چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت شناخت عوامل و اهداف النکبة


ضرورت شناخت عوامل و اهداف النکبة
توضیح مترجم: روز ۱۵ ماه مه، روز فاجعه یا «یوم النکبة» است. در روز ۱۵ ماه مه ۱۹۴۸ دولت اسرائیل تشکیل، و صدها هزار نفر فلسطینی آواره شدند. در این روز بشریت مترقی در سراسر جهان همبستگی خود را با مبارزات مردم فلسطین تجدید می کند.
زنده یاد یاسر عرفات رهبر فقید مردم فلسطین، در سال ۱۹۹۸ برای اولین بار بطور رسمی «یوم النکبة» را طی مراسمی که بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند، برگزار نمود.
در این روز، ما ضمن اعلام همبستگی با مبارزات بر حق مردم فلسطین، توجه خود را بر عوامل و اهداف روند النکبة متمرکز می کنیم و در این راه بخشی از نوشته نویسنده معروف فلسطینی، دکتر خلیل نخله، را به نقل از نشریه «کانترپانچ» در اختیار خوانندگان گرامی قرار می دهیم
● روند النکبة: عوامل و اهداف
النکبة یک حادثه ناگهانی نبود که از غیب نازل شده باشد. آنچه که در ۱۹۴۸-۱۹۴۷ اتفاق افتاد اوج روند استعماری بود که هدف آن اخراج جمعیت بومی عرب فلسطین و جایگزین کردن آنها با مهاجرین یهودی-صهیونیست از کشورهای دیگر بود، (هدفی که همچنان دنبال می شود). این مهاجرین و اعقاب آنها روند سیستماتیکی را پیش بردند که از اوائل ۱۹۲۰ شروع شده بود، روند پاکسازی سرزمین فلسطین از جمعیت فلسطینی و تبدیل آن به زائدۀ مرکز سرمایه داری جهانی. آن روند امروز هم، با حمایت مستقیم و غیر مستقیم ایالات متحده، اروپا، و گروهی از دولت ها و آژانس های غیر-دولتی وابسته به آنها، ادامه دارد.

برای رسیدن به یک درک روشن و جامع از این روند وسیع، من پیشنهاد می کنم به «روند النکبة» از دو سطخ نگاه شود: مراحل رشد و اهداف آن. این مراحل را به سه مرحله متمایز و تا حدی متداخل می توان تقسیم کرد: مرحله برنامه ریزی و طراحی، مرحله اجرا، و مرحله تکمیل. من داخل هر یک از این مراحل سه هدف روشن را برجسته خواهم کرد: مردم، زمین و مؤسسات
● مرحله برنامه ریزی و طراحی
این مرحله با برگزاری «کنگره صهیونیستی» در ۱۸۹۷ شروع شد. یکصد و ده سال پیش، در اولین «کنگره صهیونیستی»، ایجاد یک «صندوق ملی یهود»، با هدف بدست آوردن اراضی متعلق به اعراب (در فلسطین و منطقه)، برای استفاده انحصاری یهویان، مطرح شد. ایده ایجاد «صندوق ملی یهود»، با هدف آشکار بدست آوردن زمین و دارائی های غیر-منقول «در فلسطین، سوریه، و در هر بخش دیگر ترکیه و شبه جزیره سینا» رسماً در سال ۱۹۰۱ تصویب شد و در سال ۱۹۰۷ در بریتانیا به ثبت رسید. متعاقباً تصریح شد که زمین بدست آمده از طرف «صندوق ملی یهود» (بدون توجه به چگونگی بدست آوردن آن) «ملک غیر قابل انتقال مردم یهودی است و تنها کارگر یهودی می تواند در آن بکار گرفته شود.» در پی آن، یک کمیسیون بریتانیایی به این نتیجه رسید که «مالکیت زمین برون-مرزی شده است. زمین دیگر زمینی نیست که عرب [فلسطینی] بتواند در حال حاضر یا در آینده از آن بهره مند شود. فلسطینی نه فقط دیگر هرگز نمی تواند آن را اجاره کند یا زیر کشت ببرد، بلکه برای همیشه از کار بر روی آن زمین محروم شده است...»
در ماه مه ۱۹۵۴، بموجب حکم رسمی دولت اسرائیل «صندوق ملی یهود» رسماً بعنوان یک شرکت اسرائیلی ثبت شد. حکم امضاء شده اهداف اولیه صندوق را حفظ کرد، اما افزود «فعالیت های صندوق ملی یهود «در دولت اسرائیل و در هر زمینه تحت صلاحیت آن در راستای هدف استقرار یهودیان در این اراضی و املاک می باشد.» علاوه بر این، «صندوق ملی یهود» بعنوان یکی از بازوهای «جنبش حهانی صهیونیستی» از نو سازمان داده شد. در حال حاضر تخمین زده می شود که ۱۳ درصد (یا حدود ۲.۵ میلیون دونوم [در کشورهای عرب دونوم واحدی است معادل یک هزار متر مربع زمین] اراضی اسرائیل در مالکیت «صندوق ملی یهود» است- اراضی که در اکثر موارد متعلق به آوراگان فلسطینی است و در نتیجه روند پاکسازی قومی غصب شده است.
«صندوق ملی یهود» بمثابه بازوی صهیونیستی مستعمره کردن فلسطین، برجسته ترین عامل النکبة بوده است.
تدارک النکبة برای فلسطین در مسیر دوگانه، سیاسی-دیپلوماتیک و اقتصادی، پیش برده شد. روند مهاجرت استعماری در سال ۱۹۱۷ با صدور اعلامیه انگلیسی بالفور، که طی آن دولت بریتانیا خود را به «نظر ایجاد یک سرزمین ملی در فلسطین برای مردم یهودی» متعهد نمود، قانونی شد (رسمیت یافت). با پایان جنگ جهانی اول و تأسیس «جامعه ملل»، در سال ۱۹۲۳ بریتانیا از طرف «جامعه ملل» بعنوان قدرت قیم برای فلسطین تعیین شد. دیباچه حکم قیمومیت بریتانیا، با اندکی تعدیل، اعلامیه بالفور را در بر می گرفت.
این بدین معنی است که قدرتهای غربی-که از جنگ جهانی اول پیروز بیرون آمدند و جامعه ملل را تأسیس کردند (و بعداً بطریق مشابه در پی جنگ جهانی دوم سازمان ملل را تأسیس نمودند)- به ایجاد یک «کشور ملی برای مردم یهود» در فلسطین، متعهد بودند. بعبارت دیگر، جامعه ملل، قیمومیت بریتانیا، و سازمان ملل عوامل سیاسی-دیپلوماتیک-اقتصادی برجسته برای وقوع النکبة بودند.
برای استحکام بخشیدن به کنترل صهیونیستی بر زمین و دیگر منابع حیاتی اقتصادی، بلافاصله بعد از اعمال قیمومیت، طی سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ از طرف دولت بریتانیا امتیازهای انحصاری به سرمایه داران برجسته یهودی اعطا شد-علیرغم این واقعیت که «در هر مورد برای امتیاز اعطایی داوطلبان جدی رقابت می کردند.» در نتیجه، برای تدارک النکبة به بنگاه های صهیونیستی اجازه داده شد کنترل منابع طبیعی حیاتی (مانند شرکت برق فلسطین، توسعه معادن بحر احمر، شرکت توسعه ارضی فلسطین و غیره را) در دست گیرند.
در عین حال، نظام آموزشی یهودی-صهیونیستی از نظام رایج جمعیت بومی جدا شد و کاملاً تحت کنترل انحصاری جنبش صهیونیستی، که حدود ۴۰ درصد بودجه خود را به آن اختصاص می داد، تمرکز یافت. هدف بوضوح القاء ادعای افسانه ای صهیونیسم به نسل های جدید مهاجران بود برای آنکه کنترل استعماری صهیونیستی بر زمین را تقویت نموده و حصور جداگانه استیلاگرانه یهودی در فلسطین را تدارک ببیند.
اگر صهیونیسم جنبش مهاجرت استعماری، با هدف ایجاد یک «کشور ملی یهودی» انحصاری در فلسطین نمی بود، و اگر صهیونیسم از حمایت سیاسی، اقتصادی، و نظامی قدرتهای بزرگ غرب که از دو جنگ جهانی پیروز بیرون آمدند برخورد دار نشده بود، به احتمال قوی کل این روند اصلاًٌ به النکبة منتهی نمی شد.
اصرار مکرر بر تقسیم سرزمین فلسطین-برخلاف خواست آشکار جمعیت بومی- برای آنکه امکان تشکیل یک دولت استیلاگر و انحصار طلب در فلسطین فراهم شود، امری که متأسفانه تا امروز به بهانه «مذاکره» برای صلح ادامه دارد، پیش درآمد مستقیم النکبة است.
هر نوع بررسی جدی ساخت و پاخت ها و مذاکراتی که-در چارچوب سازمان ملل و قدرت های سلطه گر غربی در پی عملی کردن اعلامیه بالفور-منجر به ایجاد اسرائیل شد به این نتیجه خواهد رسید که اصل تقسیم فلسطین، یک نسخه مطمئن برای پاکسازی جمعیت بومی ساکن در آن منطقه بود- یعنی نسخه ای مطمئن برای النکبة. از سال ۱۹۳۷ تاکنون، با «کمیسیون پیل»، فشار قدرتهای سرمایه داری غربی برای تقسیم فلسطین به بهانه تسامح با آرمان صهیونیستی برای یک «وطن یهودی»، هیچ تلاش جدی در چارچوب سازمان ملل، یا از طرف آژانس های سازمان ملل، برای جلوگیری از النکبة صورت نگرفته است. جامعه فلسطین، آنزمان مانند امروز،در برابر نیروهای خارجی، و کنترل آن نیروها بر عوامل داخلی، کاملاً آسیب پذیر بود. ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی داخلی آن فاقد مصونیت لازم برای مقابله با آن نیروها بود. نتیجتاً، یک دولت جدید صهیونیست-یهودی در سال ۱۹۴۸ بر یک جمعیت پراکنده و تلفات داده و بر یک جامعه روستائی بنام فلسطین تحمیل شد.
فشار مستمر مراکز سرمایه داری امپریالیستی و دولت های دست نشانده آنها در آنموقع، که از جنبش صهیونیستی خط می گرفتند، در حهت تقسیم فیزیکی فلسطین، و ایجاد یک دولت مجزا برای یهودیان بود. هدف انها هیچگاه ایجاد یک جامعه عادلانه و دموکراتیک در تمام فلسطین و تسامح با تمام جمعیت آن نبود. اگر هدف این بود، در آنموقع، چنین موضع گیری ممکن می بود. اما این هیچوقت با نقشه جنبش صهیونیستی، یا با قصد اعلامیه بالفور (۳۰ سال پیش از آن)، یا با هدف ایجاد یک آژانس استعماری یهودی (صندوق ملی یهود) قریب به ۴۶ سال پیش از النکبة، مطابقت نداشت.
● مراحل اجرا و تکمیل
من در این بخش زیاد وارد جزییات نمی شوم، زیرا دراین باره اسناد کافی وجود دارد و از جانب شماری از مورخین، فلسطینی و غیر فلسطینی، از دهه ۱۹۵۰ به اینسو، بررسی شده است؛ این بخش همجنین اخیراً( سال ۲۰۰۶) به جامع ترین شکل از طرف مورخ معاصر، ایلان پاپه در اثر عالی او بنام «پاکسازی قومی در فلسطین» بطور مستند تجزیه و تحلیل شده است.
بطور خلاصه، عملیات پاکسازی در دسامبر ۱۹۴۷ شروع شد. در آنموقع، فلسطینی ها دو سوم جمعیت را تشکیل می دادند (در حالیکه در آغاز شروع قیمومیت بریتانیا در سال ۱۹۲۳، آنها ۹۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند). در آغاز عملیات پاکسازی، فلسطینی ها مالک ۹۷ درصد اراضی بودند. در نتیجه، عملیات پاکسازی، ۵۳۱ روستای فلسطینی ویران شد؛ بیش از ۸۶ درصد جمعیت بومی فلسطین نابود، تبعید یا آواره شد. در نتیجه فقط ۱۴ تا ۱۵ درصد از جمعیت بومی فلسطین (خدود ۱۳۰ هزار تا ۱۵۰ هزار نفر) در سرزمین خود باقی ماندند، و باقی آوارگاه و پناهنده شدند.
گرچه، فلسطینی هایی که در سرزمین بومی خود (در اسرائیل) باقی ماندند در حال حاضر حدود ۱.۳ میلیون نفر می شوند، اما اراضی انها از طریق قوانین دولتی غصب می شود. در سال ۱۹۶۷، پارلمان اسرائیل «قانون اراضی کشاوری» را تصویب کرد که «اجاره اراضی متعلق به یهودیان و صندوق ملی یهود به غیر یهودیان را ممنوع می کند...» علاوه براین، آن قانون تضمین کرد که «سهم آب متعلق به اراضی صندوق ملی یهود، نمی تواند به اراضی که به صندوق ملی یهود تعلق ندارد منتقل شود.»
اقلیت فلسطینی در اسرائیل، که اکنون ۱۹ درصد جمعیت را تشکیل می دهد «مجبور شده است فقط ۳ درصد اراضی را در اختیار داشته باشد.» تخمین زده می شود که حدود ۷۰ درصد اراضی متعلق به فلسطینی ها در اسرائیل «یا مصادره شده و یا برای فلسطینی ها غیر قابل دسترس شده است.»
دکتر خلیل نخله
کانترپانچ
برگردان انوشه کیوان پناه
گرفته از دنیای ما:
http://www.donyayema.info/articles_detail.php?aid=۱۰۹۲
در تهیه این نوشته از منابع زیر استفاده شده است:
Abu-Lughod, I., ed., The Transformation of Palestine, ۱۹۷۱.
Abu-Ras, T., “Al-Sandouq al-Qawmi al-Yahudi,” in Qadaya Israiliya, No.۲۸, ۲۰۰۷, pp. ۲۳-۳۵.
Aruri, N., ed., Occupation: Israel over Palestine, ۱۹۸۹.
Pappe, I., The Ethnic Cleansing of Palestine, ۲۰۰۶.
دکتر خلیل نخله، مردم شناس و نویسنده فلسطینی است که در رام الله زندگی می کند.
دو کتاب تازه او عبارتند از: «افسانه توسعه فلسطین»(۲۰۰۴) و «توانمند کردن نسل های آینده» (۲۰۰۶)
عکس ها که اخراج فلسطینی ها از خانه و کاشانه و سکنی دادنشان در چادرها می باشد، گوشه ای از ابعاد جنایات صهیونیستی را نشان می دهد.
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه