دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

جهاد دانشگاهی کرمانشاه و مردم باغ نی قصه دشنه و دل


جهاد دانشگاهی کرمانشاه و مردم باغ نی قصه دشنه و دل
الان که قصد دارم این مطلب را بنویسم ، در خاطر مردی شناورم که قبله ی قبیله بود و قبله اش قبیله اش . مردی که با غرور نجیبش ، بزرگ خواندگان روزگار را به کوچکیشان واقف ساخت و شیاطین روزگارمان را در کید نخوت و غرورشان ذلیل ساخت .
مردی که مردم دوستیش پس از عبادتهایش مهمترین آرمان و اعتقادش بود و محبت بی شائبه اش به مردم شط جلیل دل ها را همراهش ساخت .
و در خاطر مردی شناورم ، که عزیزترین مردم است و در دستش بیرق بلند عزت و سرافرازی و سربلندی امت اسلام به بلندای ابدیت در احتزاز است و سخت مردم را دوست دارد و مردم را سرمایه اسلام و انقلاب اسلامی میداند .
و در خاطر مردی شناورم ، که احمدی نژاد است و حیدری صفت و حسینی صولت ،که او هم ذخیره ی خدا برای روزگار مردم روزگارمان است و خدمتگزار واقعی این مردم و دلسوز آنان در تمام لحظه ها ، مردی که عزت اسلام در مقابل همه ی کفر است و عشقش مردم است و عشق مردم است .
و در خاطر مردمی شناورم که در این شهر بزرگ سال های سال است در زادبوم خود زندگی می کنند و جز با عشق میثاقی ندارند. بزرگانشان تابستان های گرم رمضان را سنگ بر دل گرسنگی و تشنگی را تاب می آوردند و درو می کردند ولی از عبادت خدا لمحه ای غفلت نمی کردند و فرزندانشان هشت شهید را به درگه عشق تقدیم داشته اند و بسیاری از جلسات مذهبی قبل از انقلاب در منازلشان برگزار می شد و در جریانات انقلاب یا رویاور امام و امتش بودند و هستند .
آری مردم باغ نی را می گویم ، با تمام نجابت غرور آمیزشان و غرور نجیبشان که قدمتی قدیم دارند وحرمتی عظیم و صبری عمیق و طاقتی رفیع و مظلومیتی شریف .
و در خاطر نهادی فرهنگی شناورم که روزگاری( جهاد دانشگاهی) نام داشت و الا ن اسمش تغییر کرده ولی رسمش نه .
رسمش این بود که ابتدا تکه زمینی را شاید پانزده سال پیش در باغ نی‌خرید و شروع به ساختن آن کرد و پانزده سال به حلق مردم این محله خاک و به مقدمشان گل و لای ریخت وبا سر و صدای ساختمان سازی شب وروز مردم را از آنان گرفت و سپس مدرسه ای که اهالی زمینش را صرفا به خاطر آموزش فرزندانشان به آموزش و پرورش داده بودند بدون اجازه ی آنان به اراضی خود ملحق ساخت و هر چه مردم اعتراض کردند که کجای شرع وقف را خرید و فروش می کنند به گوش نا نیوش آن نرفت که نرفت و اخیرا خیابان اصلی اهالی را که گلوگاه آنان محسوب می شد و سال های سال شهرداری اهالی را به خاطر آن وادار به عقب نشینی ساخته است به ارضی خود ملحق ساخت و باعث کدورت خاطر ، آزردگی و اعتراض عمیق آنان شد ، به صورتی که بارها با زن و بچه اعتراض خود را نشان دادند و نمایندگان آنان به تمام مراکز قانون گذاری شهر اعم از استانداری ، شهرداری ، شورای شهر ، محاکم قضایی و هر جا که ذهنشان سراغ می گرفت ، سراغ گرفتند ولی آنچه به جایی نرسید فریاد هزاران نفر مردم محله بود و قدرت نمایی ریاست جهاد دانشگاهی ‹‹ دامت ریاساته ›› بود که درست در روز هجدهم تیر ماه ، در پناه نیرو های انتظامی و . . . دیوار حائل خود را بر روی آمال و آرزو های مردم بالا برد و خیابان اصلی آنان را بست.
آن روز مناظری اتفاق افتاد که مردم شاید در داستان ها یا در تصاویر صدا و سیما دیده بودند . تجاربی تلخ از تجاوز یک سازمان فرهنگی که آرام آرام گلوگاه آنان را مسدود ساخته و بر اعصابشا ن سوهان کشید .
غروب آن روز جناب سرهنگی را گفته ای فرهنگی عرض کردیم که حال که ( جهاد دانشگاهی ) به این همه اعتراض وقعی نمی نهد ، چرا این زهر را با حضور ده ها نیروی انتظامی و . . . به جگر مردم نشاندید ؟ این مردم خود انقلابی هستند و شهید داده و ولایتی . حضور شما ، نمک بر زخم آنان می پاشد ...
جوابی فرمودند که بیشتر سرهنگی بود تا فرهنگی !. . . و البته روز بعد با دستگیری یکی از جوانان صالح و مومن محله زخم مردم را عمیق تر کرد .
به هر حال در این فکرم که در آستانه انتخابات و در جایی که مردم عزیز رهبر و رئیس جمهور هستند ، آیا آقای احمدی نژاد روزی خواهد دانست چگونه مردمش را اذیت کردند و به حقوق مسلم ایشان اجحاف شد .
آیا آن پیرو علی که ظلم بر یک زن یهودی فغانش را به آسمان برد ، والی اش رادرکرمانشاه مورد خطاب قرار نخواهد داد که :
‹‹ هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی ›› ؟
و شناورم به افقی که نوید سپیده را دارد و عدالت و بقای انقلاب تا بقای عدالت همیشگی هستی را به امتداد مینشاند و به امثا ل رئیس خود رای جهاد دانشگاهی( که تغییر اسم داده و تغییر رسم خیر، که شاید فقط به توسعه می اندیشد نه خرد شدن استخوان عدالت در چرخه ی این توسعه ذهنی اش .و خلاف رویه رئیس جمهور همچنا ن یکه تازی کند ) هم یادآور می شوم ، دست از لجاجت بردارد که:
وقتی باد می آید رخت ها هر لحظه در دلهره ی گسستن بندند !!
محمد حامد پورجعفری
نوشته : داریوش پورجعفری – باغ نی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید