دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

"تغییر" در ایران محقق شده ؛ توپ در حیاط کاخ سفید است


"تغییر" در ایران محقق شده ؛ توپ در حیاط کاخ سفید است
مقامات آمریکایی، این روزها، مدام از دست های باز و دراز شده شان به سوی ایران سخن می گویند.
سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در این باره گفته است: ما به طور جدی خواستار مذاکره مستقیم با ایران هستیم.
هیلاری کلینتون نیز خواستار ایفای نقش مثبت تر ایران در منطقه شده است و باراک اوباما نیز تصریح کرده است: حالا نوبت ایران است که نشانه هایی بفرستد مبنی بر اینکه قصد دارد به نحو متفاوتی رفتار کند.
درباره مواضع اعلامی دولتمردان جدید آمریکا نکات زیر قابل ذکر است:
۱) آمریکایی ها صحنه بازی را به گونه ای هدایت می کنند که وانمود شود آنها آغاز کننده ایده گفت و گو و دیپلماسی هستند تا بدین ترتیب، هم تفسیرگر شعار "تغییر" باشند و هم با به دست گیری ابتکار عمل، توپ را به زمین ایران بیندازند.
این در حالی است که توپ، در زمین آمریکایی هاست. فراموش نکنیم که این، رییس جمهور ایران بود که به اوباما نامه نوشت و پیروزی او در انتخابات آمریکا را تبریک گفت و از یاد نبریم که اوباما هنوز پاسخ این نامه را نداده است و لذا تا زمانی که اوباما، پاسخ مکتوب نامه رییس جمهور ایران را ندهد، توپ در زمین آمریکایی هاست.
صورت مساله، تا اینجای کار بدین شکل است: ایران، با طرح گفت و گوی مستقیم و بدون پیش شرط با آمریکا و سپس ارسال نامه تبریک به اوباما، توپ را به زمین کاخ سفید فرستاد.
در واقع این، یک "تغییر" بزرگ در سیاست خارجی ایران است؛ تا چند سال پیش، هیچ کس نمی توانست تصور کند یک رییس جمهور ایران، آن هم یک رییس جمهور اصولگرا، به همتای آمریکایی اش نامه بنویسد،تبریک بگوید و سخن از گفت و گوی بدون پیش شرط به میان آورد.
به یاد داریم که در اواخر دوران ریاست جمهوری خاتمی، حتی سخن گفتن و نظرسنجی درباره رابطه با آمریکا هم جرم انگاری شده بود.
بنابراین، "تغییر" در ایران، عملا محقق شده و اینک نوبت آمریکاست که به شعار اوباما مبنی بر "تغییر" جامه عمل بپوشاند.
با این حال، آمریکایی ها بدون آنکه در عمل کاری کنند، خواستار تغییر در ایران هستند و این در حالی است که در اردوگاه ایران، تغییر، قبلا محقق شده ولی آیا در کاخ سفید نیز چنین تغییری حاصل شده است در حالی که اوباما، درست مانند بوش، نامه احمدی نژاد را بی پاسخ گذاشته است؟!
ایران، دست خود را به سوی آمریکا دراز کرده است ولی این آمریکاست که هنوز دچار "مشت" است و آن را هنوز نگشوده است.
هم اکنون دولت جدید آمریکا مانند دولت نومحافظه کاران، ایران را متهم به حمایت از تروریسم و تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی می کند و همانند سلفش می گوید که همه گزینه ها از جمله گزینه نظامی برخورد با ایران بر روی میز است.
دولت جدید واشنگتن، نه تنها به ایران ، اتهام تلاش برای تولید بمب اتمی را می زند، بلکه درست مانند دولت قبلی کاخ سفید، غنی سازی ایران زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی را نیز برنمی تابد.
دولت اوباما، همچنان بر تحریم های ایران، حتی در عرصه غیرنظامی مانند قطعات یدکی هواپیماهای مسافربری اصرار دارد و حتی سخن از تشدید تحریم به میان می آورد.
در چنین شرایطی چگونه می توان با طناب "تغییر" اوباما به چاه "اعتماد" رفت؟
ایرانی ها، چه در سطح ملت و چه در سطح دولت، تمایل آشکاری به کاستن از دیوار بلند بی اعتمادی بین تهران و واشنگتن دارند و آن را در راستای منافع دو ملت می دانند ولی سوال بزرگ اینجاست که آیا دولت آمریکا نیز چنین تغییری ایجاد شده یا آنکه دمکرات ها می خواهند، کاری که محافظه کاران نتوانستند با چماق درباره ایران انجام دهند، با هویج به انجام برسانند؟
اگر اینگونه باشد، ایرانی ها علاقه ای به پذیرش هویج نخواهند داشت.
۲) هیلاری کلینتون، خواستار ایفای نقش مثبت ایران در منطقه است. این، البته خواسته خوبی است اما ایرانی ها ضرب المثلی دارند که می گوید: "مارگزیده، از ریسمان سیاه و سفید می ترسد."
فراموش نکنیم که در ماجرای افغانستان، اگر همکاری ایران نبود، دولت کرزای به این سادگی ها بر سر کاری نمی آمد. در آن مقطع زمانی ،ایران نفوذ فوق العاده ای بر روی نیروهای مجاهدین که ظفرمندانه وارد کابل شده بودند، داشت و می توانست با بهره گیری از آن "نیروی مسلح پرانگیزه"، بازی آمریکا در افغانستان را به هم بزند ولی خود آمریکایی ها بهتر از هر کس دیگری می دانند که تهران، چه کمک استراتژیکی به آنها در افغانستان کرد به گونه ای که دیپلمات های آمریکایی از سطح بالای نرمش و همکاری همتایان ایرانی شان، شگفت زده شده بودند.
اما بعد چه اتفاقی افتاد؟ درست در حالی که تهران انتظار داشت پاسخ مثبتی برای این همکاری از واشنگتن دریافت کند، جرج بوش، ایران را "محور شرارت" نامید و متعاقب آن، شدیدترین فشارها را بر تهران وارد ساخت.
در جریان پرونده هسته ای نیز هر چند تهران به نشانه حسن نیت ، فعالیت های غنی سازی را به تعلیق درآورد ولی دامنه فشارها و تهدیدها و تحقیرها علیه ایران همچنان افزون تر شد و در نهایت، تهران تصمیم به آغاز مجدد غنی سازی گرفت در حالی که بیش از دو سال تعلیق، هیچ چیزی نصیب اش نساخته بود جز عقب افتادن از برنامه های متعارف هسته ای اش آن هم زیر نظر ۲۴ ساعته دوربین های مدار بسته آژانس!
ریشه های سوءظن، گاه به تاریخ و سال های دور برمی گردد و می توان برای زدون آن چنین توجیه کرد که "حالا دیگر روزگار عوض شده است" ولی وقتی حتی سن کودکان خردسال مان هم به اتفاقات پیش گفته قد می دهد، نمی توان خودفریبی کرد.
هیلاری کلینتون از ایران می خواهد نقش مثبت تری در منطقه ایفا کند ولی نمی گوید چه تضمینی وجود دارد که محور شرارت دیگری در کار نباشد!
آمریکایی ها کار سختی برای جلب اعتماد نسبی و اولیه ایرانی ها دارند.
۳) اوباما در ایران می خواهد که علامت هایی بفرستد که نشانگر رفتار متفاوت اش باشد. آیا او نمی داند که تمام علامت های ایران پیش از این بدون جواب مانده است: کمک به آمریکا در ماجرای افغانستان، تعلیق غنی سازی، نامه های احمدی نژاد به دو رییس جمهور قبلی و فعلی و اعلام صریح مقامات ایرانی مبنی بر آمادگی جهت مبارزه بدون پیش شرط. اینها، اگر علامت مثبت نیستند، پس چیستند؟ آیا اوباما، از ارسال علامت های دیپلماتیک تعریف دیگری دارد؟ به نظر می رسد اینک نوبت آمریکاست که علامت های مثبت به تهران بفرستد چرا که انتظار داشتن از تهران برای ادامه ارسال علامت های مثبت، بی آنکه تغییری در واشنگتن رخ دهد، خود، یک علامت منفی است که می تواند امیدهای تازه ایجاد شده در دو کشور برای تنش زدایی را از بین ببرد.
سید ضیاءالدین احتشام
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران


همچنین مشاهده کنید