دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


اقتصاد آمریکا پیش می رود تا به بن بست برسد


اقتصاد آمریکا پیش می رود تا به بن بست برسد
آمریکا و WTO با پروسه جهانی شدن کالاهای آمریکایی با تولیدات دو دسته از کشورها قادر به رقابت نخواهد بود:
الف) کشورهای الگوی (A) که ۲ ویژگی شاخص دارند.
ب) کشورهای الگوی (B) که چهار ویژگی مشخص دارند.
الف) الگوی (A)
۱) میانگین دستمزد در آمریکا سالیانه ۴۵ میلیون تومان است درحالی که میانگین دستمزد در مناطق آزاد چین سالیانه یک میلیون تومان است. دستمزدها در آمریکا در مقام مقایسه با چین فوق العاده بالاست.
۲) در مناطق آزاد چین پدیده ای تحت عنوان تأمین اجتماعی تقریبا وجود ندارد. پرداخت بیمه بیکاری، بازنشستگی، خدمات درمانی و... در مناطق آزاد چین یا اساسا وجود ندارد و یا در مقام مقایسه با آمریکا آنقدر محدود است که می توان آن را نادیده گرفت. در آمریکا هر اتوموبیل که در کارخانه جنرال موتور تولید می شود ۵۰۰ دلار هزینه تأمین اجتماعی دارد، این هزینه در چین ۶۰ دلار است.
۳) تولیدکنندگان آمریکایی که باید دستمزد بسیار بالا بدهند و علاوه بر دستمزد، باید هزینه تأمین اجتماعی بسیار بالایی را نیز تقبل کنند نمی توانند با کالاهای چینی و یا کشورهایی شبیه چین رقابت کنند.
ب) الگوی (B)
اما تولیدات آمریکا با تولیدات یک دسته دیگر از کشورها نیز قادر ۴ ویژگی شاخص ذیل را داشته باشند:
۱) دستمزد پرسنل در آنجا فوق العاده بالا باشد حتی در سطح آمریکا و یا بالاتر.
۲) تأمین اجتماعی در آنجا بالاترین سطح تأمین اجتماعی باشد حتی بالاتر از آمریکا.
۳) جمعیت آن کشور فوق العاده کم باشد.
۴) بیش از ۴۰درصد تولید ناخالص ملی آن صادر شود.
آمریکا در بسیاری از موارد قادر نیست با کشورهایی با ساختار ۴ گانه فوق در تولید کالا، رقابت کند.
۵) ایرلند زنده ترین نمونه الگوی (B) است. جمعیت ایرلند ۴ میلیون نفر است و صادرات آن ۱۸۰ میلیارد دلار است. ایرلند با ۳۷۰ میلیارد دلار تولید ناخالص ملی ۱۸۰ میلیارد دلار صادرات دارد. یعنی صادرات ایرلند ۶۶.۶۶ درصد تولید ناخالص ملی آن است.
۶) اما آمریکا با ۳۰۳ میلیون نفر جمعیت و ۱۳۰۰۰ میلیارد دلار تولید ناخالص ملی فقط ۱۶۰۰ میلیارد دلار صادرات دارد آمریکا تنها ۱۲.۳ درصد از تولید خالص ملی خود را صادر می کند.
۷) در واقع کشورهای فوق العاده کم جمعیت با توان صادراتی فوق العاده بالا (بالاتر از ۴۰درصد تولید ناخالص ملی) برندگان جهانی شدن و کشورهای پر جمعیت مثل آمریکا، هند، اندونزی، چین (به استثنای مناطق آزاد)، پاکستان، بنگلادش، نیجریه، برزیل، مکزیک و... (صادرات کمتر از ۱۵درصد تولید ناخالص ملی) بازندگان جهانی شدن اند.
۸) چرا آمریکا نمی تواند با این دسته از کشورها رقابت کند؟ کشورهایی که ۴ ویژگی ذیل را داشته باشند نمی توانند با کشورهای الگو (B) رقابت کنند.
▪ فوق العاده پرجمعیت باشند مثل آمریکا و انگلیس
▪ صادرات آنها به نسبت تولید ناخالص کمتر از ۲۰درصد باشد مثل آمریکا و انگلیس.
▪ دولت با دریافت مالیات فوق العاده بالا، کمک های بلاعوض عدیده ای در اختیار مردم قرار دهد. درواقع با دریافت مالیات فوق العاده بالا، سطح رفاه مردم را فوق العاده افزایش دهد.
▪ وقتی دولتی مثل آمریکا با ۳۰۳ میلیون نفر جمعیت، با کمک های بلاعوض دولتی، سطح رفاه مردم را در سطح بسیار بالایی نگهدارد مجبور می شود تا فشار مالیاتی را حداکثری کند. حداکثری کردن فشار مالیاتی هزینه تولید را در کشور فوق العاده افزایش می دهد و این توان رقابت صادراتی آن کشور را تضعیف می کند.
▪ مقایسه ایرلند و آمریکا در بند پنج و شش نکته فوق را گویاتر نشان می دهد. جمعیت ایرلند ۴ میلیون نفر و صادرات آن ۱۸۰ میلیارد دلار و جمعیت آمریکا ۳۰۳ میلیون نفر و صادرات آن ۱۶۰۰ میلیارد دلار است. در واقع هر آمریکائی در سال ۵۲۸۰ دلار کالا برای صادرات تولید می کند و هر ایرلندی ۴۵۰۰۰ دلار. آشکارا یک ایرلندی حدود ۹ برابر یک آمریکایی کالا برای صادرات تولید می کند.
▪ تفاوت آمریکا و ایرلند در یک نکته است. بودجه آمریکا ۳۰۰۰ میلیارد دلار و بودجه ایرلند فقط ۲۵ میلیارد دلار است. دولت آمریکا برای رفاه مردم و سایر امور در سال ۳۰۰۰ میلیارد دلار هزینه می کند و ایرلند فقط ۲۵ میلیارد دلار.
آمریکا برای صادرات ۱۶۰۰ میلیارد دلار کالا، ۳۰۰۰ میلیارد دلار برای مردم خود و سایر امور هزینه می کند و ایرلند برای ۱۸۰ میلیارد دلار صادرات برای مردم خود فقط ۲۵ میلیارد دلار هزینه می کند. آمریکا به ازای یک میلیارد دلار صادرات دولت ۱.۸۷۵ میلیارد دلار برای مردم و امور دیگر هزینه می کند و ایرلند به ازای یک میلیارد دلار صادرات دولت فقط ۱۳۸ میلیون دلار برای مردم و امور دیگر هزینه می کند.
▪ آشکارا هزینه های دولتی در آمریکا به ازای یک میلیارد دلار صادرات ۱۳.۵ برابر ایرلند است. علت این مسئله جمعیت بالای آمریکا به نسبت ایرلند است.
کشورهای پرجمعیت و با نظام تأمین اجتماعی گسترده که بر دریافت مالیات استوار باشد قادر به رقابت با کشورهای کم جمعیت، با نظام تأمین اجتماعی گسترده اما با توان صادراتی بالا نیستند.
▪ اگر آمریکا بخواهد متناسب با ایرلند و با الگوی این کشور صادرات انجام دهد باید جمعیت آن ۳۵ میلیون نفر بود و نه ۳۰۳ میلیون نفر. این اختلاف جمعیت باعث افزایش بودجه دولت می شود و افزایش بودجه دولت چون به صورت افزایش مالیات خود را نشان می دهد، ساختار تولید در آمریکا و کشورهای پرجمعیت را غیررقابتی می کند.
▪ بزرگترین بازنده جهانی شدن کشورهای پرجمعیت، با بودجه بالای دولتی و رفاه گسترده اجتماعی و توان صادراتی کمتر از ۲۰ درصد تولید ناخالص ملی هستند یعنی آمریکا، هند، اندونزی، چین، (مناطق غیرساحلی) و...
● مهار رشد جمعیت
۱) آمریکا تنها کشور غربی است که نتوانسته رشد جمعیت خود را مهار کند.
۲) جمعیت انگلستان از ۵۷ میلیون در سال ۱۹۷۰ میلادی به ۶۱ میلیون در سال ۲۰۰۷ رسید، طی ۳۷ سال جمعیت انگلستان فقط ۴ میلیون افزایش یافت. درحالی که جمعیت آمریکا طی ۳۸ سال گذشته ۱۰۰ میلیون نفر اضافه شده است. از سال ۲۰۰۰ میلادی تاکنون جمعیت آمریکا فقط ۲۰ میلیون نفر اضافه شده است. جمعیت آمریکا از ۲۰۵ میلیون در سال ۱۹۶۹ به ۳۰۳ میلیون در سال ۲۰۰۷ افزایش یافته است.
۳-) رخ زاد و ولد در آمریکا (تعداد فرزندان هر زن) در سال ۱۹۸۱ حدود ۱.۸ بوده است و در سال ۲۰۰۱ به ۲.۱ رسیده است درحالی که نرخ زاد و ولد در ژاپن در همین فاصله زمانی از ۱.۸ به ۱.۳ ، در چین از ۲.۳ به ۱.۸، در کره جنوبی از ۳.۲ به ۱.۵، در آلمان از ۱.۳ به ۱.۳، در فرانسه از ۱.۹ به ۱.۹، در کانادا از ۱.۸ به ۱.۴، در ایتالیا از ۱.۷ به ۱.۳ و در ایران از ۲.۶ به ۱.۲ کاهش یافته است.
۴) آشکارا آمار فوق نشان می دهد در فاصله سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱ همه کشورهای نامبرده شده، موفق به کنترل رشد جمعیت خود شده اند اما آمریکا در این حیطه توفیقی نداشته است.
۴) از آمار فوق درعین حال مستفاد می شود که همه کشورهای رقیب آمریکا در حوزه اقتصاد، در این فاصله زمانی موفق به مهار رشد جمعیت خود شده اند و آمریکا ناموفق عمل کرده است.
۵) جالب است که نرخ زاد و ولد در آمریکا در سال ۲۰۰۱ با ایران مساوی می شود.
۶) رشد جمعیت، هزینه تأمین اجتماعی را بالا می برد و هزینه تأمین اجتماعی بیشتر، به مالیات بیشتر منجر می شود. مالیات بیشتر مزیت نسبی صادراتی آمریکا را در سطح و حد چشم گیرتری زیرسؤال می برد.
۷)ارائه خدمات رفاهی به ۱۰۰میلیون جمعیت اضافی در آمریکا طی ۴۰ سال، می طلبد تا مالیات به شدت در آمریکا افزایش یابد درحالی که اساساً مالیات در آمریکا همواره بالاتر از کشورهای رقیب اقتصادی اش بوده است لذا تنها راهکار برای آمریکا، کاهش و یا مهار جمعیت است.
۸) مهم ترین عاملی که باعث شد واردات آمریکا ۲برابر صادرات این کشور باشد بالابودن هزینه تولید در آمریکا است مهم ترین عامل بالا بودن هزینه تولید، بالا بودن هزینه مالیات است و مهم ترین عامل بالا بودن مالیات افزایش ۱۰۰میلیونی جمعیت آمریکا طی ۴۰ سال گذشته است.
۹)درصورتی که آمریکا موفق به تثبیت رشد جمعیت خود نشود، آمریکا از یک کشور درجه اول اقتصادی به یک کشور درجه دوم سقوط خواهد کرد.
● مهاجرت
سالیانه یک میلیون مهاجر قانونی و غیرقانونی وارد آمریکا می شود.
آیا برای مهاجرین اشتغال خواهد بود؟
در دوره، ۸ساله ریاست جمهوری کلینتون، ۲۰میلیون شغل جدید در آمریکا ایجاد شد، درحالی که ایجاد شغل جدید اکنون در آمریکا منفی شده است یعنی قدرمطلق اشتغال در آمریکا سالیانه کاهش می یابد.
منفی شدن قدرمطلق اشتغال، ورود مهاجر به آمریکا را بلاموضوع می کند باتوجه به منفی شدن اشتغال، روند مهاجرت در معرض تهدید قرار می گیرد.
مهاجرت یک عامل مهم در آمریکا برای جذب سرمایه بوده است. مهم ترین عامل رونق اقتصاد آمریکا طی ۳۰سال گذشته ورود مهاجرین همراه با سرمایه بوده است.
درعین حال ورود سالانه یک میلیون مهاجر، هزینه تأمین اجتماعی مهاجرین بوسیله دولت را افزایش می دهد که به مالیات بیشتر منجر می شود و مالیات بیشتر تولید را در آمریکا به میزان بیشتری غیراقتصادی می کند.
باتوجه به هزینه دولت و روند اشتغال در آمریکا، این کشور توان جذب مهاجر جدیدی را ندارد اما روند مهاجرت همچنان ادامه دارد.
درواقع باتوجه به دو مؤلفه فوق، روند ورود مهاجرت به آمریکا غیراقتصادی شده است اما مهاجرت همچنان به آمریکا ادامه دارد. این فرایند نشان می دهد آمریکا در مسیر درستی حرکت نمی کند.
چرا باوجودی که روند مهاجرت به آمریکا برای اقتصاد این کشور غیراقتصادی شده است، مهاجرت متوقف نمی شود؟ پاسخ روشن است. فرهنگ اقتصادی حاکم بر آمریکا به گونه ای نیست که در مواردی شبیه به این، اقتصاد این کشور مدیریت پذیر باشد.
اقتصاد آمریکا پیش می رود تا به بن بست برسد.
شبیه همین نکته در مورد نقش دلار به عنوان پول واسطه در اقتصاد بین الملل مطرح است. نقش دلار به عنوان پول واسطه در اقتصاد بین الملل ایجاب می کرد که کسری تراز بازرگانی آمریکا فقط درحدی باشد که اقتصاد بین الملل به دلار بیشتر احتیاج دارد، اما ده سال است که آمریکا از این مسئله سوءاستفاده می کند و بسیار بیشتر از نیاز اقتصاد بین الملل، به اقتصاد جهانی دلار تزریق می کند، تزریق دلار بیشتر از نیاز اقتصاد بین الملل به سقوط ارزش دلار منجر می شود. سقوط ارزش دلار نقش دلار را به عنوان پول واسطه زیر سؤال می برد. درواقع تزریق دلار مازاد به اقتصاد جهانی در کوتاه مدت به سود آمریکا و در میان مدت و درازمدت به زیان آمریکا است چرا که تداوم این وضعیت به نقش دلار به عنوان پول واسطه خاتمه می دهد. آمریکا به گونه ای مدیریت نمی شود که جلو تزریق دلار مازاد را بگیرد. درواقع آمریکا به گونه ای مدیریت می شود که منافع کوتاه مدت بر منافع میان مدت و درازمدت غالب می شود، تداوم این وضعیت طی ده سال آینده آمریکا را از یک قدرت درجه اول اقتصادی به یک قدرت درجه دو، تبدیل می کند.
محمد حسین ادیب
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید