دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

اصلاح‌طلبی سرگیجه یا بازی برنامه‌ریزی شده؟


اصلاح‌طلبی سرگیجه یا بازی برنامه‌ریزی شده؟
اصولا هرگاه که به انتخابات- خواه ریاست جمهوری، خواه مجلس- نزدیک می‌‌شویم، بازار احزاب و گروه‌ها گرم می‌شود و هر طیف و جناحی سعی می‌کند با استفاده از روش‌های گوناگون به موفقیت دست یابد. البته که در این مقاله بحث ما این نیست زیرا این مساله امری طبیعی و معمول است. اما بهانه‌ی نوشتن این مقاله پرداختن به گروه‌های اصلاح‌طلب، موجودیت و کارکرد آنهاست. چرا که اغلب این گروه‌ها در حال حاضر امید زیادی به موفقیت در انتخابات مجلس هشتم بسته‌اند و برای این ادعای خویش دلایلی چند را هم ذکر می‌کنند، پس ما به بررسی این دلایل پرداخته و نقدی مختصر بر عملکرد آنها در گذشته نیز خواهیم داشت.
ریشه‌های افکار اصلاح‌طلبی در ایران بعد از انقلاب اسلامی هم به مانند سالیان قبل از آن در بین گروه‌ها و افرادی چند وجود داشته است، گروه‌هایی مانند نهضت آزادی، سازمان مجاهدین، مجمع روحانیون مبارز و... اما این تمایلات تا قبل از سال ۱۳۷۶ هیچگاه به مثابه یک جریان در نیامد و خصوصا بعد از دولت میرحسین موسوی محدود و محدودتر شد. اما در سال ۱۳۷۶ تمایلات اصلاح‌طلبانه به یک خواسته همگانی تبدیل شد و جریان قدرتمندی را ایجاد کرد که هنوز هم گروه‌های اصلاح‌طلب از محل آن جریان ارتزاق می‌کنند.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ نقطه عطف و آغاز جریان اصلاح‌طلبی در ایران پس از انقلاب بود، در آن سال اغلب گروه‌ها و شخصیت‌های اصلاح‌طلب پشت سر فردی قرار گرفتند که خود نیز گمان نمی‌کردند بتواند در مرحله اول انتخاب شود. اما سید محمد خاتمی با کسب نزدیک به ۲۰ میلیون رای در دور اول، نه تنها ایرانیان که جهانیان را مات و مبهوت کرد و درست از همین جا سرگیجه‌ی اصلاح‌طلبان شروع شد. سرگیجه‌ای که عواملی چون بهت از این چنین پیروز شدن و به نوعی باور نداشتن این پیروزی و شاید آماده نبودن برای ادامه‌ی مسیر، آن را افزون می‌کرد. پس گروه‌های اصلاح‌طلب به جنگ و جدل با یکدیگر برخاسته و اغلب اوقات خود را در دعوا و درگیری به سر بردند در حالی که در همین زمان گروه‌های رقیب به نظاره نشسته بودند تا افول اصلاح‌طلبان را به چشم ببینند. چه آنها خوب می‌دانستند که فواره چون بلند شود سرنگون گردد.
باری، اصلاح‌طلبان در ادامه‌ی موجی که بر آن سوار بودند، توانستند مجلس ششم و شورای شهر اول را نیز تصاحب کنند. اما با این همه باز هم از سردرگمی در نیامدند و تنها، کلاف خود را پیچیده‌تر از قبل یافتند، البته سنگ‌اندازی‌ها و حوادثی که به طور مرتب توسط رقیب سازماندهی می‌شد- استیضاح عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی و...- نیز عاملی بود تا اصلاح‌طلبان نتوانند به خود بیایند و مجبور به ادامه‌ی بازی در حالتی باشند که نه تنها زمین بازی کج بود،‌ بلکه خود آنها نیز برای بازی آماده نبودند. و این گونه بود که بعد از مدتی ابتدا شورای شهر، سپس مجلس و نهایتا ریاست جمهوری را به رقیب واگذار کردند و دوباره حاشیه‌نشین قدرت شدند تا روزی که دوباره همان اقبال بر شانه‌ی آنها بنشیند. اما آیا اصلاح‌طلبان به راستی از تجارب هشت سالی که در قدرت بوده‌اند درس گرفته‌اند و آیا این بار آماده‌ی بازی در میدانی به مراتب سخت‌تر از گذشته هستند؟
فعلا بحث را در همین جا متوقف می‌کنیم و به بررسی نکته‌ای می‌پردازیم که من تاکنون ندیده‌ام در هیچ یک از تحلیل‌های اصلاح‌طلبان مطرح شود و آن هم احساسی رای دادن مردم است. به این معنی که اغلب مردم ایران نه از سر عقل، که از سر احساس رای می‌دهند. مثلا به جرات می‌توان گفت آنها که در دوم خرداد ۱۳۷۶ به محمد خاتمی به دلیل شخصیت کاریزماتیک و حتی سید بودن او رای دادند، بسیار بیشتر از کسانی هستند که سید محمد خاتمی را انتخاب کردند چون افکار اصلاح‌طلبی داشت- البته در این مورد بخصوص افکار اصلاح‌طلبانه خاتمی به مانند کاتالیزور عمل کرد و تعداد آرای او را بالا برد. یا در همین انتخابات اخیر که به ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد انجامید- شخصیت مردمی‌‌ای که او از خود نشان داد مهمترین دلیل پیروزی‌اش بود وگرنه کسی از مردم عادی که به او رای دادند آن موقع با خود نگفت که خوب، برویم ببینیم کدام گروه‌ها از احمدی‌نژاد حمایت کرده‌اند و یا اینکه حالا که مثلا جامعه اسلامی مهندسین حامی احمدی‌نژاد است ما به او رای می‌دهیم و یا برنامه احمدی‌نژاد برای اداره کشور چیست؟!
همان طور که خیلی‌ها نگفتند حالا که مصطفی معین کاندیدای جبهه مشارکت است پس ما به معین رای می‌دهیم و رای هم ندادند هر چند اگر در مقام مقایسه برآییم، معین برای تحقق اهداف دوم خرداد بسی بهتر از خاتمی بود. اصلا همین مورد می‌تواند بحث ما را کاملا روشن کند، ببینید اگر خاتمی در انتخابات اخیر می‌توانست شرکت کند، به احتمال قریب به یقین انتخاب می‌شد، در حالی که مصطفی معین- که حتی از حمایت خاتمی هم برخوردار بود- با افکاری اصلاح‌طلبانه‌تر از خاتمی نتوانست موفق شود. خوب این مساله عاملی دارد و من ادعا می‌کنم که عامل آن تنها و تنها شخصیت کاریزماتیک خاتمی است و این نکته‌ای بود که اصلاح‌طلبان یا از آن غافل بودند و یا غافل نبودند؛ ولی نتوانستند برای این مشکل راه حلی بیابند، در حالی که رقیبشان این راه حل را یافته بود!.
اما مشکلی که کماکان به قوت خود باقی است این است که:‌ اصلاح‌طلبان، شما به غیر از خاتمی چه برگ برنده‌ای برای رو کردن دارید؟ آیا واقعا در آن هشت سالی که ذکرش رفت به این مساله فکر نکردید که اگر خاتمی نباشد چه خواهید کرد؟ استراتژی شما برای انتخابات بدون خاتمی آیا هنوز هم همان استراتژی انتخابات ریاست جمهوری نهم است؟ و به عقیده‌ی من این بزرگترین مشکل اصلاح‌طلبان است. اما به این مساله از دید دیگری نیز می‌توان نگاه کرد. گروه‌های اصلاح‌طلب در حال حاضر ادعا می‌کنند که پیروز خواهند شد به این دلیل که عملکرد دولت نهم ضعیف بوده است. اما دوستان اصلاح‌طلب آیا توجه دارند همین مردمی که در حال حاضر با گرانی فزاینده روبه‌رو هستند باز هم حاضرند با شنیدن چند شعار قشنگ- از قبیل اینکه نفت را سر سفره‌ها می‌آوریم و یا ژاپن اسلامی می‌سازیم و از این دست شعارها که بسیار است- از جانب احمدی‌نژاد و یا یکی شبیه او، به گوینده این شعارها رای بدهند؟. آیا گروه‌های اصلاح‌طلب برای این مساله فکری کرده‌اند؟
با وجود همه این مسایل فرض کنیم که گروه‌های اصلاح‌طلب موفق شده و اکثریت مجلس را کسب کنند، آیا در آن صورت این گروه‌ها که در دوران حضورشان در حاکمیت، مدام از سنگ‌اندازی‌ها نداشتن رسانه و... گله می‌کردند، برنامه‌ای برای رویارویی با این مشکلات دارند؟ یا باز هم مانند سال ۱۳۷۶ منتظرند تا امروز را از سر بگذرانند و چو فردا شد- البته اگر فردا قرین موفقیت آنها باشد- فکر فردا کنند؟
به هر حال باید منتظر بود که اگر این بار گروه‌های اصلاح‌طلب می‌توانند برای حل این مسایل راهی یافته و در صورت پیروزی به جای سرگیجه گرفتن و تلو تلو خوردن، بازی را به شکلی سیستماتیک پیش ببرند و ببرند!،‌ تا جایی که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی موفقیت و عدم موفقیتشان مستقل از حضور سید محمد خاتمی در عرصه رقابت باشد، چه اینکه موفقیت خاتمی موفقیت اوست- حتی اگر به سود اصلاح‌طلبی باشد- و نه موفقیت اصلاح‌طلبان.
نویسنده : حسین کرمانی
منبع : گزارش


همچنین مشاهده کنید