دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مشروطه ای که ما می خواستیم


مشروطه ای که ما می خواستیم
انقلاب مشروطه، گرچه با افتتاح مجلس شورای ملی در چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۵ به دست مظفرالدین شاه، پادشاه ضعیف البنیه و علیل المزاج قاجار، پیروزی خویش را به ظاهر جشن گرفت، اما مقدمات و زمینه های این انقلاب را باید در اوایل عهد ناصری كنكاش كرد. زمینه هایی كه باید طلیعه آن را به وضوح در اصلاحات امیركبیر صدراعظم با كفایت و دانشمند ناصرالدین میرزا مشاهده كرد.
اقتدار بی حد و حصر شاهان قاجار، دیوان سالاری عریض و طویل شاهزادگان قجری و رشوه خواری مأموران و كارگزاران و تشتت در مراجع دادرسی كه عموماً خلق الناس را در دستیابی سهل الوصول به مطالب خویش ناكام گذارده بود، دستمایه به ستوه آمدن مردم از اینجا مانده و از آنجا رانده را فراهم آورده بود.
صدور فتوای تاریخی میرزای شیرازی بزرگ، اما سیر نهضت را عوض كرد، ناصرالدین میرزای صاحبقرانی مجبور به پرداخت غرامت شد و مردم دانستند كه مقاومت امكان پذیر است. معلوم شد تنها قدرتی كه توانایی ایستادگی و پیشبرد اصلاحات بنیادین را داراست سلسله روحانیت و در رأس آن مرجعیت مقتدر شیعه است. روحانیت احساس وظیفه نمود و بار سنگین اصلاحات نظام كهنه پادشاهی را برعهده گرفت. آخوند خراسانی و پس از او میرزای نایینی را می توان ایدئولوگ های انقلاب مشروطه كه ماهیتی دینی داشت به شمار آورد، در این مقاله سعی بر آن است تا گزارشی هر چند مختصر از آرای سیاسی مرحوم میرزای نایینی كه عموماً در كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» منعكس گردیده، ارایه گردد.
میرزا محمد حسین نایینی غروی در سال ۱۲۷۷ هجری قمری در نایین اصفهان به دنیا آمد. پس از تعلیم مقدمات علوم اسلامی در نایین رهسپار اصفهان شد. هشت سال در اصفهان نزد شیخ محمدباقر اصفهانی به تعلم و تلمذ پرداخت. در بیست و پنج سالگی راهی عراق عرب گردید. در سامراء به زمره تلامذه میرزای شیرازی بزرگ وارد گشت. مرگ میرزا باعث شد تا مدتی به كربلا و سپس راهی نجف گردد. در نجف مراد خویش را جست: آخوند ملامحمد كاظم خراسانی، اصولی برجسته، صاحب كفایه الاصول و از حامیان و راهنمایان اصلی مشروطه خواهان. از آنجا كه قلم میرزای نایینی بسیار توانا بود، بسیاری از اعلامیه ها و بیانیه هایی كه از سوی آخوند خراسانی صادر می گردید به قلم وی بود. هنگامی كه علماء عراق، در قبال تجاوز روسیه به ایران در سال ۱۳۳۰ هجری و كشتار مشروطه خواهان آذربایجان واكنش نشان دادند، اعلامیه ها، بیانیه ها و فتوایشان را اكثراَ میرزای نایینی می نگاشت.
نایینی طی جنگ بین الملل اول و پس از آن وارد عالم سیاست شد و به همراه دیگر علمای شیعه عراق برضد متفقین و انگلیسی ها اعلان جهاد داد. خود نیز در جهاد عمومی مردم عراق به رهبری میرزا محمدتقی شیرازی كه در سال ۱۳۳۹ هجری صورت گرفت شركت جست. وقتی خبر تحت الحمایگی عراق در برابر انگلیس منتشر شد، به همراه بعضی دیگر از علمای شیعه به اعتراض و مخالفت برخاست و به دستور ملك فیصل پادشاه عراق به ایران تبعید شد و در قم ساكن شد. در این زمان در ایران رضاخان سردار سپه كم كم قدرت یافته بود و از وزارت جنگ به مقام رئیس الوزرایی رسیده بود. نایینی و سیدابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۰۳ شمسی به عراق بازگشتند.او سال های پایانی عمر خویش را در نجف اشرف گذرانید و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت.
آرای سیاسی علامه نایینی عمدتاً در كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مطرح شده است. نایینی این كتاب را در سال ۱۳۲۷ قمری در دوران استبداد صغیر نگاشت و آن را در بغداد به چاپ رسانید. انگیزه اصلی نگاشتن این كتاب را می توان دفاع نایینی از مشروطه؛ توجیه شرعی آن و اثبات تخالف ذاتی استبداد با اسلام دانست. نامگذاری كتاب نیز به همین مطلب اشاره دارد، «ملت» كه همان دین و آیین است به زعم برخی با استبداد گره زده شده است. نایینی درصدد است اسلام را از این تهمت كه با استبداد توافق و با مشروطیت تضاد دارد منزه و پاك سازد و امت را از خواب غفلت بیدار كند و به وجوب شرعی ستیز با استبداد و تبدل نظام استبدادی به مشروطه آگاه گرداند.
نایینی در راه اثبات این موضوع كه اسلام با استبداد قابل جمع نیست به شناخت استبداد، عوامل و قوای آن می پردازد. او این قوا را هفت مورد می داند:
الف) جهل:« اصل و منشاء تمام قوای ملعونه همین است. جهالت و بی علمی است به وظایف سلطنت و حقوق خود»(۱) سرچشمه تمام بدبختی هاست. چنان كه «علم، سرچشمه تمام فیوضات و سعادت است.»(۲) جهل است كه انسان ها را در برابر فرعون ها و نمرودها به تسلیم واداشت و آنها را از پیروی ابراهیم بت شكن و موسای پیام آور آزادی و استقلال محروم كرد. «بیچاره انسان جاهل و ناآگاه، آزادی خدادادی و مساواتش در جمیع امور... رافراموش و به دست خود، طوق رقیتشان را به گردن می گذارد.»(۳)
نادانی و جهالت است كه انسان را «به بذل تمام قوا و دارایی هایش در استحكام اساس اسارت و رقیت خودش وادار و به جای آن كه با برادران دینی و وطنیش در استنقاذ حریت و تخلیص خود از این اسارت و رقیت و حفظ دین و وطنش هم درد و هم دست باشد ،به ریختن خون و نهب اموال و هتك اعراضشان همت می گمارد.»(۴)
میرزای نایینی معتقد است می توان آثار و نتایج جهل را در عناوین زیر خلاصه نمود:
۱- شرك و بت پرستی ۲-از دست دادن آزادی و مساوات ۳- به كار انداختن تمام امكانات در خدمت دشمن ۴- بی دینی و بی ناموسی را شجاعت و شهامت شمردن ۵- قتل سركوب علما و بزرگان ۶- مسجود واقع شدن فرعون ها و طاغوت ها ۷- پرستش گاو در هندوستان ۸- مالك الرقاب شدن امویان و عباسیان ۹- گناه بخشی پاپ ها ۱۰- سرسپردگی از ازلی ها و بهایی ها در برابر مدعیان الوهیت یا نبوت ۱۱- تبعیت مسلمانان از ظلم پرستان و بقایای خوارج نهروان ۱۲- رونق بازار استعمار و استثمار.
ب) استبداد دینی، «عبارت از ارادات خودسرانه است كه منسلكین در زی سیاست روحانیه به عنوان دیانت، اظهار و ملت جهول را به وسیله فرط جهالت و عدم خبرت به مقتضای كیش و آیین خود به اطاعتش وامی دارند»(۵).
اگر روحانیت، تابع اراده خودسرانه نباشد و اراده او تابع دین باشد و از مردم بخواهد كه آگاهانه خدای را اطاعت كنند و از اطاعت غیر خدا بپرهیزد، دچار استبداد دینی نیست. استبداد دینی ،ویژگی كلیساست. روحانیت اصیل، هرگز مردم را بنده خود نكرده است و آنها را به اطاعت كوركورانه نخوانده است.
ج) شاه پرستی: یكی دیگر از قوای ملعونه استبداد، رواج شاه پرستی در مملكت است. آنچه در جامعه مفید و لازم و موجب ترقی و تكامل می شود، این است كه مراتب و درجات علمی و عملی در تمام امور لشكری و كشوری محفوظ باشد. «اعمال این قوه ملعونه اهم مقدمات استعباد رقاب ملت و درجاتش هم به اختلاف درجات استعباد و تملك رقاب مختلف است»(۶). شاه پرستی مانع رشد انسان ها و سد راه سعادت آنهاست و «ریشه علم و دانش و سایر موجبات سعادت و حیات ملی»(۷) را می خشكاند.
د) اختلاف و تفرقه: هیچ نهادی بدون وحدت كلمه استوار نمی ماند. از این لحاظ فرقی میان تشكیلات حق و باطل نیست. «از آن قوای ملعونه، القای خلاف فیمابین امت و تفریق كلمه ملت است. هر چند اصل این قوه خبیثه... غالباً به شعبه استبداد دینی و مقداری هم به شاه پرستی مستند است و مستقلاً در عرض آنها نباشد»(۸).
هـ) ارعاب و تخویف و شكنجه: آنان كه به شكنجه و ارعاب روی می آورند، دو هدف داشتند: یكی «تشفی قلب»(۹) و دیگری «قلع و قمع شجره طیبه ابا و حریت و منع از سرایتش به عموم مردم»(۱۰). آنها می خواستند كاری كنند كه مردم «تن به اسارت و ذل رقیت»(۱۱) دهند و «از شرافت و مجد حریت»(۱۲) اغماض كنند و البته «درجات اعمال به اختلاف مراتب بی رحمی و قساوت و انسلاح از فطرت انسانیت و بی اعتقادی به مبدأ و معاد و عذاب آخرت و قیامت مختلف»(۱۳) بود.
و) همكاری و هم آهنگی تمام نیروهای استبداد: آری «به محض برداشته شدن پرده از روی كار و دانستن آن كه روزگار را چه روی در پیش و مطلب از چه قرار است... ورق را برگردانیده، شعبه استبداد دینی به اسم حفظ دین و شاه پرستان به دست آویز دولت خواهی و سایر چپاولچیان و مفت خواران هر كسی با هر سلاحی كه داشت حمله ور گردیدند»(۱۴).در نخستین بخش مطلب حاضر، چكیده ای از زندگینامه و فعالیت های سیاسی و اجتماعی میرزای نائینی بیان شد و آنگاه در پی آن نویسنده به بحث درباره اهمیت كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» نائینی پرداخت. به نظر نویسنده، انگیزه اصلی وی از نگارش این كتاب، اثبات این امر بود كه اسلام تخالف ذاتی با استبداد دارد. بر همین اساس نائینی بحث خود را در كتاب پیش می برد و به واقع فلسفه سیاسی جدیدی را بر مبنای سنت اسلامی
پی می ریزد. به هر روی، نائینی هفت عامل برای استبداد بر می شمارد كه در بخش اول، برخی از آنها ذكر شد. اینك آخرین بخش مقاله را می خوانیم.
●قانون اساسی
یا به تعبیر نائینی «دستور» یا «نظام نامه»، از دیدگاه وی میثاقی مقدس و پیمانی است مستحكم كه راه و رسم زندگی یك ملت را پایه گذاری می كند. قانون اساسی، زمامدار را از فزون طلبی باز می دارد و آحاد ملت را مكلف می سازد تا در چارچوب آن در برابر وی مطیع و منقاد باشند و شیرازه امور مملكت را استحكام و دوام بخشند.
ز) غصب قوا و به كارگیری آن در سركوب ملت: «از اسباب و قوای بقای استبداد، به دست گرفتن و غصب نمودن سررشته اموال عمومی و نیروی سپاهی است به وسیله انتخاب فرماندهان از مردمان پست بی شرافت و طرفدار منافع بیگانگان».(۱۵)
این فرماندهان پست و ناباب «قوای سپاه و اموال را برای زبونی ملت و غارت مردم مصرف می نمایند و سران ایلات و عشایر را برای سركوبی ملت مجهز می سازند».(۱۶) میرزای نائینی پس از بیان قوای استبداد، به بیان راهكارهای درمان این مشكل در جامعه ایران می پردازد. وی علاج جهالت و نادانی را مهمترین درمان به شمار می آورد.
الف) «یگانه علت و تنها سرزمینی كه پرورش دهنده و نگهدارنده استبداد است، جهل عموم و غفلت همگانی است. از آنجا كه توده مردم مبتلا به جهل بسیط اند و به آثار شوم استبداد و وضع خود توجه ندارند و تنها محیط زندگی را همان می دانند كه در آن به سر می برند، پس با بیان و شرح آثار استبداد و نمایاندن زندگی، آزادی و عزت می توان به تدریج، پرده های تاریك جهل و غفلت را از برابر عقلشان زایل نمود».(۱۷)
«حقیقت دعوت به حریت و خلع طوق رقیت ظالمین به نص آیات... از وظایف و شئون انبیا و اولیاست. پس هر كس در این وادی قدم نهد و در این صدد برآید- خواه صاحب جریده یا اهل منبر و...- به دفع جهالت و تكمیل عملیات و تهذیب اخلاق ملت همت گمارد».(۱۸)
ب) علاج استبداد دینی: نائینی معتقد است استبداد دینی زمانی بروز می كند كه علمای دین از ملكه تقوا و عدالت بی بهره باشند و دین را در خدمت دنیا و سیاست قرار دهند، سپس با ذكر روایتی از كتاب الاحتجاج از امام حسن عسگری(ع) به بیان اوصاف لازم برای علمای دین و مراجع تقلید می پردازد: ۱- صیانت كننده نفس خود ۲- محافظت كننده دین خود ۳- مخالف هوا و شهوات خود ۴- اطاعت كننده فرمان مولای خود.
ج) ریشه كن كردن شاه پرستی: «تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنیان استعباد در مملكت استوار است، سلب این قوه و تبدیلش به علم و دانش از محالات»(۱۹) است. «چاره، كندن ریشه ناپاك شاه پرستی است. تا آنگاه كه این ریشه در اجتماع باقی است، رشد علمی و اخلاقی ممكن نیست زیرا پیشرفت و به دست آوردن مقام در چنین اجتماعی، شاخه های این ریشه می باشد. استعداد و لیاقت و درستی ارزشی ندارد. مردان صاحب نظر و بلندهمت و آزاده، یاغی و مخل نامبرده می شوند و مردم پست و متملق، خود را مصلح و خیرخواه می نمایانند. پادشاه را مانند بتی در حجاب نگاه می دارند و از لذت عدالت و تفاهم با ملت، محرومش می سازند و كم كم به جنایت و كشتار و از میان برداشتن مردم بی گناه، به نام شاه پرستی و سلطنت خواهی وادارش می سازند. او از مردم، متوحش و مردم از وی متنفر می شوند».(۲۰)
د) وحدت كلمه، برای ریشه كن كردن استبداد: چاره ای جز اتفاق و وحدت كلمه نیست؛ «نه تنها حفظ حریت رقاب و صیانت حقوق ملیه از اغتصاب و منع تعدیان اشرار و دفع تجاوزات گرگان آدمی خوار، بر آن متوقف و فائده اش فقط منحصر در این امور است، بلكه حفظ تمام موجودات، شرف و نوامیس دینیه و وطینه و استقلال قومیت... همه بر این اتحاد كلمه و عدم تشتت آرا و مختلف نشدن اهواء مترتب است. از این جهت، در شریعت مطهره در حفظ آن و رفع موجبات اختلاف و تفرق، این همه اهتمام فرموده اند».(۲۱)
نائینی استبداد را به دو قسم سیاسی و دینی مقسم می سازد. البته این تقسیم بندی از آن وی نیست؛ چنانچه خود او نیز به سابقه این تقسیم بندی از سوی علمای فن اشاره دارد. پیش از او عبدالرحمن كواكبی در «طبایع الاستبداد» این تقسیم بندی را انجام داده است.
نائینی بخش عمده كتاب خود را به بحث استبداد، یعنی امری كه قصد دارد دامن اسلام را از آن بزداید اختصاص می دهد و البته پرداختن به آن مانع نمی شود تا به مباحثی كه ضروری تشخیص داده یا به مقتضای روز مطرح می شده است بپردازد.
او احقاق حقوق مردم را منوط به تصویب قانون اساسی می داند و معتقد است این قانون اساسی است كه برای تمامی فعالیت ها و امور، چارچوبی منطقی فراهم می آورد.
قانون اساسی یا به تعبیر نائینی «دستور» یا «نظام نامه»، از دیدگاه وی میثاقی مقدس و پیمانی است مستحكم كه راه و رسم زندگی یك ملت را پایه گذاری می كند. قانون اساسی، زمامدار را از فزون طلبی باز می دارد و آحاد ملت را مكلف می سازد تا در چارچوب آن در برابر وی مطیع و منقاد باشند و شیرازه امور مملكت را استحكام و دوام بخشند.
قانون اساسی محدوده كننده و بازدارنده است. قانون اساسی، موجود بی جانی است كه اگر ملت مراقب اجرای آن نباشند، پیش از آن كه مركب آن خشك شود، دشمنان آزادی و مساوات به ابطال و محو آن می كوشند و آن را به فراموشخانه تاریخ می سپارند. برخی از علمای معاصر وی این نوع قانون را بدعت می شمردند. این آراء را می توان به نحو زیر دسته بندی نمود.
الف) دكانی در برابر شرع: «دین، مسلمانان، اسلام و قانونمان، كتاب آسمانی، قرآن و سنت پیامبر آخر الزمان(ص) است. تدوین قانون دیگری در بلد اسلام، بدعت و در مقابل صاحب شریعت، دكان باز كردن است».(۲۲)
ب) التزام بدون الزام كننده (بدعت): هیچ انسان مكلفی حق ندارد به چیزی ملتزم شود كه از ناحیه شرع مقدس الزامی ندارد. انسان نمی تواند چیزی را بر خود واجب یا حرام كند، كه از ناحیه شارع، واجب یا حرام نشده است. «التزام به آن... چون بدون ملزم شرعی است. بدعتی است دیگر».(۲۳)
ج) مسئولیت و مجازات غیرشرعی (بدعت): مسئول دانستن افراد در برابر آنچه قانون اساسی نامیده شده و كیفر و مجازات متخلفان نیز خلاف شرع است و هر چه خلاف شرع باشد بدعت به حساب می آید، تخلف از واجبات و محرمات الهی است كه مجازات دنیوی یا اخروی یا هر دو را به دنبال دارد؛ ولی تخلف از واجبات و محرمات بشری قابل مجازات نیست و آنكه می گوید: تخلف از قانون اساسی و الزامات و منع های غیرشرعی آن، مجازات دارد، بدعت گذار است. آری «مسئول دانستن از تخلف هم بدعت سیم است».(۲۴) نائینی پس از نقل این شبهات سه گانه به پاسخگویی می پردازد. او نسبت به شبهه اول اذعان می دارد، اگر قانون اساسی از منابعی غیر از مصادر و مآخذ اسلامی اخذ شده باشد این حرف درست است، اما در هنگامی كه قانون اساسی به تمامی از مصادر اسلامی مأخوذ است نمی توان آن را دكانی در برابر اسلام به حساب آورد. قانون اساسی مشروطیت نیز هر چند نقص ها بسیاری داشت ولی با وارد كردن پنج فقیه جامع الشرایط در مجلس مشروطه، بدعت شكنی و منع از انحراف را شعار خود قرار داده بودند. در اصل اول متمم قانون مشروطه ، اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنا عشریه مذهب رسمی ایران و پادشاه مروج آن شمرده شده بود و در اصل دوم مقرر شده بود تا قوانین موضوعه هرگز مخالفتی با شرع انور نداشته باشد و بر این امر حداقل پنج تن از علماء و مجتهدان نظارت داشته باشند.
در پاسخ به شبهه دوم و سوم میرزای نائینی ابتدا «بدعت» را معنا می كند و آن را داخل نمودن چیزی در دین می داند كه در دین سابقه ای نداشته است، سپس به بیان این امر می پردازد كه وضع قوانین هرگز تصادمی با شرع ندارد؛ به عنوان مثال وضع قوانین دخل و خرج دولت چه ربطی به بدعت دارد؟ آیا التزام به این مقررات و یا مجازات متخلفان آن را می توان بدعت به شمار آورد؟ اصولاً این گونه قوانین به عنوان احكام شرعی مطرح نیستند تا وضع آن را بدعت به شمار آوریم. بهتر است آن را احكام حكومتی بدانیم، احكام حكومتی را نمی توان بدعت دانست. آنها احكامی هستند كه برای اداره مملكت و سعادت و سلامت و امنیت مردم وضع می شوند و تابع شرایط و اوضاع و احوال و زمانها و مكانهای مختلف است و با تغییر اوضاع و شرایط تغییر می كنند. احكام حكومتی جزء شرع نیست، بلكه در طول احكام شرعی و مكمل آنهاست. جامعه بشری نه از احكام فقهی بی نیاز است و نه از احكام حكومتی.
نائینی سپس به بحث مجلس شورای اسلامی می پردازد و آن را آخرین و مهم ترین مرحله ای می داند كه موجب «تحدید استیلای جوری و لجام دهان ظالمین»(۲۵) است و همین امر را علت تلاش مخالفان برای ابطال و یا نقض آن می داند. «طرفداران استمرار جور و ستم، تا توانستند كوشیدند تا منتخبین دوره اول را به هر انگ متهم نمایند و به این هم اكتفا نكردند، بلكه نسبت به اصل مطلب هم چه مضحكات و منسوجات عنكبوتیه بر هم بافتند.»(۲۶) البته با یك استقراء تقریباً كامل می توان به این نتیجه دست یافت كه اكثر شبهاتی كه مخالفان در باب بدعت بودن امر مجلس شورای ملی مطرح می ساختند با شبهاتی كه در باب قانون اساسی مطرح بود همپوشانی دارد، لذا نائینی در این چندان اطاله كلام نمی داند و به این امر می پردازد كه این مجلس چه ویژگیها و شرایطی باید داشته باشد. او وظیفه مردم را در این امر بسیار خطیر و مهم به شمار می آورد و از آنها می خواهد تا در انتخاب خود نهایت دقت را به كار برند. «پس اولین وظیفه كه بعد از استقرار این اساس سعادت- بعون الله وحسن تأییده- در عهده دینداری و وطن خواهی ایرانیان است، این است كه در مسئله انتخاب، چشم و گوش خود را باز كنند، اغراض شخصیه و قرابت بازدید و صداقت با عمرو عداوت بابكر را در این مرحله كنار گذارند... هر كه را- بینهم و بین الله- دارای اوصاف مذكوره و وافی به مقصد یافته و در محكمه عدل الهی- عزاسمه- از عهده جواب آن توانند برآیند، انتخاب كنند».(۲۷) در پایان جالب است به یك شایعه كه پیرامون علامه نائینی پرداخته شده است بپردازیم. برخی بر این باور نائینی كه در پایان از كار خویش پشیمان گردید و پس از تحمل رنج و مشقت زیاد در راه تحقق مشروطیت و قلع و قمع استبداد و تدوین منشور آزادی و مساوات و تبیین اندیشه های سیاسی خویش كه از اسلام سرچشمه می گرفت، از نیمه راه بازگشته و به تفكیك دین از سیاست معتقد شده است. آنان كناره گیری وی از سیاست را در پایان عمر نشانه همین امر می دانند.
مرحوم آیت الله طالقانی در پاسخ می گوید: «این نظر، چندان درست نمی آید، چون با انتشار سریع و اثری كه برای مشروطه خواهان داشت، برچیدن كتاب، پول و وسایل زیادی لازم داشت كه آن مرحوم نداشت. به علاوه، این كتاب با حرارت و استدلال محكم نوشته شده و به حسب خواب عجیبی كه دیده و دوبار در این كتاب نقل كرده اند، مورد توجه و تصویب امام عصر(ع) واقع شده، پس چگونه از نظر خود برگشته اند؟ كسی كه از كار خود پشیمان می شود، یا برای این است كه به اشتباه خود پی می برد، یا برای این است كه آن را با منافع مادی و دنیوی خود ناسازگار می بیند. نائینی چرا پشیمان شود؟ او نه اشتباه كرده بود و نه دنبال اغراض و منافع بود. او كاری را از روی علم و درایت انجام داد و از عالم غیب نیز مورد تأیید قرار گرفت و قطعاً سعی اش در پیشگاه خداوند بزرگ، مشكور است. ولی در عین حال نباید از این نكته غفلت كرد كه كسانی كه در محضر آن مرحوم بوده اند، دلسردی ایشان را نقل می كنند».(۲۸) دلسردی او را می توان در این امر دانست كه می دید مشروطه ای كه این همه برای آن تلاش كرده است به دست چه نااهلانی افتاده است و چه افرادی به نمایندگی مردم رسیده اند.
سهند صادقی بهمنی
پی نوشت ها
۱- تنبیه الامه و تنزیه الملله، ص ۱۴۱.۲- همان.۳- همان.۴- همان، ص ۱۴۲.۵- همان.۶- همان، ص ۱۴۶.۷- همان، ص ۱۴۷.۸- همان، ص ۱۴۶.۹- همان، ص ۱۵۵.۱۰- همان.۱۱- همان.۱۲- همان.۱۳- همان، ص ۱۵۶.۱۴- همان، ص ۱۵۷.
۱۵- همان، ص ،۱۵۷ پاورقی آیت الله طالقانی.
۱۶- همان، پاورقی.
۱۷- همان، ص ،۱۷۱ پاورقی.
۱۸- همان، ص ۱۵۸ و ۱۵۹.
۱۹- همان، ص ۱۶۴.
۲۰- همان، ص ،۱۷۴ پاورقی.
۲۱- همان، ص ۱۶۶.
۲۲- همان، ص ۷۴.
۲۳- همان.
۲۴- همان.
۲۵- همان، صص ۱۰۹ و ۱۱۰.
۲۶- همان.
۲۷- همان، صص ۱۲۶ و ۱۲۷.
۲۸- همان، مقدمه آیت الله طالقانی.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید