شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ریشه‌های بحران در غزه


ریشه‌های بحران در غزه
از اخرین تحولات به وقوع پیوسته در فلسطین بحث انفجار در ساحل غزه بود که تحولات سیاسی زیادی را به دنبال داشت . در پی این انفجار ۴ نفر از فرماندهان گردانهای القسام به قتل رسیدند. افرادی که اسرائیل چندین بار اقدام به ترور انها کرده بود. جنبش حماس هم در این رابطه ۲۰۰ نفر از افراد جنبش فتح و کسانی که ممکن است در این حادثه دست داشته باشند را دستگیر کرد که در این بین تعدادی از فرماندهان جنبش فتح از جمله احمد حلس نیر حضور داشت.متقابلا جنبش فتح هم در کرانه باختری حدود ۲۱۵ نفر از اعضای جنبش حماس را بازداشت کرد.رفتار جنبش حماس قابل توجیه است چرا که یک اتفاقی بوقوع پیوسته و حماس هم این افراد را برای بازجویی گرفت در حالیکه انچه که در کرانه باختری اتفاق افتاد فقط بحث گروکشی است نه اتفاق خاص دیگری . البته ابومازن اعلام کرد که اعضای جنبش حماس باید ازاد شوند که فقط حدود ۲۰ نفر را ازاد کردند که البته چند تن از این افراد پس ازمصاحبه و افشای تلویزیونی در شبکه الجزیره دوباره بازداشت شدند.
در غزه به لحاظ بافت اجتماعی عشایربیشتری حضور دارند در حالیکه در کرانه باختری جامعه مدنی تر و خانوادگی تر است تا عشیره ای . به همین دلیل قدرت در غزه به دلیل وجود رقبایی برای دولت تا حد زیادی پراکنده است .کاری که جنبش حماس انجام می دهد نه تنها ساختار قدرت دولت خودگردان را کاملا تفکیک می کند بلکه دولت مقاومت در غزه مراکز رقیب دولت را هم تفکیک می کند . که نمونه ان هم قبیله حلس در غزه است که جنبش فتح از موقعیت این قبیله برای تقویت خودش سوء استفاده می کرد. جنبش حماس هم تصمیم گرفت کار را یکسره کند و در یک نبرد دوروزه این قائله را فیصله داد و نشان دادکه حماس تصمیم قطعی دارد برای این کار این که یک دولت با ۱۰ رقیب قابل مدیریت نیست. کلیات تحولات فلسطین نشان دهنده ان است که جامعه فلسطینی وارد مرحله نبرد نهایی در ارتباط با رهبری جامعه فلسطین در ابعاد فکری و سیاسی است. از سال ۱۹۸۷ که انتفاضه شروع شد عوامل متعددی این تحول را از سطح پایین شروع نمود از جمله انقلاب اسلامی ایران ، تاسیس حزب الله لبنان و پیروزیهایی که بدست اورد، ناتوانی کشورهای عربی و ضعف جریانهای وابسته در منطقه و همچنین پیوستن فتح به جریان سازش باعث شد جریان اسلامگرایی از یک جریان نخبه و محدود به یک جریان فراگیر و گسترده در جامعه فلسطینی تبدیل شود که از شاخصه های مهم ان هم می توان انتفاضه اول ، انتفاضه مسجد الاقصی و انتخابات ۲ سال و نیم پیش اشاره کرد. انتخاباتی که مردم اساسا جریان مقاومت را به عنوان یک اکثریت پارلمانی برگزیدند . این امر نشان داد تحول در سطح مردم به طور کامل صورت گرفته و اکثریت مردم گرایش به سمت مقاومت و اسلامگرایی را پیدا کردند اما در سطح رهبری این چالش ادامه دارد و چالش نبرد نهایی برای تصرف جایگاه رهبری در جامعه فلسطینی با مسائلی در حال وقوع شروع شده است که بحث غزه یکی از این مسائل است.
برای این رویارویی و نبرد و یکسره سازی در جامعه فلسطینی تقریبا می توان گفت که جریان اسلامگرا مجموعه ای از ضوابط را جهت مدیریت صحنه برای خود تعریف نموده که یکی از ان بحث رد هرگونه اعتراف به دشمن به عنوان یک واقعیت سیاسی است که تا به حال جنبش حماس و جهاد به ان پایبند بوده اند. اهمیت این موضوع در انجا است که دشمن را به مربع صفر برمی گرداند . دشمن بر این تصور است که استقلال ، تشکیل و پیدایش را پشت سر گذاشته است و بدنبال تثبیت و گسترش است در حالیکه با این وضعیت جدید و تحول بوجود امده در جامعه فلسطینی اسرائیل به مربع اول بازگردانده شده است که باید موجودیت خود را یکبار دیگر مشروعیت ببخشد و این مهم دشمن را خلع امتیاز می کند یعنی انچه که اسرائیل از دولتهای عربی به عنوان امتیاز گرفته است جامعه کنونی اسرائیل ان را باز پس می گیرد.
بحث دوم و بسیار مهمی که در چارچوب مدیریت صحنه اتفاق می افتد این است که مقاومت تنها راهکار از بین بردن اشغالگر و اشغالگری است و نبردی که بین جریان سازش و جریان مقاومت در جریان است نشان دهنده همین موضوع است که جریان سازش به دلیل انکه نتوانست هیچگونه موفقیتی بدست بیاورد منطق مقاومت روز به روز حقانیت بیشتری کسب می کند و زمینه های پذیرش عمومی اش بیشتر می شود که نمونه بارز ان غزه است. غزه جامعه ی یک و نیم میلیونی علیرغم تمامی فشار ها و با وجود تمای کمبودها و از دست دادن تمامی نیازهای اولیه حیاتی بدلیل باور مقاومت به عنوان یک راهکار اعتراضی نمی کند . امری که نشاندهنده یک تحول بنیادین در جامعه فلسطینی است.
بحث سوم که اهمیت ویپه ای برخوردار است اینکه جریان مقاومت مسئله فلسطین را محدود به ملت یا قومیت نمی کند و بر این باور است که این مسئله متعلق به امت اسلامی است و جامعه فلسطینی تنها با همپیمانی با نیروهای مقاوم امت می تواند این صحنه را مدیریت نماید که نمونه ان هم در زمان محاصره بود و نشان داد اگر کمکهای ایران نبود قطعا جریان مقاومت دچار مشکل جدی می شد.
بحث چهارم همپیمانی با نیروهای اسلامگرا(حزب عدالت و توسعه ترکیه) یا اسلامگرای مقاوم(جمهوری اسلامی ایران و حزب الله ) ویا مقاوم (سوریه) است که موفق شدند تا حد زیادی پشت جبهه خود را گسترش دهند .
در اداره صحنه می شود گفت شرایط منطقه هم اهمیت بسیار زیادی دارد که اولا منطقه شاهد عقب نشینی امریکا در ابعاد نفوذ سیاسی از منطقه خاورمیانه است که مهمترین حامی اسرائیل است . از سوی دیگرامریکا در عراق و افغانستان دچار مشکل جدی شده است . دولتهای عربی نسبت به گذشته ناتوان تر شده اند و تقریبا هیچ نقشی را نمی توانند ایفا کنند . اساسا طرحهای امریکا خصوصا در لبنان شکست خورده است و مقاومت درلبنان از مرحله انفعال به مرحله کاملا فعال و برنامه ریز تغییر پیدا کرده است . لبنان یکی از تکیه گاه های تحول در منطقه است مخصوصا پس از جنگ ۳۳ روزه که سالگرد ان را پیش رو داریم . در کل نقش اسرائیل به عنوان ژاندارم غرب در منطقه متکی بر یک مسئله بسیار مهم است و ان مسئله نظامی است . جامعه اسرائیل یک جامعه کاملا نظامی است و ساختار نظامی تعریف شده برای این رژیم مبتنی بر برتری نظامی و تزریق امکانات پیشرفته در این ساختار برای تحقق و تضمین پیروزی است . این که اسرائیل در بعد نظامی نه در مقابل یک دولت بلکه در مقابل یک حزب شکست می خورد تمام محاسبات را در تمامی ابعاد بر هم می زند و این دستاوردی است که حزب الله در منطقه بوجود اورده است. به همین دلیل اسرائیل به شدت در مقابل حزب الله دچار مشکل جدی شده است و در همین چار چوب هم در حال عقب نشینی است و این یک شرایط جدیدی به انقلاب فلسطین می دهد . در جامعه فلسطینی نیز به دلیل همین تجربه مقاومت را هم به مرحله فعال نزدیک کرده است.
● ناپایداری در درون اسراییل
اسرائیل به سمت ناپایداری در حال حرکت است. اولمرت اعلام کرد برای انتخابات درون حزبی کاندیدا نمی شوم ، با سوء استفاده های مالی (پروازی) در سفرهای خود و خانواده اش و افشا شدن این قضیه احتمال استعفای او در چند روز اینده وجود دارد . طبق یک زد و بند پشت پرده قرار شد وی کاندیدا نشود انتخابات انجام شود و در مورد مفاسد او چشم پوشی شود . ناپایداری نظام سیاسی در اسرائیل هم فرصت است هم تهدید . فرصت است برای اینکه این رژیم همواره همه ی تعهدات را زیر پا گذاشته است و این ترفندی است که اسرائیل با ساختار سیاسی خود همواره از ان استفاده کرده و موفق شده هم ژست های صلح طلبانه به خود بگیرد و هم پایبند به هیچ تعهدی نباشد. اما از طرفی تهدید است بدلیل این که در دو بعد دچار بحران جدی می شود . اول تکثر سیاسی است یعنی ازسال ۴۸ تا سال ۷۷ تک حزبی و فقط حزب کار که نماد حزب ملی بود .از سال ۷۷ تا ۹۲ دو حزبی یعنی کار و لیکود بود و از ان زمان به بعد ما شاهد حضور سه حزب در تحولات سیاسی اسراییل هستیم و در حال حاضر نیز هشت حزب در این رپیم فعالیت می کنند.
بدیهی است که هرگونه ناپایداری سیاسی این تکثر را افزایش خواهد داد و کابینه در اسرائیل ۱۰ حزبی می شود ، ۲۰ وزیر دارد ۱۰ حزب شریک هستند هر کدام ۲ وزیر معرفی کردند که تکثر خود یک بحث است و نوع احزاب هم بحثی دیگر این که قبلا احزاب کلا ملی بودند ولی در حال حاضر خورده حزبهای قومی روسها ، بازنشسته ها ، اشکنازیها و... هستند که نشاندهنده بخشی از جامعه اسرائیل هستند و تحول ساختار سیاسی از کلان به خورده کلان خود نشانگر یک نا امنی شدید سیاسی در این جامعه است .
حسین رویوران
مبحث مطرح شده در پنجمین میزگرد کمیسیون سیاسی و بین الملل جمعیت دفاع از ملت فلسطین
منبع : خبرگزاری قدس ـ قدسنا