پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تبیینی بر «نه‌شرقی، نه‌غربی» بررسی شعارهای اصلی مطرح‌شده در انقلاب اسلامی


تبیینی بر «نه‌شرقی، نه‌غربی» بررسی شعارهای اصلی مطرح‌شده در انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچون هر پدیده دیگر، آثار و پیامدهایی داشت كه به نظر می‌رسد این آثار و پیامدها را باید برخاسته از ذات انقلاب اسلامی دانست كه همراه با آن شكل گرفتند و از خواسته‌های اولیه انقلابیون به‌شمار می‌روند. مهمترین این آثار را می‌توان در چهار زمینه سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیك، اقتصادی و امنیتی طبقه‌بندی كرد. در زمینه سیاسی، انقلاب اسلامی به پیروزی جنبش آزادیخواهی و ضداستعماری ملت ایران انجامید؛ در زمینه فرهنگی و ایدئولوژیك، ایران اسلامی به دیدگاههای انقلابی نوین دست یافت و درصدد صدور آن برآمد؛ در زمینه اقتصادی، روند تولید و تامین نفت مورد نیاز صنایع غرب از منطقه خلیج‌فارس مختل گردید و در زمینه امنیتی باعث ایجاد گسست در یكپارچگی خطوط و ترتیبات امنیتی موردنظر ایالات‌متحده برای محاصره شوروی شد و هركدام از این تاثیرات، بررسی جداگانه‌ای می‌طلبند. اما مهمترین شعارهایی كه در طول دوران مبارزه علیه رژیم، به‌ویژه در سالهای آخر، مطرح می‌شدند و درواقع منویات امام‌خمینی(ره) را به نمایش می‌گذاشتند، دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه ‌شرقی‌ نه‌ غربی جمهوری اسلامی» بودند كه درواقع شالوده و زیربنای فكری نظام حكومتی مدنظر امام را تشكیل می‌دادند. مقاله حاضر ضمن تشریح ابعاد سیاسی مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب، سرانجام سه عنصر عمده مندرج در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری‌اسلامی» را مورد تبیین قرار خواهد داد.
انقلاب اسلامی نتیجه همراهی و هماهنگی همه گروههای مبارز ملت ایران از جمله خودمختارطلبها، كمونیستها، دموكراتها و مذهبیون بود كه علیرغم برخورداری از اهداف و برنامه‌های مختلف، همگی تحت رهبری امام‌خمینی(ره) به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پهلوی تا سرنگونی آن ادامه دادند و هریك به‌نوبه‌خود در سرنگونی رژیم و تحولات پس از آن نقش‌آفرین بودند.[i] روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درواقع تحت ‌تاثیر این واقعیت و متاثر از تضاد میان این گروهها، جریانها و جنبشها، پایه‌گذاری شد. این مساله از آنجا ناشی می‌شد كه سه جریان یعنی خودمختارطلب، كمونیست و دموكرات، هیچ‌كدام توانایی بسیج میلیونی مردم ایران در مقابل استبداد شاهنشاهی برخوردار از حمایت و پشتیبانی اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایالات‌متحده را نداشتند و لذا به‌ناچار به جنبش مذهبی ملت ایران تحت رهبری امام‌خمینی نزدیكی و همسویی جستند.
نارضایتی جنبش مذهبی از رژیم پهلوی به زمان رضاشاه بازمی‌گردد كه با تكیه بر قوه قهریه، تلاش بی‌سابقه‌ای را برای تضعیف روحانیت شیعه در ایران آغاز كرد.[ii] اقدامات سركوب‌گرانه رضاشاه موجب گردید نه‌تنها رهبران مذهبی بلكه عموم مردم، با اصلاحات مورد نظر او از در مخالفت درآیند و در سال ۱۳۲۰، پس‌ازآنكه وی تحت‌تاثیر متفقین مجبور شد كشور را ترك كند، گروههای مذهبی یكی از جبهه‌های اصلی مخالفت با رژیم را تشكیل دادند. ازاین‌زمان‌به‌بعد، توجه به مذهب در قالب تلاش برای احیای جایگاه آن در زمینه‌های مختلف، تاكید بر قوانین اسلامی، ترویج رفتارهای مذهبی ممنوع‌شده توسط دولت و نیز انتشار كتابهای بسیار درباره اسلام، نمود یافت. اما این تجدید حیات مذهبی، هنوز وجهه سیاسی به‌خود نگرفته بود و بیشتر به موضوعات مربوط به ایمان فردی و تعالیم اخلاقی دین بسنده می‌كرد. پس از وفات ‌آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۳۹، شاه كه به نظر می‌آمد از فشار مذهبی‌ها رها شده باشد، اجرای طرحهای غیرمذهبی خود را آغاز كرد و ازهمان‌زمان نشانه‌های ظهور تفكر سیاسی در میان روحانیت به‌تدریج آشكار شد. در سال ۱۳۴۱، آیت‌الله خمینی(ره) با كسب حمایت هر دو جناح فعال و نیمه‌فعال روحانیت، مخالفت خود با طرحهای غیرمذهبی حكومت را آغاز كرد.[iii]
حضرت امام(ره) قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را «مخالف شرع مقدس» و «مباین صریح قانون اساسی» دانست و آن را به‌عنوان توطئه‌ای «برای ازبین‌بردن قرآن مقدس»، تخطئه كرد. ایشان در دوم آذر ۱۳۴۱ با هشدار به اسدالله علم، نخست‌وزیر، و اعلام مخالفت با تصویب این لایحه، مبارزه آشكار خود را با رژیم شاهنشاهی آغاز نمود و همزمان از امریكا نیز به‌عنوان دشمن اصلی قرآن و روحانیت یاد كرد.[iv]
رژیم در همان سال ۱۳۴۱ با طرح «انقلاب سفید»، قدم بعدی خود را در راه غیرمذهبی‌‌كردن كشور و تضعیف نهاد مذهب برداشت كه به واقعه كشتار طلاب علوم دینی فیضیه قم منجر گردید. این واقعه كه طی آن تعدادی از طلاب كشته شدند، به شكل‌گیری دوره جدیدی از مبارزه جدی علیه رژیم منجر شد كه نه‌تنها اشتباهات و زیاده‌رویهای رژیم بلكه موجودیت آن را نشانه گرفت. در این دوره حضرت امام(ره) رژیم پهلوی را نه‌‌تنها به بی‌بندوباری و فساد، بلكه به اعمال نفوذ در انتخابات، نقض قانون‌اساسی، تحدید مطبوعات و احزاب سیاسی، ازبین‌بردن استقلال دانشگاهها، نادیده‌گرفتن نیازهای اقتصادی تجار، كارگران و دهقانان، تضعیف اعتقادات اسلامی، ترویج غرب‌زدگی، فروش نفت به اسرائیل و افزایش مستمر شبكه دیوانسالاری مركزی متهم می‌كرد و آن را مورد حمله و اعتراض قرار می‌داد.
در خرداد ۱۳۴۲ و در آستانه ماه محرم، رویارویی جنبش مذهبی با رژیم به اوج خود رسید. در روز عاشورا (دوازدهم خرداد)، امام‌خمینی(ره) در سخنرانی خود در قم، ضمن محكوم‌كردن اعمال رژیم، به شاه هشدار داد كه كاری نكند وقتی مجبور شود كشور را ترك كند، مردم به شادی بپردازند. به‌همین‌خاطر، رژیم دو روز بعد امام را دستگیر كرد و به بازداشتگاهی در تهران منتقل نمود. دستگیری امام، نفرت عمومی از رژیم شاه را به حد انفجار رساند. در شورشی كه در پانزدهم خرداد در شهرهای قم، تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، كاشان و دیگر نقاط كشور رخ داد، در نبرد چندروزه میان تظاهركنندگان بی‌سلاح با واحدهای ارتشی ــ كه دستور كشتار داشتند ــ بنابه روایتهای مختلف، تعدادی بالغ بر چهارهزار نفر و طبق برخی آمارها حتی تا پانزده‌هزار نفر[v] كشته شدند. از همان زمان، واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، سرآغاز نهضت عمومی مذهبی و نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب گردید. در این روز، آیت‌الله خمینی به‌عنوان رهبر ملی و سخنگوی خواسته‌های مردمی، و اسلام به‌عنوان مبنای ایدئولوژیك مبارزه علیه شاه و حامیان خارجی او شناخته شد. در شرایطی كه احزاب غیرمذهبی اعتبار خود را پس از سقوط مصدق از دست داده بودند، دوره‌ای از فعالیت سیاسی مردمی تحت هدایت رهبری مذهبی امام‌خمینی(ره) شكل گرفت كه به قول حامد الگار، جدیت و شدت این شورش «از پیش حاكی از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود.»
امام(ره) در سال ۱۳۴۳، اعتراضات خود را بر طبع استبدادی رژیم، كرنش و فرمانبرداری آن در برابر ایالات‌متحده و همكاری روزافزون آن با اسرائیل متمركز نمود[vi] و در سخنرانی خود برضد كاپیتولاسیون، در چهارم آبان، به خطر متوجه ایران و اسلام از سوی استعمار غربی چنین اشاره كرد: «تمام گرفتاریهای ما از امریكا است. تمام گرفتاریهای ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از امریكاست. این وكلا هم از امریكا هستند. این وزرا هم از امریكا هستند.»[vii] اعطای مصونیت قضایی به مستشاران نظامی امریكایی در مهرماه آن سال نیز موضوع حملات ضداستعماری حضرت امام علیه امریكا قرار گرفت و ایشان در همان سخنرانی چهارم آبان، با اعلام عزای عمومی، امریكا را «خبیث» و رئیس‌جمهور امریكا را «منفورترین افراد بشر... پیش ملت» ایران خواند.[viii] چند روز پس از این سخنرانی، یعنی در سیزدهم آبان، امام به تركیه و سپس به عراق تبعید گردید.
تصویب قانون حمایت از خانواده در سال ۱۳۴۶ كه بی‌توجه به شرع مقدس، به دادگاههای غیرمذهبی صلاحیت رسیدگی به اختلافات خانوادگی را می‌داد و حقوق مردان را در مقابل زنان محدود می‌كرد، همچنین جایگزین‌كردن تقویم اسلامی هجری با تقویم شاهنشاهی كه ایران را یكباره از سال مذهبی ۱۳۵۵ به سال شاهنشاهی ۲۵۳۵ جهش‌ می‌داد، و نیز برحذرداشتن زنان از پوشیدن چادر در محیطهای دانشگاهی، برنامه‌های ضداسلامی حزب رستاخیز، دخالتهای حكومت در امور اوقاف، نشر كتابهای مذهبی و اعزام مبلغ از سوی رژیم شاهنشاهی، سرانجام واكنش شدید روحانیت و از جمله حضرت امام(ره) را برانگیخت. امام در اولین سالگرد تاسیس حزب رستاخیز در بیست‌ویكم اسفند ۱۳۵۳، طی سخنانی از تبعیدگاه خود در عراق، این‌گونه اقدامات حزب رستاخیز را در راستای «ریشه‌كن‌كردن اسلام، نابودی كشاورزی، صرف منابع كشور در پای سلاحهای بی‌فایده و غارت كشور به نمایندگی از امپریالیسم امریكا» قلمداد نمود.[ix]
نخستین اعتراضات آیت‌الله خمینی كه با هدف اولویت شریعت اسلامی و لزوم تبعیت زمامداران از احكام اسلامی صورت می‌گرفت، پس از كشتار و سركوبهای متعدد رژیم شاهنشاهی و اصرار آن بر قوانین ضدمذهبی، به‌تدریج رادیكالتر شد. تز تدارك جایگزین برای رژیم شاه را درواقع حضرت امام‌(ره) در فاصله اول تا بیستم بهمن‌ماه سال ۱۳۴۸ طی سیزده جلسه تدریس در نجف تئوریزه كرد و این مبحث به‌صورت كتاب اولین‌بار در سال ۱۳۵۲ تحت عنوان «ولایت فقیه: حكومت اسلامی»، انتشار عمومی یافت. این ایده اعلام می‌داشت كه در اسلام قدرت مذهبی و سیاسی از هم جدا نیستند و تنها فقیه است كه می‌تواند حاكم مشروع باشد. از آن زمان به بعد بود كه حضرت امام به هیچ جایگزینی برای رژیم شاهنشاهی جز حكومت اسلامی راضی نبود.
آیت‌الله خمینی چنان شهرت و محبوبیتی در میان اقشار ملت ایران پیدا كرده بود كه انتشار یك مقاله توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات (در شماره مورخ هفدهم دی ۱۳۵۶)،[x] به شكل‌گیری قیامها و تظاهرات سراسری و پیوسته‌ای دامن زد كه از مساجد، هدایت می‌شدند[xi] و انقلاب عملا از این زمان آغاز شد.[xii] در این اوضاع و احوال، دو جنبش كمونیستی و دموكراتیك نیز كه در اواخر بهار ۱۳۵۷ و در اوج تظاهرات مردمی از انزوا خارج شده بودند،[xiii] با تظاهرات مردم مذهبی همسو شدند و ضمن پذیرش رهبری آیت‌الله خمینی، پشت سر ایشان حركت كردند.[xiv] گذشته از گروههای شناخته‌شده مخالف رژیم پهلوی، همه اقشار مختلف مردم به‌نحوی به‌خاطر وجود تورم، فساد، فشار و اختناق، سیر نزولی اقتصاد و نادیده‌گرفته‌شدن تعالیم اسلامی ناراضی بودند اما به گفته سایروس ونس، وزیرخارجه كارتر، «مغناطیسی كه گروههای مختلف ناراضی را به‌دور خود جمع كرد، اپوزیسیون مذهبی بود»[xv] و لذا عموم تظاهركنندگان، با تاكید امام‌خمینی(ره) اضمحلال رژیم شاهنشاهی و تاسیس حكومت اسلامی تحت رهبری ایشان را خواستار شدند.
سرانجام با اعتراض گروهی از همافران و دانشجویان نیروی هوایی به قطع برنامه تلویزیونی ورود امام‌خمینی(ره) به تهران، آتش انقلاب در دو پایگاه هوایی تهران (مركز آموزش دوشان‌تپه و فرح‌آباد) شعله‌ور شد. مردم انقلابی با هدف حمایت از همافران و دانشجویانی كه مورد حمله گارد شاهنشاهی قرار گرفته بودند، به این دو پایگاه حمله كرده و پس از دستیابی به اسلحه، با گارد شاهنشاهی به درگیری مسلحانه پرداختند؛ به‌گونه‌ای‌كه تا دو روز بعد (بیست‌ودوم بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷) كه پیروزی انقلاب اسلامی از رادیو صدای انقلاب اعلام شد، كلیه پایگاههای نظامی و انتظامی و مراكز حساس دولتی را به اشغال خود درآوردند و این‌چنین‌، «آخرین دژهای استبداد فرو ریخت»[xvi] و امام‌خمینی كه از دیرباز استبداد را عامل استعمار خارجی می‌دانست، طی پیامی، مبارزات قهرمانانه ملت ایران را «عامل شكسته‌شدن سدهای استبداد و استعمار» خواند.[xvii]
بسیاری از گروههای سیاسی، اصلاحات اجتماعی، تامین آزادی و دموكراسی را در چارچوب رژیم پهلوی و با برنامه تضعیف تدریجی نظام سلطنتی دنبال می‌كردند اما جنبش مذهبی، علاوه بر آزادی، خواهان سرنگونی رژیم شاهنشاهی، استقرار جمهوری اسلامی و قطع وابستگی به قدرتهای خارجی بود و همین مساله، وجه تمایز این جنبش با دیگر گروههای مخالف رژیم پهلوی را شكل می‌داد. رقابت قدرتهای بزرگ بر سر نفت و گذرگاه ایران، و نیز همسویی رژیم پهلوی با غرب، در كنار مبارزه مستمر اقشار مختلف مردم با جلوه‌های استعمار، استبداد و استكبار، موجب شد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دو شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی‌» سرلوحه برنامه‌ها و اهداف انقلابیون قرار گیرند؛ چنانكه مردم آنها را به‌صورت‌هماهنگ در راهپیماییهای ضدرژیم سر می‌دادند[xviii] و سرانجام نیز همین خواسته‌ها و شعارها در جایگاه آرمان غالب انقلابیون قرار گرفتند و توده‌های مردم را با خود همراه كردند. مرتضائی‌فر، كه در میان انقلابیون مذهبی به وزیر شعار مشهور شده است، در مصاحبه‌ای اختصاصی، ضمن اشاره به تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، درباره نحوه اتخاذ این دو شعار می‌گوید: «مردم هر تقاضایی داشتند، به صورت شعار می‌گفتند. درآن‌زمان استقلال، آزادی و تغییر نظام سلطنتی بود به اسلامی،... خود حضرت امام این خواسته‌ها و تقاضاهای مردم را بیان می‌كردند و ما هم به صورت شعار درمی‌آوردیم. مثلا ایشان بیان می‌كردند كه ما حكومت سلطنتی نمی‌‌خواهیم، ما شعار می‌ساختیم كه: نظام شاهنشاهی الغا باید گردد، نظام اسلامی ایجاد باید گردد.»●آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی
۱ــ آزادی:
همچنانكه پیش از این نیز گفته شد، اقشار مختلف مردم از خودكامگی و سركوب روزافزون شاه و الیگارشی حاكم به تنگ آمده و خواستار رهایی و آزادی بودند. مردم شعار آزادی را در مقابل استبداد و خودكامگی پادشاهی سرمی‌دادند كه مطابق قانون‌اساسی می‌بایست صرفا مقامی تشریفاتی داشته باشد، اما شاه عملا در كلیه امور كشور و حتی در امور قانونگذاری دخالت می‌كرد و برخلاف قانون، سنت و مذهب حاكم بر جامعه ایران، به تصویب و ترویج قوانین و مقررات ضداسلامی، از جمله قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و قانون حمایت از حقوق خانواده اقدام می‌نمود. «آزادی»، خواسته اول تمامی اقشار ملت ایران بود و همه مخالفان رژیم پهلوی، اولویت و جایگاه خاصی برای آن قائل بودند اما در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، به‌ تبعیت از ذوق ایرانیان در ساختن عبارات منظوم و نیز سنت رعایت روانی كلام براساس هم‌آوایی درونی، همصدایی حروف و آهنگین‌بودن كلمات‌، این كلمه (آزادی) در درجه دوم و پس از كلمه «استقلال» قرار گرفت.[xix]
آزادی از حكام مستبد وابسته، گذشته‌ازآنكه به‌لحاظ نظری پیش‌نیاز، پیش‌زمینه و مقدمه كسب استقلال از قدرتهای خارجی سلطه‌گر به‌شمار می‌رود، از نظر تاریخی هم در روند پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ابتدا به آزادی دست یافتند و سپس در راستای دستیابی به استقلال و تحكیم مبانی جمهوری اسلامی تلاش كردند؛ كماآنكه به اعتقاد بسیاری این تلاش همچنان ادامه دارد. دراین‌راستا، می‌توان به سخنان امام‌خمینی در چهاردهم دی‌ماه ۱۳۵۸، در دیدار با استادان دانشگاه تهران در قم، اشاره كرد كه ضمن تشریح تفاوتهای انقلاب اسلامی با انقلابها و كودتاهای دیگر ــ از جمله كودتای كمونیستی افغانستان ــ آزادی ملت ایران در تعیین حكومت را یكی از دستاوردهای انقلاب اسلامی برشمرد: «ملت از زن و مرد، از بچه و بزرگ، همه قیام كردند و این حكومت جائر را از بین بردند... نكته دیگر این‌كه همه هم كه قیام كرده بودند، یك چیز می‌خواستند و آن [این] كه حكومت عدل می‌خواستند، حكومت اسلامی می‌خواستند. این آمال همه بود... اینجا بعد‌از‌اینكه این سد شكسته شد، پشت سر سد یك آزادی مطلق [بود] تمام فرودگاهها باز بود... همه روزنامه‌ها و همه مقالات و همه گویندگان و همه چیزها و همه راهها هم باز بود. حالا هم كه باز است... در دنیا ما نداریم یك همچو انقلابی كه دنبال سرش این جوری با انسانیت رفتار شده باشد، آزادی داده شده باشد.»[xx]
۲ــ استقلال:
این خواسته انقلابی ملت ایران را كه در دو شعار یادشده مطرح شده بود، می‌توان از دو جنبه مورد مطالعه قرار داد:
الف‌‌ـ كلمه «استقلال»، به معنی خودكفایی، در مقابل وابستگی رژیم پهلوی به غرب و وابستگی برخی گروههای مبارز و انقلابی ــ همچون گروههای مختلف جنبش كمونیستی كه به شوروی یا چین متمایل بودند ــ اتخاذ شد و درواقع تداوم مبارزه در این راه در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و... را نشان می‌داد. امام‌خمینی(ره) در سخنرانی خود در چهاردهم دی‌ماه ۱۳۵۸، وابستگی رژیم پهلوی به بیگانگان را چنین تبیین كرد: «كوشش كردند كه از همه جهات این مملكت را به آسیب برسانند... یك دانشگاه استعماری درست كرده بودند برای ما، كه جوانهای ما... به نفع دیگران بیشتر صحبت می‌كردند تا به نفع خودشان... ما عقیده‌مان این شده است كه غیر از غرب دیگر كسی نیست... ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب... خودمان می‌توانیم سرپا بایستیم... ما ترجیح می‌دهیم به این‌كه از این تمدنی كه ما را فاسد دارد می‌كند دست برداریم و برسیم به یك زندگی بسیط انسانی... خودمان كم‌كم خودكفا خواهیم شد... همه‌اش غرب نیست.»[xxi]
این نحوه برداشت از استقلال، اصلا به معنی قطع رابطه با جهان اطراف و انزوا نبود و هیچ‌یك از سه جنبش فعال سیاسی نیز از آن طرفداری نمی‌كردند. امام‌خمینی در پنجم اسفند ۱۳۵۷.ش/بیست‌وچهارم فوریه ۱۹۷۹.م در دیدار ولادیمیر وینوگرادف، سفیر شوروی در تهران، به پیام محبت‌آمیز رهبران شوروی چنین پاسخ داد: «ملت ما از همه آزادیها محروم بود. كشور ما از استقلال صحیح محروم بود. ملت ما از این مظالم به جان آمد و قیام كرد، یك قیام اسلامی بزرگ. این قیام سیاسی فقط نبود، یك قیام دینی بزرگ بود... ما برای حیات زیر سلطه غیر، ارزشی قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادی و استقلال می‌دانیم... با تمام قدرتهایی كه بخواهند تجاوز كنند به مملكت ما مبارزه خواهیم كرد... ما از همه قدرتها می‌خواهیم كه در كشور ما در امور داخلی كشور ما دخالت به هیچ‌وجه نكنند درصورتی‌كه دخالت نكنند، ما با همه روابط حسنه خواهیم داشت.»[xxii]
اتخاذ این شعار درواقع با توجه به وضعیت حاكم بر صحنه بین‌المللی صورت می‌گرفت؛ چراكه قدرتهای وقت، به اقتصاد به دیده مهمترین عامل سلطه و ابزار اعمال حاكمیت و نفوذ خود می‌نگریستند و از نیازمندی كشورها در راستای تحقق این اهداف بهره‌ می‌جستند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تجارت میان ایران و ایالات‌متحده رونق بسیاری داشت؛ به‌طوری‌كه در سال ۱۳۵۷.ش/۱۹۷۸.م واردات ایران از این كشور به چهارمیلیارد دلار، یعنی به میزانی بالغ بر بیست‌ویك‌درصد كل واردات ایران، می‌رسید و ایالات‌متحده عملا به سطح شریك اول ایران در عرصه بازرگانی ارتقا یافته بود.[xxiii] در اشاره به نقش و اهمیت اقتصاد در آن دوران، جواد منصوری، معاون وزیر امورخارجه ایران در دوران جنگ تحمیلی، گفته بود: «امروز، تولید، پشتوانه قدرت سیاسی و ابزار اعمال سیاست خارجی است» و اعتقاد داشت كه برای مبارزه با سلطه اقتصادی كه زمینه‌ساز سلطه سیاسی است، باید به خود و به منابع خودی تكیه كرد و در ارتباط با دیگران و در تلاش برای نیل به زندگی پیشرفته، متنوع و متحرك، نباید اختیار و استقلال در تصمیم‌گیری و سیاستگذاری را از خود سلب نمود: «این‌كه برای مثال حق چانه‌زدن در قیمت‌گذاری نفت از آن ما باشد و این ما باشیم كه تصمیم می‌گیرد با كدام كشورها رابطه داشته باشد یا كدام‌یك را به رسمیت نشناسد و حتی با آن مبارزه كند [و] این‌كه به كدام پیمان نظامی و اقتصادی منطقه‌ای وارد شویم یا چگونه و چطور از خود دفاع كنیم، تنها در گرو مصلحت‌اندیشی خود ما باشد... با این تفاصیل، استقلال عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاستگذاری، و اعمال آن تصمیمات و سیاستها.»[xxiv]
ب‌ــ جنبه دیگر استقلال، درواقع نفی شرق و غرب بود كه ملت ایران هر دو را به‌عنوان استعمارگران ملت ایران و دیگر ملتها و همچنین استثمارگران منابع آنها می‌شناخت. این جنبه از استقلال، از آغاز انقلاب ــ و حتی قبل از شكل‌گیری انقلاب ــ به‌صورت شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و حتی به‌عنوان یك سیاست حاكم بر نظام اسلامی درآمد و نشانگر عزم انقلاب اسلامی و اصرار آن برای پیمودن راهی جدا بود. حضرت امام(ره) در یازدهم شهریور ۱۳۶۰ طی سخنانی دراین‌باره اظهار كرد: «از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب كه شالوده انقلاب ریخته می‌شد، مسیر، مسیر انبیاء بود، مسیر راه مستقیم نه‌شرقی‌نه‌غربی بود، جمهوری اسلامی بوده و تاكنون هم ملت ما به همان مسیر باقی است.»[xxv] ایشان در جای دیگر در تبیین این سیاست و تعیین مصداقهای شرق و غرب اظهار داشت: «ما نه با امریكا كار داریم و نه با شوروی. ما خودمان هستیم. این‌كه با همه دولتها رابطه داشته باشیم، یعنی رابطه دوستانه، نه روابط بین ارباب و رعیت و ما این روابط را نمی‌خواهیم... ما می‌خواهیم این‌طور باشیم كه نه ظلم كنیم و نه زیر بار ظلم برویم.»[xxvi] اهمیت این جنبه از استقلال در نظر امام‌خمینی(ره) به اندازه‌ای بود كه ایشان در بیست‌وهشتم شهریور ۱۳۶۷.ش/نوزدهم سپتامبر ۱۹۸۸.م در پاسخ به نامه یكی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نوشت: «ما اگر توانستیم نظامی بر پایه‌های نه‌شرقی‌نه‌غربی واقعی و اسلام پاك منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است.»[xxvii]
تحلیلگران و سیاستمداران و حتی صاحب‌نظران جمهوری اسلامی ایران درخصوص این‌كه آیا استقلال‌طلبی ملت ایران در قالب شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، صرفا تاكیدی بر عدم وابستگی و نپذیرفتن آیین و مرام شرق و غرب بود و یا انقلاب اسلامی قصد داشت با این دو الگو مبارزه كند و سبك و شیوه جدیدی از زندگی ارائه دهد، اختلاف‌نظر دارند؛ چنانكه برخی، از آن به‌عنوان سیاست موازنه مثبت تعبیر می‌كنند و معتقدند منظور از آن، «همكاری با جهان غرب و شرق و در جهت مصالح مردم و انقلاب» است[xxviii] و برخی دیگر با ارائه یك برداشت مشابه با سیاست عدم تعهد، معتقدند كه «آن، نشان‌دهنده دشمنی با شرق و غرب نیست بلكه نشان‌دهنده روشها و شیوه‌های ما در سیاست خارجی است كه نه به‌صورت شرقیها است و نه به‌صورت غربیها.»[xxix] مهدی بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، معتقد بود كه شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، مفهومی «كاملا ملی و دفاعی» داشته و منظور از آن «احراز استقلال همه‌جانبه خودمان در برابر بیگانگان و ابرقدرتها... و عدم اتكا به بلوكهای شرق و غرب، چه به‌لحاظ سیاسی و اقتصادی و نظامی و چه به لحاظ اخذ و اقتباس ایدئولوژی از مكتبهای ماركسیستی یا كاپیتالیستی» بوده است. وی با انكار جنبه ضدغربی این شعار، معتقد بود شعار مذكور پس از پیروزی انقلاب و از اواخر دولت موقت دچار «تعبیر و تحریف و تعمیم» شده است.[xxx] اما به نظر می‌رسد كه این خواسته، به‌آن‌صورت‌كه در انقلاب اسلامی مطرح شد و از سوی انقلابیون مذهبی با جدیت مورد پی‌گیری قرار گرفت، علاوه‌بر اصرار به عدم‌وابستگی به بلوك شرق و غرب تحت رهبری شوروی و امریكا، در پی مبارزه با این دو بلوك نیز بوده است. دلایل این برداشت را به‌طورخلاصه می‌توان با استنادهای قرآنی، فقهی و تاریخی به شرح زیر توضیح داد.
این شعار برگرفته از آیه سی‌وپنجم سوره نور است كه می‌فرماید: «خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است. داستان نورش به چراغ‌دانی می‌ماند كه در آن چراغی برافروخته باشد و آن چراغ در میان شیشه‌ای است كه چون ستاره‌ای درخشان است. این چراغ فروزان، درخت زیتون مباركی است كه نه شرقی است و نه غربی. مایع روشنایی آن، چنان است كه بی‌هیچ آتشی، فروزان است. اشعه نوری است كه بر روی هاله‌های نور، متراكم است. خداوند هركس را كه بخواهد، به نور خود رهنمون می‌شود و... .»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، از آن به عدم‌وابستگی به شرق و غرب تعبیر كرده و می‌افزاید: این آیه، دلالت كافی بر عدم كفایت شرق و غرب دارد. وی معتقد است كه خوبی و مرغوبیت این درخت به‌خاطر نه‌ شرقی و نه غربی‌بودن آن است؛ چراكه بدون هرگونه وابستگی به افق شرق و غرب، نور مورد نیاز خود را به‌طور مستقیم از خود خورشید تامین می‌كند.[xxxi]
از نظر فقهی، این شعار از دو بخش نفی شرق و غرب و اثبات جمهوری اسلامی تشكیل شده است و به عبارت ایدئولوژیك، به معنی «نفی سلطه و حاكمیت سیاسی و مكتبی شرق و غرب و برقراری حاكمیت و ولایت نظامی اسلامی بر جامعه است.»[xxxii] از نظر قرآن، مسلمانان موظفند تولا و تبرا پیشه كنند و ضمن‌آنكه به یك نوع ولایت و دوستی همت می‌گمارند، نوع دیگر را از خود طرد كنند. مسلمانان از دوستی با غیرمسلمانان و نیز از رفتن به زیر بار سرپرستی آنان نهی شده‌اند و در آیه «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء» و برخی آیات در سوره‌های دیگر ــ از جمله: ممتحنه/۳ــ۱، انعام/۱۴، شوری‌/۱۰، كهف/۲۶، عنكبوت/۴۱ و مائده/۵۶ ــ علت لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه، مبتنی بر این واقعیت اعلام شده كه آنها دوست دارند دیگران را نیز به كیش خود درآورند و لذا روابط مسلمان با غیرمسلمان باید احتیاط‌آمیز باشد.
اصل نفی سبیل كافران بر مسلمانان نیز مؤید این جنبه از شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی است: «ولن یجعل الله للكافرین علی المومنین سبیلا» (نساء/۱۴۱): یعنی، خداوند هرگز (نه در گذشته و نه در آینده) راه سلطه كافران بر اهل ایمان را باز نگذارده و نخواهد گذارد. «بنابراین قاعده، خداوند در قوانین و شریعت اسلامی هیچ‌گونه راه نفوذ و چیرگی كفار بر مسلمانان را نپذیرفته و در هیچ زمینه‌ای شرعا جایز نیست كه كفار بر مسلمانان غلبه كنند.»[xxxiii] این آیه از احكام ثانویه فقهی محسوب می‌شود و آیه «اوفوا بالعقود» را در مواردی كه قرارداد امضاشده میان مسلمانان و غیرمسلمانان تالی فاسد داشته باشد، منسوخ می‌كند؛ به‌این‌معناكه به‌محض كشف زیان برای جامعه اسلامی، قرارداد خودبه‌خود باطل و از درجه اعتبار ساقط می‌گردد تا راه هرگونه سلطه غیرمسلمانان بر مسلمانان، بسته شود. سیدعلی قادری اهم عناوین زیرمجموعه اصل نفی‌سبیل را كه تاكنون در فقه اسلامی مطرح شده‌اند، در موارد زیر خلاصه كرده است:
۱ــ عدم جواز ولایت غیرمسلمان بر مسلمان
۲ــ عدم جواز استشاره از غیرمسلمان در امور مسلمانان
۳ــ سقوط حق قصاص غیرمسلمان
۴ــ عدم جواز تزویج غیرمسلمان با مسلمان
۵ــ عدم ثبوت حق شفاعت برای غیرمسلمان.[xxxiv]از نظر تاریخی نیز شعار نه‌شرقی‌نه‌غربی، زمانی مطرح شد كه سیستم دوقطبی بلوك شرق و غرب بر روابط بین‌المللی حاكم بود و كشورهای كوچك و متوسط برای حفظ تمامیت و منافع ملی خود چاره‌ای جز پیوستن به یكی از این دو بلوك نداشتند. سیاست نه‌شرقی‌نه‌غربی درواقع این وضعیت را ظالمانه و صرفا برپایه حفظ منافع قدرتهای بزرگ و استعمارگر می‌دانست و از این دیدگاه، دو ابرقدرت را مجموعه واحدی از استكبار جهانی به شمار می‌آورد كه نه‌تنها حقوق ملتهای محروم و مستضعف بلكه حقوق مردم و ملتهای خود را نیز پایمال كرده‌اند. با این نگرش به تاریخ بود كه انقلاب اسلامی نه‌تنها وابستگی به هیچ‌یك از ابرقدرتها را منطقی و اصولی نمی‌دانست، بلكه برای اصلاح یا ازبین‌بردن نظام ظالمانه حاكم بر كل روابط بین‌الملل، تلاش و مبارزه می‌نمود.[xxxv]
منوچهر محمدی با تایید این برداشت از مبارزه‌طلبی انقلاب اسلامی، می‌نویسد: «اصل نه‌شرقی‌نه‌غربی جمهوری اسلامی... برخلاف تز عدم تعهد، حالت تدافعی و انفعالی نداشته بلكه با اتخاذ سیاستی تهاجمی، فعال و پویا بر علیه استكبار شرق و غرب مبارزه می‌كند و همچنین اعتقاد به حكومت واحد جهانی تحت لوای اسلامی دارد.»[xxxvi] بی‌تردید همین برداشت از نه‌شرقی‌نه‌غربی بود كه برخی را واداشت تا اعلام كنند: «با استقلال در سیاست، یقینا زمینه‌ساز جریان سومی در جهان خواهیم بود و این دوقطبی‌بودن جهان به‌طوركلی شكسته می‌شود و ما به‌عنوان قطب سوم مطرح خواهیم شد.»[xxxvii]
سیاست نه‌شرقی‌نه‌غربی تنها غرب و امریكا را مد نظر نداشت، بلكه در موارد مختلف و متعدد در مقابل شوروی نیز به اجرا گذاشته شد؛ كه ازجمله می‌توان به انحلال حزب توده ایران، دستگیری كلیه سران و اعضای فعال این حزب و اخراج هیجده‌تن از اعضای سفارت شوروی از ایران به اتهام دخالت در امور داخلی كشور اشاره كرد. اما ازآنجاكه دخالت امریكا و نفوذ و سلطه آن بر رژیم شاهنشاهی در ایران بیشتر بود، اجرای این سیاست به این صورت نمود یافت كه امریكا و منافع آن در ایران را هدف گرفته است. این شعار در سال ۱۳۶۰.ش/۱۹۸۱.م بالای در ورودی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران نصب شد تا نمایندگان دیپلماتیك مقیم تهران هیچگاه این خواست عمومی ملت انقلابی ایران را از خاطر نبرند.
۳ــ جمهوری اسلامی:
«جمهوری اسلامی» در دو شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه‌شرقی، نه‌غربی، جمهوری اسلامی»، بر شیوه حكومتی مورد نظر مردم كه از قرآن، سنت و تعالیم اسلامی برگرفته شده بود، دلالت داشت. این شیوه حكومتی باید جنبه بی‌دینی یا ضدمذهبی را از حكومت و حاكمیت می‌زدود و با اتخاذ یك موضع ضداستكباری، نه‌تنها از آلایشهای فسق و فجور پرهیز می‌كرد، بلكه با ترویج اعتقاد به وحدانیت و برتری خداوند و روحیه اخلاص و پاك‌باختگی در محضر او، به جامعه ناب و فاضله‌ای دست می‌یافت كه در مرحله اول به‌صورت یك قطب جدید برای جذب محرومان و مستضعفان جهان درآید و الگوی مناسبی برای پیروی موحدان و دین‌باوران باشد، در مرحله دوم حكومت بزرگ اسلامی را از طریق یك فدراسیون یا اتحادیه كشورهای اسلامی تشكیل دهد و در مرحله سوم حكومت واحد جهانی را زمینه‌سازی نماید. در زیر، این الگوی جایگزین، تحت عناوین حاكمیت احكام اسلامی بر همه امور اجتماعی، ماهیت جهان‌شمولی و فرامرزی اسلام، ولایت‌فقیه و صدور انقلاب مورد بررسی قرار می‌گیرد:
الف ــ حاكمیت اسلام بر همه امور اجتماعی (پیوستگی دین و سیاست):
الگوی نظام جمهوری اسلامی، به‌عنوان یك الگوی جایگزین برای نظام شاهنشاهی، بر مبنای معتقدات مذهب تشیع و با تاكید بر دو اصل امامت و عدالتخواهی مطرح گردید و از سوی عامه مردم مورد حمایت و پذیرش قرار گرفت. حامد الگار محوریت امامت و عدالتخواهی را از اركان شكل‌گیری توان فزاینده اندیشه انقلابی شیعی دانسته و می‌نویسد: «در هر مقطع و مرحله‌ای از تاریخ اسلام كه تعبیر و تفسیری از شیعه عرضه شود، اساسی‌ترین موضوع در آن، عبارت خواهد بود از اصل امامت و تشخیص امام؛ كه به‌نوعی، مصداق ابعاد روحانی رسالت پیامبرگونه نیز به‌حساب می‌آید.»[xxxviii]
از نظر شیعیان امامیه، غیر از امام علی‌(ع) ــ كه در غدیرخم به جانشینی پیامبراكرم(ص) تعیین شد ــ و اهل‌بیت آن حضرت(ع)، هیچ‌كس شایسته حكومت نیست و این وضعیت با شروع غیبت كبرای امام دوازدهم(ع) همچنان تداوم یافت. این اعتقاد، درواقع مشروعیت هرگونه رهبری در تمام طول غیبت امام را مورد سوال قرارمی‌دهد.[xxxix] این آرمان‌خواهی و جهت‌گیری شیعه، ازیك‌سو پیروان خود را به پرهیز از مشاركت و دخالت در سیاست ترغیب می‌نمود و ازسوی‌دیگر به ایجاد خلأ در بسط و تدوین اندیشه سیاسی شیعه منجر گردید؛ چنانكه نظریه سیاسی فقه شیعه منحصرا به بخشی از تعریف امامت محدود شد و تا قرنها بعد نیز موضوع اندیشه سیاسی شیعه از جنبه نظری چندان مورد توجه قرار نگرفت. جدایی شیعه از سیاست، با یكی دیگر از وجوه آرمان‌خواهی آن تشدید شد و آن اعتقادی بود كه اجرای عدالت واقعی را جز با بازگشت امام(عج) غیرممكن می‌شمرد. این بخش از نظریه، مستقیما به دیدگاه و برداشت اخلاقی شیعه از انسان مربوط می‌شد؛ چراكه اعتقاد به این‌كه انسان ذاتا خطاكار است، در احتیاط زیاد شیعه در پذیرفتن مسئولیت اداره امور و اجرای عدالت بی‌تاثیر نبود.[xl]
تقریرات امام‌خمینی(ره) طی درسهایشان در نجف، به‌صورت كتاب جهاداكبر منتشر شد. محتوای كتاب نشان می‌دهد كه جنبش مذهبی امام، بیش‌ازآنكه جنبشی سیاسی برای سرنگونی یك نظام فاسد باشد، قیامی الهی و در راستای دعوت انبیا برای تربیت و تعالی انسان و جامعه انسانی بوده است. ازاین‌رو تا دهه ۱۳۳۰، جریان تفكر دینی در ایران، دوره سازندگی فردی را سپری می‌كرد و عمده تلاش خود را در راستای تعلیم و تربیت دینی و معنوی و تربیت شاگردان برجسته صرف می‌نمود[xli] و از اوایل دهه ۱۳۴۰ بود كه به كار فرهنگی و تربیتی در سطح جمعی تمایل یافت.[xlii] این نحوه تفكر از آیه شریفه «ان‌الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» الهام می‌گرفت و براساس این آیه، تحول درون و تهذیب نفس فرد را اساس تحول جامعه و تاریخ می‌دانست؛ لذا ایجاد یك حركت فرهنگی برای تربیت افراد به اولین كارویژه اندیشه انقلابی شیعی تبدیل گردید.[xliii]
دیدگاه حضرت امام(ره) درباره تشكیل حكومت اسلامی بر ضرورت ارتباط دین با نظام سیاسی تاكید می‌نمود. ایشان درباره رابطه میان دین و سیاست، همواره اعلام می‌كرد ‌كه دامنه و قلمرو قوانین اسلام، منحصر و محدود به ابعاد عبادی آن نیست و احكام اسلام در تمامی ابعاد زندگی انسان ــ با توجه به تحولات زمان ــ جاری هستند: «احكام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است كه یك نظام كلی اجتماعی را می‌سازد. در این نظام حقوقی، هرچه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل... برای همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت كند، انسان كامل و فاضل، انسانی كه قانون متحرك و مجسم است و مجری داوطلب و خودكار قانون است. معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام می‌ورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و بافضیلت درآید.»[xliv]
ب ــ ماهیت جهان‌شمولی و فرامرزی اسلام و انقلاب اسلامی:
امام‌خمینی اعتقاد داشت كه جامعه اسلامی در زمان پیامبراكرم(ص) یكپارچه بوده و بعدها بر اثر رفتارهای ضداسلامی و تحت‌فشار استعمارگران تجزیه شده است و لذا امت اسلام به یك انقلاب نیاز دارد تا همه این سرزمینهای پراكنده و مجزا از هم، دوباره به‌همان‌صورت یكپارچه شوند. ایشان با استناد به سنت و رویه پیغمبر اكرم(ص) ــ كه خودشان، هم حكومت تشكیل داد و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام و اداره جامعه برخاست و به فرمان خدا برای پس از خود حاكم تعیین كرد ــ و نیز با توجه به ماهیت و كیفیت احكام اسلامی (از جمله احكام مالی، دفاعی، جزایی و حقوقی) نتیجه‌گیری می‌كند كه پس از رحلت رسول‌اكرم(ص) نیز تشكیل حكومت لازم و ضروری است.[xlv] حضرت امام(ره) با اشاره به انحراف سیاست و حكومت اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص) و دشمنی معاندان با ولایت علی‌‌ابن‌ابی‌طالب(ع)، تاكید می‌كرد اساس حكومت درواقع از زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس دگرگون شده است؛ چراكه حكومت آنها ضداسلامی بود و رژیمهایی هم كه پس از آنها به نام اسلام برپا شدند، «كاملا وارونه و سلطنتی» عمل كردند و نهایتا در دوره اخیر، استعمارگران و حكام مستبد و جاه‌طلب ــ به‌ویژه در ماجرای دولت عثمانی ــ وطن‌ اسلام را تجزیه نمودند و آن را به چندین ملت مجزا تبدیل كردند.
بدین‌ترتیب و با استناد به خطبه حضرت زهرا(س) كه فرمود «امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است»، امام‌خمینی(ره) نتیجه‌گیری می‌كرد: «ما برای‌اینكه وحدت امت اسلام را تامین كنیم، برای‌اینكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دست‌نشانده آنها خارج و آزاد كنیم، راهی نداریم جز این‌كه تشكیل حكومت بدهیم؛ چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان بایستی حكومتهای ظالم و دست‌نشانده را سرنگون كنیم و پس‌ازآن، حكومت عادلانه اسلامی را كه در خدمت مردم است به‌وجود آوریم.»[xlvi] ایشان با تكیه بر مبانی شرع و حق، دلایل متعددی را برای توجیه لزوم سرنگونی حكومتهای ستمگر از طریق انقلاب ذكر می‌كند، از جمله این‌كه: «هر نظام سیاسی غیراسلامی، نظامی شرك‌آمیز است چون حاكمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور كنیم و از بین ببریم... شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مومن و بافضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضدشرایط حاكمیت طاغوت و قدرتهای ناروا است... ما چاره‌ای نداریم جز این‌كه دستگاههای حكومتی فاسد و فاسدكننده را از بین ببریم و هیاتهای حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنیم. این وظیفه‌ای است كه همه مسلمانان در یكایك كشورهای اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند.»[xlvii]
امام(ره) معتقد بود استعمارگران و عمال سیاسی آنها مردم مسلمان را به دو دسته ظالم و مظلوم تقسیم كرده‌اند: در یك طرف «صدها میلیون گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ» قرار د‌ارند و در طرف دیگر «اقلیتی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی كه عیاش و هرزه‌گرد و فاسدند.» دسته اول تلاش می كنند خود را از زیر ظلم نجات دهند، اما اقلیت حاكم ودستگاههای حكومتی جائر مانع آنها می‌شوند. به‌همین‌خاطر، ایشان با استناد به خطبه چهل‌ویكم امیرالمومنین(ع) درباره این‌كه خدا از علمای اسلام پیمان گرفته است كه بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانكاه و محرومیت ستمدیدگان، خاموش نمانند و همچنین وصیت معروف ایشان به فرزندش كه فرمود: «دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید»، با اشاره به این‌كه «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم»،[xlviii] می‌نویسد: «امروز ما چطور می‌توانیم ساكت و بیكار بنشینیم و ببینیم عده‌ای خائن و حرام‌خوار و عامل بیگانه به كمك اجانب و به‌زور سرنیزه، ثروت و دسترنج صدهامیلیون مسلمان را تصاحب كرده‌اند و نمی‌گذارند از حداقل نعمتها استفاده كنند؟ وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است كه به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه كه راه سعادت صدهامیلیون انسان است حكومتهای ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامی تشكیل دهند.»[xlix]
در همین راستا بود كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله «براساس نگرشهای بنیادی و اولویتهای ملی‌»، روابط رسمی میان دولت ایران با ساف در سطح دولت فلسطین برقرار گردید[l] و با تهیه طرح اعلام روز قدس در آخرین جمعه ماه مبارك رمضان، «گامی جدی برای جهانی‌كردن مساله قدس در میان همه مسلمانان،» صرف‌نظر از وابستگیهای مذهبی و فرقه‌ای آنان برداشته شد.ج ــ ولایت فقیه، بهترین الگوی حكومتی:
طرح حكومت دینی، یكی دیگر از موضوعات مورد توجه امام‌خمینی(ره) و انقلابیون مذهبی بود. امام از حكومت دینی با عنوان ولایت ‌فقیه یاد می‌كرد. موضوع ولایت‌فقیه گرچه ریشه در گذشته داشت و هدف آن تداوم و احیای اصول و ارزشهای دینی‌ای بود كه چهارده قرن از زمان ظهور آنها می‌گذشت، اما در تاریخ اسلام، به‌ویژه در دوران معاصر، هرگز این اصول و ارزشها مجال ابراز و تحقق پیدا نكرده بودند. ولایت فقیه كه اساس حكومت اسلامی در عصر غیبت است، با تعبیر و تفسیری كه حضرت امام(ره) ارائه كرد، در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ تبلور یافت و وجهه جهانی پیدا كرد. امام‌خمینی در طرح این شیوه حكومتی، با استدلال عقلی و استناد به آیات قرآن كریم، سنت رسول‌اكرم(ص)، رویه حضرت‌علی‌(ع) و روایات وارده از ائمه اطهار، معتقد بود كه همه انبیا و اولیای الهی ــ از آدم تا زمان خود ما ــ همه درصدد تشكیل حكومت عدل در مقابل جور بوده‌اند.[li] ایشان در تایید حكومت دینی می‌نویسد: «مجموعه قانون، برای اصلاح جامعه كافی نیست. برای‌اینكه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد. به‌همین‌جهت خداوند متعال در كنار فرستادن یك مجموعه قانون، یعنی احكام شرع، یك حكومت، دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. رسول‌اكرم(ص) در راس تشكیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احكام و نظامات اسلام به اجرای احكام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به‌وجود آورد.»[lii] و با استناد به آیه مباركه «یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منكم» اضافه می‌كند: «قانونگذاری به‌تنهایی سعادت بشر را تامین نمی‌كند. پس از تشریح قانون بایستی قوه مجریه‌ای به‌وجود آید. قوه مجریه است كه قوانین و احكام دادگاهها را اجرا می‌كند و ثمره قوانین و احكام عادلانه دادگاهها را عاید مردم می‌سازد... ولی‌امر، متصدی قوه مجریه هم هست.»[liii] امام(ره) معتقد بود برای بقا و استمرار احكام اسلام و بازداشتن ستمگران از غارت و فساد و تعدی و همچنین برقراری عدل اسلامی در جامعه و جلوگیری از هرج‌ومرج، بدعت‌گذاری و تصویب قوانین ضداسلامی و نیز برای ازبین‌بردن نفوذ بیگانگان در كشورهای اسلامی، تشكیل یك حكومت «صالح» لازم است؛ یعنی «حاكمی كه قیم، امین [و] صالح باشد.»[liv] امام‌خمینی در تشریح مدل حكومتی اسلام، آن را یك مدل منحصر‌به‌فرد در میان جوامع كنونی دانسته و می‌نویسد: «حكومت اسلامی هیچ‌یك از انواع طرز حكومتهای موجود نیست... نه استبدادی است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است؛ البته نه مشروطه به‌معنی متعارف فعلی آن كه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اكثریت باشد. مشروطه ازاین‌جهت‌كه حكومت‌كنندگان در اجرا و اداره، مقید به یك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كریم و سنت رسول‌اكرم(ص) معین گشته است. مجموعه شرط، همان احكام و قوانین اسلام است كه باید رعایت و اجرا شود. ازاین‌جهت حكومت اسلامی حكومت قانون الهی بر مردم است... شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است. هیچ‌كس حق قانونگذاری ندارد و هیچ ‌قانونی جز حكم شارع را نمی‌توان به مورد اجرا گذاشت. به‌همین‌سبب در حكومت اسلامی به‌جای مجلس قانونگذاری كه یكی از سه دسته حكومت‌كنندگان را تشكیل می‌دهد، مجلس برنامه‌ریزی وجود دارد كه برای وزارتخانه‌های مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتیب می‌دهد و با این برنامه‌ها كیفیت انجام خدمات عمومی را در سراسر كشور تعیین می‌كند.»[lv]
البته حضرت امام(ره) سعی می‌كرد به‌نحوی، رضایت مردم و خواست عمومی آنان را نیز در تشكیل و تداوم حكومت اسلامی به‌عنوان یك شرط وارد كند. ایشان خواست مردم مسلمان و رضایت آنها برای تشكیل و تداوم حكومت اسلامی را دلیل بر غیراستبدادی‌بودن حكومت اسلامی دانسته و می‌نویسد: «مجموعه قوانین اسلام كه در قرآن و سنت گرد آمده، توسط مسلمانان پذیرفته و مطاع شناخته شده است. این توافق و پذیرفتن، كار حكومت را آسان نموده و به خود مردم متعلق كرده است.»[lvi] اما درصورتی‌كه خواست مردم و زمامداران، خلاف قانون باشد، به ‌نظر وی هیچ‌ تاثیری در حكومت اسلامی ندارد؛ چرا‌كه «حكومت اسلام، حكومت قانون است. در این طرز حكومت، حاكمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند... رای اشخاص، حتی رای رسول‌اكرم(ص)، در حكومت و قانون الهی هیچ‌گونه دخالتی ندارد. همه تابع اراده الهی هستند.» [lvii]
امام‌خمینی(ره) درخصوص شرایط لازم برای زمامدار، معتقد بود این شرایط مستقیما از طبیعت طرز حكومت اسلامی ناشی می‌شوند؛ بدین‌معناكه پس از شرایط عمومی مانند عقل و تدبیر، دو شرط اساسی دیگر نیز وجود دارند كه عبارتند از علم به قانون و عدالت: «چون حكومت اسلام حكومت قانون است، برای زمامدار علم به قوانین لازم می‌باشد.»[lviii] امام‌خمینی در ادامه، با مسلم‌دانستن روایت «الفقهاء حكام علی السلاطین»، استدلال می‌كند كه «اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حكومت نیست؛ چون اگر تقلید كند، قدرت حكومت شكسته می‌شود و اگر نكند نمی‌تواند حاكم و مجری قانون اسلام باشد... سلاطین اگر تابع اسلام باشند، باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احكام را از فقها بپرسند و اجرا كنند. دراین‌صورت، حكام حقیقی، همان فقها هستند؛ پس بایستی حاكمیت رسما به فقها تعلق بگیرد نه به كسانی كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت كنند.»[lix]
امام درخصوص ضرورت تشكیل حكومت در عصر غیبت، تصریح می‌كرد كه همان دلایل لزوم تشكیل حكومت در عصر رسول‌اكرم(ص)، درحال‌حاضرهم وجود دارند؛ یعنی هم باید احكام اسلام باقی و مستمر باشند و هم از هرج‌ومرج در جامعه جلوگیری شود. ایشان تاكید می‌كردند دو شرط تخصصی علم به قانون و عدالت در عده بی‌شماری از فقهای امروزی وجود دارند و آنها می‌توانند حكومت عدل عمومی را در عالم تشكیل دهند. امام(ره) از این حكومت عدل عمومی با عنوان ولایت‌فقیه یاد می‌كرد‌ند: «اگر فرد لایقی كه دارای این دو خصلت باشد، به‌پاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه حضرت رسول‌اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می‌باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطلاعت كنند... ولایت، یعنی حكومت و اداره كشور و اجرای قوانین شرع مقدس.»[lx]
امام‌خمینی(ره) موضوع، وظیفه و هدف ولایت‌فقیه را با آنچه در ارتباط با بعثت انبیا معین شده، منطبق می‌دانست و از جمله موارد این انطباق، انجام ماموریت و اجرای احكام الهی، همچنین برقراری روابط اجتماعی عادلانه و خدمت به مردم به‌صورت نجات مظلومان از دست ستمكاران را برمی‌شمرد.[lxi] ایشان با استناد به روایت امام‌حسین(ع) كه فرمود «الفقهاء امنا الرسل ما لم‌یدخلوا فی الدنیا»،[lxii] می‌نویسد: «كلیه اموری كه به عهده پیغمبران است، فقهای عادل، موظف و مامور انجام آنند»[lxiii] و ازآنجاكه حكومت اسلامی باید حكومت قانون باشد، فقیه هم تابع قانون است و «اگر فقیهی برخلاف موازین اسلام كاری انجام داد، نعوذبالله فسقی مرتكب شد، خودبه‌خود از حكومت منعزل است؛ زیرا از امانتداری ساقط شده است. حاكمِ درحقیقت، قانون است. همه در امان قانونند. در پناه قانون اسلامند. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعی آزادند.»[lxiv]
امام‌خمینی(ره) معتقد بود متقابلا مردم نیز موظفند برای قضاوت و رفع مشكلات حقوقی و اجتماعی خود، به فقهای عادل مراجعه نمایند. ایشان با استناد به نقل عمربن‌حنظله از امام‌حسین(ع)[lxv] می‌نویسد: «ملت اسلام در امور خود نباید به سلاطین و حكام جور و قضاتی كه از عمال آنها هستند رجوع كنند، هرچند حق ثابت داشته باشند و بخواهند برای احقاق و گرفتن آن اقدام كنند... و درصورتی‌كه به‌وسیله این قدرتها و دستگاههای ناروا به حقوق مسلم خویش نایل آمد... به حرام دست پیدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند... این حكم سیاسی اسلام است. حكمی است كه سبب می‌شود مسلمانان از مراجعه به قدرتهای ناروا و قضاتی كه دست‌نشانده آنها هستند خودداری كنند تا دستگاههای دولتی جائر و غیراسلامی بسته شود... و راه به‌سوی ائمه هدی(ع) و كسانی كه از طرف آنان حق حكومت و قضاوت دارند باز شود.»[lxvi]
حضرت امام(ره) در پایان بحث ولایت‌فقیه، به این نكته اساسی تصریح می‌كند كه الگوی حكومت اسلامی به‌صورتی‌كه تاكنون ذكر شده، صرفا در حد طرح كلیات موضوع بوده، اما در مقام عمل و در موارد تخصصی، ممكن است مسائل پیچیده‌ای پدید آیند كه فقیه باید با بهره‌گیری از مشورت افرادی كه از دو ویژگی امانتداری و كارشناسی برخوردارند، آنها را حل‌وفصل كند.[lxvii] در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ــ كه اصول آن عمدتا بر پایه نظرات سیاسی امام‌خمینی تنظیم شده‌اند ــ در اصل چهارم آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است.» در مقدمه این قانون اساسی در توضیح علت این امر، آمده است: «تا ضامن عدم انحراف سازمانهای مختلف از وظایف اصیل اسلامی خود باشند.»د ــ الگوسازی برای سایر ملل مسلمان یا صدور انقلاب:
امام‌خمینی(ره) سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به هنگام تشریح موضوع ولایت‌فقیه، معتقد بود این مدل حكومتی منحصر به یك كشور اسلامی نیست و فقها، به كمك مردم یكایك جوامع اسلامی، موظفند در راه تشكیل این مدل حكومتی اقدام كنند. موضوع ولایت‌‏فقیه گرچه در درسهای حضرت امام(ره) در نجف اشرف خطاب به طلاب ایرانی مطرح شده، اما خطاب ایشان دراین‌باره، علمای سایر كشورها را نیز شامل می‌شد؛ چنانكه كتاب ولایت‌فقیه بارها و به زبانهای مختلف تكثیر و تجدید چاپ شده است. توجه به عبارت زیر نیز كاملا روشن می‌كند كه ایشان حكومتهای ظالم را متعدد اما حكومت اسلامی را واحد می‌دانست: «وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است كه به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه كه راه سعادت صدهامیلیون انسان است، حكومتهای ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامی تشكیل دهند.»[lxviii] گرچه حضرت امام فكر تشكیل یك فدراسیون متشكل از دولتهای اسلامی در منطقه را طرد نمی‌كرد و آن را در شرایطی ممكن می‌دانست،[lxix] اما بیشتر با «یك دولت بزرگ اسلامی» موافق بود؛ چنانكه در دیدار هیات كویتی با ایشان، چنین اظهار داشت: «ما نمی‌توانیم خیانتهای آنها را بشماریم... ما الان در همه‌چیز، محتاج به خارج هستیم... من از ملت خودم، از همه شما و از همه ملتهای مسلم می‌‌خواهم كه اتكال به خدا بكنند... قدرتها در مقابل خدا هیچ است... اگر اتكال به خدا بكنید، غلبه بر هر چیز می‌كنید... من امیدوارم كه همه ملتهای اسلام كه به واسطه تبلیغات سوء اجانب متفرق شده‌اند و در مقابل هم قرار گرفته‌اند، بیدار شوند و همه با هم شوند، یك دولت بزرگ اسلامی، یك دولت زیر پرچم لااله‌الا‌الله تشكیل بدهند و این دولت بر همه دنیا غلبه كند.»[lxx] امام‌خمینی همه فقهای اسلام را، صرف‌نظر از ملت آنها، تشویق می‌كرد كه «حكومت شرعی» تشكیل دهند و آن را برای كسانی كه می‌توانستند، واجب عینی و برای دیگران، واجب كفایی می‌دانست و معتقد بود: «این‌طور نیست كه حالا كه نمی‌توانیم حكومت عمومی و سراسری تشكیل بدهیم، كنار بنشینیم، بلكه تمام امور[ی را] كه مسلمین محتاجند و از وظایفی است كه حكومت اسلامی باید عهده‌دار شود، هر مقدار كه می‌توانیم باید انجام دهیم.» [lxxi] تحت تاثیر همین نظرات بود كه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به‌عنوان اولین گام در راستای تحقق چنین هدف والایی مطرح گردید و با اتخاذ شعار «نهضت همچنان ادامه دارد»، در قانون اساسی جمهوری اسلامی از آن به‌عنوان «حركتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستكبرین» یاد شد كه می‌خواهد «زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج كشور» فراهم كند تا «با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی... راه تشكیل امت واحد جهانی را هموار كند (ان هذه امتكم امهٔ واحدهٔ و انا ربكم فاعبدون) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد.» براین‌اساس، قانون‌اساسی جمهوری اسلامی «دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه‌گر» (اصل ۱۵۲) و حمایت از «مبارزه حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستكبرین در هر نقطه از جهان» (اصل ۱۵۴) را وظیفه خود، «سعادت انسان در كل جامعه بشری» را آرمان خود و «استقلال و آزادی و حكومت حق و عدل» را حق همه مردم جهان شناخت. (اصل ۱۵۴)
درواقع همین ویژگیهای انقلاب اسلامی بودند كه از آن یك الگوی بی‌بدیل و بی‌نظیر در تاریخ سیاسی جوامع معاصر ساختند. به نظر احتشامی، در میان هشت رژیم انقلابی كه بین سالهای ۱۳۵۴ـ۱۳۵۹.ش/۱۹۷۵ـ۱۹۸۰.م در كشورهای جهان سوم به قدرت رسیدند،[lxxii] مدل و الگویی كه انقلاب اسلامی به جهانیان ارائه كرد، «نه دارای ویژگیهای سوسیالیستی بود و نه دارای ویژگیهای سرمایه‌داری.» الگوی انقلاب اسلامی ایران، یك «مدل سوم بین‌المللی متمایز از بلوكهای قدرتمند نظام جهانی و جنگ سرد» را نشان داد و سطحی مساوی از خصومت و تعارض نسبت به شرق و غرب را در رفتار خود نمایان ساخت. این انقلاب، «اعتبار ماركسیسم ــ لنینیسم را به‌عنوان تنها ایدئولوژی انقلابی برای كشورهای جهان سوم از بین برد؛ زیرا با جایگزین‌نمودن ایدئولوژی اسلامی به‌عنوان ایدئولوژی آزادیبخش در جهان سوم و به‌ویژه در خاورمیانه، تهدیدی برای سایر ایدئولوژیها، به‌ویژه ماركسیسم ــ مدل شوروی ــ محسوب می‌شد.»[lxxiii]
پی‌نوشت‌ها
*ــ استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره)
[i]ـ برای مطالعه اهداف و برنامه‌های این گروههای مبارز مراجعه كنید: به بهرام نوازنی، «دشمنان پهلوی: بررسی گروهها و جریانات اصلی مخالف در دوره حكومت پهلوی»، ماهنامه زمانه، سال سوم، شماره ۲۱، خرداد ۱۳۸۳
[ii]ــ پیش‌ازآنكه رضاشاه به‌قدرت برسد، تنها دو نظام حقوقی در كشور حاكم بود: شریعت، كه نظام قانون شرع بود، در احوال شخصی صلاحیت داشت و عرف، كه نظام قانون عادی بود و بیشتر جنبه حكومتی داشت و بر نهادهای حكومتی احاطه داشت. ازآنجاكه نظام شریعت تقریبا كلیه اقتدار قانونی را به خود اختصاص داده بود، نظام قضایی كشور كاملا در دست رهبران مذهبی متمركز شده بود. اختیارات حكومت در نظام آموزشی نیز تمام و كمال نبود و رهبران مذهبی در اداره حوزه‌ها و مكتبها از یك حق تقریبا انحصاری برخوردار بودند. ازاین‌گذشته رهبران مذهبی در مجلس و در افكار عمومی نیز قدرت بسیار و نفوذ چشمگیری داشتند، به‌طوری‌كه برای نمونه، جمله كوتاهی كه از سوی یك مرجع تقلید صادر شده بود توانست در سال ۱۲۶۹.ق شورش عمومی را برای تحریم مصرف تنباكو برانگیزاند. نظام قضایی جدیدی كه در زمان رضاشاه تا اندازه‌ای بر پایه مجموعه قوانین ناپلئون طراحی شد و همچنین تاسیس مدارس نوین در سراسر كشور و اجباری‌كردن سوادآموزی در زمان رضاشاه كه به هدف شكستن اقتدار مذهبی و تضعیف احساسات و وفاداری مذهبی مردم صورت گرفت، موجب جدایی رهبران مذهبی از هر دو سیستم قضایی و آموزش شد. همچنین به‌لحاظ تعصب سیاسی شخص شاه، بر تبلیغات ملی‌گرایی كه از ایران پیش از اسلام الگو می‌گرفت و همین‌طور بر نوسازی كه به سوی اصلاحات اجتماعی و صنعتی غربی حركت می‌كرد، تاكید بسیاری صورت گرفت. قوانین متعددی از تصویب‌ گذشت تا مردم را از اعمال برخی عرفیات مذهبی، همچون پوشش سر مردان با عمامه، باز دارد و یا برخی رفتار ضدمذهبی را، همچون منع زنان از پوشیدن چادر، الزامی كند كه خود موجب بروز تصادم بزرگی در جامعه سنتی ایران شد. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، تهران، موسسه تحقیقات و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۰، صص۷۰ــ۶۸؛ Banani A., Modernization of Iran ۱۹۲۱-۱۹۴۱, Stanford, Stanford University Press, ۱۹۶۱, PP.۴۴-۵۱
[iii]ــ آیت‌الله خمینی از سالها پیش با تمایلات ضدمذهبی و نفوذ غربی در كشور مبارزه فعالی داشت. درحالی‌كه برخی از روحانیون می‌پنداشتند كه علما باید از «كارهای كثیف» سیاست بپرهیزند و به امور معنوی چون تبلیغ كلام خدا، مطالعه در میان حجره‌ها و تربیت نسلهای آینده طلاب علوم دینی بپردازند، آیت‌الله خمینی اصرار داشت كه قانونگذاری در اسلام یك امر الهی است و معتقد بود كه حكومت باید از نزدیك تحت هدایت شرع مقدس عمل كند. (امام‌خمینی، كشف‌الاسرار، صص۸۱ــ۸۰، ۱۸۶) وی تاكید می‌كرد كه قانون زمانی معتبر است كه از مجلس گذشته و برطبق قانون اساسی به تایید علما رسیده‌ باشد. وی این موضوع را در یازدهم آذر ۱۳۴۱ این‌چنین اعلام كرد: «ما از طریق ‌«الزموهم بما الزموا علیه انفسهم» (آنها را بدانچه كه خودشان بر خودشان روا می‌دارند وادار كنید.) با ایشان [یعنی حكومت] بحث می‌كنیم نه این‌كه قانون اساسی از نظر ما تمام باشد. اگر علما از طریق قانون حرف می‌زنند، برای این‌ است كه اصل دوم قانون اساسی قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است و الا «ما لنا و القانون؟» (ما را چه به این قانون‌اساسی) ماییم و قانون اسلام، علمای اسلامند و قرآن كریم. علمای اسلامند و احادیث نبوی، علمای اسلامند و احادیث ائمه اسلام(ع) هرچه موافق دین و قوانین اسلام باشد، ما با كمال تواضع به آن گردن می‌نهیم و هرچه مخالف دین و قرآن باشد، ولو قانون‌اساسی باشد، ما با آن مخالفیم.» رك: امام‌خمینی، مجموعه آثار، جلد ۱، ص۱۱۶
[iv]ــ در بیست‌ودوم اسفند ۱۳۴۱، آیت‌الله خمینی در سخنانی به نقش امریكا در پشتیبانی از رژیم پهلوی در رویارویی با اسلام این‌چنین اشاره كرد: «دستگاه حاكمه ایران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد... نوامیس مسلمین در شرف هتك است... یعنی احكام ضروریه اسلام و قرآن كریم را زیر پا بگذارد... هدف اجانب قرآن و روحانیت است... ما باید به نفع یهود، امریكا و فلسطین هتك شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شویم، اجانب شویم.» رك: همان، ص۱۵۳
[v] ــ جلال‌الدین مدنی، تاریخ معاصر ایران، ج۱، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۱، ص۴۷؛ همایون كاتوزیان «تخمینهای رسمی میزان مجروحین را زیر ۹۰(!) ذكر كرده است، درحالی‌كه بر حسب تخمینهای غیررسمی بین ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ نفر بالغ می‌شود. برای سراسر كشور رقم باید دست‌كم دوهزار نفر باشد.» نگاه كنید به:
Katouzian H., The Political Economy of Modern Iran: Despotism and Pseudo – Modernism, ۱۹۲۶ – ۱۹۷۹, New York, New York University Press, ۱۹۸۱, P. ۲۲۸
[vi] ــ برای جزییات بیشتر راجع به روابط محرمانه میان رژیم شاه و اسرائیل رك: حسین فردوست، همان، صص ۳۷۱-۳۶۴
[vii]ــ به‌نظر امام‌خمینی: «همه مصائبی كه ایران و ملتهای اسلامی گریبانگیر آن هستند زیر سر امریكاست. تاكنون انگلیس ملتهای مسلمان را در تحت قیادت نگاه داشته بود؛ حالا آنها تحت سیطره امریكا هستند. امریكاییها وكلای مجلس را منصوب می‌كنند و سعی می‌كنند كه جلوی اسلام و قرآن را بگیرند برای‌اینكه آنها پی برده‌اند كه علما مانع استعمار هستند.» رك: امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲۲
[viii] ــ همان، ص۴۲۰
[ix]ــ همان، ج۳، ص۷۲
[x]ــ «ایران و ارتجاع سیاه و سرخ»، اطلاعات، ۱۷ دی ۱۳۵۷
[xi]ــ به نوشته سالیوان، مراسم چهلم شهیدان «در آغاز كاملا رنگ مذهبی داشت و گروههای سیاسی مخالف اعم از لیبرالها و سوسیال‌دموكراتها یا كمونیستها در آن نقشی نداشتند.» نگاه كنید به ویلیام سالیوان، ماموریت در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، هفته، چاپ دوم، ۱۳۶۱، ص۱۰۰

[xii]ــ حسین فردوست، همان، ص۵۷۵؛ سایروس ونس، «نقش امریكا در ایران»، (بخشی از كتاب انتخاب‌های دشوار) در: سایروس ونس و زیبیگنیو برژینسكی، توطئه در ایران: دو برداشت از یك متن، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، هفته، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ص۲۲؛ ویلیام سالیوان، همان، ص۹۹
[xiii]ــ ویلیام سالیوان، همان، ص۱۰۱
[xiv]ــ جیمی كارتر، ۴۴۴ روز ماجرای گروگانهای امریكایی در ایران، ترجمه: احمد باقری، تهران، هفته، چاپ دوم، ۱۳۶۱، ص۱۳
[xv]ــ سایروس ونس، همان، ص۲۲
[xvi]ــ اطلاعات، ۲۳/۱۱/۱۳۵۷
[xvii]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج۶، ص۱۲۵؛ ابراهیم یزدی دراین‌باره می‌نویسد: «انقلاب اسلامی به رهبری امام‌خمینی یك مبارزه دو سویه با استبداد و استعمار بود.» رك: ابراهیم یزدی، سه جمهوری، تهران، جامعه ایرانیان، ۱۳۷۹، ص۷؛ امام‌خمینی معتقد بود كه شاپور بختیار «نوكر شاه» و همچون خود شاه از «نوكرهای امریكا» است. (امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج۶، ص۵۰) نظر امام‌خمینی درباره سلسله پهلوی این بود كه دو پدر و پسر هر دو از عوامل بیگانه و دست‌نشانده آنها بوده‌اند و با حمایت آنها دست به سركوب ملت و سلب آزادیهای آنها زده‌اند. امام‌خمینی در نوزدهم بهمن ۱۳۵۷ در جمع مردمی كه به مناسبت حمایت از دولت موقت در مدرسه علوی گرد آمده بودند اظهار داشت: «رضاشاه به‌حسب آنچه در رادیو دهلی بود منصوب از طرف انگلستان بود برای سركوبی ملت ما. و بعد از رضاشاه، محمدرضا از طرف قوای ثلاثه، از طرف امریكا و انگلستان و شوروی، تحمیل شد بر ما، چنانچه در كتاب خودش این مطلب را دارد كه ”آنها صلاح دیدند كه من باشم.“ البته آنها صلاح خودشان را دیدند؛ برای‌اینكه نوكری بهتر از او كه همه خزائن ملت ما را به آنها بدهد، تسلیم كند... (نداشتند.) البته آنها او را مامور كردند و خودش هم می‌گوید ”ماموریت برای وطنم.“ این ماموریت همان است نه این‌كه یك چیز دیگر بوده (باشد).» (همان، ج۶، ص۹۷)امام‌خمینی معتقد بود ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ عرصه بین‌المللی، شیطانی هستند؛ چراكه از اعمال و رفتار خلاف انسانی و مستبدانه و ضدملی رژیم شاه حمایت كرده‌اند. وی در سخنانی در نوزدهم بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه علوی اعلام كرد: «می‌دانید كه بعد از آن سالهای رنج و عقده‌هایی كه ملت ما پیدا كرد به قیام همگانی ملت، آن قدرت شیطانی عظیم و آن قدرتهای بالاتر از همه قدرتها كه قدرتهای شیطانی (بودند)، قدرت امریكا، قدرت شوروی، قدرت چین، اینها همه پشتیبانی كردند از او.» (همان، ص۹۸)
[xviii]ــ ابراهیم یزدی در مقاله‌ای دراین‌باره می‌نویسد: «روح انقلاب آرمانهای آن است. آرمانهایی كه در سه شعار اساسی: استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی متبلور و منعكس گردید.» رك: ابراهیم یزدی، «سه‌ جمهوری»، ص ۳۶، به نقل از روزنامه جامعه، مورخ ۱۱ و ۱۲ خرداد ۱۳۷۷
[xix]ــ دكتر برزگر خالقی و دكتر محمدی از اساتید ادبیات فارسی دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) در مصاحبه با خانم زهره رحیم‌لو، از نظر علمی، روانی كلام و نظم ادبی ترتیب هر چهار جزء هریك از این دو شعار را به همین ترتیب موجود و لاغیر مورد تایید قرار داده‌اند.
[xx]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج ۱۲، صص۱۸ــ۱۳
[xxi]ــ همان، صص۲۰ــ۱۹
[xxii]ــ همان، ج۶، صص۲۲۱ــ۲۱۹
[xxiii] - Direction of Trade Statistics (۱۹۷۹), International Monetary Fund, Washington, DC.
[xxiv]ــ محمد جواد منصوری، «استقلال و سیاست خارجی»، مقولاتی در سیاست خارجی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ۱۳۶۴، ص۳۹
[xxv]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۱/۶/۱۳۶۰
[xxvi]ــ جواد منصوری، نظری به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۵، ص۴۴
[xxvii]ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص۱۴۳
[xxviii]ــ منوچهر محمدی، اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۶، ص۴۶، به نقل از: شیخ محمد مهدی‌ شمس‌الدین، مجله سروش، شماره ۱۳۳
[xxix]ــ همان، ص ۴۶، به نقل از اطلاعات ویژه‌نامه دهه فجر سال ۶۱
[xxx]ــ مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حركت، تهران، نهضت آزادی ایران، چاپ پنجم، پاییز ۱۳۶۳، ص۱۰۴
[xxxi]ــ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۵، ص۱۲۴
[xxxii]ــ منوچهر محمدی، همان، ص۴۷
[xxxiii]ــ امام‌خمینی، تحریرالوسیله، ص۴۸۶
[xxxiv]ــ سیدعلی قادری، «طرح تحقیق سیاست خارجی اسلام»، مجله سیاست خارجی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، فروردین ــ خرداد ۱۳۶۶، ص۲۲۹
[xxxv]ــ این نگرش در روابط بین‌الملل به رویكرد یا سیاست تجدید‌نظرطلبانه (Rivisionistic Approach) تعبیر می‌شود كه در نقطه مقابل رویكرد یا سیاست حفظ وضع موجود (Status Quo Approach) قرار دارد.
[xxxvi]ــ منوچهر محمدی، همان، ص‌۵۹
[xxxvii]ــ محمدجواد منصوری، همان، ص۳۸
[xxxviii]ــ حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه: ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، ۱۳۵۶، ص۹
[xxxix]ــ حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران، سمت، ۱۳۷۸، صص‌۵۱ــ۴۹؛ علاء نوری، جامعه‌شناسی سیاسی تشیع اثنی‌عشری، تهران، ققنوس، ۱۳۵۷، ص۴۴
[xl]ــ حامد الگار، همان، ص۹
[xli]ــ رضا داوری، دفاع از فلسفه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۶، ص۱۲
[xlii]ــ محمدحسین رجبی، زندگینامه سیاسی امام‌خمینی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹، ص۱۶۷
[xliii]ــ علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه ۲۱۳ سوره بقره با اشاره به هدف ادیان الهی برای نجات انسان در زندگی دنیوی و در مسیر كمال آخرت تصریح می‌كند كه در شریعت، قوانین و مقرراتی كه مورد نیاز زندگی دنیوی باشد آمده است و دین اسلام كه مدعی خاتمیت ادیان است به تمام احتیاجات بشر پاسخگو است و تكامل فردی و اجتماعی انسان هم به همان میزانی است كه در بیان و تشریع قرآن آمده است. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۵، جلد دوم، ص۳۳ــ۱۳۰) اسلام ایدئولوژی تام و تمامی است كه جهان، انسان، رابطه انسان و جهان، فلسفه تاریخ و حقیقت زندگی، نظام اجتماعی و شیوه زیستن و محتوای روابط اجتماعی و انسانی براساس آن تعیین می‌شود. در اسلام نه‌تنها به رابطه میان انسان و خدا توجه شده بلكه به تمامی دستورات و قوانین تشكیل جامعه و حتی آداب روزمره زندگی انسانها نیز عنایت ویژه‌ای شده است. (Farough Hassan C., The Islamic Republic: Politics, Law and Economy, Pakistan, Bokhary Press, ۱۹۸۴, P.۷۰) سروان شرایبر نیز كه یك نویسنده سرشناس فرانسوی است، دراین‌باره می‌نویسد: «اولوهیت در اسلام، هرگز بالاتر از تاریخ قرار ندارد بلكه در متن تاریخ است. در اسلام تفاوتی بین زندگی دنیوی و معنوی نیست و دستی كه عدالت را برقرار می‌كند همان دستی است كه شمشیر را دارد.» (ژان ــ ژاك سروان ــ شرایبر، تكاپوی جهانی، ترجمه: عبدالحسین نیك‌گهر، تهران، نشر نو، چاپ ششم، ۱۳۶۵، ص۳۹)
[xliv]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، تهران، انتشارات سیدجمال، بی‌تا، ص۲۸
[xlv]ــ همان، صص۳۴ــ۲۵
[xlvi]ــ همان، ص۳۶
[xlvii]ــ همان، صص۳۵ــ۳۴
[xlviii]ــ همان، ص۳۷
[xlix]ــ همان، ص۳۸
[l] ــ ابراهیم یزدی، همان، ص۱۶۵ به نقل از عصر آزادگان، ۱۲ دی ۱۳۷۸
[li] ــ امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۱۹۱
[lii] ــ همان، ص۲۳
[liii] ــ همان، ص۲۴
[liv] ــ همان، ص۴۳
[lv] ــ همان، ص۴۶
[lvi] ــ همان‌.
[lvii] ــ همان، صص۴۸ــ۴۷
[lviii] ــ همان، ص۵۱
[lix] ــ همان، ص۵۲
[lx] ــ همان، صص۵۶ــ۵۴
[lxi] ــ همان، صص۸۰ــ۶۰
[lxii] ــ كلینی، اصول كافی، كتاب فضل علم، باب ۱۳، حدیث۵
[lxiii] ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، ص۷۹
[lxiv] ــ همان، ص۸۱
[lxv] ــ حر عاملی، وسایل شیعه، ج۱۸، باب ۱۱، به نقل از كتاب ابواب صفات القاضی، روایت اول، ص۹۸
[lxvi] ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، صص۱۰۳ــ۱۰۲
[lxvii] ــ همان، صص۱۵۱ــ۱۵۰
[lxviii] ــ همان، ص۳۸
[lxix]ــ مصاحبه ۸ آذر ۱۳۵۷ در نوفل‌لوشاتو، به نقل از: امام‌خمینی، مجموعه آثار، ج۵، ص۱۴۲
[lxx]ــ اطلاعات، ۷/۱۲/۱۳۵۷، ص۷
[lxxi]ــ امام‌خمینی، ولایت فقیه: جهاد اكبر، همان، صص۵۸ــ۵۷
[lxxii]ــ این كشورها شامل انگولا، اتیوپی، گرانادا، موزامبیك، نیكاراگوئه، افغانستان، یمن جنوبی و ایران بودند.
[lxxiii]ــ انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی سازندگی، ترجمه: ابراهیم متقی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، صص ۲۰۰ــ۱۹۸
زمانه ، ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر شماره۴۲
پژوهشگر: دكتر بهرام نوازنی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی