دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به گفتمان قدرت و آزادی


نگاهی به گفتمان قدرت و آزادی
وقتی صحبت از آزادی می شود، دقیقا نقطه ی مقابل آن قدرت است. قدرت در جهت نیل به مقاصد مد نظر خویش از هر ابزاری مبنی بر ممانعت از حضور آزادی استفاده می نماید. در مقوله قدرت می توان گفت که نوعی استبداد و خود بینی و خود اندیشی نهفته است.
بدین صورت که تحت هر شرایطی نظر و رای خویش، برتری و چربش خاصی را نشان دهد. کما اینکه این دیدگاه در حوزه ی عقل و منطق هم گنجانده نشود. و اغلب بدین خاطر است که قدرت منافع و اهداف متعالی خود را بالاتر و بهتر از هر چیزی می پندارد. اما در بحث آزادی شاید گفت بدین سان نباشد، چه اینکه آزادی به دنبال برقراری عدالت و برابری است. آزادی می گوید که همه باید دارای رای و نظر باشند. آزادی می گوید هر کسی باید حرف خود را بزند، حتی اگر این حرف در چارچوب عقل و منطق هم نباشد. آزادی می گوید: انسان آزاد خلق شده است چرا که جوارح آن اعم از چشم، گوش، سر، پا، دست و زبان و ... بیانگر یک نوع آزادی و آزاد اندیشی و آزاد بینی براساس دو مقوله ی مهم بنام خوب و بد.
آزادی می گوید: هرآنچه عقل انسان بر آن مهر تائید مبنی بر خوبی و یا بدی آن می زند، همان می تواند یک نوع آزادی باشد. آزادی بر اساس کتاب پر بار آزادی در قرآن تالیف محمد علی ایازی می تواند:« انجام دادن کاری باشد، بشرطی که این کار ضرر و یا زیانی به خود و به طرف مقابل نرساند. و یا اساس کتاب مفید فربه تر از ایدئولوژی » تالیف دکتر عبدالکریم سروش می تواند:« بر مبنا و پایه ی عقل باشد.»
یعنی ما وقتی دم از آزادی می زنیم و نسبت به آن حساسیت و توجه لازم می داریم. بدین خاطر است که عاقلیم. اگر موجودی از عقل برخوردار نباشد، برای آن موجود آزادی و یا عدم آزادی یکسان است. و ی اضافه می کند که چه بسا جانورانی فروتر از انسان قرار دارند و از عقل به معنای عقل استدلالی بشر به معنای انسانی آن بی بهره اند.و چه بسا فرشتگانی که احیانا فراتر از انسان می نشینند، ولی از عقل استدلالی به معنای واقعی سودی نبرده اند و در ختام اضافه می نماید که این دو طایفه نمی توانند از آزادی سخن گویند.
و یا آزادی می تواند همان چیزی باشد که مولانا در باب عشق گفته است. چه اینکه همین نظریه ی مولانا می تواند در ارتباط با آزادی صادق باشد.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بی زبان روشنتر است
بنابراین در بحث آزادی ما اولین کسی نیستیم که سخن به میان آورده ایم. چرا که در این حوزه در زوایای مختلف قلم های فراوانی رقم خورده است و البته هر کدام نیز به بیانی آزادی را تحلیل و وارسی کرده اند. آنچه که در این مقوله مهم است و شیرازه ی بحث ما به حساب می آید. تقابل آزادی و گفتمانی بنام قدرت است. با توجه به تعاریفی که از قدرت و آزادی شد. برای خوانندگان تا اندازه ای مرز بین این دو مشخص می شود. میگوئیم مرز و تقابل که این دو در بحث قدرت و آزادی مهم و حیاتی است. مسلما اگر در بین دو چیز اختلاف و جبهه گیری نباشد، چیزی هم بنام مرز و تقابل وجود نخواهد داشت.
و دیگر بر اساس شواهد و قرائن موجود و مفاهیم و مصادیقی که تازیخ برای این دو آورده است. طبعا شرایط و ویژگی های قدرت و آزادی با هم سنخیت و سر سازگاری ندارند.
شاید گفت بهترین تعریف برای آزادی همان ایجاد و رویش دمکراسی باشد و اببته این دمکراسی نیز بر روال و ریلِ تعریفِ درست و قانونی ای از آزادی می تواند پر مفهوم و شایسته ی توجه قرار گیرد. یعنی به بیانی دمکراسی باید در چارچوب مشخصی و البته بر اساس یکسری ابعاد انسانی و دینی حرکت کند. قدرت نیز که نقطه ی مقابل آزادی است و با روحیات آزادی همگن و هم صدا نیست، به مانند آزادی در جهت تشکیل و تصدیق منویات خاص خویش است که تا بتواند بر حیات خود بیفزاید. بنابراین جمع ضد ین محال است و بودن یکی منجر به نبودن آن دیگری خواهد شد . لذا با این تفاسیر برنامه ها و اهداف قدرت و آزادی با هم در تضاد هستند. قدرت می اندیشد تا بتواند در راس همه ی امور قرار گیرد و بر همه چیز و همه کس استیلا یابد و البته همه بر اساس تفکر و بینش و برنامه های اصولی آن به پیش روند. اما آزادی می اندیشد تا بتواند فاصله ی تضادها را در بین جامعه کاهش دهد. به تعبیری دیگر قدرت در جهت را فزایش فاصله ها می کوشد، اما آزادی در جهت تقلیل فاصله ها در تلاش و کوشش است. اما با اینکه آزادی دارای تعاریف منطقی و اصولی است ولی در خیلی از موارد آحاد جامعه تعریف درستی از این آزادی را عنوان نمی دارند. علت این امر می تواند به ۳ صورت ظاهر گردد. یکی اینکه در تفهیم آزادی و مولفه های آن فرد و یا افراد با مشکل مواجه می شوند و دیگر اینکه از نظر تئوریک آزادی را خوب می فهمند، اما در جهت اجرای آن با مشکل و نقصان مواجه هستند.
نکته سوم اینکه اختیارات انسانی را با اختیارات حیوانی و غیر معقول تداخل می دهند.
مثلا در خیلی از فرهنگها فرهنگ آزادی را فراگیر دانسته و تفاوت و مقام و منزلت انسان را در نظر نمی گیرند. مثلا رقص و یا حجاب را که از مسایل اجتماعی هستند به مراحلی می رسانند که دیگر تعریف درستی از این دو از نظر تعقل بشری حاصل نمی آید و متاسفانه پیامد این دو یعنی رقص و حجاب نیز به جاهایی کشانده می شود که حجاب را می توان عریان تعریف کرد و البته از رقص نیز یک نوع بی بند و باری و هرزگی چیز دیگری عاید نمی شود. اما با این تعابیر هر چند در بین آزادی و قدرت مرز و تقابل است. اما می توان توافق و تداخل را در بین این دو نیز ایجاد کرد.
به نظر می آید که نبود قدرت در سیستم هر جامعه ای، آن جامعه را با مشکل مواجه می کند و این خود یکی از واقعیات جامعه است که امروزه به راحتی احساس می شود. از آن طرف نیز هر قدرتی که نسبت به آزادی انعطاف و تعادل نداشته باشد، همیشه به بوته نقد کشانیده می شود و این هم در نظر عقل و منطق می تواند امری طبیعی باشد. بنابراین می توان گفت که آزادی و آزاد اندیشی در جهت ثبات و قوام قدرت و توجه به خود خواسته های آزاد گون آحاد مردم، همان رویش و صلابت دمکراسی است و البته چه بسا آزادیهایی که منشا آنها قدرت است و در پویایی و جهندگی ناهنجاری های اجتماعی می کوشند و چه بسا قدرتهایی که منشا آنها آزادی است و در شکست مرزهای انسانی و عقاید دینی و پیروزی نیازها و خواسته ی خویش می کوشند. و چه بسا آزادی هایی که در دل آنها قدرت می روید و به بیانی قدرت زا هستند و چه بسا قدرت هایی که موجبات مانور نمایی آزادی را فراهم می کنند. و بر اساس آیه۴ سوره ی الرحمن که می فرماید:« علمه البیان» نطق و بیان را به او آموخت. می توان دریافت که خداوند در آزادی به بشر سعه صدر گذاشته است، اما این آزادی بیان از زوایایی بسیار مهم است و چه اینکه برای چی و به چه صورتی انجام گرفتن آن؛ بر می‌گردد به همان چارچوبی که قرآن تثبیت و تعیین کرده است.


عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید