دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

شیعه علی(ع)، حقیقت گرا یا شخصیت گر؟!!


شیعه علی(ع)، حقیقت گرا یا شخصیت گر؟!!
در چكاچك شمشیرها و نیزه ها، در میان ولوله و شور جنگ و نبرد، در لابلای نعره ها و فریادهای رزم آوران جنگ جمل، مردی سر به گریبان اندیشه فرو برده بود: «خدایا، حق با كدامین طرف است؟ در یك سو علی، داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام، كسی كه پیامبر در وصفش می فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی» با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر «ام المؤمنین، عایشه» و دو تن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام»- دلاور میادین نبرد- صف بسته اند. آیا می شود هر دو گروه بر حق باشند یا هر دو باطل؟!... به راستی كدامیك بر حق است؟»
سرانجام چاره كار در این دید كه جواب را از علی(ع) باز جوید كه «باب مدینه العلم» بود. «أیمكن أن یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطل؟»
آیا ممكن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع كنند؟ و علی(ع) در پاسخ، جوابی داد كه، دانشمند سنی مذهب مصری، دكتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ كلامی از بشریت بدین پایه محكم و والا گفته نشده است.
انك لملبوس علیك. ان الحق و الباطل، لایعرفان بأقدار الرجال اعرف الحق تعرف أهله و اعرف الباطل تعرف أهله «همانا حقیقت بر تو مشتبه شده است. به درستی كه حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشكار می گردد.»
براساس این كلام علی(ع): اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است كه باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.
سخنی كوتاه، اما بس عظیم و بلند، به بلندای حقیقت و تاریخ! این سخن یعنی معیاری برای تشخیص پیروان علی(ع) از غیر!
و به همین دلیل است كه اگر به صدر اسلام بازگردیم، به یك روحیه خاصی برمی خوریم كه آن روحیه تشیع است و تنها آن روحیه ها بودند كه می توانستند وضعیت پیامبر را در مورد علی(ع)، صددرصد بپذیرند و دچار تردید و تزلزل نشوند!
نقطه مقابل آن روحیه و طرز تفكر، روحیه و طرز تفكر دیگری بود كه وصیت های رسول اكرم را با همه ایمان كامل به آن حضرت با نوعی توجیه و تفسیر و تأویل نادیده می گرفتند. درحقیقت این انشعاب اسلامی از اینجا به وجود آمد كه یك دسته كه اكثریت هم بودند، فقط ظاهر را می دیدند و دیدشان عمیق و تیزبین نبود كه باطن وقایع را ببینند. می گفتند كه: عده ای از بزرگان صحابه و سابقه دارهای اسلام كه راهی را می روند نمی توان گفت اشتباه كرده اند. اما دسته دیگر كه در اقلیت هم بودند، عقیده داشتند در جایی كه اصول اسلامی به دست همین سابقه دارها پایمال شود، دیگر احترامی برای آنها قایل نیستیم.
روح تشیع را كسانی به وجود آوردند كه طرفدار اصول بودند، نه طرفدار شخصیت ها!
علی بعد از پیامبر، جوانی سی و سه ساله است با یك اقلیتی كمتر از عدد انگشتان، در مقابلش پیرمردهای شصت ساله با اكثریتی انبوه و بسیار. منطق اكثریت این بود كه راه بزرگان و مشایخ این است و بزرگان اشتباه نمی كنند. و ما راه آنان را می رویم.
اما منطق آن اقلیت این بود كه؛آنچه اشتباه نمی كند حقیقت است، بزرگان باید خود را با حقیقت تطبیق دهند.
سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر مردانی بودند اصولی و اصول شناس، دیندار و دین شناس. در حقیقت روح شیعیان صدر اسلام روحی بود كه اصول و حقایق بر آن حكومت می كرد، نه اشخاص و شخصیت ها!از همین رو بود كه شیعیان اولیه مردمی منتقد و بت شكن بار آمدند.
از اینجا معلوم می شود، چقدر فراوانند افرادی كه شعارشان تشیع است اما روحشان روح تشیع نیست. چرا كه افرادی ظاهرنگر و شخصیت گرایند. درحالی كه مسیر تشیع همانند روح آن، تشخیص حقیقت و تعقیب آن است.
امیر محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید