دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


برای مردن آماده ام


برای مردن آماده ام
آگوست ویلسن نمایشنامه نویس مشهور آمریكایی - آفریقایی كه ۲۶ آگوست (۴ شهریور) به نشریه محلی پست گازت پترزبورگ گفته بود برای مرگ آماده است، یك روز بعد درگذشت. ویلسن در ۲۶ آگوست به پست گازت گفته بود كه به گفته پزشكان او از سرطان پیشرفته كبد رنج می برد. او در واكنش به خبر پزشكان گفته بود: زندگی خوبی داشته ام و برای مرگ آماده ام. آگوست ویلسن نمایشنامه نویس شصت ساله آمریكایی را به خاطر مجموعه ده نمایشنامه ای می شناسند كه درباره زندگی سیاهپوستان نوشت. هر كدام از این نمایشنامه ها در یكی از دهه های قرن بیستم می گذرد. ویلسن دوبار در سال های ۱۹۸۷ و ۱۹۹۰ برنده جایزه معتبر پولیتزر شد. جوایز هلن هایره تونی و انجمن منتقدان آمریكایی از دیگر جوایزی است كه به ویلسن تعلق گرفته است. تداس.وارن از آسوشیتدپرس چند ماه قبل از مرگ آگوست ویلسن در خانه ای در نیویورك با او ملاقاتی داشت كه حاصل آن گفت وگوی دو ساعته ای است كه در زیر می خوانید. در گفت وگوی دوساعته با آگوست ویلسن كه با نوشیدن چندین و چند فنجان قهوه همراه بود با او از خانواده، زندان و مرگ و پروژه های بزرگ او حرف زدیم. اگرچه او حدود دو پاكت سیگار در روز می كشد اما همچنان به دنبال ترك سیگار است. او می گوید: «با كنی (لئون كارگردان مركز نمایش «جواهر») قرار می گذاشتیم. داشتیم از تالاری در بوستون پایین می رفتیم كه گفتم تو شب افتتاحیه را به من اختصاص بده (در نیویورك) و من هم سیگار را ترك می كنم.» ویلسن می گوید: «زمان پیش روی من اندك است. هرچه دارم مال گذشته است. هر روز به مرگ فكر می كنم. وقتی یاسر عرفات را می بینم كه مرده است - او همیشه بخشی از جهان بود - فكر می كنم ممكن است من هم بمیرم. تكه كوچك دیگری از جهان لب پر شده است. بسیاری از دوستانم در پترزبورگ مرده اند: راب پنی، نیك فلورنی كه ۵۷ سالش بود. اما من هنوز اینجا هستم.» ویلسن پنجاه سالش كه بود احساس می كرد روزهای جوانی اش را می گذراند. «در ۶۰ سالگی چنین احساسی نداشتم. از سن مشخصی باید آماده رفتن شوی.» فرازوفرودهای جواهر موضوع دیگر بحث ما بود. در ابتدا آگوست از روزی حرف می زند كه همسرش كونستانزارومرو و دختر هفت ساله اش آزولا با هواپیما از سیاتل به نیویورك آمدند تا در اختتامیه سالن «جواهر» شركت كنند. رومرو همچنان در «جواهر» به عنوان طراح لباس كار می كند. «جواهر» در اوایل سال ۲۰۰۳ در شیكاگوزگودمن تیاتر برای اولین بار به روی صحنه رفت. بعد بازنویسی شد تا با بازیگرانی جدید در مارك تیپرس آنجلس اجرا شود. یك سال بعد و در پاییز سال گذشته پس از بازنویسی مجدد در هانتینگتن تیاتر بوستون اجرا شد و قرار است یازدهم نوامبر امسال در برادوی روی صحنه برود. اما یكی از سرمایه گذاران اصلی نمایش كنار كشید. گروه تهیه كننده نمایش تغییر كرد و كارول شورنگ استین كه تهیه كننده سودآورترین نمایش ویلسن یعنی «حصارها» بود به تیم تهیه كننده پیوست. وقتی مك كلینتون كارگردان نمایش در حین تمرین در بوستون در بیمارستان بستری شد، كنی لئون جای او را گرفت. لئون قبلاً با یكی از بازیگران نمایش «جواهر» به نام فیلیسیا راشد در برادوی كار كرده بود. ویلسن به راحتی كارگردان نمایش اش را تغییر نمی دهد. وفاداری برای او مسئله مهمی است. شش نمایش اول او به كارگردانی لیولد ریچاردز به روی صحنه رفت. ریچاردز چند دهه پیش برای اولین بار نمایش «كشمش در آفتاب» ویلسن را در برادوی اجرا كرده بود. آگوست ویلسن می گوید: «می دانید كه او دومین نمایش لاورین هنسبری را كارگردانی نكرد اما دومین، سومین، چهارمین و... نمایش مرا به روی صحنه برد. من اصرار داشتم كه او فیلم «درس پیانو» را هم كارگردانی كند.»
مك كلینتون نمایش بعدی ویلسن را كارگردانی كرد: «اتومبیل كرایه ای» و «پادشاه مدلی درم» عنوان نمایش حصارها را هم مك كلینتون پیشنهاد داد. ویلسن می گوید: نحوه حرف زدنم با ماریون با شیوه حرف زدنم با لیوله تفاوت زیادی دارد. اما با وجود بیماری مك كلینتون ما باید ادامه می دادیم. ویلسن به یك ضرب المثل ورزشی اشاره می كند كه «نباید به خاطر یك مصدومیت عرصه را خالی كنی. باید برگردی و برای پس گرفتن جایت تلاش كنی.»
اما وقتی مك كلینتون بهبود یافت لئون همچنان كارگردان نمایش باقی ماند: «كنی فقط دوازده تمرین را (در بوستن) انجام داده بود.» پس از آن آنها بارها و بارها تمرین كردند. یك بازیگر عوض شد و آنتونی شیزولم نقش سالی را برعهده گرفت. در هفته پایانی ویلسن بخشی از نمایش را حذف كرد و نمایش ۲۰ دقیقه كوتاه تر شد. ویلسن می گوید: «آنها را از دست ندادم. فكر می كردم برای شخصیت ها به آن نیاز دارم اما نمایش مثل الماس است. یك تكه اش را دور می ریزی تا به نور برسی.» آنجا در اتاقك شروع می كند به بازی نقش سالی و درباره زنی حرف می زند كه می خواست او را مسموم كند. او قصه گویی مادرزاد است. اما بازیگر هم هست. چهره و بدنش سرشار از شخصیتی است كه نقشش را بازی می كند. او ادای آزولا دخترش را كه كلاس دوم است درمی آورده. آنها هر هفته یكشنبه ها یك جلسه خانوادگی منظم دارند. «هر كسی چیزی را كه می خواهد طبق برنامه ارائه می كند.» برای مثال آزولا می گوید: «فكر می كنم باید اجازه داشته باشم كه گریه كنم ... تو همیشه می گویی به خاطر شیر سررفته گریه نكن (اما) تو از كجا می دانی؟ تو كه من نیستی.» در این جلسه آنها قواعدی گذاشته اند: «هر كاری می خواهی اینجا بكنی باید قرارش را بگذاری. آزولا رعایت یك روال از پیش تعیین شده را دوست دارد. برایش مثل یك بازی است.»
در بوستون آزولا گریه می كرد چون كنستانزا برایش هری پاتر نمی خواند (او همیشه هر پنج كتاب را برای آزولا می خواند) كنستانزا داشت برای ساخت سریالی تلویزیونی براساس هری پاتر قرارداد می بست اما آزولا اعتقاد داشت كه «هری پاتر» مهمترین چیز در جهان است! بنابراین مادر نباید با پاتر تجارت كند!» بعداً آزولا به ویلسن گفته بود: «مشخص بود كه نمی دانستم چه می گویم. مادر باید به من هشدار می داد. تقصیر خودش بود!» وقتی ویلسن قضیه را تعریف می كند سعی می كند با حركات دستش و با آب و تاب داستان آن روز را بازنمایی كند. به همین دلیل می توان فن نمایش دختر كوچكش را در ذهن متصور شد. ویلسن درك دخترش از ملودرام را تحسین می كند. عشق آزولا به كتاب یادآور روزهایی است كه ویلسن پس از ترك ناگهانی گلداستون های در سال دوم دانشجویی اش، در كتابخانه كارنگی پیترزبورگ شخصاً آموزش دید. ویلسن اشاره می كند: «خواندن كلید همه چیز است.» آزولا تحت تاثیر خواهر كوچكش كه بسیار دوستش داشت. طرفدار پروپاقرص تیم بیس بال «رد ساكس» شد. آنها در شبی كه رد ساكس قهرمان مسابقات جهانی شد در بوستون بودند آگوست مردی را به یاد می آورد كه در خیابان جست و خیز می كرد و محكم بر سطل آشغال می كوبید. ویلسن با خودش فكر كرد: «مثل اینكه تمام قوانین معلق شده بودند» و محتاطانه به آپارتمانش برگشت.وقتی از او درباره جشن مسابقات جام جهانی پس از گل مازراسكی می پرسم ویلسن همان لحظه به یاد می آورد. او پانزده سالش بود و در مدرسه كانلی برای تنبیه حبس شده بود. پس از آن گل معلم گفت: «خب می توانی بروی» ویلسن می گوید: «ساعت سه صبح به خانه برگشتم.» او قوطی نوشیدنی هایی كه مردم توی خیابان ها می ریختند را به یاد می آورد: «من فقط داشتم تماشا می كردم» و بالاخره به كارهای اخیر ویلسن رسیدیم. مهمتر از همه دهمین و آخرین نمایش از مجموعه قرن بیستم است. «گلف رادیو» كه در دهه نود قرن بیستم در پترزبورگ می گذرد و در ماه فوریه در رپرتوی تیاتر كانزاس سیتی نمایشنامه خوانی می شود. پیتر آلتمن رئیس آنجا است. آلتمن رئیس سابق تئاتر هانتینگتن بوستون بود جایی كه بسیاری از نمایش های ویلسن پیش از اجرا در برادوی در آنجا به روی صحنه رفت. آگوست ویلسن مرد وفاداری است. او می گوید: «نمی توانم اجازه دهم پیتر نابود شود. «گلف رادیو» ۲۲ آوریل در ییل رپرتوری به روی صحنه می رود.» «در سال ۱۹۱۳ كارم را در ییل شروع كردم و به نظرم آمد كه باید همان جا هم تمام كنم.» پس از ییل «گلف رادیو» اواسط تابستان به تیپر می رود و به این ترتیب زندگی در قالب مجموعه نمایش های ده گانه ویلسن كامل می شود. او در سال ۲۰۰۶-۲۰۰۵ با سه نمایش جدید كه قراردادش را بسته در سیگنچر تیاتر خواهد بود. اولی اش نمایش «چطور یاد گرفتم چی یاد گرفتم» كه نمایش تك نفره ای براساس خود زندگینامه او است. تمرین این نمایش با كارگردانی كود كریدار هشتم آگوست ۲۰۰۰ آغاز می شود. «می خواهم فقط شش اجرا در هفته داشته باشم. هشت اجرا زیاد است. من بازیگر نیستم.»
• روزشمار زندگی آگوست ویلسن
۲۷ آوریل ۱۹۴۵: فردریك آگوست كیتل از دیزی ویلسن و فردریك گیتل، نانوای موقرمزی كه در ده سالگی از آلمان به آمریكا مهاجرت كرده بود، به دنیا آمد. او فرزند چهارم خانواده هشت نفره شان بود.
۱۹۵۹: تنها دانش آموز سیاهپوست در دبیرستان مركزی كاتولیك ها. بد و بیراه گفتن و تهدید از سوی سایر دانش آموزان او را مجبور به ترك این مدرسه می كند.
۱۹۶۰: پس از آنكه معلمی او را متهم می كند كه مقاله ای ۲۰ صفحه ای درباره ناپلئون را از كتابی دزدیده و به نام خودش خوانده است دبیرستان گلداستون را ترك می كند و پس از آن خودش تحصیل را در كتابخانه و خیابان پی می گیرد.
۶۳-۱۹۶۲: برای سه سال خدمت در ارتش آمریكا ثبت نام می كند. پس از یك سال ارتش را ترك می كند.
۱۹۶۳: شغل های مختلفی را تجربه می كند. باربری، آشپزی Fast Food ، باغبانی، ظرفشویی .
۱۹۶۵: موسیقی بلوز را كشف می كند - ترانه ای از سبی اسمیت كه «هیچ كس مثل من نمی تواند یك رولت شیرینی خوشمزه درست كند.»
پدرش در این سال می میرد و او نامش را به آگوست ویلسن تغییر می دهد.
اولین ماشین تحریرش را به قیمت ۲۰ دلار می خرد و شعر می نویسد.
۱۹۶۸: به همراه راب پنی، هاریزن تیاتر را تاسیس می كنند.
۱۹۶۹: مرگ ناپدری اش دیوید بدفورد.با برندا بارتن ازدواج می كند.
۱۹۷۰: بیست و دوم ژانویه این سال دخترش سكینه انصاری ویلسن به دنیا می آید.
۱۹۷۲: از همسرش جدا می شود.
۱۹۷۶: ورنل لیلی نمایش «بازگشت به خانه» او را برای اجرا در كانتا تیاتر كارگردانی می كند.
۱۹۷۷: نمایش «بارت سیاهپوست و تپه های مقدس» را می نویسد.
۱۹۸۰: دریافت بورسیه برای تحصیل در مركز نمایشنامه نویسان مینه آپولیس .
۱۹۸۱: با یك مددكار اجتماعی به نام جود اولیویر ازدواج می كند.
۱۹۸۲: مركز نمایشنامه نویسان ملی در اونیل تیاتر نمایش «مارینی» را می پذیرند.
اولین بار لیولدر پی ردز رئیس اونیل تیاتر را ملاقات می كند. لیولد شش نمایش او را در برادوی به روی صحنه برد.
«اتومبیل كرایه ای» در آلگنی تیاتر پترزبورگ بر روی صحنه می رود.
۱۹۸۳: مادرش دیزی ویلسن می میرد.
۱۹۸۴: «مارینی» در برادوی به روی صحنه می رود.
۱۹۸۵: به خاطر نمایش «مارینی» اولین جایزه منتقدان نمایش نیویورك را دریافت می كند.
۱۹۸۷: كانتو نخستین اجرای نمایش «دكمه سیاه مارینی» را در پترزبورگ به روی صحنه می برد.
۱۹۸۸: نمایش «جوترنر» در برادوی به روی صحنه می رود.
چند سخنرانی مهم از جمله خطابه ای درباره «سیاهان، بلوز و امپریالیسم فرهنگی» ایراد می كند.
۱۹۸۹: نمایش «حصارها» در پابلیك تیاتر پترزبورگ اجرا می شد. مجله پترزبورگ او را به عنوان مرد سال ۱۹۹۰ انتخاب می كند.
۱۹۹۰: در مراسم اهدای جایزه مرد سال پترزبورگ سخنرانی می كند.
«درس پیانو» در برادوی به روی صحنه می رود و جایزه پولیتزر را برایش به ارمغان می آورد.
از همسرش جدا می شود و به سیاتل می رود.
۱۹۹۱: انتشارات دانشگاه پترزبورگ كتاب «سه نمایشنامه از آگوست ویلسن» را منتشر می كند.
۱۹۹۲: نمایش «دو قطار حركت می كنند» در برادوی اجرا می شود.
۱۹۹۴: با طراح لباسی به نام كنستانزا رومرو ازدواج می كند. فیلمی براساس نمایش «درس پیانو» در پترزبورگ ساخته می شود.
۱۹۹۶: نمایش «هفت گیتار» در برادوی به روی صحنه می رود. اتومبیل كرایه ای را برای اجرا در پابلیك تیاتر پترزبورگ بازنویسی می كند.
وضعیت تئاتر سیاهان
۲۷ آگوست: این سال فرزندش، آگوست كارمن ویلسن به دنیا می آید.
۱۹۹۸: كنفرانس را در دارموس درباره تئاتر آفریقایی آمریكایی ها برگزار می كند.
۱۹۹۹: نمایش «پادشاه هدلی دوم» به روی صحنه می رود.

ترجمه: مجتبی پورمحسن
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید