یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ماندلا و زندانبان


ماندلا و زندانبان
● درباره فیلم «خداحافظ با فانا»
داستان حقیقی و تكان دهنده تحت تأثیر قرار گرفتن نگهبان یك زندان در آفریقای جنوبی از سوی نلسون ماندلا رئیس جمهوری سابق این كشور در زمانی كه وی رهبر سیاهپوستان آزادی خواه آفریقای جنوبی بود و در زندان آپارتاید بسر می برد، یك فیلم سینمایی جدید به نام «خداحافظ بافانا» را تشكیل داده است و این فیلم پس از درخشش در جشنواره معتبر اخیر فیلم برلین حالا در انتظار اكران عمومی اش در سطح جهان است.
«ماندلا»ی آزادی خواه و مبارز، ۲۷ سال در زندان هواداران نژاد پرستی بود ولی عمق مبارزات او و حمایت مردم آفریقای جنوبی از وی سرانجام موجب شد كه دولت آپارتاید ساقط و سفید پوستان حاضر در هیأت حاكم این كشور بركنار شوند و اكثریت سیاهپوست به قدرت برسند. «خداحافظ بافانا» ما را به مبارزه برده و از تأثیر كلان و فراوانی می گوید كه ماندلا بر زندانبان خود داشت و وی را به كلی تغییر داد و به آدمی دیگر بدل كرد.
در «خداحافظ بافانا» دنیس هیزبرت بازیگر سیاهپوست آمریكایی نقش ماندلا را بازی می كند و جوزف فاینس ایرلندی هم نگهبان زندان مورد بحث است. این دو در سال ۱۹۶۸ و در زندان جزیره روبن كه جای نامناسبی بود و دشواری های فراوانی را در بر داشت، ملاقات می كنند. این زندانبان كه جیمز گریگوری نام دارد، در ابتدا معتقد بوده كه ماندلا باید اعدام شود، زیرا او را یك تروریست می داند، اما به آرامی تحت تأثیر شخصیت قوی او قرار می گیرد و شروع به احترام گذاشتن به وی می كند و ایده هایش در مورد او به كلی تغییر می یابد و دیدگاه منفی جایش را به نظرگاهی مثبت می دهد.
به گریگوری مأموریت داده شده است كه نامه هایی را كه برای ماندلا و دیگر وابستگان و اعضای دربند كنگره ملی آفریقا فرستاده می شود، بخواند و سانسور كند، زیرا از كودكی با زبان زوسا كه ویژه سیاهپوستان كشور است، آشنا شده و در گفت وگو با یك كودك سیاهپوست در مزرعه پی به آن برده است.
او با چنان روحیات و طرز نگرشی به افراد بالای دست و رؤسای خود می گوید: «وقتی همتاهای خود را دور و برتان نبینید، بدیهی است كه مجبور شوید با مشتی سیاه بگردید.»
گریگوری اطلاعات برگرفته از این نامه ها را به مأموران امنیتی كشور می رساند، حال آن كه می داند این مأموران آزادی خواهان را می كشند و احتمالاً مسئول قتل پسر نلسون ماندلا هم بوده اند.
سال ها بعد وقتی پسر خود او در یك سانحه تصادف اتومبیل كشته می شود احساس گناه بر وی غلبه می كند و به همسرش (بابازی دایان كروگر) می گوید كه این رویداد را تقاص كارهای گذشته خود می داند و این را به خود ماندلا هم اظهار می دارد و یادآور می شود كه اگر آن گناهان را در گذشته مرتكب نمی شد، به این سرنوشت و عقوبت نیز دچار نمی گشت.
در سال ۱۹۹۰و در حالی كه پایه های حكومت آپارتاید كاملاًً لرزان شده بود، ماندلا از زندان آزاد شد و به جمع مردمی بازگشت كه همواره او را دوست می داشتند و مظهر و نماینده خویش می دانستند. اگر برای مردم آفریقای جنوبی ماندلا فردی توصیف نشدنی و افسانه وار بود، گریگوری به عنوان زندانبان وی سال ها در كنار او زیسته و با او حرف زده بود و با وی آشنایی كامل داشت و همین مسأله او را صاحب محسناتی می كرد كه دیگران از آن بی بهره بودند و همین مسأله بود كه به وی وجه تمایزی آشكار در قیاس با آنان می بخشید.
در حالی كه دیگران حتی حق نداشتن درباره ماندلا حرف بزنند و یا عكس های او را همراه داشته باشند، او سال ها در كنار «افسانه» زیسته بود و حرف هایش را شنیده و به طبع بشدت تحت تأثیر وی قرار گرفته و از همین رو نیز بیش از پیش صاحب خصلت های انسانی شده بود.
این فیلم براساس كتابی كه خود گریگوری پس از انتخاب ماندلا به عنوان رئیس جمهوری آفریقای جنوبی نوشت، ساخته شده، ولی از آغاز در مورد صحت بخش هایی از این كتاب تردید ها و بحث هایی جریان داشته و خیلی ها معتقدند برخی قسمت های كتاب برابر با حقیقت نیست و وقتی ماندلا از تأیید ادعاهای گریگوری در این باره كه با وی دوست شده است خودداری ورزید و سپس تهدید كرد كه به خاطر چاپ برخی از نامه هایش در كتاب گریگوری از وی به دادگاه شكایت خواهد برد، مشخص شد كه روایت زندانبان نمی تواند به طور كامل صحت داشته باشد.
قدر مسلم این كه آنتونی سمپسون تاریخ نگار زندگی ماندلا و بیوگرافی نویس رسمی وی بسیاری از مطالب مندرج در كتاب گریگوری را رد و تكذیب كرده و آنها را بی اساس خوانده است. بیله اگوست دانماركی در مقام كارگردان این فیلم می گوید ترجیح داده است روی این وجه زیاد پافشاری و جدل نكند و بیشتر به اصل و كل ماجرا بپردازد و آن اصل، دستاورد بزرگ رهبر مبارزات ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی در تشكل بخشیدن به این مبارزات و به پیروزی رساندن آن و حتی متحد كردن سیاهپوستان با برخی از سفید پوستان آن كشور بوده است.
اگوست می گوید: «آن چه می خواستم نشان بدهم و یك حقیقت هم بوده، این است كه ماندلا از دیدگاه همگان و حتی مخالفانش وحدت و انسانیت را به كشورش بازگرداند. او آن قدر تأثیرگذار بود كه حتی افراد محبوس كننده خود را نیز مجذوب رفتار خویش ساخت و این زندانبان نمونه روشن آن است.»
شاید فیلم، ماندلا را از دیدگاه مخالفانش یعنی اقلیت سفید حاكم بر آفریقای جنوبی در دوران پیش از دهه ۹۰ به تصویر كشیده باشد، اما از یك سو دیدگاه این زندانبان به ماندلا همان طور كه پیش تر هم گفتیم به تدریج مثبت تر و بهتر شد و از جانب دیگر خود اگوست هم تلاش داشته است عدالت و توازن را برقرار كند و ماندلا را همان طور به تصویر كشیده كه او واقعاً بوده است. كار مهم دیگر اگوست ترسیم فضای سیاسی- اجتماعی آفریقای جنوبی در آن سال های سخت آپارتاید است و او در چنان فضایی از نوع تفكر و برخورد مردم این كشور با مسائل موجود سخن گفته است.
دنیس هیز برت در هیأت ایفا كننده نقش ماندلا می گوید: «ما یك نسخه ویدیویی از فیلم مان را برای شخص ماندلا فرستاده ایم وامیدواریم كه او از آن خوشش آمده باشد و بویژه بازی در نقش خودش را بپسندد. این مهم ترین مسأله از دیدگاه من است، زیرا او همیشه یك قهرمان محبوب اجتماعی نزد من بوده است.
در عین حال ایفای نقش او كار بسیار سختی بود زیرا هم شخصیتی خاص داشته است و هم معمولاً در زمان ایفای نقش فرد محبوب تان دچار ترس ها و لرزش هایی می شوید. همه ما می دانیم كه او كشورش و مصالح آن را بیشتر از خودش دوست داشت و حتی جوانی و بهترین سال های عمرش را فدای این امر كرد.» جوزف فاینس هم كه برای ایفای هرچه بهتر نقش زندانبان مورد بحث لهجه خاص آفریقای جنوبی را اختیار وتقلید كرده، می گوید: افسوس می خورد كه چرا هیچگاه نتوانسته است ماندلا را از نزدیك ببیند و یا حتی جیمز گریگوری را كه چند سال پیش در گذشت، ملاقات كند.
او می افزاید: «اگر آنها را از نزدیك می دیدم ، در اجرای وظایف و نقش محوله موفق تر می بودم زیرا در اوضاع فعلی آدمی احساس می كند كه برخی از حقایق گم شده اند.» با این حال «خداحافظ بافانا» یك فیلم به نسبت خوب و گردش و تفحص قابل قبولی در دنیای ویژه نلسون ماندلا نشان می دهد؛ گردشی كه به ما می گوید این كشور چگونه عوض شد و به جامعه ای آزادتر و بهتر بدل گشت و حتی عاملان ظلم در آن مجبور به تغییر رویه و یا به كلی محو شدند.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید