سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

جایی که خاک را ظرفیتی خدایی باشد...


جایی که خاک را ظرفیتی خدایی باشد...
● نگاهی به اوصاف دوستان خدا در قرآن
خداوند عزوجل در یگانه منشور زندگانی ( قرآن عظیم و متعالی ) سطور متعددی را به وصف دوستان خود پرداخته است و این خاكیان بلند اقبال را كه قرین نامشان «حب ا...» نقش بسته است، درجای جای قرآن ستوده و با این تاج نیكو منزلت داده است كه: ان ا... یحب المحسنین(آل عمران/۱۳۴) و المقسطین (مائده/۴۲) و المتقین(آل عمران/۷۶) و المطهرین(بقره/ ۲۲۲) و.....
اما به راستی چگونه می شود به این ریسمانهای محبت الهی آویخت و با این اوصاف نیك لا یزالی در آمیخت؟ مگر در این خاكدان راكدی كه در عاریت انسان است، چه ظرفیتی نهفته است كه می تواند سر رشته دار محبت و دوستی رب العالمین گردد؟
رنگ آهن محو رنگ آتش است
زآتشی می لافد و خامش وش است
آهن در اثر قرب به آتش صفات آتشی پیدا می كند: مثل آتش نور می دهد، می سوزاند،ذوب می كند،اما آتش نیست همان آهن است كه در پرتو نزدیكی به آتش، آتشگون شده است.
و چه فراخوان بی دریغی بر خوان گسترده كرامت الهی هویداست، جایی كه خاك را ظرفیتی خدایی باشد و در اثر قرب به حق چون آهن گداخته مشعل و آیینه دار حسن الهی گردد.
چشم او روشن شود از كائنات
تا ببیند ذات را اندر صفات
هر كه عاشق شد جمال ذات را
اوست سید جمله موجودات را
(جاوید نامه / اقبال لاهوری)
وقتی انسان در عیش وصال حق و در ترنم باران حسن ربانی، غسل پاكی نماید گویا چون گل به شوق شكوفایی و عطر افشانی و فیض رسانی به دیگران عزم در احسانی لایتناهی می كند: «واحسنوا ان ا... یحب المحسنین» (بقره/۱۹۵).
البته، بسیار بالاتر و باعظمت تر از گل می شود، زیرا این شكوفایی از اختیار انسان نشآت می گیرد كه:
حسن صورت دلفریب و حسن سیرت دلپذیر
این بود پاینده آن در كاهش و در انتقال
(دیوان ملا محسن فیض كاشانی )
و این حسن انتخاب است كه به او عظمت و زیبایی می بخشد و بر خلاف گل هر روز به كمال و جمال او می افزاید، زیرا مست باده حسن از جام نیك آن محسن الست گشته، دیگر خود یكپارچه حسن می شود، انفاق كننده بر خلایق می شود، خشم را چون شهدی گوارا می یابد و چون آب آن را بر عطش وصال می نشاند. نه تنها از لغزش دیگران چشم فرو می بندد، كه كدورت و گرانی ناشی از این بخشش را هم فرو برده و آیینه وجود را پاكیزه از هر رنجش می نماید؛ یعنی از عمق ضمیر احسان می كند نه از روی تكلف و مشقت و همین طور حافظ بر شخصیت احسان شده نیز می باشد و این احسان است كه منت را به آن راهی نیست، زیرا «المن ینكد الاحسان» ( شرح غررالحكم/ ج۱/ص ۱۷۸) منت گذاری وزن احسان را سبك می كند.
و در كمین احسان می نشیند؛ زیرا سبقت گیرنده بر احسان افضل است از تلافی كننده آن حتی بر افزونتر از آن. امیر محسنین سفارش فرموده اند كه: «هرگز با ناسپاسی افراد از كار نیك دلسرد نشوی كه كسانی نیز هستند كه به هیچ بهره و منتی سپاست می گویند و چه بسا كه از سپاسگزاران بیش از ناسپاسان بهره مند شوی.» (نهج البلاغه/ حكمت۱۹۵)
دیگر اینكه بر یكسان بودن قول و فعلش مراقب است و فرصتهای احسان را مغتنم می داند، زیرا آن شایسته والی بر حق محسنین خود چنان با عدل و احسان آمیخته بود كه شمشیری كه شكافنده فرق مباركش بود هم بر عدل و احسان ضمیرش كارگر نیامد. و از محبت و مدارا با قاتل و توصیه به قصاص عادلانه اش در واپسین لحظات هم غافل نگشت كه «ان ا... یحب المقسطین»(مائده/ ۴۲) و«ان ا... یامر بالعدل و الاحسان» (نمل/ ۹۰). عدالت در واقع قانون و انصاف است، ولی احسان انسانیت و جوانمردی است كه افزون بر عدالت باشد.
با وجود این، عدل بر احسان افضل دانسته شده است زیرا عدل بر خلاف احسان امور را در مجرای حقیقی خود قرار می دهد و دیگر اینكه عدل چونكه یك قانون است، قابلیت حسابرسی دارد؛ یعنی می شود عدول كننده را محاكمه كرد. از این رو، می شود روی عدل حساب كرد. برخلاف احسان كه خیر كثیر است اما قاعده و قانون برنمی دارد. در سخن از عدل، قرآن می فرماید: «و آسمان را برافراشت و میزان را بر پا كرد»(الرحمن / ۷).
عدل طنینی است الهی افكنده بر گستره وجود و مسیطر بر همه اندامهای هستی و ندا در داده شده از حنجره پاكان از عبادش و برگزیدگان الهی. عدل دمیدن جان است در كالبد هستی. و عادل جان هستی است، زیرا اگر امید به برپایی میزان نبود، اصل و اساس هستی از هم پاشیده و طینت انسانی بی اثر و خوی حیوانی و رذائل چاره كار و ثمر بخش می نمود. دیگر ظالمان هیچ مانع و سرعت گیری بر سر راه خود نداشتند و مظلومان هیچ قوت قلب و امیدی در تصورشان نمی گنجید.
پس عدل همان شالوده محكم و استوار الهی است كه بر مشام محسنین خوشبوتر از مشك و بر مذاقشان شیرین تر ازعسل و بر منظرشان فراخ تر از زمین می نماید. و آیینه داران حسن بسیار بر حذر و مراقب بر این مقامند و جستجوگرانه در پی حق و عدالتند. دشمنیهای گروهی و شخصی، آنها را از دادگری باز نمی دارد. همان طور كه خداوند زمین را بعد از مرگش زنده می گرداند، مردان عدالت گستر او نیز نشئه حیات را بعد از ممات به روح و جان زمینیان می چشانند و این انتظار شیرین است كه زمستان عمرهای منتظران را بهاری می گذراند.
دیگر پرچم بر افراشته بر قله محبت دوست، تقواست. تقوا پیشگان فضیلت مدارانند و بر شعله های برافروخته معاصی دامن كشانند. از تك تك سلولهایشان شمیم خوش شریعت و تسلیم بر می خیزد. تقوا و خشیت الهی چشمهاشان را فرو افكنده و قدمهاشان را شمرده و شهوات را در وجودشان مرده ساخته است.
در شداید نیرومندند و ذكر فراوان بر لب دارند، اما عزلت نشین نیستند كه در بطن اجتماع و سیاست و دانش اندوزی، زندگی و منش نیكشان را پیاده می كنند؛ یعنی دین را مونس تنهایی خود نمی دانند كه جای دین و دینداران را در بطن جامعه می دانند.
درست وسط معركه گیری مفسدان و آرایندگان معاصی، چشم بندهای غفلت را آگاهانه از چشمهای سفیهان فرورفته در باتلاقهای گرم و نرم شیطانی بر می دارند، و در توجیه پر طرفدار تغییر زمانه و زمینیان، دینشان را بر طبق تغییرات روز و پسندهای شیطانی نمی نهند و صورت كریه معاصی را در سیرت نیك خود نمی گنجانند.
سرگران و پابرهنه در یوغ مصرف زدگی به این سو و آن سو كشیده نمی شوند كه مشی زندگیشان میانه روی است. پوشش آراسته و نیكو دارند، نه با تفاخر دلها را خسته و نه با تظاهر چشمها را بسته و نه در پوششی عریان و رسوا مرزهای نهان را شكسته می دارند، زیرا جسمی كه مهر شریعت بر جبین ندارد چگونه می تواند روح را در محیط تقوا نگه دارد؟
در انحرافها و مصیبتهای اجتماعی مصون از لغزشند، زیرا به حصار حصین تقوا تكیه دارند و چشمهاشان به هزار و یك دهان دوخته نیست، كه درنظامنامه آسمانی شان خط مشی مسلم و تغییر ناپذیر دارند.
روان پارسایان زان میانه
شدی تیر محبت را نشانه
گروهی دل زنقش ماسوی پاك
به باغ عشق چون گل سینه صد چاك
خدای آن نیكوان را سروری داد
به انواع فضایل برتری داد
(دیوان الهی قمشه ای / ص ۱۵)
و اما شمیمی از توبه و طهارت كه آن دو نیز برانگیزاننده حبالهی اند، آنجا كه می فرماید: ان ا... یحب التوابین و یحب المطهرین(بقره/۲۲۲) توبه این است كه انسان با آب مطهر توبه، عصیان ضمیر را بزداید. و بداند كه توبه یك حالت روحی است نه لق لقه زبان.
توبه خلع لباس جفا و نشر بساط وفاست. به عبارتی دیگر، توبه انفجار نور رحمت الهی در سرای روح بشر، به صورت انزجار از گذشته تاریك می باشد و لفظ استغفرا... بیان این حالت است. كه اگر این لفظ بدون انفعال روحی باشد، توبه از حقیقت به دور و از نتیجه و منفعت عاری می باشد.
من بمردم یك ره و باز آمدم
می چشیدم تلخی مرگ و عدم
توبه ای كردم حقیقت با خدا
نشكنم تا جان شود از تن جدا
( مثنوی معنوی / دفتر پنجم/ص۷۷۶)زندگی انسان، گسترده در بستر ظلمت و غفلت و نفسانیات، پیوسته دعوتگر او به عصیانند كه در طرفهٔ العینی او را به سوی مهلكه خسران مبین می دوانند. و در این میان تنها دستگیره، توبه است كه چون چراغی در تاریكی غفلت سوسوزنان راه می نماید و نوید می بخشد و با پراكندن فروغ ملكوت بر پرده های ظلمت و نفسانیات، تار و پودشان را ازهم می گسلد و او را از اسارت پر انزجار گناهان می رهاند و البته این رخصت و امتیاز از الطاف خاصه یزدان است كه فقط در اختیار اشرف مخلوقات می باشد و چنین می نماید كه در سرای محبت و دوستی الهی با عصیان تو هم بسته نمی شود. بلكه آن رحیم بی شائبه بر عشوه عبد عاصی خود و عصیان قهر و آشتی او مهر فراموشی می نهد تا از تنعم وصال بی نصیب نماند.
مشو نومید از ظلمی كه كردی
كه دریای كرم توبه پذیرست
گناهت را كند تسبیح طاعات
كه در توبه پذیری بی نظیرست
توبه را مراتبی است. كفار از كفرشان و فساق از فسق و فجور و اعمال منافی شرع و ابرار از اخلاق نكوهیده و عرفا از غیر حق توبه می كنند.
جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه
بی یاد تو هر جا كه نشستم توبه
در حضرت تو توبه شكستم صد بار
زین توبه كه صد بار شكستم توبه
از هرچه نه از بهر تو كردم توبه
ور بی تو غمی خوردم، از آن غم توبه
وآن نیز كه بعد از این برای تو كنم
گر بهتر از آن توان، از آن هم توبه
(ابوسعید ابوالخیر)
و اما طهارت، شرط مصاحبت با خالق كائنات و رمز اتصال به عالم معنی. همچنین حالت برگزیده خداوند برای عبادش می باشد كه مصداق بارز مطهرین، مشمولان آیه تطهیرند كه شك و شبهه از دامن طهرشان به دور است. و دیگر انسانهای پاك و پیراسته، جان را نیز در بر می گیرد. البته، لفظ تطهیر بیشتر در مورد وضو به كار می رود مشروط بر اینكه همسو با وضوی باطنی باشد؛ یعنی مثل وضوی ظاهری ابتدا نیت كنی كه از غیر او بگسلی كه پیوستن به غیر او شرك است و مشرك در لسان قرآن نجس می باشد .سپس دل را از كثافات شستن و با مزمزه، حلاوت ذكر حق را چشیدن و با استنشاق، ذهن را از آلودگی تخلیه نمودن...
بعد با این غسل طهارت از نجاستها و پستی ها پاك گشته و پاك كننده نیز می گردی. چون آن آب آلوده كه در بیان مولوی وقتی كه به دریای طهارت گسترملحق می شود، می گوید:
من نجس زینجا شدم پاك آمدم
بستدم خلعت سوی خاك آمدم
هین بیایید ای پلیدان سوی من
كه گرفت از خوی یزدان خوی من
خود غرض زین آب، جان اولیاست
كو غسول تیرگیهای شماست
(مثنوی معنوی / دفتر پنجم/بین ابیات ۲۲تا ۲۰۰)
و اما از دیگر گروندگان به ریسمان محبت الهی، صابران و متوكلان هستند كه: «ان ا... یحب الصابرین (آل عمران/ ۱۴۶) و یحب المتوكلین. در اهمیت صبر این ملكه عالیه كه رساننده انسان به فلاح و رستگاری است، كافی است كه بدانیم صبر ظرف همه صفات نیك و اخلاق حمیده است؛ یعنی همه در صبر جای می گیرند، منتها در هر مقطعی با نامی.
مثلاً صبوری در برابر شهوت و شكم، عفت در فرونشاندن غضب، حلم در مواجهه با حوادث روزگار اعم از خیر و شر، سعه صدر و ظرفیت وجودی در رازداری كتمان سر و در استقامت در برابر دشمن و نبرد باشد شجاعت و در برابر زیاده خواهی در زندگی معمولی، زهد در بهره مندیهای كم مادی، قناعت نامیده می شود و این نیست مگر اینكه صبر جوهره و ریشه تمامی اعمال اهل ایمان است. چنانكه در آیه ۲۲ سوره رعد كه خداوند اهل ایمان را به خاطر اعمالشان می ستاید و نویدشان می دهد و ترسیمی از بهشت و برخورداریهای آن پیش رویشان می گشاید، اینجا هم از بین همه عباداتشان آنها را با صفت صبر می ستاید؛ یعنی حقیقتاً همه این عبادات در صبر گنجانده و بیان می شود و در واقع«كعبه دیدار دوست، صبر بیابان اوست» (كلیات سعدی/ص ۴۴۷)
همین طور در سوره نحل آیه ۹۷ هم ظرافت جالب توجهی در عظمت صبر دیده می شود؛ جایی كه می فرمایند:«و البته جزا می دهیم كسانی را كه صبر كردند به بهترین عملی كه انجام داده اند»، با توجه به اینكه اعمال انسان در مراتب و درجات متفاوتی می باشد ، خداوند اعمال آیینه داران حسن خود را با بهترینشان معامله می كند. یعنی اعمال ضعیف آنها هم وقتی كه با صبوری قرین شود، قوی و ارزشمند می گردد. پس صابران، كیمیاگران روز حسابند.
البته صبوری خود مراتبی دارد كه ابتدا صبر بر مصیبت است از قبیل همجواری نوش با نیش:
بلای دوست مخصوص اولیا راست
شهیدان دیار كربلا راست
كجائی ای بلا ؛ بنواز ما را
به اوج عرش ده پرواز ما را
(دیوان الهی قمشه ای)
دوم صبر بر معصیت كه مشكلتر از صبر بر مصیبت است و از آن مشكلتر صبر در عبادت الهی می باشد.
و اما كم صبری كه خود منشأ رسوایی می باشد. و در مسائل غریزی و همین طور خوردنیها، باعث تسلیم شدن در برابر تمایلات درونی و در گفتار و نوشتار هم عدم تأمل و در آلام روحی هم جزع و فزع و عدم كنترل احساسات را سبب می شود.
امام صادق (ع ) می فرمایند: كم صبری سبب رسوایی می شود. (میزان الحكمه/ ج۵/ ص ۲۷۲)
اما در باب توكل داریم كه « فاذا عزمت فتوكل علی ا... ان ا... یحب المتوكلین » (آل عمران ۱۵۹)
چون تو رو از غیر حق برتافتی
نقد اسرار توكل یافتی
(مقامات عرفانی در نهج البلاغه/ص ۸۹)
توكل یعنی تكیه نمودن كه اگر بر حق باشد، حقیقت و بر غیر او سراب است.
و كسی كه به غیر او تكیه می كند، به محتاج دیگری امید بسته و تكیه نموده كه خود در شرف سقوط است.
گاه بر خاشاك و گه بر موج می پیچد غریق
حیله جوی زندگی چندین توكل می كند
(دیوان اشعار بیدل دهلوی)
«و من یتوكل علی ا... فهو حسبه» اگر انسان عطا و منع را حكمت قسام مهربان و بی غفلت آفرینش بداند، خود را چون میت در دست غسال قرار می دهد و چه خوش می آساید.
البته طبق آیات الهی بندگان باید آنچه درتوان خود می بینند، از حزم و دور اندیشی و آینده نگری در امور دنیوی و اخروی به كار گیرند، ولی نتیجه تمام امور را به خدا واگذار كنند.
در واقع، خود را مكلف به انجام وظیفه ببینند، نه موظف به انتاج نتیجه.
زور و بازوی توكل ناخدای دیگری است
بی غم ساحل در این دریا شنایی می كنم
(دیوان اشعار بیدل دهلوی)
و اما مقاتلین در راه حق كه چنین مخاطب پیام محبت الهی قرار گرفته اند كه:
«مجاهدان غیوری كه استوار و آهنین ایستاده اند. مردان غیوری كه اگر كوه از جایش زایل شود، آنها ایستاده اند» (صف/۴)
بدون كشته شدن سرنوشت بیهوده است
شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهوده است (محمد كاظم كاظمی)
جهاد خشمی مقدس و الهی كه می تواند ضربت شمشیری را با عبادت جن و انس برابر گرداند. و جانهای مجاهدان را سرمایه بهشت ابدیشان گردانده و چون آبی آن را برآتش فراقشان بیفشاند.
چون قاسم بن حسن كه در معركه عاشورا از عموی خود رخصت نبرد می طلبد و امام (ع ) از او سؤال می كند كه مرگ را چگونه می بینی ؟ نوجوان ۱۴ ساله به سرعت جواب می دهد: در ركاب تو شیرین تر از عسل!
به راستی كه:«برتر از هر نیكی و بری نیكی و برتری وجود دارد تا اینكه مجاهدی در راه خدا كشته شود. دیگر برتر از این نیكی وجود ندارد.»( بحارالانوار/ج۷۴/ص۶۱)
آن لاله كه در دشت جنون افتاده ست
داغی است كه در محیط خون افتاده ست
و آن ریگ روان دلی است كز بی تابی
از سینه بیدلی برون افتاده ست
(عبدالقادر بیدل)
و انسانی كه چنین با صفات لایزالی عجین شود، یكپارچه حسن مطلق گشته و آنچنان متقی و پرهیزگار می شود كه در حریم عدل خود ؛ ابر مرد عرب را هم از لرزش اشك یتیم به زانو می آورد در حالی كه از نهایت طهر و توبه گری درخشان و انباشته و لبریز از صبرو توكل و در قتال بر حق چون بنیان مرصوص می ایستد.
از نورانیتی الهی درخشان بوده و ظرف وجودش آیینه حسن الهی گشته و دل جمیلش مظهر جمال یار می شود چون خود جلوه حق در زمین و مظهر حب و دوستی رب العالمین می باشد.
ای جمال هر جمیل و ای جمالت بی مثال
هر جمال از توست، زآن رو دوست می داری جمال
از جمالت پرتوی بر هر جمیل افكنده ای
زین سبب دل می برد هر جانبی صاحب جمال
تا بود اهل نظر را حسن خوبان دلربا
می رسد هر دم تجلی از جمال بی زوال
می رباید زاهل دل دل را به صد افسونگری
حسنهای ذوالجمال و جلوه های ذوالجلال.
(دیوان اشعار ملا محسن فیض كاشانی)
صدیقه درویش زاده
منبع : روزنامه قدس