دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تهافت‌نویسی


تهافت‌نویسی
نقش عقل در فلسفه اسلامی از آغاز ظهور آن و جدال‌های متكلمین اشعری و معتزله چنان تاثیری بر روند فكر و اندیشه بر جای گذاشته است كه كمتر می‌توان از این تاثیر سخنی بر زبان نیاورد. شاید به جد بتوان گفت كه سرآغاز آنچه كه از آن به عنوان فلسفه یاد می‌شود همین جدال عقل و وحی بوده كه بعدها از سوی فیلسوفان دیگری به گونه‌هایی مانند اشراق و متعالیه به حل و فصل نسبی به سرانجامی رسید.
بحث عقلانیت كه امروزه در برابر حمله‌های بی‌امان پسامدرنیست‌ها و ساختارشكنان طرح شده و ادعای ورشكستگی عقل یا پایان فلسفه، همانطوری كه مارتین هایدگر و ریچارد رورتی بیان كرده‌‌اند، بخشی از ستیز به ‌واقع جاودانه لوگوس و ضد لوگوس است. ارسطو در اخلاق نیكوماخس، فعالیت عقل را برترین فعالیتی می‌دانست كه در حد توان آدمی است و اعلام می‌كند كه انسان بیش از هر چیز دیگری عاقل است. فیلسوفان مسلمانی كه شیفته چنین مفهومی از عقل بودند تا حدی از ارتقای آن به مرتبه الوهیت دل‌نگران شدند چرا كه این ارتقا با مفهوم قرآنی و بسیار دقیق تعالی خداوند در آیه «لیس كمثله شیء» ناسازگار بود. از این‌رو، آنان عقل فعال را واسطه‌ای میان خدا و انسان و به ‌واقع میان جهان تحت قمر و جهان معقول ماورای آن وضع كردند.
همیشه عقل فعال در بطن نظر فلسفه اسلامی سه نقش مبنایی ایفا كرده كه گاه در مرتبه معرفت‌‌شناختی و گاه در مرتبه كیهانی و بعضا در مرتبه صورت‌های جوهری ظهور پیدا كرده است اما در این میان نباید از سنت تهافت‌نویسی كه بر سنت عقل‌گرایی فلسفه اسلامی چنان ضربه‌ای زد كه كمر راست نكرد نیز غافل شد. تهافت الفلاسفه غزالی تا مدت‌های مدیدی دستمایه ضربه‌های گوناگون بر پیكر فلسفه بود و از جدایی دین و فلسفه سخن برمی‌آورد. اما بودند فیلسوفانی سكولارگونه كه بر جدایی عقل و شریعت فریاد سر می‌دادند و در زمان تنگناهای زمانه كوشش‌های جدی در باب نشان‌ دادن‌ عقل‌ و ایمان‌ كردند. به تعبیر لِئون‌ گوتیِه‌ «ابن‌ رشد با نظریه‌‌ خود، چیزی‌ كمتر از این‌ را منظور ندارد كه‌ در اسلام‌، از یكسو میان‌ دین‌ (دین‌، نه‌ كلام‌) و فلسفه‌ و از سوی‌ دیگر میان‌ فرقه‌های‌ سیاسی‌ - دینی‌، صلحی‌ همیشگی‌ برقرار سازد، تا با كاربرد نظریه‌‌ وی‌، این‌ فرقه‌ها در آینده‌، پس‌ از وی‌، فرصت‌ شكل‌ گرفتن‌ را از دست‌ بدهند». اگر چه این قضاوت در دل كتاب« مَناهِجُ الادله‌ فی‌ عقائدِ المِلَّه»‌ ابن رشد نیز آشكار است كه می‌گوید: «منظور من‌ این‌ است‌ كه‌، در این‌ كتاب‌ ظاهر عقایدی‌ را كه‌ شرع‌ قصد داشته‌ است‌ عامه مردمان‌ را به‌ آنها برانگیزد، پژوهش‌ كنم‌ و در همه این‌ كار، مقصد شارع‌ را بر‌ حسب‌ كوشش‌ و توانایی‌ جست‌وجو كنیم‌، زیرا انسان‌ها، در این‌ معنا، در این‌ شریعت‌ سخت‌ پریشان‌ شده‌اند، تا بدانجا كه‌ فرقه‌های‌ گمراه‌ و گروه‌های‌ گوناگونی‌ پدید آمده‌اند كه‌ هر یك‌ از آنها باور دارد كه‌ تنها او بر شریعت‌ آغازین‌ است و هر كس‌ مخالف‌ اوست‌، یا بدعتگذار است‌ یا كافر كه‌ خون‌ و مالش‌ مباح‌ است‌. همه اینها به‌ دور از مقصد شارع‌ است‌ و علت آن‌، گمراهی‌ گریبانگیر ایشان‌ از فهمیدن‌ مقصد شریعت‌ است‌». بدینسان‌ ابن‌رشد به‌ منظور از میان‌ برداشتن‌ درگیری‌های‌ ساختگی‌ میان‌ جهان‌‌بینی‌ فلسفی‌ و دینی‌ كه‌ پیش‌ از همه‌ از سوی‌ متكلمان‌ عنوان‌ شده‌ و سپس‌ غزالی‌ به‌ آتش‌ آن‌ دامن‌ زده‌ بود، دو نوشته‌ مهم‌ پدید آورده‌ است‌: فصلُ المَقال‌ و تَقریر مابَین‌ الحكمَه‌ و الشریعه مِنَ الاتصال‌ و (الكَشفُ عن‌) مَناهج‌ الادله فی‌ عَقائِد المِلَّه‌. در كنار این‌ دو نوشته‌، ابن‌رشد در معارضات‌ خود با غزالی‌ در كتاب‌ تهافت‌ التهافت‌ خود نیز، بیشتر به پیوند میان‌ عقل‌، ایمان‌، دین‌ و فلسفه‌ پرداخته‌ است‌. اما باید باور داشت كه فیلسوفان مسلمان هرگز در یقینی و قطعی بودن دریافتِ حاصل از فرآیندِ شناختی، پیوستگی با عقل فعال تردید نكردند و چنین ارتباطی را ویژه طبقه خاصی از فیلسوفان متافیزیكی دانستند. اگر دقت نظری خاص در باب فیلسوفان اسلامی داشته باشیم و به قول رالز از باب انصاف نظر بیفكنیم قطعا می‌دانیم كه عقل همواره در جایگاه مناسبی در گستره فلسفه اسلامی نقش خود را ایفا كرده و حتی به قول ابن‌رشد فلسفه یار شریعت بوده است.
آرش طاهری
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید