم را آپلود کنیم و روی وبلاگهایمان قرار بدهیم. ضمن اینکه به دلیل تفاوتهای فرهنگی، آنها بسیار صریحتر و متفاوت‌ترند و بدون تعارف منظور و مقصودشان را بیان می‌کنند. همینطور تجارب‌نویسی و گردآوری تجربیات و اندوخته‌های شفاهی‌شان نیز بسیار قوی است و معمولاً آنچه که یاد می‌گیرند را با دیگران تقسیم می‌نمایند.
▪ آقای ناظمی مصاحبه‌ی سرمربی تیم ملی چند دقیقه‌ی دیگر شروع می‌شود. نمی‌خواهم وقتتان را زیاد بگیرم. بگذارید گفت‌وگو را با این سوال جمع کنم. به عنوان یک مازیار ناظمی وبلاگنویس و مجری، چه انتظاراتی از خوانندگان و مخاطبان خود دارید؟ آنها چه انتظاراتی از شما دارند و این انتظارات را تا چه حد می‌توان جامه‌ی عمل پوشاند؟
ـ من سالها در کرمان و تهران، گزارشگر سطح شهر بودم و با مردم راجع به مسایل مختلف گفت‌وگو می‌کردم. مثلاً هفته‌یی بود که موضوع صحبت ما، امید به زندگی و آینده بود. یک بنده‌ی خدایی، بعد از اینکه با سوال من مواجه شد، با شور و اشتیاق اینطور پاسخ داد که امید را بی‌خیال شو، این مساله‌ی گرانی این‌روزها...
متاسفانه تریبونهای زیادی در اختیار مردم نیست و وقتی هم که گیر می‌آید، این فرآیند تخلیه‌ی روحی و روانی صورت می‌گیرد که من به شخصه سعی می‌کنم با گوش دادن، کمک کنم. به هر حال ما اهالی رسانه، غریبه – آشناهای مردم هستیم. در بهترین و بدترین لحظات زندگی، بر سر سفره‌ی غذا و به هر حال در همه‌ی لحظات، با آنها همراهیم. آنها ما را می‌بینند و ما آنها را نمی‌بینم. احساس قرابت خاصی با ما دارند و ما را آشنای خودشان قبول دارند.
این فرآیند، به وبلاگهای اهالی رسانه هم کشیده می‌شود. بعضی از دوستان انتظار دارند پشت پرده‌های اتفاقات در تیم ملی یا جریانهای ورزشی ناسالم را فاش کنیم، واقعیتهایی که اهالی ورزش و مسوولان با ما در میان می‌گذارند، بازگو کنیم، علل باخت تیم ملی را بگوییم و خلاصه اینکه برخی حریم‌ها را بشکنیم ولی نه به لحاظ اخلاقی و عرفی و نه به لحاظ اجتماعی مقدور نیست و برخی از مسوولان و دوستان، مسایلی را به صورت رازهای مگو و دانسته‌های شخصی به ما منتقل می‌کنند. به هر حال اینکه می‌گویند "هر کسی از ظن خود شد یار من" یک واقعیت است.
بسیاری از دوستان هستند که به صورت گذری به وبلاگ می‌آیند، یک بار سر می‌زنند تا ببینند مثلاً‌ مازیار ناظمی مجری در وبلاگش چه می‌نویسد و عده‌یی هم که مشتریان ثابت مطالب ما هستند. به هر حال مسوولیتهای اجتماعی را باید در نظر گرفت ضمن اینکه من نیز به عنوان یک خواننده اگر ببینم روزی شخصی مثل علی دایی وبلاگ می‌نویسد، مشتاق خواهم بود تا بعد دیگر شخصیت او را فارغ از جریانهای ورزشی بشناسم و بدانم که چه غذاها، رنگها و آدابی را می‌پسندد و به طور کلی چگونه غیررسمی زندگی می‌کند.
سعی می‌کنم تا حد امکان، پاسخگوی انتظارات خوانندگان و مخاطبانم باشم اما هر حقیقتی را نمی‌توان گفت و به هر حال برخی از مسایل و موارد خصوصی هست که نمی‌توان منتشر و بازگو کرد.
من سعی می‌کنم تا حد امکان، تجربیات را بازگو کنم و دانسته‌هایم را منتقل کنم. انتظارم از مخاطبان، یک تعامل دوطرفه، محترمانه و مبتنی بر حریمها و جایگاههاست به شکلی که هم تا حد امکان پرده‌پوشی نشود و هم اینکه هیچ حرمتی را نشکنیم و حریمی را نقض نکنیم.
منبع : دو هفته نامه فریاد


همچنین مشاهده کنید