دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
سوز سرما یا سوز گرانی؟
چند شب پیش برای خرید از منزل خارج شدم، وقتی که برگشتم خیلی سردم شده و از صورتم پیدا بود و از این رو در خانه مطرح شد که مردم بدون گاز و کمبضاعت با این سوز سرما چه میکنند؟ گفتم که شما فقط سوز سرما را میبینید، سوزی که دیر یا زود تمام شدنی است، ضمن اینکه همه مردم را دربرنمیگیرد، اما در بیرون از خانه سوز دیگری است که وحشتناکتر از سوز سرماست و بخش اعظم مردم را تحت تأثیر خود قرار میدهد، گذرا و محدود به چند روز نیست، هرچه میگذرد سوز آن بیشتر میشود، و وسایل مردم برای حفاظت خود از اثرات زیانبار آن ناکارآمدتر و کمتر میگردد.
اگر سوز سرمای کنونی پوست و حداکثر گوشت را اذیت میکند، سوز گرانی، تا مغز استخوان و از آنجا تا روح و روان نفوذ کرده و آن را نابود میکند. اگر این جبهه هوای سرد ناپایدار که منشاء سوز سرماست از مناطق غربی و جنوبی وارد شده و پس از چند روز از مناطق مرکزی و شرقی عبور میکند و بر طرف میشود، جبهه گرانی نه از خارج که از مرکز و به صورت پایدار سرزمین ایران را میپوشاند و آن را از سایر مناطق همجوار خود متمایز میکند.از نوشتن این یادداشت هیچگونه قصد سیاسی ندارم، امثال من تورم سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ را که بسیار بیشتر از اکنون بوده درک کرده و در همان زمان هم سعی نمیکردم که تورم را مستمسک سیاسی قرار دهم، اما شرایط و گرانی کنونی با آن زمان از چند جهت متفاوت است که نمیتوان در برابر آن ساکت نشست. بازی با کلمات و ارقام هم مشکلی از هزینههای مردم را حل نمیکند. برای نمونه وقتی قیمت خرید برنج و کرهای را که آن شب خریدم با قیمت سال گذشته آن مقایسه کردم، دیدم که برنج حدود ۳۳ درصد و کره حدود ۶۰ درصد و پودر هم در همین حدود (که آن هم پیدا نمیشود) گرانتر شده بود. شاید امثال من بتوانند این وضع را تحمل کنند یا حداکثر اینکه مجبور شوند مقداری از مصرف خود را کم کنند، اما مردمی که سطح مصرفشان در حداقل است، چگونه میتوانند این وضع را تحمل کنند؟ دو راه معقول برای تحمل و خنثی کردن گرانی وجود دارد، یکی اینکه افزایش درآمد، بتواند جبران افزایش قیمت را بنماید.
راه دیگر اینکه به لحاظ عقیدتی و روانی، مشکلات و ناملایمات ناشی از گرانی برای دسترسی به هدفی بزرگتر تحملپذیر شود. راه دوم در دوران جنگ مشهود بود. فرض مردم این بود که ضرورتهای جنگ موجب این اوضاع است و لذا کاهش سطح درآمد برای آنان قابل تحمل بود. راه اول هم طی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ تا حدودی مشکل را قابل تحمل مینمود. برای مثال شاخص حداقل دستمزدها از رقم ۱۰۰ در سال ۱۳۶۹ به رقم ۶۹۱ در سال ۱۳۷۵ رسید (حدود ۷ برابر شد) اما شاخص گرانی در این فاصله از رقم ۱۰۰ به ۴۶۰ بالغ شد که نشان از جبران نسبی تورم مذکور با افزایش دستمزدها برای طبقات پایین جامعه است. بهعلاوه در هر دو مقطع مذکور درآمدهای نفتی عمدتاً محدود بود و تصور میرفت که با بهبود درآمدهای نفتی وضع بهتر شود و خلاصه اوضاع گذرا ارزیابی میشد اما اکنون با چه وضعی مواجه هستیم:اول اینکه درآمدهای نفتی کشور از زمان افزایش قیمت نفت یعنی سال ۱۳۵۲ به این سو نه تنها بینظیر، بلکه غیرقابل باور است، پس چه تغییر دیگری میتواند در این عامل رخ دهد که وضع را بهبود بخشد؟ عملاً هیچ امیدی به آینده نیست که ناامیدی هم هست و هر روز بیش از روز قبل تورم و گرانی تشدید میشود و امیدی هم به بهبود وضع نمیرود.
دوم اینکه به لحاظ روانی هم کسی آمادگی پذیرش گرانی را ندارد، زیرا هیچ اتفاق خاصی برای پذیرش و تحملپذیر کردن روانی و ذهنی چنین وضعی رخ نداده است بلکه برعکس همه انتظار بهبود شرایط را دارند، بهویژه آنکه به آنان قول انقلاب اقتصادی و نیز آوردن نفت بر سر سفرههایشان داده شده است.سوم اینکه به لحاظ مادی هم سرعت افزایش گرانیها، بیش از افزایش حقوق و دستمزدهاست. آن طور که اعلان شده است، درصد افزایش حداقل دستمزدها در سال جاری برای اولین بار (از سال ۱۳۶۹ به این سو) شدیداً کمتر از میزان تورم خواهد بود یعنی سرعت افزایش دستمزد مزدبگیران کمتر از تورم شده است.این وضع را مقایسه کنید با اتفاقاتی که در عرضه کالا در حال رخ دادن است.
میترسم کمکم به زمانی بازگردیم که اجناس کمیاب را به افراد آشنا بدهند و یا مثلاً همراه با فروش کره چند عدد پفک هم اجباری بفروشند. بله تعجب نکنید. در همان خریدی که ابتدای یادداشت نوشتم، با چشم خود دیدم که در پشت مغازه، در حال تهیه پلاستیکهای غیرشفاف برای قرار دادن پودر در آنها هستند تا بدون مشاهده دیگران آنها را به دوستان و آشنایان بدهند. جالب است که بگویم فردا بعد از ظهر برای رفع مشکلی که در دستگاه خودپرداز یک بانک غیر دولتی برای من پیش آمده بوده به آن بانک مراجعه کردم، دیدم رئیس بانک در حال گفتوگو با صاحب آن مغازه و دو نفر دیگر است و آن آقای صاحب مغازه، دو نفر دیگر را به عنوان بنکدار محترم و معتبر و احتمالاً برای اخذ وام به آقای رئیس مذکور معرفی میکرد (همه در محوطه بانک و جلوی پیشخوان ایستاده بودند) پس از خداحافظی گرم آنان دیدم که دو کارتن بزرگ پودر هم در محوطه گذاشتهاند و آقای رئیس با کمک کارمند بانک آنها را به پشت پیشخوان منتقل کرد!! حالا به نظر شما سوز سرما بیشتر میسوزاند یا سوز گرانی و اینجور رفتارها؟
عباس عبدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
خلیج فارس ایران مجلس شورای اسلامی آمریکا مجلس دولت شورای نگهبان حجاب بودجه دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران مجلس یازدهم
شهرداری تهران تهران هواشناسی فضای مجازی شهرداری سیل شورای شهر شورای شهر تهران پلیس قتل وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
ایران خودرو قیمت دلار خودرو قیمت خودرو دلار بازار خودرو مالیات بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن تورم
تلویزیون سریال رسانه تئاتر سینمای ایران موسیقی فیلم بازیگر رسانه ملی سینما کتاب قرآن کریم
سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب رشته
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه عربستان اوکراین ترکیه عراق نوار غزه
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان تراکتور تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی لیگ برتر جام حذفی آلومینیوم اراک باشگاه پرسپولیس
اپل همراه اول امارات ایلان ماسک گوگل تبلیغات ایرانسل آیفون فناوری سامسونگ ناسا
مواد غذایی سازمان غذا و دارو خواب دیابت سلامت روان بارداری مالاریا دندانپزشکی