دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

درک اول


درک اول
تئودور آدورنو كتاب «دیالكتیك منفی» خود را با این عبارات آغاز می كند: «فلسفه، كه روزگاری منسوخ می نمود، به حیات خود ادامه می دهد، زیرا لحظه تحقق آن از دست رفت.» عبارات مشهوری كه بر پیشانی یك اثر فلسفی به غایت نفس گیر آن هم به قلم متفكری كه دیگر امید چندانی به آدمی و عقل نداشت چراكه به قول برشت «در روزگاری بس تیره» زیسته بود خود گویای اعترافی ضمنی به بی معنایی و عبث بودگی تلاشی اند كه پیش رو است. البته این تفریط ضرورتا درتقابل با افراط رایج در تقدیس تام وتمام تفكر و ایده معنادار می شود، یعنی در فضایی آكنده از اصطلاحات و تعابیر زبان زرگری «اصالت». این «روزگار» مورد نظر آدورنو كه در آن «فلسفه منسوخ می نمود» احتمالا همان روزگار فوران میل به «تغییر جهان»، در عوض صرفا «تعبیر آن»، بود. زیرا فقط كسانی فلسفه را جاودان می خواهند كه كاری به تحقق آن ندارند.
نزد خود ماركس، تحقق میل فلسفه به معنای خاتمه یافتن فلسفه بود. چرا كه حرافی درباب معرفت و خیر و شر محصول جهان پس از هبوط است. چرا باید شغل تفكر را ابدی كرد فقط آن تفكری می تواند سخن از امید بگوید كه به خاتمه یافتن خودش امید داشته باشد، درست همان طور كه «مردم» فقط زمانی به تمامی بر صحنه تاریخ حضور پیدا خواهند كرد كه دیگر «مردم»ی در كار نباشد، یا به بیان بهتر: به محض آنكه «مردم» تحقق یابد، از میان می رود. زیرا در ایده یوتوپیا و رستگاری، ما نه با منطق «مسئله» بلكه با منطق «معما» طرف ایم. حل هر مسئله ای مسائل تازه ای را پیش می كشد. اما حل معما، معما را ناپدید می سازد.
پس در این ضرب المثل معروف كه «معما چون حل گشت آسان شود» حقیقتی هست. اما تفكر جاودان دچار وسواس بیمارگونه با مسائل خویش است، و این نشان می دهد كه تا چه اندازه خود متافیزیك از منطق قانون پیروی می كند. زیرا قانون نیز از طریق وضع كردن خویش به طور كاذب مسائلی را پیش می كشد. این یكی از نكات اصلی سخنرانی مراد فرهادپور در همایش چند روز پیش «دین و مدرنیته» بود: همان طور كه سن پل می گوید، این خود قانون است كه میل به تخطی از قانون را ایجاد می كند. به گفته او، اگر نبود فرمانی كه امر كند: «به مال همسایه ات طمع مورز» من اصلا نمی دانستم «طمع ورزی» چیست.
در همین متروپل خودمان نیز دقیقا این ساختار در حال بازتولید شدن است.اكنون كه ظاهرا لحظه یا فرصت تحقق فلسفه یا اصلا خود تفكر در كل از دست رفته است، فلسفه با آرامش و سر فرصت، به حیات خویش ادامه می دهد، حیاتی كه گویی، فقط در قالب انبوه «سمینارها» و «همایش» ها و میزگردهای تلویزیونی تداوم می یابد. آدورنو درست در ادامه عبارات فوق می نویسد: «این حكم موجز و فشرده كه فلسفه منحصرا به تفسیر جهان پرداخته بود خود به لطف تسلیم و وادادگی در برابر واقعیت فلج شده است و اكنون، كه تلاش برای تغییر جهان به جایی نرسیده است، به سرخوردگی عقل بدل گشته است.» آدم به یاد تصویری می افتد كه دانته در سرود چهارم كتاب «دوزخ» در «كمدی الاهی» از درك اول یا اولین حلقه دوزخ به دست می دهد، یعنی همان جایگاه كودكان تعمید نیافته، شاعران، قهرمانان كلاسیك، و فیلسوفان و دانشمندان مشرك یونان و روم باستان.
گذشته از مضمون دانته ای، آنچه در این تصویر جذاب است دقیقا سویه های مادی و بی واسطه آن است: این كه افلاطون و تالس و سقراط و دموكریتوس و دیگران در مرغزاری سبز و مصفا جمع شده اند و هنوز كه هنوز است دارند به فلسفیدن ادامه می دهند.
این حلقه، نزد دانته، جای كسانی است كه چون پیش از مسیح زیسته اند از فیض خداوند محروم گشته اند و لاجرم در وضعیتی برزخ گونه به سر می برند. آنها هرچند عملا جزء دوزخیان اند اما درد و رنجی متحمل نمی شوند، بلكه در حالتی از یكنواختی و ملال، الی الابد به مباحثه و مناظره مشغول اند. آیا نمی توان خطر كرد و تعبیری ماتریالیستی و «منحرف» از این تصویر به دست داد درك اول همان جایی است كه فلسفه به حیات خود برای همیشه ادامه می دهد، زیرا لحظه تحقق آن از دست رفته است.
سرخوردگی عقل غالبا در هیئت حرافی بروز می كند، عقلی كه بلد نیست گاهی سكوت كند و حتی خشم بورزد. اما این عقل همواره دچار این توهم است كه مبادا اشكال كار در «مبانی» است، پس دوباره باید از نو شروع كرد و همه مبناها را یك به یك وارسید. به همین دلیل است كه شاید بعد از قریب به ۹ سال، اصلاح طلبان دوباره شروع كرده اند درباره نسبت سنت و مدرنیته، دین و تجدد، سخن گفتن و همایش برپاكردن. بله، همایش ها، كه روزگاری منسوخ می نمودند واقعا آیا ما همیشه شیفته سخنرانی و برگزاری میزگرد نبوده ایم، امروزه به حیات خود ادامه می دهند زیرا ظاهرا لحظه تحقق آنها از دست رفت.
كارل كراوس، مقاله نویس و طنزپرداز اتریشی اوایل قرن بیستم، كه تاثیرات عمیقی بر نثر مدرن و كنایی آلمانی برجا گذاشت، در ۱۹۳۳ بعد از به قدرت رسیدن هیتلر، آن شماره از نشریه معروف «دی فاكل» «مشعل» را كه آماده كرده بود، در اعتراض به این واقعه چاپ نكرد. نزدیك به شانزده سال پیش در آغاز جنگ جهانی اول همین كار را كرده بود. آن زمان، در اشاره به وضعیت جاری، گزین گویه ای نوشت كه هر تفكر راستینی باید آن را همچون زخمی در وضعیت های پیش رو بر پیكرش حمل كند، عباراتی كه احتمالا امروز نیز در وضعیت ما گویا و روشنگر است: «آنانی كه اكنون چیزی برای گفتن ندارند، چراكه رشته سخن به دست عمل است، به سخن گفتن ادامه دهند. آن كه چیزی برای گفتن دارد، قدم پیش نهد و سكوت كند.»
امید مهرگان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید