شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فمینیسم یا ناسیونالیسم


فمینیسم یا ناسیونالیسم
با توجه به شرایط جهانی در مورد جنبش‌های اجتماعی زنان و نیز نفوذ این جریانات به جوامع خاورمیانه و از آن میان جامعه‌ی کردستان، شاهد بروز و ظهور برخی جریان‌ها هستیم که به حق یا ناحق خود را مدافع و یا مطالب حقوق و آزادی‌های زنان کرد می‌دانند.
بنابراین با لحاظ کردن موضوعی به نام خاورمیانه بدون شک مسایل سیاسی و بین‌المللی منطقه‌ای، جریان‌های ملی گرایی و قومیت‌گرایی و نیز چند قومی و چند ملیتی بودن اکثر این جوامع به ذهن متبادر می‌شود، و طرح این پرسش که آیا اولویت با کدام یک از دغدغه‌های انسانی این گروه از انسان‌هاست می‌تواند یکی از مهم‌‌ترین چالش‌هایی باشد که فراروی هر کدام از جنبش‌های فمینیستی‌ای که از تعلقات ملی یا قومی نیز برخوردار است قرار می‌گیرد که نکته‌ی اخیر به عنوان مثال در مورد کردها به شدت قابل توجه است. زیرا وضعیت کردها به عنوان ملتی دارای سرزمین، اما بدون حاکمیت سیاسی و یا حداقل بدون سهم مناسب مشارکت در قدرت در کشورهایی که در آن قرار گرفته‌اند، جنبش فمینیسم کردی را با چالش جدی میان هر دو گروه از فعالان سیاسی یعنی فمینیست‌ها و ناسیونالیست‌ها روبرو کرده است و در چند سال گذشته که هر دو جنبش با تشدید مواضع و فعالیت‌ها روبرو بوده است یکی از مسئله‌های همیشه مورد بحث بوده است ؛ زیرا کردها یکی از فعال‌ترین جنبش‌های ملی‌گرایی(یاقومیت‌مداری) را در ۱۰۰ ساله‌ی اخیر خاورمیانه، در چهار کشور ایران، سوریه، ترکیه و عراق بنا نهاده‌اند. بنابراین این جامعه به طور اعم مشغول یک مبارزه‌ی هویت‌خواهانه‌ی ملی است که هم شامل مردان این جامعه می‌شود و هم شامل زنان‌اش و به طور اخص زنان این جامعه فارغ یا واصل به دغدغه‌های ملت‌شان پای در کارزاری فرهنگی اجتماعی و سیاسی برای احقاق حقوق جنسیتی‌شان هشتند. نکته‌ی غیرقابل انکار، آن است که زنان این جامعه و به طور مثال زنان کردستان ایران جدای از ستم‌هایی که به عنوان ستم ملی و در درگیری با حاکمیت برآن‌ها می‌رود، ستم مضاعفی چون ستم بر عموم زنان ایران را نیز متحمل می‌شوند. یعنی زنان کرد مانند همه‌ی زنان ایران فارغ از مسایل سیاسی و ملی با مشکلات و تبعیضات و ستم‌های حقوقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و از همه بالاتر اقتصادی روبرو هستند که این ستم‌ها کم‌تر شامل حال مردان می‌شود.
از سوی دیگر تبعیضات و باورهای غلط فرهنگی ـ اجتماعی در عرف جامعه‌ی کردی فارغ از مضایق قوانین ایران نیز بر زنان این جامعه تحمیل می‌شود. در این میان برخی به اصطلاح روشن‌فکر و یا فعال سیاسی کرد، دغدغه‌ی مسئله‌ی ملی و بزرگ ناسیونالیسم را در تقابل با فمینیسم قرار داده و می‌کوشند پرداختن به مطالبات فمینیستی را نوعی انحراف در فعالیت‌های ناسیونالیستی جلوه دهند. از سوی دیگر متاسفانه گاه از سوی برخی از فعالان جنبش فمینیستی نیز به خانم‌های کردی که در عرصه‌ی جنبش فمینیستی ایران فعال‌اند این انتقاد و گاه ایراد و در بعضی موارد حتا اعتراض را داشته‌اند چرا دغدغه‌های ناسیونالیستی‌تان را در جنبش فمینیسم می‌آمیزید؟ از دید این گروه نیز ترکیب چنین خواسته‌هایی هم می‌تواند در دراز مدت میانگین صرف انرژی را به نفع یکی از اهداف پایین بیاورد و هم ممکن است در مسیر جنبش به عنوان یک مانع بنیادین جلوه کند
در واقع خلاصه‌ی کلام آن‌ها در این امر ساده نهفته است که این به اصطلاح نخبگان خود را واجد این صلاحیت می‌دانند که برای همه‌ی گروه‌های انسانی و از جمله زنان، تعیین اولویت دغدغه بنمایند و از این رو به آنان یادآور می‌شوند که فعلاً باید به مسایل ملی و یا قومی‌شان فکر کنند تا پس از رفع این مسایل، به مطالبات زنان نیز پرداخته شود. یا به زبان گروه دیگر فعلا مسئله ی ما رفع تبعیض از زنان است و شما می‌توانید دغده‌های ملی یا قومی خود را زمانی دیگر یا در جایی دیگر جست‌وجو نمایید.
متعاقب طرح چنین مسئله‌ای، قطعاً این پرسش مطرح خواهد ‌شد که به راستی اولویت با کدام یک است. فمینیسم یا ناسیونالیسم؟ و یا پرسش‌های تبعی دیگر مانند آن‌که، آیا بر این دو امر اصولاً رابطه‌ای مترتب است و آیا قیاس آن‌ها با یکدیگر ضروری است و در آن صورت آیا تعیین رتبه‌بندی میان آن‌ها صحیح خواهد بود؟
در این‌جا از آن‌رو که طرح چنین انتقادهایی از جانب فعالان سیاسی ، روشن‌فکران(مرد) وناسیونالیست‌ها بیشتر نسبت به زنان انجام می‌پذیرد روی سخن من بیشتر با آن گروه است هرچند که استدلال‌هایی که در پی می‌آید می‌تواند جواب فمینیست‌های معترض به زنان فعال ملی‌گرا یا قومیت‌گرا نیز باشد
شاید خطای نظری و ایراد روش شناختی فعالان سیاسی مذکور آن باشد که سطح برخوردشان با جنبش فمینیسم تنها مربوط به نظریه‌ی موج اول فمینیسم است که در شکلی ساده می‌توان آن را فمینیسم برابرخواه یا تشابه‌طلب با مردان(همان فمینیسم لیرال) نامید.
این درحالی‌ست که نظریه‌های موج دوم ـ برخلاف موج اول که طالب حقوق، آزادی‌ها و فرصت های برابر با مردان بود ـ گفتمانی است که تأکیدش را بر تفاوت می‌گذارد. در این گفتمان (موج دوم فمینیسم) بحث بر سر تفاوت‌های «ویژه»ی زنان با مردان از لحاظ مسائل فیزیولوژیک و نیز موقعیت‌های شخصی و اجتماعی است. شاید مناسب‌ترین دیدگاهی که می‌تواند رابطه‌ی فمینیسم و ناسیونالیسم را تبیین کند، همین گفتمان موج دوم و به ویژه فمینیسیم سوسیالیت نوع دوم باشد. زیرا که آن‌ها بودند که در پی نظریه‌ای بودند که به رفع همه ی اشکال و نظام‌های تبعیض و« ستم‌گری مبتنی بر طبقه و جنسیت و نیز نژاد، قومیت، سن،ترجیح جنسی و جای‌گاه یک ملت در سلسله‌مراتب جهانی»می‌اندیشید(ریتزر،۱۹۸۸،ص۴۹۲). از سوی دیگر با ظهور گفتمان موج سوم و با تأثیر از نظریه‌های پست مدرنیستی اشکال متنوعی از فمینیسم هم‌چون، «فمینیسم سیاه»۱، فمینیسم نژادی و حتی فمینیسم محلی مطرح می‌شود که در میان آن‌ها مباحث تئوریک فمینیسم سیاه می‌تواند مطمع نظر قرار گیرد.زیرا آن‌ها ضمن انتقاد به «اروپا‌محوری»۲ نظریه‌های فمینیستی که در آن تنها دغدغه‌های«زن سفید طبقه‌ متوسط»مورد نظر بوده بر این باورند که این نظریه‌ها نمی‌تواند تامین کننده‌ی همه‌ِ خواسته‌های آنان برای رفع تبعیض در اشکال گوناگونی که بر آن‌ها می‌رود باشد.از این رو آنان به ترکیبی از نظری‌هایی معتقدند که در برگیرنده‌ی ستمگری نژادی و ستم‌گری جنسیتی رواداشته‌شده بر آن‌ها باشد و به همین خاطر اعلام می‌کنند که«ما برای مقابله با سرکوب‌مان... نمی‌توانیم به سادگی برای یکی از ابعاد سرکوب‌مان به ضرر دیگری اولیت قایل شویم...فقط ترکیبی از طبقه، نژاد، جنسیت و احساسات جنسی می‌تواند ما را جلو ببرد»(نقل از مگی هام، فرهنگ نظری‌های فمینیستی، ص۵۸)
بنابراین آن چه قابل توجه می‌نماید، تأکید بر تفاوت به جای «تشابه» در گفتمان موج دوم فمینسم و نیز توجه به اشکال متنوع فمینیسم در موج سوم است. در واقع رویکردهای مختلف به این مسئله در سیر جنبش فمینیسم در واکنش به این مسئله به طور اجمالی به شرح ریر بوده است.
فمینیست‌های مارکسیست ارتودوکس بر طبق آموزه‌های اولیه‌ی مارکسیسم اعتقاد دارند، تلاش همگان می‌بایست برای رفع تبعیض در شکل کلی آن، متمرکز گردد. از این منظر در پی اتحاد همگان برای رفع ستم و تبعیض از جامعه‌ی انسانی، ستم و تبعیض علیه زنان نیز به خودی خود رخت برخواهد بست.(فریدمن،۲۰۰۱،ص)
اما همان طور که گفته شد، این دیدگاه ناظر بر نگرشی یکسان‌طلب و تشابه‌ساز است و تفاوت‌های اجتماعی، فرهنگی، قومی و نژادی را در نظر نمی‌گیرد. لازم به ذکر است در گفتمان اولیه‌ی نظریه‌ی تفاوت، تنها بر تفاوت میان مردان و زنان تأکید می‌شد. اما بعدها تفاوت میان خود زنان هم به تدریج مطرح شد.
این تفاوت‌ها و تقسیم‌بندی‌ها از آن جا آغاز شد که تلاش فمینیست‌ها صرف این می‌شد که تجربه‌ای مشترک میان همه‌ی زنان را شرح دهند و سرکوب‌های مشترک و تدابیر مشترک برای غلبه بر این سرکوب‌ها را مشخص نمایند. این امر از سوی جنبش‌های زنان با تفاوت‌های قومی، نژادی، ملی و طبقه‌ای با این اتهام مواجه شد که «برخی فمینیست‌ها براساس تجربه‌ی خود دست به تعمیم زده‌اند و یک الگوی «ذاتی» از زن » خلق کرده‌اند.(همان) که همان‌طور که گفتیم یکی از معترضان اصلی به چنین گفتمانی«فمینیسم سیاه» بود.در میان فمینیست‌های سیاه می‌توان دو دیدگاه را مشاهده کرد. برخی بر این باورند که «ما با تناقض‌ها سروکارداریم نه با تشابهاتی که نقش‌های ما را در مقام زن شکل می‌دهد»؛ آن‌ها می‌گویند، تنها زنان سیاه می‌توانند نقشی را که جنسیت در تفکر مرد سیاه بازی کرده است، درک کنند
اما برخی دیگر از فمینیست‌ها به ترکیب دغدغه‌ها و هویت‌های چندگانه‌شان معتقدند. از نظر آنان نژاد و جنسیت نظام‌های به هم پیوسته‌ای از استثمارند. آن‌ها برخلاف دیدگاه فیمنیست‌های سفیدپوست، نژاد را یک مشکل اضافی نمی‌دانند بلکه می‌گویند، توجه به این امر برداشت‌های مربوط به جنسیت را از بنیاد دگرگون می‌سازد، لذا براساس این دیدگاه هویت‌های چندگانه فصل مشترک بسیاری از آسیایی‌ها، سیاه‌پوستان و در کل زنان ملت‌ها و قومیت‌های گوناگون و رنگین‌پوستان می‌باشد. (همان)
این دیدگاه می‌تواند پاسخی به فمینیست‌های ایرانی باشد که گاه فمینیست‌های کرد را از تکیه بر هویت ملی کردی منع می‌کنند.
اگر بخواهیم نتیجه‌گیری اجمالی از این شرح داشته باشیم، می‌توانیم بگویم که به طور اجمال سه دیدگاه و سه پاسخ به پرسش اصلی این نوشته مفروض است.
▪ نخست همان دیدگاهی که برخی فعالان سیاسی مطابق آن می‌گویند: تا زمانی‌که با مسئله‌ای به نام ناسیونالیسم روبرو هستیم پرداختن به فمینیسم نوعی انحراف و یا مانع برای این مبارزه است و یا در بهترین حالت بر این باورند که اگر همه با هم متحد شویم و رفع تبعیض ملی نماییم، می‌توانیم امید به رفع تبعیض زنان هم داشته باشیم.
▪ دوم همان نگرش موج دومی که تأکید و توجه‌اش را بر تفاوت می‌گذارد و برای جنبش‌های فمینیستی قومی و نژادی، هویت جداگانه‌ای تعریف می‌کند. از این رو نمی‌توان به این باور رسید که مسئله‌ی زنان بخشی و یا جزئی از یک کل واحد به نام مسئله‌ی ملی یک ملت یا قوم می‌باشد. آن‌چه این دیدگاه را روشن می‌سازد این مسئله است که مسئله‌ی زنان حتی اگر در قالب و یا یک بستر ملی مطرح شود، هویتی متفاوت و ویژه‌ی خود زنان آن قوم یا ملت است. از این منظر مسئله‌ی زنان یک مسئله‌ی کاملاً متفاوت است.
▪ نگرش سوم قایل به هویت‌های چندگانه و ترکیب مناسب از دغدغه‌ها و مطالبات می‌باشد. در واقع یک زن می‌تواند هم دغدغه‌ی ملی داشته باشد و هم مطالبات فمینیستی و... از این منظر می‌توان دیدگاهی را که معتقد است فمینیست‌ها در مسائل ملی و پروژه‌های ملت‌سازی می‌توانند نقش اساسی داشته باشند، مورد توجه قرار داد. زیرا که این دیدگاه بر این باور است که فعالیت‌های فمینیستی می‌تواند ترغیب کننده و تجهیز کننده‌ی ملی‌گرایی هم باشد
نیرا یووال و فلویا آنتیاس۳ معتقدند زنان در فراگردهای قومی و ملی از طرق زیر مشارکت دارند: بازتولید کنندگان اقلیت قومی؛ بازتولیدکنندگان مرزهای گروه‌های ملی با قومی؛ کنشگران اصلی در انتقال ارزش‌های جامعه؛ تبیین شاخص‌های تمایزات ملی یا قومی و در نهایت در مقام شرکت کنندگان فعال مبارزات ملی که در تمامی این موارد زنان در پروژه‌های ملی و قومی سهمی دارند که از سهم مردان متمایز است.(فریدمن،۲۰۰۱، ص۱۳۵)
از این رو می‌توان گفت، لازم نیست جنسیت و ملیت را چون دو امر متقابل و یا متضاد با هم بررسی کرد و حتا می‌توان جنبش‌های فمینیستی را به عنوان جنبشی در عرض و یا در طول جنبش‌های ملی در نظر گرفت.
اما نکته‌ی پایانی آن که اصولاً طرح چنین مباحثی از جانب برخی فعالان سیاسی (مرد یا مردگرا) نشان از تفوق همان روحیه‌ی مردسالاری دارد. آنان به خاطر پنهان کردن عنادشان با طرح مباحث فمینیستی، از پوشش دفاع از ناسیونالیسم بهره برده‌اند.
فراموش نکنیم یک زن در فلان روستا یا شهر دور افتاده ممکن است هیچ تداخل و تقابلی میان خود و وضع سیاسی جامعه‌اش نبیند و ممکن است حتا هنوز نداند نظام سیاسی مملکت سلطنتی‌ است یا جمهوری و با واژه‌هایی چون ملیت، قومیت، حاکمیت هم هیچ آشنایی نداشته باشد و اصولاً دغدغه‌ای به نام ناسیونالیسم نداشته باشد. اما ستم‌هایی که به عنوان یک زن در معرض آن است، برای‌اش بسیار ملموس است که می‌تواند آن‌ها را تحمل کند و دندان بر جگر بفشارد و یا می‌تواند بر علیه آن‌ها بشورد و زبان اعتراض بگشاید. پس نمی‌توانیم به این دلیل که اکثریت جامعه به سیاست مشغول‌اند، حتماً توافق اصلی جامعه را برمسئله‌ی سیاسی و یا ناسیونالیستی بدانیم و امر فمینیستی را یک امر ثانویه ارزیابی کنیم؛ این توافق اکثریتی، تنها انتخاب نخبگان است. نخبگانی که به دلیل مردسالاری حاکم، اکثریت‌شان را مردان تشکیل داده‌اند.
امین بزرگیان
http://aminbozorgian.blogfa.com/
بؤ هانا و روناک
پانوشت ها :
۱-- Black Feminism
Eurocentric-۲
۳-Nira yuval Davis & Floya Anthias
منابع:
-جرج رینزر،۱۳۷۴،نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر،ترجمه محسن ثلاثی،علمی،تهران
-جین فریدمن،فمینیسم،۱۳۸۳،ترجمه فیروزه مهاجر،آشیان،تهران
-مگی هام،فرهنگ نظریه‌های فمینیستی۱۳۸۲،ترجمه نوشین احمدی خراسانی و..،توسعه،تهران


همچنین مشاهده کنید