دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

رنسانس، عقل، جهان‌بینی انسان محور و قرآن


رنسانس، عقل، جهان‌بینی انسان محور و قرآن
پاسخ به این‌که ارتباط ایجاد شده بین روشنگری و کابالا توسط یهودیان بر چه مبنای فلسفی‌ای تکیه دارد، امری ضروری است. جهت پاسخ به این سؤال ابتدا باید منطق روشنگری را مورد بررسی قرار دهیم. روشنگری تا آن زمان عبارت بود از جایگزینی «جهان‌بینی انسان محور» به جای «جهان‌بینی خدامحور»، یعنی روشنگران مخلوق بودن انسان، «بنده» و مسئول بودن او در قبال خالق خود و حقیقت این‌که او بعد از مرگ باید در مقابل خالق خود حساب پس داده و پاسخگو باشد را انکار نمودند. به نظر اغلب آن‌ها انسان‌ها خالقی دارند اما او فاقد تسلط بر انسان‌هاست و به همین دلیل انسان‌ها مجبور نیستند که خود را مطابق میل او بسازند. هیچ ضرورتی بر کمک و استعانت خواستن از او وجود ندارد. آن‌ها می‌توانستند مسائل و مشکلات خود را به تنهایی (و بدون نیاز به خدا) حل و فصل نمایند. آن‌ها هم‌چنین نیاز انسان به پیام‌های آمده از جانب خداوند را برای یافتن حقیقت و راستی مردود دانستند. به زعم آن‌ها انسان در ذات خود یک وجود متعالی است و خداوند در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
روشنگران ضمن تلاش جهت ارتقاء جایگاه انسان بزرگ‌ترین نیرو و قدرت او را «عقل» عنوان نمودند. این سخن راست بود. از نظر اسلام نیز بزرگ‌ترین صفت انسان عقل اوست، به طوری که هدف از نزول قرآن دعوت انسان‌ها به عقل و خرد بوده است:
«… و خداوند آیات خود را بر شما این‌چنین بیان می‌دارد، باشد که تعقل کنید.»(۱)
«ما این کتاب را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که به عقل دریابید».(۲)
قرآن در بسیاری از موارد انسان‌ها را به استفاده و بهره‌وری از عقل و اندیشه دعوت می‌نماید مثل این مفاهیم: آیا هیچ نمی‌اندیشید؟(۳) چرا تعقل نمی‌کنید؟(۴) و صدها آیه مشابه دیگر که انسان‌ها را به تفکر، تعقل و اندیشه دعوت می‌نماید و باز هدف قرآن دعوت انسان به اندیشیدن است.
«و ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آن‌چه بر مردم نازل شده است بر ایشان بیان کنی. باشد که بیندیشند.»(۵)
اما عقلی که اسلام می‌گوید با توصیفی که روشنگران از عقل دارند بسیار متفاوت است. جایگاه عقل مورد نظر اسلام «قلب» است. قرآن در جاهای بسیار از «قلب‌های متعقل» و به تعبیر دیگر از عقل حقیقی سخن می‌گوید که با آن‌چه که به عنوان کارکرد مغز شناخته می‌شود بسیار متفاوت است. عقل در قلب است جایی که وجدان نیز در آن‌جا قرار دارد. آیات قرآن به وضوح بیان می‌دارد که جایگاه عقل در قلب است و قلب کسانی که عقل ندارند قفل شده و مهر خورده است و نمی‌توانند بیندیشند.(۶) بعضی‌ها دارای قلبی هستند که محل استقرار عقل است و بعضی‌ها نیز فاقد آنند! قرآن تنها کسانی را که قلب دارند نصیحت‌پذیر می‌داند و به تعبیر دیگر آن‌ها را مستعد ایمان آوردن می‌داند.(۷) به تعبیر دیگر عقل حقیقی‌ای که قرآن از آن سخن می‌گوید به طور مستقیم با قلب و وجدان در ارتباط است.
آن‌چه جالب توجه است رشد و یا کاهش عقل است. ذکاوت به عنوان فانکسیونی مغزی به جز با بیماری و یا صدمه‌ای شدید افزایش یا کاهش پیدا نمی‌کند. IQ هرکس ثابت است اما عقل می‌تواند رشد یا کاهش یابد. این افزایش یا کاهش عقلی با وجدان انسان در رابطه است. در صورتی که وجدان قوی شده و پرهیز و تقوای الهی افزایش یابد امکان تفکیک درست از نادرست به وجود می‌آید. این سرّ که یک امر ماوراء طبیعی است در قرآن چنین بیان می‌گردد:
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از خدا بترسید، او میان شما و کافران فرق‌هایی نهد و گناهانتان را بزداید و شما را بیامرزد، که صاحب فضل و کرمی بزرگ است.»(۸)
هرکس که از خدا نترسد و تقوی نداشته باشد نمی‌تواند بین درست و نادرست تمیز قایل شود. او می‌تواند یک فیزیکدان، جامعه‌شناس خوب و یا صاحب هر حرفه دیگر بوده و فردی قابل احترام باشد. اما فاقد وجدان حقیقی و به تعبیر دیگر عقل حقیقی باشد.او می‌تواند شخصیت علمی خوبی داشته باشد، و اسرار ناپیدای وجود خود را کشف و عیان سازد اما فاقد وجدان و درک فهم خالق این وجود خواهد بود. او از کمال چیزی که کشف کرده به حیرت افتاده و به جای آن‌که به سمت خالق آن هدایت شود و حمد و ثنای او را بگوید از کشف خود مغرور شده و به حمد و ثنای خود خواهد پرداخت. این «شخصیت علمی و دانشمند» هوس خود را به جای خدا مورد ستایش و پرستش قرار داده و انحراف می‌افتد و «یقیناً که قلب آن‌ها مهر شده است.»
«ای رسول ما، می‌نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده، پس او را بعد از خدا دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمی‌شوید؟»(۹)
خلاصه این‌که، علمانی‌گری با روی‌ گردانیدن کامل از خدا پذیرای اندیشه اشتباه و اصولاً نادرستی شد که احتیاجی به خداوند احساس نمی‌کرد و در جهت ارتقاء مقام انسان تلاش می‌نمود، در همان حال نیز متد اندیشه‌ای به نام «عقل» را در اختیار انسان قرار داد. این متد اندیشه «بر اله انگاری انسان» مبتنی بود. به تعبیر دیگر هیچ نصیبی از تقوا و پرهیز الهی نبرده و در نتیجه فاقد نور و درک و فهمی بود که توسط آن بتواند خوب را از بد تشخیص دهد. فاقد «قلب» و «عقل» بود. وقتی سخن از فقدان قلب می‌شود، منظور از آن فقدان احساسات نیست بلکه دقیقاً برعکس اندیشه غیرمعقول، غالباً به میزان قابل توجهی بر احساسات تکیه دارد. قلبی که در قرآ‎ن به بیان آن پرداخته شده است، آن‌گونه که در فهم اجتماعی غیرقرآنی به مثابه سمبل احساسات تلقی می‌گردد نیست، بلکه سمبل عقل است. وجدان نیز یک مفهوم احساسی به شمار نمی‌رود.
اصولاً علمانی‌گری در سطحی وسیع موجب پدید آمدن سیستم و ایدئولوژی‌هایی گردید که هوشمندانه ایجاد شده و در عین حال ظالمانه و فاقد قلب بود. حال در پرتو این‌ها می‌توان این سؤال را که از جانب فرانکیست‌ها و دیگر نهانگرایان عبرانی در رابطه با پیوند کابالا با علمانی‌گری مبنی بر این‌که «وجوه اشتراک علمانیگری با کابالا کدام است؟» پاسخ گفت:
انحراف بنیادی علمانیگری، «انسان محوری» و پذیرش اندیشه و فلسفه‌ای بود که برای انسان مقام خدایی قایل گردید وجالب توجه این‌که همین انحراف در کابالا و به عنوان «انسان محوری یهودی» دیده می‌شود.
در کابالا (شکل‌گیری) دنیایی انسان محور و به تعبیر درست‌تر، یهودی محور پیش‌بینی می‌شود. بنیاد دین یهود خداباوری نیست. بلکه دیدگاهی مبتنی بر برتری و حاکمیت یهودیان است. آن‌چه مهم است حفظ یهودیان، برتری یهودیت و دفاع از یهودیت است نه خداباوری، که «یهودی بودن» مهم است.
بعضی موارد مندرج در شالوم، ارگان یهودیان ترکیه، در ارتباط با تئولوژی یهودی و توضیح این موضوع بسیار گویاست:
«اعتقاد به خداوند نکته آغازین و بنیاد یهودیت نیست. ارمیای نبی طغیان و نافرمانی یهودیان را از زبان خداوند چنین نقل می‌کند:
«شما از پدرانتان هم بدکارترید، شما در پی هوس‌های گناه‌آلود خود می‌روید و نمی‌خواهید مرا پیروی کنید.»(۱۰)
تفسیر این سخن از جانب خاخام‌های پیشین نیز چنین است: «از اعتقادات خود در گذرند اما قانون‌ها را اجرا نمایند.»(۱۱)
نصیحت و ارشادات خاخام‌ها «در گذشتن از باورها و انجام مجموعه قوانین» است. زیرا قوانین مترادف است با یهودی بودن. این موضوع با مفهوم واژه «عبد» و بنده و عبادت و بندگی برگرفته شده از ریشه مذکور نیست و کلاً با آن متفاوت است. بسیاری از عناصر و موارد در یهودی‌گری نه از حیث بزرگداشت خداوند، بلکه در راستای بزرگداشت یهودیان توسط خودشان است. در تأیید این سخن باید به کلاه شاپو که به مثابه سمبل دین یهود است اشاره کرد. این کلاه به مثابه سمبل «تاج» است که نشانه تعلق حاکمیت و فرمانروایی دنیا به یهود است.
نویسنده: نصیر - صاحب‌خلق
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از کتاب پروتستانتیزم و پیورتیانیسم و مسیحیت صهیونیستی ، نوشته نصیر صاحب خلق، انتشارات هلال، سال ۱۳۸۳
پاورقی‌ها:
۱.سوره نور، آیه ۶۱.
۲.سوره زخرف، آیه ۳.
۳.سوره هود، آیه ۳۰.
۴. سوره مؤمنون، آیه ۸۰.
۵.سوره نحل، آیه ۴۴.
۶.سوره حج، آیه ۴۶، و سوره توبه، آیه ۸۷.
۷. سوره «ق»، آیه ۳۷.
۸.سوره انفال، آیه ۲۹.
۹.سوره جاثیه، آیه ۲۳.
۱۰.کتاب ارمیای نبی، بخش ۱۶، آیه ۱۱.
۱۱.شالوم، ۸ مارس ۱۹۸۰.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید