چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آرمان صلح در بستر جنگ و تفکر منازعه


آرمان صلح در بستر جنگ و تفکر منازعه
روز سه شنبه ۱۶ دسامبر شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ۱۸۵۰ که پیش نویس آن توسط آمریکا و روسیه تهیه شده بود رای موافق داد و لیبی تنها کشور عرب عضو این شورا بنا به ملاحظات سنتی اعراب با رای ممتنع خود بار دیگر این نکته را گوشزد کرد که تا رسیدن به صلح در خاورمیانه هنوز راه درازی در پیش است. معادله چند وجهی صلح بین اسرائیل و فلسطین در طی نیم قرن گذشته در تنازع و موقعیت سلبی تا به آنجا امتداد یافته است که به اختلافات بین مسلمانان و یهودی ها در طی سده ها ارتباط تاریخی پیدا می کند. کندوکاو تاریخی در خصوص منازعات بین این دو قوم یا دو دین، دیگر گره یی از کار فروبسته دو طرف باز نمی کند و به همین دلیل با نگاه به جلو می بایست پاسخ این پرسش تاکنون لاینحل را در دو بعد "امید و تغییر" جستجو کرد. امید برای آنچه تا به امروز یک آرزوی دست نیافتنی تلقی شده است و تغییر از آن جهت که همه راه های پیموده شده تاکنون اگر که نه به بیراهه، حداقل گام برداشتن در تاریکی بوده است. جامعه جهانی که شورای امنیت به تعبیری خود را در جایگاه نمایندگی آن می پندارد و مردم فلسطینی و اسرائیلی تا زمانی که از درک پایه و عمیق این معضل بزرگ غفلت داشته باشند هرگونه تلاشی در این راه تنها به عنوان مسکن و مکانیزم های حداقلی خواهد بود و صلح به مفهوم واقعی کلمه به فاز "هدف" اعتبار ذاتی کسب نمی کند. قطعنامه ی ۱۸۵۰ در شرایطی صادر شده است که از یک طرف انتقال قدرت در ایالات متحده به عنوان هژمون بین المللی و بروز بحران بزرگ اقتصادی در جهان تمام توجهات را به سمت اولویت هائی این چنین جلب کرده است. از طرف دیگر ژلاتین سیاسی – اجتماعی در فلسطین و اسرائیل نمایندگی و اجماع نظر قدرت ملی که در چنین شرایطی الزامی اجتناب ناپذیر می باشد را دست نیافتنی تر از همیشه کرده است. صلح خاورمیانه در ابتدا به لحاظ بین المللی مستلزم اراده یی فراتر از لابی های پشت صحنه قدرت در واشینگتن و همچنین اکتیو شدن نقش سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپائی، روسیه (گروه کوارتت) و کشورها منطقه خواهد بود که به نظر می رسد وضعیت بین المللی هم اینک فاقد این ویژگی مبنائی و زیرساختی است. در اسرائیل بعد از استعفای "ایهود اولمرت" نخست وزیر و عدم موفقیت خانم "تزیپنی لیونی" رهبر حزب حاکم کادیما برای تشکیل کابینه ائتلافی و اینکه نظرسنجی ها حکایت از قدرت یابی فزون تر گروه های دست راستی می باشد، قبل و بعد از انتخابات پارلمانی بستر لازم برای موفقیت طرح صلح فراهم نخواهد بود. در طرف فلسطینی نیز شکاف سیاسی – اجتماعی که بین فتح و حماس وجود دارد و در شکل جغرافیائی حاکمیت تشکیلات خودگردان در کرانه باختری رود اردن و حکومت دولت اسلامگرای "اسماعیل هنیه" در نوار غزه خود را به رخ می کشد، اوضاع نه تنها بهتر از طرف اسرائیلی نبوده که حتی می توان ادعا کرد که یخبندان قطبی در هوای معتدل و مدیترانه یی این موجودیت خود را تحمیل کرده است.
سخن گفتن از صلح خاورمیانه در چنین وضعیتی بیشتر اگر نتوان گفت "طنز سیاسی" ولی بدون شک می توان گفت به یک "ژست سیاسی" می ماند که آرمان صلح را در مسلخ عدم اراده لازم بین المللی و همچنین منازعات درونی و دوجانبه ی بین فلسطینیان و اسرائیلیان به هرز داده است. سخنان "کاندولیزا رایس" وزیر امور خارجه آمریکا مبنی بر اینکه "روند صلح آناپولیس، جایگزینی ندارد و ایستائی در این فرایند نمی تواند یک گزینه باشد" در کنار عکس العمل وزارت امور خارجه اسرائیل نسبت به اینکه "زمان آن رسیده است که تشکیلات خودگردان علیه حکومت حماس در نوار غزه و گروه های تروریستی دست به عمل بزند" و همچنین اظهارات هم زمان "خالد مشعل" رهبر سیاسی حماس در خصوص عدم تمدید قرارداد آتش بس با اسرائیل، تصویر واقعی تراژدی کنونی در مورد صلح خاورمیانه باید به حساب آید. در بهترین شرایط ، صلح بین اسرائیل و فلسطین از مسیر یک راه بسیار ناهموار خواهد گذشت که شبیه به درد زایمان برای تولد یک نوزاد ناقص الخلقه است و هرگونه توهم برای سهولت ذاتی قضیه یا تعیین زمان دستیابی به صلح همان گونه که توسط "جورج بوش" در آناپولیس اتفاق افتاد، ساده سازی یک امر پیچیده برای فرار از پذیرش یک واقعیت عینی خواهد بود. تا زمانی که جامعه بین المللی نگاه جانبدارانه خود را نسبت به هر دو طرف ماجرا تغییر نداده و اراده ی واقعی را جایگزین ریاکاری های سیاسی و ژئوپلتیکی نکرده است، تل آویو به حقوق مسلم فلسیطنی ها بر طبق قطعنامه های متعدد شورای امنیت و واقعیت های میدانی محیط منازعه توجه نکند و همچنین شکاف سیاسی – اجتماعی و حاکمیت دوگانه ی کرانه باختری – نوار غزه توسط فلسطینیان جای خود را به دولت وحدت ملی ندهد، رسیدن به صلح اگر چه نتوان گفت محال، ولی تقریبا در شرایط کنونی دست نیافتنی می باشد. جامعه جهانی، منطقه خاورمیانه و بافت سیاسی – اجتماعی فلسطینی و اسرائیلی با دوگانگی "حقیقت و واقعیت" روبرو است و در آنجا که حقیقت ایجاب می کند تا همه بازیگران به حقوق مشروع همدیگر احترام گذاشته و رعایت کنند، منافع نامشروع و زیاده خواهانه هر کدام از آنان "نقشه راه" صلح را با بن بست مواجه می کند. همچنین در آنجا که واقعیت در بستر عینی خود همگان را به پذیرش توافقات حداقلی و گام پیش – گام پس فرامی خواند، ساختار نظری و میدانی سلبی (شهرک سازی، دیوار حائل، زندانیان، آوارگان، موشک پرانی، حملات انتحاری)، بازیگران را در چنبره حقیقت های مجازی با پیشینه های نژادی – مذهبی اسیر می کند.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید