دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

به مناسبت سالروز بزرگداشت ملاصدرا


به مناسبت سالروز بزرگداشت ملاصدرا
پس از ابن رشد فیلسوفان بزرگی چون میر داماد و ملاصدرا در جهان اسلام موجبات رشد و بالندگی فلسفه اسلامی را فراهم كردند چنان كه ملاصدرا فلسفه ای را با عنوان حكمت متعالیه - مشتمل بریك نظام فلسفی منسجم، نگرش وجودی نهادینه شده و بنیادی، اصول و مبانی مستقل و نوین - عرضه می كند اما در تاریخ فلسفه، از این فلسفه و مؤسس آن سخنی به میان نمی آید.
در این باره علل متعددی می تواند وجود داشته باشد از جمله آنكه : ابن رشد از خط سیر فلسفه اسلامی كه درآن فلسفه مشایی، اشراقی، كلام و عرفان با هم جمع می شد جدا شده و در اندیشه بازگرداندن فلسفه ارسطو به جایگاه اصلی خود بود و فلسفه اسلامی را از تمایل كلامی به فلسفه محض باز آورد از این رو برخی ابن رشد را به عنوان آخرین فیلسوف عالم اسلام مطرح كرده و تاریخ فلسفه اسلامی را با او به پایان برده اند و از فیلسوف برجسته و مؤثری چون ملاصدرا كه در جمع میان دین، فلسفه و عرفان كوشیده است سخنی به میان نمی آورند.
گفتنی است برخی بر این باورند كه تاریخ فلسفه، تاریخ فلسفه اروپایی است و فلسفه هر جا باشد جزیی از فلسفه اروپا است از این رو اقوال و آرایی كه نسبتی با فلسفه اروپایی پیدا نكنند، در اساس فلسفه به شمار نمی آیند.بنا بر آنكه فارابی، ابن سینا، غزالی و ابن رشد در اروپا تأثیر كرده اند در تاریخ فلسفه از آنها بحث و گفت و گو می شود اما میرداماد و ملاصدرا كه در تفكر اروپایی تأثیر نكرده اند در حاشیه تاریخ فلسفه قرار داده می شوند و به آنها اعتنایی نمی شود ( نك : فلسفه تطبیقی، ص ۱۱۲و۱۰۸ ).
● برخی ویژگی های محوری حكمت متعالیه
تأكید بر معرفت نفس و معرفی آن به عنوان كلید همه علوم و راهگشا به سوی ملكوت و ارائه رهیافت وجودی و اصول فلسفی مبرهن از جمله اصالت وجود، تشكیك، حركت جوهری، اختصاص جایگاه تعیین كننده برای عقل منور، پرهیز از كاوش های مفهومی وماهوی صرف، اجتناب از تقلید و پیروی صرف از حكمای پیشین، سازگار دانستن یافته های یقینی فیلسوف با تعالیم وحی و درنوردیدن فاصله بین فلسفه، دین و عرفان با حفظ استقلال هویت علمی فلسفه - بدون آنكه فلسفه به كلام تبدیل شود و یا آنكه هویت آن تحت الشعاع آموزه های عرفانی قرار گیرد - برخی از ویژگی های عمده حكمت متعالیه اند .
ملاصدرا در باب تلازم میان برهان و كشف بر این عقیده است كه حكمت صرفاً بر كشف و ذوق یا مجرد تقلید در شریعت بدون حجت مبتنی نیست؛ زیرا مجرد شهود بدون برهان برای سالك كافی نیست چه اینكه صرف بحث بدون كشف نقصان عظیم است (نك : رحیق مختوم، همان، ص ۱۸ ).افزون بر شیوه ملاصدرا در آثارش، این گفتار به خوبی نشان می دهد كه در حكمت متعالیه دین، كلام وعرفان و مكاتب فلسفی از جمله مشاء و اشراق با یكدیگر امتزاج نیافته اند بلكه آنها در حكمت متعالیه منحل شده و با صورت فلسفی جدید به عنوان یك پارادایم مستقل فلسفی با مؤلفه های اختصاصی در مبانی، رهیافت و شبكه زبانی عرضه شده است و به همین دلیل است كه صاحبان ذوق عرفانی، كلامی، مشایی و اشراقی مطلوب خود را در حكمت متعالیه می یابند؛ پس، جامعیت حكمت متعالیه در این است كه برخلاف پارادایم های فكری دیگر، هم اهل شهود را سیراب می كند و هم اهل نظر را به مطلوب می رساند.
چنانكه عرفان برای اهل نظر كافی نیست گر چه عارف را مطمئن می سازد و حكمت بحثی نیز برای اهل شهود رسا نیست گر چه حكیم باحث را قانع می كند.همچنین جدالهای كلامی برای اهل برهان كافی نیست گر چه مستمع مجادل را ساكت می نماید (رحیق مختوم، بخش ،۱ ج ،۱ ص ۱۹ )؛ از این رو بنا بر گفته خواجه نصیر الدین طوسی حكمتی كه جامع حكمت بحثی و حكمت ذوقی باشد، حكمت متعالیه نام می گیرد.پس حكمتی كه حكیم صدر المتألهین عرضه كرده به معنای دقیق كلمه حكمت متعالیه خواهد بود ( شرح اشارات، ج،۳ ص ۴۰۱ ).
گفتنی است حكمت متعالیه افزون بر آنكه تحولی در فلسفه به عنوان یك فن و سامانه اندیشه فلسفی به وجود آورده، پژوهشگر فلسفه را نیز برای فهم مسائل اصیل و مبانی رصین خویش و ارائه افقهای نوین، به تعالی روحی و پرهیز از عقل آمیخته به خیال و وهم و دستیابی به عقل منور فرا می خواند (اسفار، ج،۱ص۸۷ ج ،۲ ص ۳۰۰ و ۳۰۲ پاورقی حكیم سبزواری ).لذا در حكمت متعالیه، نقص ذاتی عقل در دریافت های فوق عقلانی، وحیانی و عرفانی با نور عشق و تأیید الهی ترمیم شده و عقل قابلیت فهم حقایق قلبی را پیدا می كند.با عقل منور می توان فلسفه ای طرح كرد كه در آن مؤلفه های الهی و یافته های شهودی موج می زند؛ پس چنین عقلی سكوت كانتی در برابر اثبات و نفی خدا و سایر مؤلفه های الهی را بر نمی تابد.
گفتنی است در حكمت متعالیه مسائلی همانند حركت جوهری، اتحاد عاقل و معقول، تجرد تام و عقلانی نفس ناطقه تنها، مباحثی مفهومی و تحلیلی نبوده بلكه اساسنامه سلوك وجودی پژوهشگر فلسفه است كه بر پایه آن محقق خویش را موجودی ابدی تلقی كرده و علم و عمل را به عنوان دوگوهر انسان ساز دانسته و هر لحظه با یافته هایی كه در جان وی رسوخ یافته است سلوك و اشتداد وجودی می یابد از این رو اندیشمند در حوزه حكمت متعالیه ساكن در وجود و سالك در اندیشه نیست بلكه در وجود و اندیشه، سالك است.
پس بنا به تصریح ملاصدرا كسانی كه تهذیب نفس نكرده اند و از دالان مجاهدتهای عقلی گذر نكرده اند نه تنها توان فهم مطالب حكمت متعالیه را ندارند بلكه بیم آن است كه این حكمت موجبات گمراهی آنها را فراهم سازد ( الشواهد الربوبیه، ص ۴؛ اسفار، ج ،۱ ص ۹ - ۱۰).گفتنی است به یك معنا حكمت متعالیه؛ محصول سیرجوهری و تحول روحی ملاصدرا است پس برای مناسبت پیدا كردن با آن، فهم مسائل آن و زایش مسائل نوین چاره ای جز حركت جوهری و تحول روحی در سفرهای چهارگانه نیست ( نك : رحیق مختوم، ص ۲۶ - ۳۲ ).
