یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تهران، شهر بی آسمان


تهران، شهر بی آسمان
از وقتی که پریسا بخت آور در تلویزیون دو سریال من یک مستاجرم و پشت کنکوری ها را ساخت می شد حدس زد که میل و علاقه فیلمساز به کمدی های بزن بکوب و شلوغ که تعدد قصه و بازیگرش دست کارگردان را برای گره افکنی ها باز می گذارد بیشتر است. کمدی هایی که سرآمد همه آنها در مدیوم سینما متعلق به داریوش مهرجویی است و اصول رعایت این گونه سینمایی اگر بتوانیم آن را یک ژانر سوا تعریف کنیم به نحوی است که همه چیز در قالب بزرگ تر و پررنگ تر دیده می شود و جزییات هیچ کارکردی ندارد.
حسن پرداختن به این گونه کارهای تیمی که تعدد تیپ ها و کاراکترها در آن باعث عدم بروز خلاقیت فردی
می شود این است که می شود به راحتی از کنار اشتباهات کارگردانی گذشت و اصلیت را فدای فرعیت کنیم. گو اینکه همیشه هم کارهای گروهی نباید مولفه خوبی در تعریف داستان باشند و چه بسا آثار گنگ و نا مفهومی همچون قاعده بازی را خلق می کند و یا کمدی های سطح پائینی همچون اخراجی ها را ارایه می دهد.
دایره زنگی فیلم اول پریسا بخت آور است که با حمایت تفکرات همسرش اصغر فرهادی در مقام فیلمنامه نویس و مشاور کارگردان به علت نام و اعتبار وی تمامی آن چه را که یک فیلمساز برای شروع کارش نیاز دارد را یکجا و در محیطی دلنشین دور هم جمع کرده است. پرداختن به یکی از دغدغه ها و معضلات زندگی شهری یعنی دیش های ماهواره و درگیری قشرهای مختلف مردم درون یک جامعه کوچک شهری آپارتمان نشینی با اعتقاداتشان و جنگیدن با اصل چیزی که به آن پایبند هستند و مقایسه کردن آن با رفتارهای اطرافشان در قالب یک اثر سینمایی نکته سنجی هایی را می طلبد که در کار بخت آور به عنوان برگ برنده وجود دارد و با اینکه تصویر اولیه ای که به مخاطب ارایه می شود بسیار شبیه به سریالهای آپارتمانی است ، اما رعایت اصول اولیه فیلمسازی در مدیوم سینما ، دایره زنگی را یک اثر اجتماعی خوب و قابل تامل کرده.
کنار هم قرار گرفتن طیف های مختلف مردم در قالب تفکرات و تیپ های آشنا در یک جامعه کوچک و دم دستی که نشانه خوبی بر شهر های تمدن یافته و پر جمعیتی است که تجدد و مدرنیزه و درگیری ذهنی آنها با کلیت اش ، قیاس به کلیت زمانه ماشینی اطرافمان دارد. اینکه در جوامع در حال توسعه ماهواره وسیله محک مردم با خودشان و اعتقاداتشان است و همیشه این دو مقوله یعنی سنت و مدرنیته در مواجهه با درگیری های شخصی در مقابل هم قرار می گیرند ، گریز زیبا و به جای فیلمساز در شخصیت شعله بهاره رهنما و بهانه نذر سفره حضرت ابوالفضل اش برای اجرای کنسرتش در آمریکا ، یعنی همان درگیری و واسطه قرار دادن مذهب و سنت به عنوان حلقه گمشده گرفتاری های هستی در مواجهه با غول جوامع بشری ، یعنی ماشینیزم جرقه های ذهنی مخاطب را برای طرح مسایل بعدی در قالب رفتارهای طنز آماده می کند.
شخصیت آقای عبدالله زاده امید روحانی به عنوان یک آدم ظاهرا مذهبی که به هیچ وجه نمی تواند بر رفتارش کنترل داشته باشد و سعی و تلاشش انگار شده بر هم زدن آرامش ساکنین ، تا شخصیت دو همسایه ای که بسیار با هم رفیق هستند و هر دو بیشتر به تفریحشان فکر می کنند تا حرص و جوش خوردنهای بیخودی تا حضور مردی که همیشه مطیع حرفهای زنش است( امین حیایی) و کاملا مصالحه گر و محافظه کار است و از هیچ موقعیتی جهت بهبود اوضاع کوتاهی نمی کند تا همسرش نیلوفر خوش خلق که زنی مدیر و مدبر است که به عنوان دانای کل و جهت دهنده کلیت فیلم است اعضای ساختمانی را نشان می دهد که همگی اعضای آن تیپ های آشنای دنیای اطرافمان هستند.
فیلم یک شروع بسته و نامفهوم دارد که اقتضای خط اصلی قصه است که از دزدی ماشین و تصادف شیرین با اتومبیلش تا سقوط یک درخت در وسط یک خیابان اصلی ، همگی در کنار هم شروع بسته و نامفهومی را رقم می زنند که نشانه هایی همچون صحبت های تلفنی شعله در حین رانندگی با کانال های ماهواره ای فارسی زبان و ایست دادن پلیس به وی و سوء تفاهمات همیشگی و کلیشه ای این شبکه ها ، نوعی از هم گسیختگی و اضطراب شهری را نمایش می دهد که زاییده جغرافیای زمانه است.
با اینکه معرفی شیرین باران کوثری به عنوان دختری خانواده دار که با ماشین پدر تصادف کرده ، تماشاگر را بر پاک بودن و سالم بودن اش مجاب می کند اما در کنار ممد (صابر ابر )قرار گرفتن اش و آشنایی با وی در سراسر فیلم علامت سوال بزرگی را به دلیل عدم منطق رابطه این دو در ذهن متبادر می کند که تضاد های جنسیتی فیلم را که در جاهای دیگر فیلم هم بر آن تاکید می شود ( رابطه دختر آقای عبدالله زاده و افتادن دیش ماهواره روی پشت بام همسایه و بلند شدن جیغ زنی ناشناس ) در مقام تضاد قرار می دهد.
ورود غریبه ای به عنوان سوم شخص به داخل جامعه کوچک آپارتمان نشین های سنت زده که به مثابه ورود روحی در چهارشنبه سوری دنیایی را پیش روی مخاطب قرار می دهد که هر آنچه در آن اتفاق می افتد در بوته قضاوت قرار می گیرد و تنها نگاه گیرای فیلمنامه نویس به عنوان
تکه ای از وجود خود ، همان کودک خانم مدیر است که با معصومیت چهره کودکانه و اضطراب جاری در صورتشان هنگام تنش های داخل ساختمان که یاد آور کودکی است که در چهارشنبه سوری هم ناظر بر اعمال بزرگتر ها بود ، در دو اثر ذکر شده حکم قاضی ای را دارد که حکم نمی دهد و می گذارد تا رفتارهایشان مورد قضاوت قرار بگیرد.
تعدد شخصیت ها که در ابتدا به عنوان حسن کار از آن یاد شد و گفتیم باعث پوشاندن عیب های شخصیت پردازی و کارگردانی می شود از نظر پرداختن به تک تک آنها دچار نوعی ضعف و نقصان می شود که ذات هر کار گروهی و شلوغی همچون دایره زنگی است. این نقص شخصیت پردازی همچنین نمی گذارد که افراد ساختمان از حالت تیپ خارج شوند و تبدیل به کاراکتر مستقل با روحیات متفاوت باشند. فرزندان آقای عبدالله زاده را نگاه کنید.
پسرش همان جوان عصیانگر علیه تفکرات پدر است که راه و رسم زندگی خودش را دارد و در اتاق خودش هم ماهواره وجود دارد و هم فیلم سازی می کند.
دخترش همانند دختران این نوع تیپ ها ، دختری است که عشقش و علاقه اش را نسبت به جنس مقابل اش پنهان نگه می دارد و کارها و رفتارهایش مخفیانه می شود .
مادر خانواده همان زن بساز و توداری است که تمام دغدغه ذهنش آرام کردن شوهر عصبانی اش و لا پوشونی کردن اشتباهات بچه هایش است. شخصیت فیض الله امیر نوری همان سرایداری است که از او انتظار می رود و مهران مدیری و محمدرضا شریفی نیا همان آدم های ولنگ و واز و خوش گذرانی هستند که دوست ندارند آب توی دلشان تکان بخورد. شخصیت سرهنگ ضد انقلاب که تمام حرفهایش از جنس همان خزعبلاتی است که از چنین تیپی در گوشه و کنار ها می بینیم و انتظار داریم و پسرک سی دی فروش رامین راستاد همان پسرک سود جو و با معرفتی است که نه دوست دارد در کارش سیخ بسوزد و نه کباب.
این است که با وجود تمام این پتانسیل ها ، دایره زنگی استعداد هایش را آنچنان که باید و شاید بروز نمی دهد و در جاهایی که انتظار یک انفجار می رود در حد یک جرقه باقی می ماند و تمام استعدادش را در نطفه خفه می کند و در حد یک فیلم مفرح و خوش ساخت و سرگرم کننده و تمیز باقی می ماند. فیلمنامه نویس با این حال تمام تمرکز اش بر بیان یک معضل در جامعه است که با رخ دادن به آن مخاطب را مجاب می کند که تمام درد جامعه همانی است که می گوید ( در این آشفتگی و به هم ریختگی ، دوربین روی دست پور صمدی بیش از پیش جلوه دارد ، همانطور که در صحنه های آپارتمانی بر اساس مقتضیات تمام نماها بسته است تا رفتارها از طریق چهره بیان شود. ) غافلگیری پایانی فیلم که ما حصل سینمای جریان مخالف است ( که فیلمساز باید به مخاطبش رو دست بزند و در عین درست تعریف کردن قصه و خطی دنبال کردن آن صداقتش را می گذارد در پایان و با یک شک آن را تحویل می دهد ) که با تمام توانش سعی در غافلگیری اصل را دارد که تا آخر قصه در حاشیه است و حاشیه از متن پررنگ تر است.
حس پنهان و عشق بروز داده نشده شیرین که نه جنبه عشق دارد و نه می تواند وفای ممد را فراموش کند و حتی بر قولش پایبند است که به جای سرهنگ دوتا بوق بزند همگی از نوع ارجاع های کوچک و تاثیر گذاری است که نمونه اش در فیلم کم نیست.
ارجاع های نزدیکی از قبیل تلفن کردن شیرین از خانه شعله( بهاره رهنما) به خانه خسرو و پیغام گذاشتن شعله به اشتباه برای همسایه خود و یا جا گذاشتن بیرجامه آقای عبدالله زاده در ماشین شعله و سوء تفاهم نهایی و بسیاری دیگر از این نوع که مقتضای یک کار بسته و آپارتمانی است.
تهران را اگر بدون اغراق از بزرگترین شهرهای دنیا بدانیم که تکنولوژی انسان های داخل اش را خرد کرده و شهر بی آسمانی را به جای می گذارد دایره زنگی حاصل تجربیات کارگردانی می شود که وقتی از تلویزیون به سینما آمد داشته هایی را با مخاطب اش در میان گذاشت که در حد و اندازه های حضور یک فیلمساز زن موفق امیدوارمان کرد.
علی نعیمی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید