دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

فجر آزادگان


فجر آزادگان
دهه مبارکه فجر، باتوجه به بازگشت رهبر عظیم‌الشان حضرت امام خمینی(ره) پیروزی انقلاب اسلامی، بالاترین افتخار را برای امت اسلام در طول ۱۴۰۰ سال در برداشته است و لذا دهه‌ای فراموش نشدنی برای ملت شریف ما و امت اسلام است.
باتوجه به اهمیت این موضوع، برادران هم بند اسیر ما در دوران اسارت سعی‌شان بر این بود که برای تعظیم شعائر، آن بزرگداشتی را که در شان این ایام باشد، متناسب با وضعیت اسارتشان داشته باشند. هرچند که از بغداد به این اردوگاه‌ها یادآوری می‌شد که در این ایام بیشتر مراقب باشند و آنها هم سخت تهدید می‌کردند ولی در عین حال چهار ماه قبل از فرا رسیدن دهه فجر فعالیت‌‌ها به گونه‌ای که دشمن متوجه نشود، شروع می‌شد.
در درجه اول بچه‌ها سعی می‌کردند به عنوان تقدیر از ایثارگری برادرانی که در اسارت پایداری و پایمردی و استقامت خوبی نشان می‌دادند، هدایایی مهیا کنند. چیزی که داشتند لباس‌هایشان بود. اگر لباسهای نویی را می‌توانستند ذخیره کنند، برای این ایام ذخیره می‌کردند ولی چون لباس زیاد نبود سعی می‌کردند از لباسهای کهنه جا نماز بدوزند، قلبهایی از سنگ درست کنند، با هسته خرما و تراشی که به آن می‌دادند تسبیح درست کنند و یا با نخی که از طریق شکافتن جوراب و زیر پیراهن و ... می‌تابیدند، گیوه بدوزند.به هرحال، همه اینها فراهم می‌آمد و به صورت جایزه بین افراد فعال توزیع می‌شد.
از دیگر برنامه‌ها، مسابقات فوتبال و یا والیبالی بود که از چند ماه قبل ترتیب داده می‌شد و طوری برنامه‌ریزی می‌شد که دور نهایی و فینال آن با ایام دهه فجر برخورد کند و به این ترتیب با اینکه عراقی‌ها شور و هیجان ناشی از برگزاری این مسابقات را می‌دیدند، چون یک دوره بازی بود که فینال آن انجام می‌شد، نمی‌توانستند مخالفتی بکنند. علاوه بر اینها، در سراسر دهه مبارکه فجر سعی می‌شد هر شب برنامه‌ای اجرا شود، مثلا برگزاری یک سخنرانی و یا خواندن مطالبی که نوشته‌ می‌شد.
از برنامه‌های دیگر این بود که آنچه را که در دوران انقلاب در روزهای پیروزی انقلاب گذشته بود، به عنوان روز شمار جمع‌آوری می‌کردند و می‌خواندند که اثر خوبی داشت. برگزاری مسابقات کشتی، کاراته، کونگ‌فو و اجرای سرودهای انقلابی نیز از دیگر برنامه‌ها بود. با اینکه آنجا شیرینی نبود. بچه‌ها خمیر نان را در می‌آوردند، خشک می‌کردند و بعد از کوبیدن و رد کردن از توری و مخلوط کردن با آب، از آن خمیر شیرینی به دست می‌آوردند. البته در ایام دهه فجر درست کردن شیرینی ممنوع بود و دشمن هم در این روزها بیشتر به دنبال این نوع شیرینی‌ها که به آن “حلویات” می‌گفتند، می‌گشت.
یک شب عراقی‌ها به آسایشگاه ریختند و از بچه‌ها سراغ حلویات را گرفتند. یکی از برادران با اینکه می‌فهمید حلویات یعنی چه، گفت: چه می‌گویید؟ ما جز همین سطلهایی که اینجاست حلبیات نداریم. سربازی که خیلی عصبانی شده بود، حتی تمام پتوها را تکاند تا ببیند شیرینی‌ها کجاست؛، اما چیزی پیدا نکرد و رفتند. برادران ما شیرینی‌ها را داخل بالشها مخفی کرده بودند و فردای آن روز مقداری از آن را برای دکتر عراقی بردند.
دکترهای عراقی هم متفاوت بودند. بعض از آنها خیلی بی‌وجدان، بی‌رحم و بی‌عاطفه و برخی دیگر متعهد و با عاطفه بودند. در آن روزها دکتری بود به نام دکتر فارس که بسیار شخص شریفی بود. او شاید هفته‌ای پنجاه دینار (هر دینار معادل بیست سی تومان) از داروهایی که عراقی‌ها به اردوگاه نمی‌آوردند، از شهر می‌خرید و به صورتی مخفیانه به اردوگاه می‌آورد و به مریض‌هایی که می‌دانست به آنها احتیاج دارند، می‌داد شیرینی‌ها را هم برای همین دکتر فارس فرستادیم. وقتی شیرینی‌ها را دید، گفت اینها کجا بود که عراقی‌ها نتوانستند پیدا کنند؟ در هر حال، آن دهه فجر با شور و حرارت و گرمی خاصی برگزار شد.
یکی دیگر از برنامه‌ها برگزاری نمایشگاه عکس از مجموعه عکسهایی بود که برای بچه‌ها از ایران فرستاده بودند. علاوه بر اینها تصاویری از امام خمینی، حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی کشیده می‌شد. در این زمینه چندین بار عراقی‌ها به آسایشگاه ریختند ولی عکسها خیلی سریع جمع شده بود. آخرالامر در آن دهه فجر یک عکس امام(ره) را که ۴۰x۵ سانتیمتر بود، به دست آوردند. اصلا دشمن متحیر مانده بود که این تصویر را کدام نقاش و از روی کدام عکس کشیده است، آن هم با عدم امکانات موجود!
تقریبا سیصد و پنجاه نفر به این جهت بازداشت شدند و بالاخره هم نقاش آن تصویر پیدا نشد.
در روز ۲۲ بهمن معمولا تصویر حضرت امام خمینی(ره) را روی پتو می‌کشیدند و برادرانمان از جلوی آن رژه می‌رفتند. در یکی از این مراسم‌ها رژه رفتنها توام با آتشبازی بود. بچه‌ها نفت را به دهان می‌ریختند و به گرزی که از آتش درست کرده بودند، فوت می‌کردند. برنامه به قدری جالب بود که هرکس وارد می‌شد، فکر می‌کرد مثلا در یک پایگاه بسیج در ایران است.
در یکی از قسمتهای مراسم ۲۲ بهمن برادر روحانیمان حضرت حجت‌الاسلام حاج آقا سید احمد رسولی - که در حال حاضرنمایندگی ولی‌‌فقیه در استان مازندران و جهاد سازندگی را بر عهده دارد - در کنار تصویر مبارک حضرت امام ایستاده بود که بچه‌ها رژه بروند. در همین حال بچه‌ها یک باره عکس قدی امام را رو می‌کنند.
همه بچه‌ها وقتی نگاهشان به عکس قدی امام می‌افتد به عکس خیره می‌شوند و شروع به گریه می‌کنند، چون فکر نمی‌کردند که عکس قدی امام هم کشیده بشود. در همین حال، نگهبان عراقی پشت پنجره می‌آید و وقتی خیره شدن و اشک ریخت اسرا را می‌بیند، زبانش بند می‌آید و با صدای نامفهومی می‌گوید: این دیگه چیه؟
بچه‌ها پراکنده می‌شوند و عکسها را جمع می‌کنند و بعدها هم که سرباز عراقی پافشاری می‌کند، به او می‌گویند که تو اشتباه کردی، چنین چیزی نبوده، تو ندیدی و ما نداریم. اگر هم بخواهی پافشاری کنی، عکس را پیش فرمانده عراقی می‌بریم و قبل از اینکه ما تنبیه شویم، تو تنبیه می‌شوی، چون او خواهد گفت مگر شما مرده بودید: که نتوانستید آن را پیدا کنید؟
آخرش هم سرباز عراقی‌ بچه‌ها را قسم داد که فقط یک بار عکس را نشانش بدهند که به این کار هم حاضر نشدند و مسئله خاتمه پیدا کرد.
تهیه و تنظیم: موسسه فرهنگی پیام آزادگان
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید