پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


شاهنامه‌یی دیگر


شاهنامه‌یی دیگر
● نگاهی به نمایشنامه «كوهولین» نوشته ویلیام باتلریتس
ویلیام باتلریتس یا به قولی یتس ـ شاعر و نمایشنامه‌نویس مشهور ایرلندی ـ تأثیر زیادی بر ادبیات انگلیسی زبان داشته است. كمتر شاعر و نویسنده انگلیسی یا امریكایی است كه به نوعی به نام یتس اشاره نكرده باشد. این شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرلندی در سال ۱۸۶۰ در ایرلند متولد شد و در سال ۱۹۲۳ برنده جایزه نوبل شد. اگر چه یتس با شعرهایش پا به عرصه ادبیات گذاشت اما عمده شهرت او بخاطر نمایشنامه‌‌‌‌‌های بسیار جذابی است كه از او منتشر شده است.
كوهولین نمایشنامه یك پرده‌یی یتس اخیرا با ترجمه مسعود فرزاد در كشورمان منتشر شده است. اهمیت این نمایشنامه وقتی برای خواننده فارسی زبان دو چندان می‌شود كه بدانیم طرح داستانی«كوهولین» شباهت بسیار زیادی با داستان رستم و سهراب فردوسی در شاهنامه دارد. شباهت دو داستان به حدی است كه نمی‌شود انكارش كرد. كوهولین، همان رستم شاهنامه است كه با پسرش در شاهنامه فردوسی، سهراب می‌جنگد و او را از پای در‌می‌آورد بی آنكه بداند كه رابطه پدر فرزندی بینشان وجود دارد. شخصیت اصلی نمایش«كوهولین»، شهریار مویر تمنه است كه در جریان داستان، «كنوهار»، شهریار شهریاران یولاد از كوهولین می‌خواهد كه از او فرمانبرداری كند. استدلال كنوهار بر پایه ورود جوانكی از مملكت اویفه به سرزمین تحت سلطه كوهولین بنا شده است. در عین حال كنوهار به فرمانروایی فرزندانش در آینده فكر می‌كند. در گیر و دار بحث، كوهولین متقاعد می‌شود كه به پیمان فرمانبرداری از كنوهار تن دهد. سوگند شهریار مویر تمنه به آتش یكی دیگر از شباهتهای نمایشنامه «كوهولین» با افسانه ایرانی است. در همین حین جوانی كه از اویفه آمده وارد صحنه می‌شود. كوهولین به اصرار كنوهار و روانشناسی شخصیت‌های نمایشنامه كوهولین از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است. هر چند كه كوهولین نیز بسان بسیاری از افسانه‌ها قایل به تقابلهای دوگانه‌یی مثل نیك و شر است اما تعداد این تقابلها دوگانه جذابیت خاصی به مجموعه اتفاقات داده است. شهریاران دیگر وارد جنگ با جوان می‌شود و او را می‌كشد اما نمایشنامه كوهولین دو شخصیت كلیدی دیگر هم دارد.
فنیتین كه مردی كور است و باراخ كه نقش دلقك را دارد. نمایش با گفت و گوی این دو آغاز می‌شود. محور صحبتهای آنها كه از دزدیدن مرغ شروع شده بود به مرد جوانی می‌انجامد كه از مملكت اویفه آمده است تا كوهولین را بكشد. این راز را مرد كور به دلقك می‌گوید او می‌داند كه مرد جوان پسر ملكه اویفه و كوهولین است. در پایان نمایش نیز اختلاف بین دلقك و مرد كور باعث می‌شود كه دلقك به كوهولین بفهماند كه پسرش را كشته است. روایت ویلیام باتلریتس از افسانه كوهولین ویژگی‌هایی دارد كه براحتی آن را از رستم و سهراب ایرانی متمایز و برجسته می‌كند.
روانشناسی شخصیت‌های نمایشنامه كوهولین از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است. هر چند كه كوهولین نیز بسان بسیاری از افسانه‌ها قایل به تقابلهای دوگانه‌یی مثل نیك و شر است اما تعداد این تقابلها دوگانه جذابیت خاصی به مجموعه اتفاقات داده است. وقتی تضادهای ظاهری كوهولین در جای جای نمایش تغییر می‌یابد، اهمیت تفكر روانشناسی یتس در خلق این شخصیت افسانه‌یی نشان داده می‌شود. مجادلات كوهولین و كنوهار تنها گفت وگوهای چالشی میان دو شهریار نیست. در بطن این گفت وگوها نقد عقاید انسانی نهفته است.
كوهولین در پاسخ به كنوهار كه دغدغه شهریاری فرزندش را دارد می‌گوید:«وقتی كه نام هر دو ما در كشورهای بسیار بر سر زبانها خواهد بود.» كوهولین اعتقاد دارد پس از مرگ هر دو می‌میریم نام شهریار، بیش از آنكه فرزندش باعث جاودانگی شود، قدرت نام اوست كه می‌تواند همچنان حضورش را در سرزمینی كه شهریارش بوده است، جاوید نگه دارد. كنوهار می‌داند كه كوهولین نیز مثل همه آدمها علاقه زیادی به داشتن فرزند دارد اما در مقاومتهای ظاهری كوهولین نسبت به فرمانبرداری از كنوهار نیز واقعیتهایی وجود دارد كه سالها ذهن بسیاری از متفكران را به خود مشغول كرده است. كوهولین می‌گوید:«زیرا تو گمان می‌كردی كه اگر من مانند دیگران دارای فرزند شوم مانند ایشان به تو فرمانبردار خواهم گردید. اما این درست نیست. من برای خاطر فرزند خود نرم و سست شده نسبت خاطر كسی كه وجودش تقلید پست‌تری از وجود خود من باشد سر فرود نخواهم آورد و پسر من بی شك از من پست‌تر خواهد بود.» اما كنوهار می‌‌داند كه اینها همه استدلالهایی است كه احساس واقعی كوهولین را پنهان می‌كند. كنوهار و كوهولین، سایه‌یی از شخصیتهای برتری هستند كه نیچه، فیلسوف آلمانی به آن اشاره می‌كند. ویژگی‌‌‌هایی كه این شخصیتها را برجسته كرده است شاید امروز، ویژگی مثبتی محسوب نمی‌شود. دلقك و مرد كور كه در لحظات كوتاهی از نمایش ظاهر می‌شوند نقش مهمی در شكل‌گیری پازل داستان ایفا می‌كنند. اینان نمونه‌هایی از مردمان فرودست هستند كه شهریاران بر آنها حكومت می‌كنند. آدمهایی كه شور و شعفشان محدود به دزدیدن یك مرغ است و ناراحتی‌شان هم به اختلاف در مورد تقسیم كردن مرغ برمی‌گردد در نمایشنامه«كوهولین» در پشت وجود ظاهری شخصیتها پرسشهایی نهفته است كه مخاطب را به فكر وامی‌دارد. مرد كور از یك سو، نماد آگاهی است و از سویی دیگر شخصیتی فرومایه كه فقط به دزدیدن مرغها فكر می‌كند. ویلیام باتلریتس با هوشمندی قابل توجهی بین آگاهی و دانایی تفاوت قایل شده است. مرد كور كه كوهولین را آگاه كرده است در انتهای نمایش و در حالی كه شهریار مویر تمنه بر موجهای دریا شمشیر می‌كشند به دلقك نهیب می‌زند: «هیچ كس در خانه‌ها نخواهد ماند. بیا از این راه، زود بیا! تنورها پر از خوراكی است. بیا برویم دستبردی به تنورها بزنیم!» هم او كه از آگاهی بهره می‌جوید به دلیل فقدان دانایی غرق در خواسته‌های ابتدایی و غریزی است. برای مخاطب ایرانی كه شكل منظوم داستان رستم و سهراب را در شاهنامه فردوسی خوانده است، خواندن روایت مشابهی از پسركشی شرایط خاصی می‌طلبد. شرایطی كه كوهولین از آن برخوردار است. ویلیام باتلریتس، نمایشنامه‌نویس بزرگ ایرلندی، با تمهیداتی كه به كار بسته، نمایشنامه‌یی بسیار جذاب آفریده كه در آن نسبت به شخصیت‌ها قضاوتی صورت نگرفته است. كاری كه یتس انجام داده مصداق بارز بخشی از حرفهای كوهولین است : «اما من و تو به ماندن خانه و زمین در دست فرزندان خویش نیازمند نیستیم. زیرا هر یك از ما نامی در جهان خواهد گذاشت و تا هزاران سال پس از ما، داستانسرایان آینده هنرهای ما را به آهنگ چنگ خواهند سرود.»
مجتبی پورمحسن
منبع : ماهنامه ماندگار