دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

خنده چه کارها که نمی‌کند


خنده چه کارها که نمی‌کند
یکی از پزشکان دستیار، تمام شرح‌ حال بیمار را یک‌بار برای همه همکارانش خواند. چیزی از قلم نینداخته بود؛ تمام علایم بیماری، سابقه بیماری‌های قبلی، چگونگی به وجود آمدن تدریجی این بیماری کشنده و وضعیت فعلی بیمار، هیچ کدام را فراموش نکرده بود. بیمار دختر بچه‌ای ۱۲ ساله بود که چند ماه تمام با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد. پروفسوری که مسؤول این گروه پزشکان بود، از کارآموزان و دستیاران چند سؤال کرد و سپس خودش با مهارت، تمام وضعیت فعلی بیمار و سیر بیماری و سرنوشت محتومی که در انتظار این کودک بود را برای بقیه توضیح داد؛ همه را با استفاده از جملات صحیح علمی و کلمات پیچیده پزشکی. در تمام این مدت دختربچه به صورت‌های ماسک‌زده و چشمان بی‌روح این افراد سفیدپوش با دقت تمام نگاه می‌کرد. می‌دانست در مورد او صحبت می‌کنند و می‌دانست که از وضع او چندان راضی نیستند، ولی این را نمی‌فهمید که مگر قرار نبود آن‌ها او را نجات بدهند؛ مگر همیشه در کتاب‌ها این اتفاق نمی‌افتاد؟ پس چرا آن‌ها این قدر خشن و ترسناک هستند؟
پروفسور با تعیین مراحل بعدی درمان و مشخص کردن دستورات دارویی صحبت خود را تمام کرد. سپس رو به جمع کارآموزان و دستیاران کرد و پرسید: «خب، کسی سؤالی ندارد؟» یکی دست بلند کرد و گفت: «چرا، من سؤال دارم اسم این بچه چیست؟» همه متعجب شدند. پزشکی که شرح حال را خوانده بود با تعجب گفت: «جودی، اسم این دختر جودی است»
کارآموز جوانی که سؤال کرده بود، ماسک را از صورتش برداشت، به دخترک لبخند زد و دستش را به سمت او دراز کرد و گفت: «سلام جودی! امیدوارم حالت خوب شود»
هانتر پچ آدامز، در سال ۱۹۴۳ در شهر واشنگتن آمریکا به دنیا آمد.
پدر او خانه را تقریباً شبیه یک پادگان نظامی اداره می‌کرد. محیط خشک و جدی خانواده و تغییر مداوم محل زندگی آن‌ها باعث شد تا پچ آدامز بیشتر به محیط بیرون از خانه و دوستان مختلف و متفاوت نزدیک شود. به خاطر همین شرایط، او یاد گرفت چگونه به سرعت با دیگران دوست شود و آن‌ها را به خود نزدیک کند.
برخلاف روحیه خشک و نظامی پدر، مادرش بسیار شوخ و خون‌گرم بود. به همین خاطر پچ بیشتر به مادر خود نزدیک بود و از او شوخی کردن، خندیدن و شاد بود را یاد گرفت.
در سال‌های ابتدایی کالج، آدامز جوان درگیر یک ماجرای عشقی شد و در همان اولین تجربه عاشقانه خود شکست خورد. او تصمیم گرفت تا خودکشی کند. به همین علت به بالای بلندترین ساختمان دانشکده رفت، اما از تصمیم خود منصرف شد و به پیش مادرش برگشت و اعتراف کرد که این‌قدر ناتوان‌ شده است که تصمیم به خودکشی گرفته بود و گفت که نیاز دارد تا در یک کلینیک روانی بستری شود. در کلینیک روانی هم، پچ دوستان زیادی پیدا کرد. بیماران آن‌جا به شدت روحیه او را تغییر دادند. دوستی با یکی از بیمارانی که به شدت از تنهایی رنج می‌برد، باعث شد تا پچ آدامز اهمیت دوست داشتن و تنها نبودن را بفهمد. در همین کلینیک روانی بود که او فهمید یک موهبت الهی در وجودش نهفته است؛ شفابخشی با خنده.
بعد از خروج از کلینیک روانی، آدامز مسیر اصلی زندگی خود را انتخاب کرد. تصمیم گرفت پزشک شود تا بتواند هدف بزرگ زندگی خود، که نجات دیگران است را دنبال کند. بعد از چند سال تلاش بالاخره توانست در سال ۱۹۶۴ وارد دانشکده پزشکی ویرجینیا شود. در طول ۷ سال تحصیل پزشکی، او دوست داشت مرتب به بیمارستان و بیماران سربزند، آن‌ها را بخنداند و برایشان سرگرمی‌های خنده‌دار اجرا کند. به هر اتاقی که می‌رفت، کمی طول نمی‌کشید که صدای خنده از آن بلند می‌شد و با وجود پچ مریض‌ها با روحیه بهتری درمان را ادامه می‌دادند. اما روش پچ آدامز زیاد هم مورد پسند استادهای قدیمی نبود. پروفسورهای بیمارستان ویرجینیا این کار را دلقک‌بازی و دور از علم پزشکی می‌دانستند. پچ آدامز تنها با قسمت اول این حرف موافق بود. دلقک‌بازی از نظر او کاری دوست داشتنی بود، ولی به شدت با قسمت دوم حرف آن‌ها مخالفت می‌کرد؛ از نظر او خنداندن بیماران به هیچ وجه دور از علم پزشکی نیست. به همین دلیل پچ آدامز تصمیم گرفت. خودش بیمارستانی داشته باشد؛ بیمارستانی که بتواند در آن روش‌های خودش را اجرا کند.
او معتقد بود سیستم پزشکی فعلی بسیار درهم پیچیده است و سر بیماران فقیر کلاه می‌گذارند. در حالی که سیستم درمانی او کاملاً متفاوت است و به نظر او خنده بهترین روش درمان است. او بیمارستانی می‌خواست که اصول درمان بیماران در آن شادی، لذت، خنده و خلاقیت باشد. بیمارستانی در میان کوه‌ها و جنگل‌های زیبا، بیمارستانی که در آن اقدامات درمانی رایگان به پزشکان عرضه می‌شود و پزشکان در عوض حق ویزیت، بادام‌زمینی دریافت می‌کنند و زمان زیادی را در کنار بیمارانشان به سر می‌برند. بیمارستانی که همه نوع پزشکی، از طب سوزنی و هومیوپاتی گرفته تا روش‌های مختلف جراحی، در کنار هم به طبابت مشغولند و هیچ پزشکی در آن از بیمه مسؤولیت پزشکان استفاده نمی‌کند.
بالاخره در سال ۱۹۷۱، پچ آدامز توانست رویایش را عملی کند و مؤسسه درمانی گساندهیت در ایالت ویرجینیا، تأسیس شد. بیمارستانی که همه بیماران در آن می‌خندند!
پچ آدامز ۱۲ سال شخصاً این بیمارستان را مدیریت کرد. در این مدت او همفکرانی را نیز به این مرکز و در واقع تئوری‌ و عقیده اصلی خود جلب کرد. تئوری‌ای که تأکید می‌کند با استفاده از خنده و شادی و لذت می‌توان به درمان بیماران پرداخت و یا حداقل روند درمان را تسریع کرد.
بعد از مدت کوتاهی دیگر پچ آدامزمی‌توانست به دور و برش نگاه کند و ببیند که پزشکانی با لباس دلقک و سر و شکل خنده‌دار در بیمارستانش با بیماران شوخی می‌کنند و آن‌ها را می‌خندانند. اکنون دیگر وقت آن بود که پچ آدامزروش درمانی‌اش را به بقیه جهان صادر کند.
اکنون بیش از ۳۰ سال است که پچ آدامزبا شوخی و خنده طبابت می‌کند. و چندین سال است که بیماران کشورهای مختلف جهان علی‌الخصوص کودکان پزشک دوست داشتنی‌ای را می‌بینند که به عیادتشان می‌آید و هزاران بار با پزشکان دیگر فرق دارد. پچ آدامزدر سفرهایش به کشورهای مختلف تنها نیست و پزشکان دیگری هم او را در این کار که خود او به آن «دلقک درمانی» می‌گوید همراهی می‌کنند. مطلبی را که در زیر می‌خوانید نوشته اوست و در سال ۲۰۰۲، نزدیک به اولین سالگرد ۱۱ سپتامبر به عنوان یکی از مقالات اصلی مجله PMJ (Postgraduat Medical Jouranal) چاپ شده است. این مقاله در واقع مانیفست پچ آدامزاست.
● عشق و شوخی، سرمنشأ دلقک‌درمانی!
حوادث تروریستی آمریکا در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، عکس‌العمل‌های زیادی از جمله ترس و انتقام را در پی داشت.
پذیرش جهانی سریع و سطحی این اتفاق، به جای برآشفتگی در مورد کشتارهایی از این دست و حتی بزرگ‌تر، از نظر علم پزشکی نشانه یک سرطان وحشتناک در جامعه انسانی است. نشانه‌های دیگری هم وجود دارد؛ در همان روز، بیش از ۳۰ هزار کودک به خاطر گرسنگی جان باختند و هیچ صدایی هم شنیده نشد.
همان طور که من سلامت جامعه انسانی را بررسی می‌کردم، درست با همان دقت و دلسوزی‌ که یک بیمار را بررسی می‌کنم، دریافتم که این بیمار در وضعیت بحرانی قرار دارد که شدیداً به یک توجه جهانی محتاج است. چرا باید ما سرگرمی‌ها و تفریحاتمان بسیار مهم باشد، در حالی که به سلامت عمومی‌مان بی‌اعتناییم؟
ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ستارگان ورزشی و سینمایی، مولتی میلیونرند؛ در حالی که ۶۰ درصد معلمان مدارس ما که بعد از مادران بیشترین نقش را در حمایت و ساختن یک جامعه سالم دارند، اظهار کرده‌اند برای تأمین مخارجشان نیازمند یک شغل دوم هستند! مکانیزم‌های زیادی باید پیدا شود تا به ما کمک کند جامعه‌ای به دنیا بیاوریم که در آن نیازی به جنگ نیست، جایی که از همه (از جمله همه طبیعت) مراقبت می‌شود، و زندگی گران‌قدر است.
در این لحظه از تاریخ بشری، این خواسته‌ها را دیگر نمی‌توان ایده‌آلیستی یا حتی ساده‌لوحانه برشمرد. این‌ها، مسائلی لازم‌الاجرا و فکورانه است که اگر می‌خواهیم نوع بشر از لیست انواع جانداران در حال انقراض خارج شود، باید به آن‌ها توجه کنیم.
این را می‌دانم که بعد از ۱۱ سپتامبر به هر جا که سفر می‌کردم، می‌شنیدم که ملت‌ها «پیام فوری جنگ» رئیس ‌جمهورمان را برای هم بازگو می‌کردند. اما من از شنوندگانم می‌پرسیدم که هیچ کدامشان هیچ‌گاه فکر کرده‌اند که «استراتژی عشق‌ورزی» چه پاسخ مؤثری می‌تواند بر تروریسم باشد؟ من از هیچ فرد یا ملتی نشنیده‌ام که در مورد «استراتژی‌ عشق‌ورزی در برابر خشونت صحبت کنند. ما باید اولین باشیم، پیشگام.»
ابتدا باید مفهوم صلح و عشق‌ورزی را مشخص کنیم، در تمام صحنه‌ها حاضر باشیم و شاهد این‌که مفاهیم را چگونه عرضه می‌کنیم و آن‌گاه اگر مفاهیم‌مان ما را به جلو پیش برد، دیگر می‌توانیم این استراتژی را به عنوان فعالیتی رو به جلو برای همه عموم انجام دهیم.
من، به عنوان یک صلح‌طلب می‌دانم که هیچ‌گاه این اندازه خشونت را به عنوان یک سرلوحه و استراتژی ندیده‌ام.
استراتژی، متضمن ملاحظات دقیق‌تر و فکورانه‌تری است. خشونت، بیشتر یک اقدام غریزی است. من سعی می‌کنم ژنرال‌هایی را تصور کنم که اتاق‌های جنگ خود را ترک می‌کنند و به جای آن به «اتاق عشق و شوخی» پا می‌گذارند تا استراتژی‌هایی تعیین کنند که پایانی بر خشونت باشد.
چیزی که در این مطالب نهفته است این است که دلقک‌بازی باید یک فرهنگ باشد نه درمان. بامزه است که به این دلقک‌بازی بگوییم «دلقک‌درمانی». البته که این کار درمانی است، اما اگر استراتژی عشق‌ورزی در جامعه ما وجود داشت، دیگر چه نیازی به دلقک‌درمانی بود؟ وقتی بیمارستان‌های فوق‌ پیشرفته و مراکز پزشکی در سراسر جهان فریاد می‌زنند که نیازمند ارتباط بین مراقبت پزشکی و عواطف انسانی، لذت، عشق و شوخی هستند، وقتی بیش از ۳۰ سال است که می‌شنوم هزاران دانشجوی پزشکی، پزشک، پرستار و بیمار به خاطر خالی بودن اقدامات پزشکی از عشق‌ ناله می‌کنند و اشک می‌ریزند؛ من، فقدان «استراتژی عشق‌ورزی» را تنها دلیل و محکم‌ترین دلیل رشد وحشتناک و نگران‌کننده کمبودهای پرستاری می‌دانم.
وقتی که ما اجازه می‌دهیم استراتژی عشق‌ورزی‌مان در حد یک اقدام درمانی باقی بماند، معنی کارمان این است که لحظاتی هم وجود دارد که ما به عشق نیازی نداریم. اما اگر کاری کنیم که عشق به صورت یک فرهنگ درآید، آن‌گاه همه را به ساخت فضایی پر از لذت، عشق و خنده ترغیب کرده‌ایم. روش‌های ساده زیادی برای این کار وجود دارد.
من اغلب فکر می‌کنم رفتن به غالب یک دلقک، ترفندی برای نزدیک‌تر کردن عشق حقیقی به بیماران است.
وقتی دلقک‌بازی (یا شوخی، عشق‌ورزی و تفریح) فقط به عنوان یک اقدام درمانی تلقی شود و دلقک فقط متخصصی باشد که قادر به انجام این کارها است، دیگران فکر می‌کنند که عشق، لذت و شوخی تأمین شده است و دیگر نیازی نیست تا آن‌ها به خلق این فرهنگ کمک کنند. پس دیگر کارکنان پزشکی و ملاقات‌کنندگان بیماران، خود را به عنوان عضوی از این فرهنگ نخواهند دید. درگذشته که پزشکان و پرستاران به داشتن یک «خلق خوب پزشکی» تشویق می‌شدند، این مسأله هیچ ربطی به مهارت‌های علمی آن‌ها نداشت. در واقع این مسأله کاملاً مربوط به توانایی آن‌ها در آوردن عشق، لذت و شوخی به کنار بستر بیمار بود. پس من از همه می‌خواهم تا از کسانی که به عنوان دلقک در بیمارستان‌ها کار می‌کنند. حمایت کنند. چون این کار، یعنی به وجود آوردن چیزی بسیار ارزشمند و ضروری هم برای همه کسانی که دردمندند و هم برای کسانی که نیستند.
امیدوارم حرف‌هایم تلنگری باشد بر کسانی که در خود ذره‌ای توانایی و قدرت این کار را می‌بینند، تا خود را به وسیله‌ای برای تولید عشق‌، لذت و شوخی تبدیل کنند.
پچ آدامز به جز این مقاله مقالات دیگری هم در مورد خنده‌درمانی و تاثیر فیزیولوژیک خنده بر بدن نوشته است. فعالیت‌های او نظر بقیه پزشکان را نیز به این مسأله جلب کرده است و تحقیقاتی که در این زمینه شده تقریباً بسیاری از فواید خنده و تأثیر آن را در شرایط بالینی و وضعیت فیزیولوژیک بدن مشخص کرده است. مطالبی که در زیر می‌خوانید نتیجه این تحقیقات و آزمایش‌ها است.● وقتی که می‌خندیم
وقتی می‌خندیم چه می‌شود؟ چرا خوشحالی را با سلول سلول وجودمان احساس می‌کنیم؟ وقتی یک شوخی جالب می‌شنویم چرا ناگهان تمام عضلاتمان به طور ریتمیک منقبض می‌شوند؟ چه می‌شود که فکر می‌کنیم انگار در درونمان جایی عروسی است؟
محققان کالج ویلیام ومری در شهر ویلیامزبورگ آمریکا و دانشمندان دانشگاه واترلو کانادا با بررسی و آزمایش روی عده زیادی که در حال خنده بودند واکنش‌های فیزیولوژیک بدن در هنگام خنده و تأثیر آن بر سیستم‌های مختلف بدن اثرات خنده‌ را مشخص کردند.
▪ سیستم عصبی:
زمانی که یک مطلب خنده‌‌دار (جوک) می‌شنویم، قشر خاکستری نیمکره چپ شروع به آنالیز کلمات می‌کند. کمی طول نمی‌کشد که عمده فعالیت‌های مغز به لوب فرونتال معطوف می‌شود. که مرکز احساسات و عواطف مغز است. لحظاتی بعد نیمکره راست هم شروع به بررسی داده‌هایی می‌کند که از طریق سیستم ارتباطی بین نیمکره‌ایی دریافت کرده است تا معنی جوک را بفهمد. چند صدم ثانیه قبل از این‌که شروع به خندیدن کنید در لوب اکسپیتال مغزتان که پردازش اطلاعات حواس را به عهده دارد امواج مغزی به شدت افزایش می‌یابند.
نوسانات امواج دلتا مغز در این زمان به اوج خود می‌رسند و دقیقاً بعد از این وضعیت شروع به خندیدن می‌کنید. تمام این‌ها که چند صدم ثانیه بیشتر زمان نمی‌برد، معادل زمان افتادن یک دو ریالی است.
محققان به این نتیجه رسیده‌اند که شوخی و خنده بخش‌های مختلف مغز را به فعالیت وا می‌دارد و امواج مغزی در نقاط مختلف مغز فعال می‌شوند. به جای این‌که فقط یک بخش خاص را فعال کند. توجه به این مسأله که فعالیت زیاد مغز فواید زیادی دارد و می‌تواند از بعضی بیماری‌ها مثل آلزایمر و فراموشی جلوگیری کند متوجه اهمیت خنده می‌شوید.
▪ سیستم ایمنی بدن:
خنده سیستم ایمنی را فعال می‌کند. بررسی‌ها نشان داده است این اثرات خنده از روش‌های زیر اعمال می‌شوند:
ـ افزایش تعداد و فعالیت سلول‌های قاتل طبیعی (NK Cell) که به عفونت‌های ویروسی و بعضی انواع سرطان‌ها و تومورها حمله می‌کنند.
ـ افزایش تعداد و فعالیت بعضی از انواع لنفوسیت‌های T، یکی از انواع سلول‌های دفاعی بدن.
ـ افزایش ترشح ایمونوگلوبولین A یکی از پادتن‌هایی است که سلول‌های دفاعی ترشح می‌کنند. این ماده در دفاع و محافظت از آلودگی‌ها و عفونت‌های مجاری تنفسی فوقانی بسیار نقش دارد.
ـ افزایش مقدار گامااینترفرون، یک ماده بیوشیمیایی بدن که به نوعی سوئیچ فعالیت‌های ایمنی بدن است.
ـ افزایش مقدار ایمونوگلوبولین B و کمپلان ۳، دو ماده بیوشیمیایی که به پادتن‌ها برای چسبیدن به سلول‌های آلوده یا ناقص و از بین‌بردن آن‌ها کمک می‌کنند.
تحقیقات نشان داده است تغییرات فوق نه تنها در هنگام دیدن یک برنامه خنده‌‌دار به‌وجود می‌آیند بلکه تا یک روز بعد هم ادامه دارند.
این تحقیقات همچنین مشخص کرده‌اند که در هنگام خنده حداقل چهار تا از هورمون‌هایی که در زمان استرس و ناراحتی ترشح می‌شوند هم کاهش می‌یابند. هورمون‌های اپی‌نفرین، کورتیزول، دوپامین و هورمون رشد.
▪ سیستم عضلانی:
وقتی که از ته دل می‌خندید، عضلات اندام‌ها و دیگر عضلاتی که در خندیدن شرکت ندارند، شل می‌شوند و استراحت می‌کنند بعد از پایان خندیدن هم عضلاتی که در این پروسه شرکت داشتند شروع به استراحت و شل شدن می‌کنند.
یعنی فرایند ریلکس‌شدن عضلانی در دو مرحله اتفاق می‌افتد.
ـ کاهش درد:
شوخی و خنده باعث می‌شود مغز سیستم عصبی مدتی سیگنال‌های درد را فراموش کند دندان درد، سردرد، آرتریت و دردهایی از این قبیل هنگام خندیدن سرکوب می‌شوند خنده باعث ترشح اندورفین، مسکن طبیعی بدن، می‌شود.
ـ قلب و عروق:
خنده از ته دل مثل این است که قلبتان به یک دوندگی صبحگاهی رفته باشد. خندیدن با تغییراتی که روی سیستم هورمون‌ها، گردش خون و فشار درونی بدن به‌وجود می‌آورد شرایط بسیار ایده‌آلی را برای قلب فراهم می‌کند. متخصصان قلب و عروق معتقدند خندیدن خصوصاً برای کسانی که کمتر ورزش می‌کنند بسیار مفید است.
▪ فشار خون:
خنده‌ در کنترل فشار خون نیز نقش دارد. اگرچه هنوز مکانیسم دقیق این قضیه مشخص نشده است ولی بررسی‌ها نشان داده است خنده باعث جلوگیری از پر فشاری خون می‌شود دانشمندان دریافته‌اند خانم‌ها بیشتر از آقایان از این فایده خنده سود می‌برند.
سیستم تنفسی: خندیدن از ته دل به طور مرتب باعث می‌شود ریه‌های شما بیشتر از هر وقت دیگر از هوا خالی شوند و این کار باعث تخلیه و تمیزشدن بهتر ریه‌ها می‌شود. انگار که چندین بار پشت سر هم نفس عمیق کشیده باشید. این حالت خصوصاً برای بیمارانی که آمفیزم دارند یا دیگر بیماری‌های ریوی بسیار مفید است.
جمله‌های حکیمانه زیادی در مورد فواید خنده، شادی و اثر آن بر بیماری‌های مختلف گفته شده است. در این چند صفحه هم حتماً راجع به این مسأله خوانده‌اید. ولی آیا واقعاً خنده بر هر درد بی‌درمان دواست؟
کلمه «خنده‌درمانی» و «طنز درمانی» را در موتورهای جستجوی سایت‌های پزشکی جستجو کنید. می‌بینید که چندین مقاله متعدد در مورد این موضوع نوشته شده است. چند مقاله زیر را برای این آورده‌ایم تا نشان دهیم که دانشمندان آن قدرها هم این تئوری‌ها و جملات حکیمانه را شوخی نگرفته‌اند؛ بلکه در مورد این موضوع تحقیق و بررسی کرده‌اند و سپس آن‌ها را منتشر ساخته‌اند.
ـ می ۲۰۰۵، مجله اوتولارینگولوژی آکتا
تأثیر خلق، عصبانیت و حس طنز بر پیشرفت بیماری، آینده بیمار و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان سروگردن.
در این مقاله نشان داده شده بیمارانی که نسبت به بیماران معمولی، سطح بالاتری از هیجان و عصبانیت را داشتند یا بیش از گروه کنترل از نظر روحی افسرده بودند، انتشار لنفاوی تومور سرطانی در آن‌ها بیشتر بود. همچنین این مقاله نشان داد که بین افسردگی و انتشار تومور، رابطه مستقیم وجود دارد. حس طنز و دوری از افسردگی هم، در کیفیت زندگی این بیماران در طی مراحل درمان نقش دارد.
ـ مارس ۲۰۰۴، مجله پرستاری و خدمت سلامت روانی و اجتماعی روانی
یک‌بار خنده در روز، دکتر را دور نگه می‌دارد: روش‌های درمانی با خنده و شوخی
این مقاله که توسط چند محقق آمریکایی نوشته شده، علاوه بر ذکر فواید درمانی متعدد خنده، ثابت می‌کند شوخی و خنده اثرات متعددی بر بهبود عملکرد سیستم ایمنی بدن، افزایش تحمل درد و کاهش پاسخ‌های ناخواسته بدن به استرس‌ها را نیز دارد. این مقاله همچنین مؤسسات و کلوب‌های خنده‌درمانی متعددی را نام می‌برد که برنامه‌های منظم خنده‌درمانی را انجام می‌دهند و همچنین به اعضا و مراجعه‌کنندگان خود روش‌های منظم و خودآموز خنده‌درمانی را آموزش می‌دهند و در مورد اثرات بالینی، فیزیولوژیکی و اجتماعی- روانی خنده نیز تحقیق می‌کنند.
ـ مارس ۲۰۰۵، مجله جامعه سلامت
اگر ما از شوخی استفاده نمی‌کردیم، گریه می‌کردیم؛ تأثیر شوخی بر روابط بین کارکنان سیستم سلامت.
این مقاله عنوان می‌کند که همان طور که بیماران به شوخی و خنده نیاز دارند، پرستاران و دیگر کارکنان سیستم مراقبت پزشکی نیز به این پدیده نیاز دارند. محققان با بررسی ۱۴۹ پرستار از ۸ گروه شغلی و ۹ موقعیت کاری، تأثیر خنده و شوخی را در روحیه کاری آن‌ها و تحمل شرایط سخت کاریشان بررسی کرده‌اند. ۴/۲۱ درصد پرستاران عنوان کرده بودند که شوخی در هنگام مراقبت از بیمار هم به آن‌ها و هم به بیماران کمک کرده است تا با شرایط سخت راحت‌تر کنار بیایند. همچنین ۶/۳۸ درصد هم از شوخی‌های کلامی به عنوان یک راه‌کار مهم برای روحیه دادن به خود و بیماران نام برده‌اند. محققان در پایان این مقاله نتیجه گرفتند که حس شوخی و طنز باعث می‌شود رضایت شغلی در بین پرستاران بالاتر برود و این مسأله تأثیر مستقیمی بر مراقبت‌های درمانی بیماران دارد.
ـ دسامبر ۲۰۰۳، مجله آکادمی روان‌پزشکی کودکان و بزرگسالان آمریکا
کودک وحشی: چگونه ۳ اصل درمان، ۱۲ سال روان‌درمانی را متحول کرد؟
در این مقاله که یک تجربه شخصی است، روان‌پزشکی آمریکایی نشان داده است چگونه با استفاده از شوخی و خنده به ۳ اصل درمانی «بیماری اختلال بعد از حادثه»، توانست کودکی ۳ ساله را که در یک سالگی مورد اذیت و آزار فیزیکی و جنسی قرار گرفته بود و روان‌پزشکان او را عقب افتاده می‌دانستند، درمان کند.
ـ بهار ۲۰۰۵، مجله پرسپکتیو
خنده واقعاً بهترین روش درمان است: استفاده از شوخی در مراقبت‌های پزشکی.
دراین مقاله هم به طور کلی در مورد تأثیرات خنده بر سیستم دفاعی بدن، کیفیت زندگی بیمار در هنگام بستری و بعد از ترخیص از بیمارستان و اهمیت خنده در مراقبت‌های پزشکی بحث شده است.
منبع : پیک تندرستی


همچنین مشاهده کنید