● نگرش وجودی به عنوان اصل بنیادی در حكمت متعالیه
صدرالمتألهین در كتاب الشواهد الربوبیه ( ص ۷ ) پس از بیان وحدت سنخی وجود و تباین بالعرض آن به حسب ماهیت می گوید: « فلا تخالف بین ما ذهبنا الیه من اتحاد حقیقه الوجود و اختلاف مراتبها بالتقدم و التاخر و التاكد و بین ما ذهب الیه المشاوون اقوام الفیلسوف المقدم من اختلاف حقایقها عند التفتیش ».به تحقیق بین آنچه ما معتقدیم كه حقیقت وجود حقیقتی واحد و دارای مراتبی مختلف در تقدم و تأخر و شدت و ضعف است و آنچه فیلسوفان مشایی یعنی پیروان ارسطو در باب تباین وجودات گفته اند اختلافی نیست.
در خوانش متعارف از این مطلب ملاصدرا به عنوان فیلسوفی وحدت انگار معرفی شده كه سعی در جمع بین آراء و اقوال حكما دارد .اما می توان قرائتی دیگر از این فراز ارائه داد.بدین بیان كه اساساً در حكمت مشایی و بحثی نگرش ماهوی غالب است اما در حكمت متعالیه، فلسفه سنتی موجود و ماهیت رخت بربسته و نگرش وجودی در آن نهادینه شده است و بر پایه هر یك از این دونگرش مبانی، مسائل، لوازم، تحلیلها و تبیینها و شبكه زبانی متفاوتی شكل می گیرد و بنا بر آنكه نگرش ها واحد نیست.
از این رو تخالف و تناقضی بین آرا، مسائل و زبان دو گفتمان برقرار نیست؛ پس حكمت متعالیه بر پایه نگرش وجودی به وحدت و تشكیك خاصی حكم می كند وحكمت مشایی براساس رهیافت ماهوی به تباین و اختلاف موجودات فتوا می دهد از این رو اختلاف وتناقضی بین تشكیك در حكمت متعالیه و تباین در فلسفه مشاء نیست زیرا هر كدام برخاسته از یك پارادایم مستقل با رهیافتی متفاوت است.بر این اساس به نظر نگارنده علاوه بر وحدت حمل در تناقض وپیش از وحدت زبان در آن باید وحدت رهیافت ونگرش را به مجموعه وحدات تناقض افزود و بر پایه وحدت رهیافت پژوهشگران در عرصه فلسفه تطبیقی نیز باید با دقت بیش از پیش درباره تناقض و یا صحت و سقم آرا داوری كنند.
شایان ذكر است حكمت متعالیه امر نهایی و غیر قابل تغییری نیست به نحوی كه آخرین سخن را بیان كرده باشد، بلكه همچون وجود نفس ناطقه انسانی حالت ایستایی نداشته و تحول پذیر است و اشتداد از مؤلفه های اصیل آن است.
حقیقت گسترده تر از آن است كه عقل خاص و نیروی فكری معینی آن را محصور و احاطه كند لذا متعاطیان حكمت با تسری اصول آن در مسائل قدیم و نو پیدا، طرح روشمند مسائل، پردازش زبانی و مفهوم سازی، ملاحظه دغدغه ها و مشكلات انسان امروز، و پاسخ به مسائل معاصر از موضع ملاصدرا، برقراری گفتمان مؤثر میان حكمت متعالیه و دیگر فلسفه ها، بررسی لوازم معرفتی و وجودی مسائل، پیگیری جهت دهی ها در تعالیم وحی و عرفان در مقام گردآوری می تواند افقهای نوینی را در اندیشه فرا روی دوستداران حكمت قرار دهد.
منابع:
ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج،۳ شح خواجه نصیر الدین طوسی، قم ۱۳۷۵؛ جوادی آملی عبدالله، رحیق مختوم، بخش ۱ ج،۱ قم ؛۱۳۷۵داوری اردكانی رضا، فلسفه تطبیقی تهران، ۱۳۸۲؛ صانعی دره بیدی منوچهر، فلسفه دكارت، تهران ۱۳۷۶؛ صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه، چاپ مصطفوی؛ همو، الشواهد الربوبیه، سید جلال آشتیانی، مشهد ۱۳۶۰؛
عبدالله صلواتی
منبع : روزنامه ایران