سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


ساختار غیرقطبی عامل فروپاشی اقتصاد آمریکا


ساختار غیرقطبی عامل فروپاشی اقتصاد آمریکا
● خطای ترکیبی
۱) هر آمریکائی باتوجه به حقوق ماهیانه خود به سادگی می تواند بنزین مورد نیاز برای این سفر طولانی روزانه را خریداری کند اما اگر قرار باشد همه آمریکائیان اینگونه عمل کنند، در اقتصاد نکته ای وجود دارد که به آن خطای ترکیبی می گویند. تک تک آمریکائیان باتوجه به حقوق خود می توانند هزینه بنزین را پرداخت کنند اما اقتصاد کلان آمریکا در مجموع قادر نیست، این هزینه را پرداخت کند.
۲) آمریکا روزانه ۲۱ میلیون بشکه مصرف نفت خام و بنزین دارد که فقط ۶ میلیون بشکه آن را در داخل تولید می کند و ۱۵ میلیون بشکه را وارد می کند. با نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار، هزینه واردات نفت خام و بنزین آمریکا از ۵۰۰ میلیارد دلار عبور می کند.
۳) کل صادرات کالا و خدمات در آمریکا در سال ۱۶۰۰ میلیارد دلار است.
واردات هر کشور باید به اندازه صادرات اش باشد. چگونه ممکن است آمریکا هزاران قلم کالا صادر کند و ۳۰ درصد درآمد صادراتی اش را فقط برای واردات یک کالا تخصیص دهد.
۴) آمریکا ۳۰ سال است که پالایشگاه جدیدی نساخته و حتی یک طرح توسعه پالایشگاه نداشته است. آمریکا سالیانه ۳۰۰ میلیارد دلار نفت خام برای تولید بنزین و یا بنزین به صورت مستقیم وارد می کند. آیا واردات ۳۰۰ میلیارد دلار بنزین در سال در توان آمریکاست؟
۴) براساس تحقیق انجام شده در WTO در سال ۲۰۰۷ میلادی سود صادرات کالا در دنیا ۵ درصد بوده است اگر کشوری ۶۰۰۰ میلیارد دلار در سال صادرات داشته باشد براساس این تحقیق سود خالص آن ۳۰۰ میلیارد دلار است.
۵) آمریکا با چین یک تفاوت آشکار دارد. چین کالاهای واسطه ای وارد می کند و این کالاهای واسطه ای را به محصول نهایی تبدیل می کند و صادر می کند و از این صادرات محصول نهایی، ۵ درصد ارزش افزوده کسب می کند. اما ترکیب واردات آمریکا با چین متفاوت است. آمریکا سالیانه ۳۰۰ میلیارد دلار نفت خام برای تولید بنزین و یا بنزین وارد می کند، اما این بنزین ارزش افزوده ای ایجاد نمی کند این بنزین به محصول دیگری تبدیل نمی شود که مجدداً مثل چین صادر شود. این بنزین دود می شود و به هوا می رود. آمریکا برای اینکه این ۳۰۰ میلیارد دلار را جبران کند باید ۶۰۰۰ میلیارد دلار کالا صادر کند، در حالی که کل صادرات آمریکا اعم از کالا و خدمات در سال ۲۰۰۷ فقط ۱۶۰۰ میلیارد دلار بوده است و کل صادرات دنیا در سال ۲۰۰۷ فقط ۱۳۰۰۰ میلیارد دلار بوده است.
۷) واردات این میزان بنزین از توان اقتصاد آمریکا بیرون است. هر آمریکائی به تنهائی می تواند ۷ لیتر بنزین در ماه خریداری کند، اما کل اقتصاد آمریکا در سال قادر به پرداخت هزینه آن نیست و این جا خطای ترکیبی وجود دارد.
آمریکا تا سال ۱۹۶۵ در این مورد مشکلی نداشت. آمریکا تا سال ۱۹۶۵ علاوه بر تامین انرژی داخلی، صادرکننده بزرگ نفت دنیا بود. اما از سال ۶۵ به بعد همزمان با افزایش مصرف و کاهش تولید داخلی به مرور به کشور واردکننده بزرگ نفت خام تبدیل شد. آمریکا نصف بنزین دنیا را مصرف می کند.
آمریکا بضاعت آن را ندارد که سالیانه ۳۰۰ میلیارد دلار بنزین وارد کند. این نیاز به ۶۰۰۰ میلیارد دلار صادرات دارد. آمریکا براساس نفت بشکه ای ۱۰ دلار تنظیم شده است. آمریکا با نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار مسئله دارد. پرداخت هزینه بنزین برای نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار از بضاعت آمریکا عبور می کند. چنین سطحی از مصرف در آمریکا فقط اگر نفت بشکه ای ۱۰ دلار باشد ممکن است وکاهش مصرف هم نیاز به برنامه ای ۳۰ ساله دارد. اشکال آمریکا این است که فقط ۶ شهر بالای ۶ میلیون نفر جمعیت دارد. ۳۰۳ میلیون نفر جمعیت در ۵.۹ میلیون کیلومتر وسعت و در کنار ۶ میلیون کیلومتر جاده آسفالت پراکنده است. کاهش مصرف فقط وقتی ممکن است که فاصله بین محل زندگی و محل کار کاهش یابد و کاهش این فاصله در یک تا ۲ سال ممکن نیست برنامه ای ۲۰ تا ۳۰ ساله می خواهد.
● جوهره کلام
پاشنه آشیل آمریکا یک نکته است. فاصله محل زندگی تا محل کار بیش از حد طولانی است و در ۹۰ درصد موارد این فاصله باید با ماشین شخصی طی شود. تغییر این فرایند مسئله ای درازمدت است و نه کوتاه مدت و حتی میان مدت.
۱) راه حل ساده است. تولید و محل اشتغال باید متمرکز و قطبی شود. آمریکا به جای هزاران مرکز اشتغال باید صدها محل اشتغال داشته باشد.
۲) استفاده از وسائل نقلیه عمومی باید جایگزین وسائل نقلیه شخصی شود و این فقط وقتی ممکن است که واحدهای مسکونی که نوعاً ویلایی است به واحدهای آپارتمانی تبدیل شود و در منطقه محدودی متمرکز شود. در واقع جایگزین شدن حمل و نقل عمومی به جای شخصی وقتی ممکن است که واحدهای مسکونی به شدت متمرکز شود و از حالت پراکندگی موجود خارج شود و این می طلبد تا زندگی آپارتمانی جایگزین زندگی ویلایی موجود شود.
۳) اگر تولید و محل های اشتغال قطبی شود و در آمریکا چند ده قطب اقتصادی ایجاد شود و در کنار این قطب ها جمعیت برای سکونت اسکان یابد امکان خواهد داشت که با وسائل نقلیه عمومی به محیط کار بروند.
۴) برگرفته از مطالب فوق، اشکال آمریکا در مصرف بالای بنزین، ساختاری است و جز با تغییر ساختار، مصرف بالای بنزین آمریکا حاصل نمی شود.
۵) اگر نفت به بشکه ای ۱۰ دلار سقوط کند، همه مشکلات آمریکا حل می شود و این کشور قادر به پرداخت هزینه بنزین وارداتی خواهد بود.
۶) همه مطالب فوق را می توان به شکل ذیل جمع بندی کرد:
▪ کانون های اشتغال در آمریکا، بیش از حد پراکنده و بیش از حد از نظر تعداد کثیر است.
▪ فاصله واحد های مسکونی از محل اشتغال بیش از حد طولانی است.
▪ راه حل، تعطیل کردن بسیاری از مراکز اشتغال پراکنده و کثیر است آمریکا به جای ۱۰۰۰۰۰ کانون اشتغال به ۵۰۰ کانون اشتغال احتیاج دارد. حذف و تعطیل کردن بسیاری از کانونهای اشتغال فعلی و ادغام آنها در یکدیگر نیاز به زمان طولانی دارد.
▪ همین طور واحدهای مسکونی نیز باید همین پروسه را طی کنند. اما تمرکز واحدهای مسکونی حول و حوش کانون های جدید اشتغال به معنای آن است که از هزاران واحد مسکونی موجود صرف نظر شود و به همین تعداد واحد مسکونی جدید ایجاد شود و این کار باید به مرور و طی پروسه ای حداقل ۲۰ تا ۳۰ ساله انجام شود. راه حل:
۱) آیا نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار به سقوط و فروپاشی آمریکا منجر می شود؟ آیا نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار اقتصاد آمریکا را از نفس خواهد انداخت؟
۲) با نفت گران، چیدمان آمریکا باید عوض شود. هزاران کانون اشتغال و سکونت در آمریکا باید جابجا شود.
۳) نفت گران اصلاحات ساختاری در آمریکا را اجتناب ناپذیر می کند.
۴) استعداد تحمل ساخت اجتماعی آمریکا برای تغییراتی تا این اندازه شگرف، در سطح پایین ارزیابی می شود. لذا عمق گرفتن التهاب های اجتماعی در آمریکا در مقابله با تغییرات فوق اجتناب ناپذیر است.
۵) ده سال آینده دوران گذار آمریکا از تحولات فوق است.
۶) قطعاً نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار، رشد اقتصادی در آمریکا را متوقف می کند. آمریکا عمیقاً در رکود فرو خواهد رفت. با نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار با وجود این پراکندگی در کانون اشتغال، رشد اقتصادی نه تنها متوقف خواهد شد بلکه شیب منفی خواهد گرفت.
۷) آمریکائی ها در ۱۰ تا ۳۰ سال آینده یک دوران گذار را طی خواهند کرد. آمریکا با نفت بشکه ای ۱.۵ دلار ساخته شد، جالب است توجه کنیم که ۶۰۰۰۰۰۰ کیلومتر راه آسفالته، همه فقط تا سال ۱۹۷۰ ساخته شد و از آن تاریخ به بعد به مجموعه راهها اضافه نشده است و در آن دوران نفت بشکه ای ۵.۱ دلار بوده است، در واقع آمریکا با نفت بشکه ای ۵.۱ دلار ساخته شد و جمعیت براساس نفت بشکه ای ۵.۱ دلار سامان دهی شد، حال با نفت بشکه ای ۱۲۰ دلار آن سامان دهی و توزیع جمعیت و اشتغال بلاموضوع شده است، آمریکا باید با نفت گران مجدداً سامان دهی شود.
۸) بحران در آمریکا شکننده خواهد بود مگر اینکه انواع دیگر انرژی جایگزین بنزین شود و این انرژی جدید در داخل آمریکا تولید شود.
● توسعه پدیده ای ساحلی است
۱) ۷۰ درصد تولید ناخالص ملی دنیا در کنار ساحل اقیانوس ها و دریاها انجام می شود.
۲) با پروسه جهانی شدن، مناطق غیرساحلی مزیت نسبی صادراتی محدودی دارند. ۹۱ درصد صادرات چین از ۱۲ منطقه آزاد صنعتی چین که در کنار اقیانوس قرار دارد انجام می شود. فقط ۹ درصد صادرات چین از مناطق غیرآزاد چین است و مناطق آزاد نیز در کنار پوسته ای از کنار اقیانوس قرار دارند.
۳) در آمریکا نیز مناطق ساحلی آن نسبت به مناطق غیرساحلی موقعیت بسیار ارزنده تری دارند. جمعیت ایالت کالیفرنیا از جمعیت ۲۳ ایالت آمریکا بیشتر است و تولید ناخالص ملی کالیفرنیا هفتمین تولید ناخالص ملی دنیاست.
۴) سنگاپور، هلند، بلژیک، فنلاند، ایرلند، ژاپن، کره، جنوبی، تایوان و... همه کشورهایی هستند که هم کنار اقیانوس واقع شده اند و هم نوار غیرساحلی آن عمق چندانی ندارد.
۵) مناطق غیرساحلی بزرگترین بازندگان پروسه جهانی شدن اند. اشکال آمریکا این است که نوار غیرساحلی آن فوق العاده زیاد است و قسمت اعظم آمریکا را تشکیل می دهد. تقریباً و نه تحقیقاً مناطق غیرساحلی از پروسه توسعه در چارچوب جهانی شدن خیلی منتفع نمی شوند.
۶) کشورهای آفریقایی غیرساحلی، قسمت های غیرساحلی چین و آمریکا، آسیای میانه و... بزرگترین بازندگان جهانی شدن اند.
۷) تولید در دهه آینده در نوار غیرساحلی آمریکا هرچه بیشتر غیراقتصادی خواهد شد.
● قطب های اقتصادی
بازندگان پروسه جهانی شدن و برندگان پروسه جهانی شدن کیانند؟
برندگان پروسه جهانی شدن، نوارهای ساحلی اند که در آن تولید در قطب های صنعتی متمرکز شده باشد.
قطب های صنعتی شبیه سنگاپور، هنگ کنگ، ۱۲ منطقه آزاد صنعتی چین و کشورهای فوق العاده کوچک در کنار اقیانوس مثل ایرلند، فنلاند، لوگزامبورگ، هلند، بلژیک، کره جنوبی، تایوان و... برندگان جهانی شدن اند. هرچه تولید در قطب های اقتصادی بیشتر متمرکز شود آن کشور در جهانی شدن موفق تر و هرچه تولید شبیه آمریکا پراکنده تر باشد در فرایند جهانی شدن ناموفق تر خواهند بود.
ویژگی های شاخص آمریکا، مثل پراکنده بودن ساختار تولید که هزینه تمام شده را به شدت افزایش می دهد و ساختار غیرقطبی آمریکا در تولید، منجر به افت قدرت اقتصادی آمریکا در فرایند جهانی شدن می شود. آمریکا طی ۱۵ سال آینده به سبب ساختار غیرقطبی خود از یک قدرت درجه یک اقتصادی به یک قدرت درجه دو تبدیل می شود.
محمد حسین ادیب
منبع : روزنامه کیهان