سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا


تئاتر پساجشنواره


تئاتر پساجشنواره
● اشارتی به سواد یك تحول در تئاتر شهرستان ها
بی مقدمه می نویسم، چون اطمینان دارم مقدمات بدهنجاری های تئاتر شهرستان ، مدت هاست كه مثل میخ در بیخ گلوی دلواپسان تئاتر، فرورفته است.
موجودیت تئاتر شهرستان ، در غنای تئاتر پایتخت، هماره روزگار حكم یك گنجینه را داشته است. گنجینه ای كه كلیدش هرگز در اختیار گروه های شهرستانی نبوده است و نیست.
فرهنگ اقوام ایرانی، آداب و آئین های شهرهای مرزی، اساطیر كویر و افسانه های بنادر خلیج فارس، حماسه های آذربایجان و كردستان، دل حادثه در ادبیات مناطق جنگلی و آن زبان سرشار از متل ها و مثل ها و استعارات خراسان، همیشه و همواره مثل یك چشمه جوشیده است، چشمه ای كه به وسیله یك نقب پیچ در پیچ خوفناك از آن سوی جنگل ها و كوه ها و كویرها به بستر تئاتر پایتخت منتقل شده بی آنكه از سخاوت سیراب كننده اش، گل نمی بر لب های خشك و ترك خورده دشت و دمن و دامنه ها بنشیند و این قصه جگرسوز، از آن دوران تا امروز، همچنان و هنوز ادامه دارد. با این تفاوت كه در آن روزگاران استعدادهای مثل ایرج صغیری و رضا صابری خود را به تهران رساندند اما در قله قاف تئاتر پایتخت، پر ریختند ولی امروز به گمان من درخشان ترین استعدادهای تئاتری ما، جوان هایی هستند كه بر حسب ندرتی نادر به تهران كوچ كرده اند و با اتكا به تجربه ناكامی های نسل صابری و صغیری، بر قله قاف تئاتر پایتخت ایستاده اند. اما، آیا حضور این چند جوان را می توان بهای پرداخت شده همه استعدادهای متروك و منزوی محسوب داشت؟
تفاوت دیگر آنكه، در آن دوران انتساب سیاهه ضعف های امور اجر ای تئاتر به مدیران دولت شاهنشاهی دل شیر می طلبید. گفتن و نوشتن همان و منزوی شدن همان. ولی امروزه روز مقصر شمردن و كوبیدن مسئولان تئاتر، یك رسم شده است. بهایی در حیطه مدیریت یا كلید رمزی در تضمین تداوم احكام مدیرانی كه در برابر این انتقادهای سطحی و شخصی، مصونیت پیدا كرده اند. واقعیت این است كه ماهیت این خرده فرمایش های ارزان بها، اصل انتقاد را از سكه انداخته است. كار به جایی رسیده كه اگر دو تا كلمه حرف حساب هم داشته باشی از مطرح كردنش پروا می كنی كه مبادا تو هم نوعی از انواع مخالف خوان معمول و متداول قلمداد شوی. مخالف نوازان فرصت یاب و امتیاز شناسی كه برای بلع اعتبارات مالی تئاتر، دندان گرد و اشتهایی سیری ناپذیر دارند. و این، نه بدان معناست كه تئاتر ایران از مدیریتی بی نقص برخوردار است، چه ابله باشم اگر بخواهم چشم هایم را بر نقایص آئین نامه های اجرایی و تصمیم های اشتباه مدیران ببندم و ابله تر آن زمانی كه همه نقایص را به مدیریت تئاتر منتسب كنم.
اگر مدیریت تئاتر هزار مشكل داشته باشد، من و تو، در مقام اهل صحنه، به عنوان نویسنده و كارگردان و بازیگر و طراح و آهنگساز و... هزار و یك مشكل داریم كه یكی از آن ها هزار و یكمین اش تئاتر نه برای هنر، تئاتر نه برای تئاتر، تئاتر نه برای مردم، تئاتر نه برای لذت و خدمت و اعتبار، نه، هیچ كدام مهم نیست، تئاتر برای پول، فقط پول.
سه چهار سال پیش پای موجودی ناشناخته در مركز هنرهای نمایشی باز شده بود. شخصی بدمنظر و بدقواره كه حضورش در یك مركز هنری، می توانست تا حد هبوط یك موجود فضایی، غریب و نامكشوف باشد. شاید چند جلسه ای هم در یكی از آموزشگاه های تئاتر وقت تلف كرده باشد. به هر تقدیر آن موجود، در غرغره عناوینی مثل پست مدرنیسم، دهانی متوسع داشت. تا اینكه یك روز، در اتاق یكی از مدیران مركز، بعد از یك بحث فرسایشی در حضور جمع گفت:«من می خوام این نمایش رو ببرم روی اكران برای اینكه دو قرون از دست مردم پول بگیرم.»
آن روز گفتم:«تو چه خوش اقبالی كه در این دوران داعیه تئاتر داری، چون به روزگار ما، اگر كسی در حراج تئاتر با این وقاحت و صراحت، حتی با كنایتی چندلایه چنین زباله ای تولید می كرد، برداشتن قید سلامت از دهان و دندانش، ساده ترین اتفاقی بود كه می توانست بیفتد. آن روز ضربات كلمات آن شخص، اختیار را از من زایل كرده بود ولی امروز در كمال آرامش از خودم می پرسم:«ما چه كرده ایم؟ تا كجا رفته ایم؟ به عقوبت كدام كفر در قاموس هنر، مجبور به شنیدن چنین حرف هایی شده ایم؟ به عقوبت كدام كفره تلوث آن تلقی و لوث آن نگاه در تئاتر ایران عمومیت پیدا كرده است؟ همان نگاه بر عیار پول معیاری كه با آن وارد اتاق مدیران می شویم، با آن پای قرارداد می نشینیم، با آن حرف می زنیم و نظر می دهیم و رهنمودهای پیشكسوتانه صادر می كنیم و با آن وارد حیطه تئاتر شهرستان می شویم. به عنوان داور و ناظر و مدیر و میهمان ویژه در جشنواره های استانی و منطقه ای حضور به هم می رسانیم و در ماراتن حكم كردن و سكه گرفتن، نظریه صادر فرمودن و سكه گرفتن، تكبر فروختن و سكه گرفتن شركت می كنیم. حدیث سكه های طلای جشنواره های استانی و منطقه ای و جیب های رنگال مرسلین مركز، نه مصیبتی است كه به آسانی فراموش شود.
آهای، ای وجدان های پائیزی
اگر هنر قدرت تفكر و تخیل دارید
به برف های چله بزرگ بیندیشید
كه زمستان در راه است
گرداننده جشنواره فلان استان، با گردن كج از بودجه حقیر و مفلوك جشنواره اش ابراز شرمندگی می كرد و بنده داور، بنده ناظر، بنده مدیر مركز فرستاده، در جشن اختتامیه، سكه اهدایی را بر كف صحنه می انداختم كه: حضور من در برابر یك سكه؟
اعضای یك گروه شهرستانی بوی روغن سوخته می دادند، چون تئاترشان را شب ها در یك دكان تعویض روغن، روی چال سرویس، تمرین می كردند و بنده استاد پیشكسوت برای برگزاری یك كارگاه سه چهارروزه، قبل از عزیمت شرایطم را طی می كردم. بلیت رفت و برگشت با پرواز درجه یك، هتل چهارپنج ستاره، اتومبیل شخصی و... دو میلیون تومان پول نقد.
از آن چه كه كاشتیم توقع چه برداشتی می توانستیم داشت؟
می خواستم بدون مقدمه چند كلمه از تئاتر شهرستان بنویسم ولی همه صحبتم مقدمه شد. ز بسیاری درد است كه عنان كلام رها می شود.
ولی روا نیست كه اصل حرف را ناگفته بگذارم. چند روز پیش شنیدم كه مسئولان تئاتر شهرستان، عطای جشنواره های بی ثمر را به لقای آمار مدیریتی بخشیده اند و تمام بودجه جشنواره ها را به اجرای عمومی گروه های شهرستانی در شهر و دیار خودشان اختصاص داده اند. و تا آن جایی كه من می دانم این تصمیم، منتهای آرزوی گروه های شهرستانی بود.
بچه های شهرستان برای اجرای عمومی پرپر می زدند و علاج بیماری، چاره درد، در همین تصمیم است. چقدر؟ تا كی بچه های شهرستان سه چهار ماه تمرین كنند تا بعد از پشت سر گذاشتن هفت خوان حوادث غیرقابل پیش بینی، یك شب در یك جشنواره، یك اجرا داشته باشند یا نداشته باشند، و در صورت اجرا، آیا انتخاب شوند آیا نشوند. انتخاب هایی كه به اساس و انگیزه هایش قبلاً اشارتی داشتم.»
تئاتر غریزه دارد و تئاتر شهرستان به دلیل محرومیت های بی دریغش از غرایزی حساس تر و جوشنده تر برخوردار است. تئاتر، درك و فهم دارد، می فهمد، خوب را از بد، زیبا را از زشت متمایز می كند، به همین دلیل سلام نااهلان را بی پاسخ می گذارد، از رندان فرصت طلب می گریزد ولی برای دیدار پاكان روزگار تلاش می كند، وقت می گذارد، آنان را می یابد و درهای دلگشاترین باغ های زیبایی و آرامش را، به رویشان می گشاید و تئاتر شهرستان در این تمایز و تشخیص، در تفكیك زشت از زیبا و راه از چاه، غایت شناخت و دریافت را در خود جمع دارد. رگه های حیاتی تئاتر شهرستان به سه هزار سال تاریخ تئاتر جمال و مدنیت انسان وصل است.
تئاتر، برای تاریخ انسان و انسان تاریخی، فرهنگ و ادب و آداب خلق كرده، مگر ممكن است در جاری ساختن جوی حیات خود ناتوان باشد؟
بگذاریم تئاتر شهرستان به زندگی خودش دست یابد، بگذاریم پرچم طایفه خود را استوار كند، اجازه دهیم كه نوزادان و نوباوه گان و نوجوانان خانواده تئاتر، با زبان مادری خود خو بگیرند، با مهر مام تئاتر تربیت شوند و با همان خوی و خصلت و غیرت خانوادگی بنویسند، تمرین كنند، بجنگند، زمین بخورند، و دوباره از جا برخیزند و به اجرا دست یابند، بگذاریم حاصل مرارت ها و خستگی ها و خلاقیت هایشان را، برای مردم شهر و دیار خودشان روی صحنه ببرند و مطمئن باشیم كه تماشاگر به معنای واقعی كلمه هرگز اشتباه نمی كند. پای نمایش می نشیند، نگاه می كند، واقعیت تفكر، صداقت یا عدم صداقت نمایشگر را درمی یابد یا می پذیرد یا پس می زند و برای هر دو وجه عكس العملش دلایلی محكم و منطقی و اغلب غیرقابل بیان دارد. حیات تئاتر شهرستان را از خرده سلایق ناظران سكه ساز، به سمت اراده و درك و فهم تماشاگر شهرستانی سوق دهیم و آن گاه منتظر باشیم كه به تئاتری با وسعت كشور ایران، به تئاتری اصیل و غیرمقلد، به تئاتری خلاقه و موثر و مردمی دست یابیم.دفتر شهرستان های مركز هنرهای نمایشی، با حمایت از طرح اجراهای عمومی به جای جشنواره های استانی، تن به تحولی پرشهامت سپرده است. قدم به راهی ناهموار و پرسنگلاخ گذاشته است و منتظران منسوخ شدن جشنواره ها از قلوه سنگ های حاشیه این جاده ناهموار ناپیموده غافل نیستند، منتفعان دیروز و متضرران امروز، دستشان به این قلوه سنگ های تیز و زخم زننده می رسد و بی تردید در آغاز راه از سنگ پرانی غفلت نمی كنند.امیدواریم كه مسئولان تئاتر شهرستان به خیر و صلاح و اصلاح تصمیم خود ایمان داشته باشند و پای تصمیم شان بایستند.
محمود استادمحمد
منبع : روزنامه شرق