سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گفت و گو؛ هدف یا وسیله


گفت و گو؛ هدف یا وسیله
گفت وگو ابزار مفیدی است برای ریشه یابی بحران های متعددی که انسان معاصر با آنها رو در روست. گفت وگو در این چارچوب، زمینه فهم انواع فرآیندهایی می شود که با مراوده واقعی افراد، دولت- ملت ها و حتی اجزای گوناگون سازمان ها تداخل دارند. در فرهنگ مدرن امروزی انسان ها به طرق مختلف می توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند یعنی به سهولت آواز بخوانند، پای بکوبند یا بازی کنند، اما در شرایط گفت وگو پیرامون موضوع های عمیق، تعامل جمعی به نوعی مناقشه و خشونت منجر می شود.به زعم ما این وضعیت دال بر وجود نقصی عمیق در فرآیند تفکر انسان است.
هنگام گفت وگو مشارکت کنندگان می توانند در مفروضات، اندیشه ها و احساس های فردی یا جمعی که به شکل خاصی بر تعامل هایشان حاکم است، رایزنی کنند. پس گفت وگو فرصتی تمهید می کند برای مشارکت در روند هایی که کامیابی ها و ناکامی های ارتباطی را آشکار می سازد.
الگوهای پیچیده ناسازگاری که گروه ها را به رویگردانی از امور می کشاند یا بالعکس سبب اصرار غیرعقلانی جهت حفظ دیدگاه های خاص می شود، هنگام گفت وگو روشن می شود. از سوی دیگر گفت وگو ابزار مفیدی است برای فهم این موضوع که ارزش ها و اهداف نهفته چگونه رفتارهایمان را کنترل می کنند و تفاوت های فرهنگی چگونه در تعارض قرار می گیرند بی آنکه دریابیم چه روی می دهد. از این حیث می توان گفت وگو را عرصه یی تعریف کرد که در جریان آن یادگیری جمعی صورت می گیرد و از آن نوعی هماهنگی و خلاقیت بیشتر حاصل می شود.
از آنجا که گفت وگو ماهیتی جست وجو گرانه دارد، معانی و فرآیندهای آن به تدریج آشکار می شود. پس هیچ اصل استواری برای انجام گفت وگو وجود ندارد چرا که جوهر گفت وگو عبارت است از فرآیند یادگیری- البته این مهم در نتیجه انباشت اطلاعات یا آموزه هایی که مراجع ارائه می دهند یا به مثابه ابزار وارسی و نقد تئوریک عنوان می شود، عملی نمی شود بلکه به عنوان بخشی از یک فرآیند روشن تعامل فعالانه میان مشارکت کنندگان تعریف می شود. به رغم این مساله باز هم فهم معنا و زمینه یی که گفت وگو در آن به جریان می افتد اهمیت اساسی دارد.
نگرش ما به چنین گفت وگویی حاصل مکالمه هایی است که در سال ۱۹۸۳ آغاز شد و در آن از این ایده دیوید بوهم استفاده کردیم که علت اصلی بحران های بی شماری که بر بشر عارض می شود وجود ناسازگاری فراگیر در فرآیند تفکر آدمی است. همین بحث در سال های بعدی، ما را به آغاز یک سلسله گفت وگوها و برگزاری سمینار ها با گروه های مختلف مردم کشاند که به تدریج حالت «گفت وگو» به معنایی که از آن مراد کردیم، پیدا کرد.
در پی همین روند این موضوع هم روشن شد که فرآیند گفت وگو ابزار مهمی است برای فهم این واقعیت که تفکر اساساً چگونه عمل می کند. ما این واقعیت را پذیرفته ایم که در دنیایی زندگی می کنیم که تقریباً محصول فعالیت ها و کنش اجتماعی آدمی و لذا محصول تفکر انسان است. برای مثال اتاقی که در آن می نشینیم، زبانی که مورد استفاده ما قرار می گیرد، مرزهای ملی ما، همین طور نظام های ارزشی ما، و حتی آنچه دریافت های بی واسطه واقعیت می دانیم، همگی مظاهری از شیوه اندیشیدن بشر هستند. در می یابیم که بدون توجه به چنین شرایطی و کسب بصیرتی عمیق درباره آن، نمی توان با بحران های واقعی کنونی برخورد مناسب داشت و نیز برای انواع مسائلی که انسان با آنها رویارو است چیزی بیش از راه حل های موقت پیدا کرد.
منظور ما از فکر یا اندیشه تنها فرآورده های ذهن خودآگاه نیست، بلکه احساس ها، هیجان ها، نیت ها و امیال ما نیز بخشی از آن است. چنین «تفکر»ی شامل پدیداری ظریف و مشروط یادگیری نیز می شود، درست مثل چیزی که به ما امکان می دهد مجموعه یی از صحنه های مجزا را در یک فیلم سینمایی ادراک کنیم، یا نمادهای انتزاعی را در علائم راهنمایی و رانندگی جاده ها با فرآیندهای ضمنی و غیر کلامی که در پرورش مهارت های پایه یی و مکانیکی مثلاً زمان دوچرخه سواری به کار می رود، ترجمه کنیم.
در اصل تفکر در این چارچوب عبارت است از پاسخ فعالانه حافظه ما در مراحل مختلف زندگی. به عبارت دیگر تمامی دانش ما در تفکر خود را تولید، نمایانده، تبدیل و مصرف می کند. برای ایضاح چنین استدلالی کافی است به این مساله توجه شود که آنچه تفکر می خوانیم عمدتاً شامل پاسخ هایی است که با تفکر قبلی مشروط و جهت دار شده است. اگر در آنچه معمولاً واقعیت می دانیم، دقیق تر شویم، به تدریج درمی یابیم این واقعیت شامل مجموعه یی از مفاهیم، خاطره ها و واکنش هاست که رنگ و بوی نیازها، ترس ها و امیال شخصی ما را دارند و همه آنها در مرزهای زبان و عادت های تاریخ، جنسیت و فرهنگ ما وجود دارند و گاه تغییر شکل می دهند. تجزیه این مجموعه کاری به غایت دشوار است و نمی توان مطمئن شد آنچه ادراک می کنیم یا می اندیشیم، دقیق است یا نه.
مقوله یی که موضوع را جدی تر می کند این است که تفکر، عموماً این مسائل را از آگاهی ما پنهان می کند و این حس را به وجود می آورد که نحوه تعبیر تک تک ما انسان ها از جهان پیرامون، تنها شکل پذیرفته معقول است. ما نیازمند وسیله یی هستیم که از طریق آن بتوانیم فرآیند تفکر را آهسته تر کنیم تا آن را در لحظه وقوع نظاره کنیم. بعد جسمانی ما این قابلیت را دارا است اما به نظر می رسد تفکر فاقد این قابلیت باشد. برای مثال اگر دست هایتان را بلند می کنید می دانید این شما بودید که اقدام به چنین کاری کردید. ما این مقوله را خودآگاهی می نامیم. پس می توانیم از انواع کنش های بدن خود در زمان وقوع آنها مطلع شویم اما عموماً در قلمرو تفکر چنین مهارتی نداریم.
برای مثال توجهی نداریم که تصورات ما نسبت به شخصی دیگر ممکن است عمیقاً تحت تاثیر نحوه تفکر و احساس ما نسبت به شخص ثالثی باشد که شاید بعضی رفتارهای مشترک با او داریم. اکنون بهتر است در واژه گفت وگو کمی دقیق شویم. لفظ «دیالوگ»(گفت وگو) از دو ریشه اخذ شده است؛ «دیا» به معنی از طریق و «لوگوس» به معنی «لفظ یا کلام» یا به طور مشخص تر «معنی کلام». تصویری که به ذهن می رسد، عبارت است از رودخانه یی از معنا که در پیرامون و در میان همه مشارکت کنندگان جاری است. در چنین وضعیتی تعداد زیادی می توانند وارد گفت وگو شوند. حتی می توان با خود نیز به گفت وگو نشست. اما آن شکل گفت وگویی که در ذهن داریم شامل گروهی ۲۰ تا ۴۰ نفری است که دایره وار نشسته و درخصوص مسائل مختلف اظهار نظر می کنند. در گزارش های مربوط به دسته های شکارگر که تعداد اعضایشان حدود ۲۰ الی ۴۰ نفر است، می توان اهمیت چنین گفت وگویی را تصور کرد- یعنی این دسته ها زمانی که برای صحبت کردن گرد هم می آیند، هیچ برنامه روشن یا هیچ مقصود از پیش معین شد ه یی ندارند اما همین گردهمایی نوعی پیوند منسجم یا همکاری را بین آنها ایجاد یا تقویت می کرد که به اعضا امکان می داد بدون نیاز به دستور و تبادل های زیاد کلامی، دریابند چه انتظاری از آنها می رود. به عبارت دیگر چیزی درون گروه به وجود می آمد که می توان از آن به عنوان فرهنگ منسجم معنای مشترک یاد کرد. به نظر می رسد در گذشته های دور، پیش از آنکه تکنولوژی واسطه تجربه ما از جهان جاندار شود، این انسجام در جوامع بشری وجود داشته است.
روانپزشکی به نام پاتریک دوما ایده یی موثر در زمینه های مشابه و در وضعیت های مدرن ارائه کرده است. او گروه هایی تقریباً هم اندازه تشکیل داده و از این جریان با عنوان «جامعه درمانی» یاد کرده است. به نظر او علت اولیه بیماری عمیق و فراگیر در جامعه کنونی را می توان در سطوح اجتماعی- فرهنگی یافت و چنین گرو ه هایی را می توان به مثابه خرده فرهنگ هایی به کار گرفت که از آنها می توان منبع ضعف تمدن کنونی را پدیدار ساخت. تجربه ما را به این نتیجه رسانده است که با تاکید و توجه خاص به نقش بنیادی فعالیت فکر در تکوین و حفظ این وضعیت این برداشت از گفت وگو را توسعه دهیم.
به قوت می توان گفت، امکان گفت وگو، به مثابه کیهانی از یک فرهنگ بزرگ تر، فضایی برای آشکار شدن طیف قابل توجهی از مناسبات محتمل را فراهم آورد. یعنی می تواند تاثیر جامعه بر فرد و بالعکس فرد بر جامعه را بنمایاند. از دیگر سو می تواند نشان دهد قدرت چگونه گرفته یا ستانده می شود و قواعد عموماً نادیده سیستمی که فرهنگ ما را تشکیل می دهد چه نفوذی دارد. اما در سطحی عمیق تر امکان درک این نکته را فراهم می آورد که اصولاً تفکر با چه دینامیسمی چنین پیوندهایی را در بر می گیرد. در این چارچوب گفت وگو، به تلاش عمده برای تغییر و تحول رفتار می پردازد. در این شرایط تلاش اصلی آن است که مشارکت کنندگان در گفت وگو به اجبار به سوی هدفی از پیش تعیین شده رانده نشوند چرا که هرگونه تلاشی از این نوع می تواند سبب ابهام و تحریف فرآیند هایی شود که کشف و پویش آنها همانا هدف اصلی گفت وگوست.
به رغم این، وجود پاره یی تغییرات اجتناب ناپذیر است، چرا که تفکر مشاهده شده رفتاری متفاوت با تفکر مشاهده نشده دارد. به این ترتیب گفت وگو می تواند فرصتی باشد برای تفکر و احساس بازی آزادانه در فرآیندی که مدام درگیر کننده است. موضوع هایی که ماهیت مشخص یا شخصی دارند با حوزه هایی که معنی عمیق تر دارند در هم می آمیزند. هر موضوعی ممکن است در آن گنجانده شود و هیچ مضمونی از آن خارج نمی شود. البته چنین فعالیتی در فرهنگ ما بسیار کمیاب است.
● هدف و معنای گفت وگو
چنانچه افراد یا جماعتی برای انجام کاری یا گذران اوقات فراغت گرد هم آیند می توان هر دو را جزء اهداف از پیش تعیین شده طبقه بندی کرد. اما گفت وگو بنا به ماهیت خود، با چنین اهدافی که خارج از علاقه شرکت کنندگان به آشکارسازی و افشای معنای جدی تر جمعی است سر سازگاری ندارد.
چنین اهدافی ممکن است سرگرمی تلقی شده و احتمالاً به نگرش های نو یا روی آوردن نوآورانه به مسائل موجود منجر شود. اما تعجب نباید کرد که بسیاری اوقات ماهیت گفت وگو در مراحل اولیه خود به نوعی احساس عجز و استیصال می انجامد. گروهی از افراد که دعوت می شوند تا عمده وقت و دقت خود را به امری اختصاص دهند که هیچ هدف معینی ندارد یا به هیچ مسیر قابل توجهی کشانده نمی شود، ممکن است به سرعت احساس اضطراب یا آزردگی کنند.
و لذا بعید نیست که تعدادی از افراد شرکت کننده در فرآیند گفت وگو بخواهند از گروه خارج شوند یا کنترل آن را به دست گیرند و سمت و سویی دلخواه به آن دهند. در این شرایط پدیده قطبی شدن بروز می یابد.
تمام آنچه تا اینجا گفته شد جزء فرآیند است. همین است که گفت وگو را حفظ می کند و سبب می شود مدام خلاقیت های تازه یی به قلمروهای نو ببخشد. در یک جمع ۲۰ تا ۴۰ نفره ممکن است نهایت استیصال، خشم، تعارض یا دشواری های دیگر بروز کند اما با وجود چنین گرفتاری، می توان مسائل را با سهولت نسبی حل کرد. حتی چنین تعارضاتی ممکن است در مقوله یی که از آن تحت نام «فرا گفت وگو» یاد می شود، و هدفش ایضاح مفهومی خود گفت وگوست، به صورت کانون مرکزی پویش درآید. با افزایش حساسیت و تجربه، دریافتی از معنای مشترک به دست می آید که در نتیجه آن افراد در می یابند نه با یکدیگر مخالفت می ورزند و نه صرفاً در تعامل قرار دارند. افزایش اعتماد میان اعضای گروه- و البته اضافه کنیم اعتماد به خود فرآیند- به پدیداری احساسات و افکاری منجر می شود که بی تردید در حالت عادی پنهان می ماند. با افزایش اعتماد دیگر اتفاق نظر تحمیلی کم رنگ می شود و هیچ فرد یا گروهی هم نمی تواند به تنهایی سلطه یابد.
شرکت کنندگان در گفت وگو در می یابند در مجموعه یی از معانی مشترک قرار گرفته اند که مدام دستخوش تغییر و تحول است. در این شرایط آگاهی مشترکی شکل می گیرد که ماحصل آن حضور بصیرت و خلاقیتی است که گروه های دیگر از آن محروم اند. این همان جنبه از گفت وگوست که پاتریک دوما با لفظ «کوینونیا» از آن یاد می کند؛ عبارتی که در اصل برای توصیف شکل اولیه دموکراسی مستقیم یونان باستان به کار می رفت، شرایطی که در آن همه شهروندان گرد می آمدند تا درباره امور خود رایزنی و اظهار نظر کنند.
چنین همسویی و تعامل در شرایطی عملی می شود که به تدریج بر محتوای آشکارتر مکالمه پیشی گیرد. این مرحله یی مهم در گفت وگوست- لحظه یی از انسجام بیشتر، که در آن گروه می تواند از محدوده ها و مرزهای تصوری گذر کند و به قلمرو تازه یی وارد شود. اما این نقطه یی است که در آن گروه امکان دارد در «خلسه» چنین تجربه یی توقف کند. در همین نقطه است که احتمال دارد اصل گفت وگو آسیب ببیند. ممکن است شرکت کنندگان بخواهند برای حفظ احساس لذت بخش امنیت و تعلق خاطر، فرآیند رو به جلوی گروه را متوقف کنند. این شباهت زیادی به آن گونه احساس تعلق جمعی دارد که گاه در گروه درمانی یا در کارگاه های تیم سازی پدید می آید و نشانه موفقیت روشن به شمار می رود. اما در ورای این نقطه، حوزه های مهم تری از خلاقیت هوش و ادراک وجود دارد که فقط با پافشاری در فرآیند پرس وجو و پذیرفتن خطر ورود به محیط هایی که بالقوه آشوبناکند یا با تردیدهای هراسناک همراهند، در دسترس قرار می گیرند. با توجه به فرآیند های گفته شده می توان چنین استدلال کرد که گفت وگو تنها یک مباحثه ساده نیست. از این مهم تر اساساً گفت وگو صحبت بر سر موضوعی خاص هم نیست. گفت وگو «سالن» هم نیست، زیرا «سالن» عبارت است از نوعی گردهمایی که هم غیررسمی است و هم در بسیاری مواقع با هدف گذران اوقات، دوست یابی، گپ زنی یا مبادله اطلاعات تشکیل می شود. البته از لفظ «گفت وگو» به صورت های مشابه چنین مواردی مکرر استفاده شده است اما معنی عمیق تر آن هیچ یک از موارد ذکر شده نیست.
گفت وگو به واقع گزینه جدیدی برای گروه های آموزش حساسیت نیست. هر چند که به ظاهر شبیه اینها باشد. پیامد های آن شاید شکلی از روان درمانی را پیدا کند اما نمی خواهد برخلاف موانع عاطفی شرکت کنندگان تاکید کند یا به آموزش و تربیت ویژه بپردازد. از این حیث، گفت وگو به مثابه عرصه یی است که در آن یادگیری و حذف موانع صورت می پذیرد. گفت وگو تکنیکی برای حل مساله یا حل تعارض ها نیست، هر چند در جریان گفت وگو یا پس از آن، در اثر افزایش تفاهم و تقویت همگرایی شرکت کنندگان ممکن است مسائلی نیز حل شود.
چنان که پیش تر خاطر نشان شد گفت وگو در درجه اول وسیله یی برای پویش و تحول در عرصه تفکر است. گفت وگو به پاره یی از دیگر صور فعالیت گروهی شباهت دارد و ممکن است مواقعی هم جنبه هایی از آنها را در خود داشته باشد، اما در واقع چیز جدیدی در فرهنگ معاصر است؛ فعالیتی که شاید برای سلامت آتی تمدن ما جنبه حیاتی داشته باشد.
● چگونگی شروع گفت وگو
گفت وگو فضایی است که در آن تعمیق افکار، انگیزه ها، داوری ها و موارد مشابه نهفته است. این جریان از جمله مهم ترین جنبه های جاری و ساری در گفت وگوست که تحصیل آن به سهولت ممکم نیست چرا که این فعالیت هم تازه است و در عین حال نامتعارف. تعلیق مستلزم توجه، شنیدن و دیدن است و در فرآیند پویش ضرورت دارد. البته سخن گفتن ضروری است زیرا بدون آن چیزی برای پویش حاصل گفت وگو باقی نمی ماند. اما فرآیند حقیقی پویش حین گوش کردن روی می دهد - نه فقط گوش دادن به دیگران، بلکه توجه به خود نیز بخشی از موضوع است. تعلیق متضمن آشکارسازی واکنش ها، انگیزه ها، احساس ها و نظریات است، به نحوی که در چارچوب روحیات شخص دیده و احساس شود و نیز توسط دیگران در گروه بازتاب یابد. معنی اش سرکوب یا فشار یا حتی تعویق آن نیست. معنی اش صرفاً توجه جدی به چنین واکنش ها، احساسات و انگیزه هاست، به گونه یی که در جریان وقوع امکان فهم ساختار پیچیده شان عملی باشد. اگر بتوانید مثلاً به احساس های نیرومندی که ملازم بیان یک فکر خاص است توجه کنید ( همه آنچه متعلق به خودتان باشد یا به دیگران) همین توجه را ادامه دهید، فرآیند تفکر معمولاً شما را به آهستگی می کشاند. شاید به این ترتیب رفته رفته معناهای عمیق تر موجود در فرآیند تفکر خود را مشاهده کنید و ساختار غالباً نامنسجم هر عملی را که در غیر این صورت به طور خود به خودی انجام می دادید، تشخیص دهید. همچنین اگر گروهی موفق شود چنین احساس هایی را به حالت تعلیق نگه دارد و به آنها توجه کند، کل فرآیندی که از فکر به احساس و به عمل در درون گروه جریان دارد ممکن است آهستگی یابد و معناهای ژرف تر و ناب تر خود را آشکار سازد و این فرآیند به چیزی منجر شود که بتوان از آن به نوع جدیدی از هوش منسجم و جمعی تعبیر کرد.
تعلیق فکر، داوری و انگیزه همگی مستلزم توجه جدی به فرآیندی کلی است که پیش از این ملاحظه کردیم- هم در خود شخص و هم در گروه - امری که شاید در نگاه اول سخت به نظر برسد اما اگر این کار صورت پذیرد، توانایی ها در بذل چنین توجهی به طور دائم رو به افزایش رفته، با گذشت زمان، نیاز به تلاش کمتر و کمرنگ تر می شود.
● تعداد مشارکت کنندگان در گفت وگو
گفت وگو در گروه های ۲۰ تا ۴۰ نفره که دایره وار بنشینند، نتیجه مطلوب تری می دهد. در چنین جمعی امکان پیدایش و مشاهده زیرگروه ها و خرده فرهنگ های گوناگون وجود دارد که به آشکارگی شیوه های عملکرد جمعی تفکر یاری می کنند. وجود این گروه ها اهمیت قابل توجه دارد، چرا که تفاوت های چنین خرده فرهنگ هایی، در بسیاری اوقات، با علت ناشناخته تعارض و ناکامی در ارتباط است.
طبیعی است گروه های کوچک تر از حیث نفرات، دارای تنوع کمتری باشند و چنین گرایش هایی در آنها آشکار نشود. نتیجه آن است که تنها نقش ها و مناسبات شخصی و خانوادگی متعارف و مرسوم در آنها مورد تاکید قرار گیرد.
در بعضی از گروه هایی که ما تجربه کردیم تعداد افراد به ۶۰ نفر می رسید، اما طبیعی است با این تعداد زیاد، فرآیند گفت وگو قابل کنترل نیست. وضعیت مطلوب آن است که دو دایره هم مرکز تشکیل شود، افراد هم به گونه یی بنشینند تا یکدیگر را ببینند و حرف های همدیگر را بشنوند. آن عده یی که در ردیف عقب می نشینند دچار مشکلاتی در گفت وگو می شوند که شکل بارز آن فرصت و امکان صحبت کردن است.
ذکر این نکته لازم است که برخی تمایل دارند زیاد صحبت کنند، اما تعدادی هم صحبت در جمع را مشکل می یابند، اما باید دانست که لفظ «مشارکت» واجد دو معناست؛ یکی خود مشارکت داشتن یا شرکت کردن و دیگری حضور داشتن. از یاد نبریم «شنیدن» هم به اندازه گفتن اهمیت دارد. خیلی وقت ها، شرکت کنندگان کم حرف وقتی با تجربه گفت وگو آشناتر شوند بیشتر صحبت خواهند کرد و در مقابل افراد مسلط تر رفته رفته کم حرف تر می شوند.
● مدت گفت وگو
گفت وگو زمانبر است. گفت وگو شیوه نامتعارفی از مشارکت با دیگران است و نیاز به مقدماتی دارد تا در آن معنی کل این فعالیت ها تفهیم شود. اما حتی با مقدمه واضح و روشن نیز وقتی گروه شروع به صحبت می کند گاه سردرگمی و استیصال و حتی این نگرانی بروز می یابد که آیا واقعاً گفت وگویی در جریان هست یا نه. خوشبینانه است اگر گمان کنیم گفت وگوی واقعی در همان جلسه نخست به وقوع می پیوندد یا عمق می گیرد. باید این نکته را فهماند که برای حصول نتیجه مطلوب پایداری و صبر لازم است.
از این رو مفید خواهد بود که پیش از آغاز گفت وگو در مورد طول مدت جلسه توافقی صورت گیرد و حتی یک نفر تعیین شود که ختم جلسه را اعلام کند. ما متوجه این نکته شده ایم که دو ساعت، زمان مناسبی است. در جلسه های طولانی تر از این، خطر خستگی افراد مشارکت کننده وجود دارد. طبیعی است این عمل به کیفیت مورد نظر در مشارکت و نهایتاً گفت وگو لطمه می زند.
در گفت وگو با برخی بر ساخته های اجتماعی و موانعی دیگر سروکار داریم که می تواند بر شکل ارتباط ما اثر بگذارد و البته هدف ما نیز این نیست تا این موانع را دور بزنیم. هرچه جلسه های گروه منظم تر باشد، قلمروهایی که مورد کنکاش قرار می گیرند عمیق تر و با معناتر خواهد بود. گاهی از تعطیلات آخر هفته برای تشکیل چند جلسه استفاده می شود، اما اگر قرار باشد گفت وگو در یک دوره زمانی ادامه یابد، پیشنهاد می کنیم بین جلسه ها حداقل یک هفته فاصله باشد تا افراد فرصت تامل و تفکر بیشتر پیدا کنند. اینکه گروه مشارکت کننده در گفت وگو تا چه زمانی به پویش خود ادامه دهد، حد و مرز چندان مشخصی ندارد، اما درجا زدن برخلاف روح گفت وگوست.
معنی این حرف آن است که تمامی درها باید روی اعضای تازه وارد باز باشد، برنامه ها عوض شود و به خشکی ها و جمودهای ضمنی که ممکن است عارض شود، توجه جدی نشان داده شود. حتی گاهی باید بعد از یک دوره، گروه را منحل کرد.
● رهبری در گفت وگو
گفت وگو اساساً مکالمه بین افراد برابر است. وجود یک مقام «کنترل کننده» ولو دلسوز یا حساس، مانع بازی آزادانه فکر و احساس های ظریف و نابی می شود که خودش می توانست در خارج از این مقام از آنها برخوردار باشد. گفت وگو در اثر دستکاری و تاثیرگذاری آسیب می بیند و کلاً روح گفت وگو با این کار سازگار نیست. در گروه سلسله مراتب اصلاً جایی ندارد.
با این همه در مراحل اولیه نوعی هدایت یا راهنمایی لازم است تا شرکت کنندگان بتوانند تفاوت های ظریف میان گفت وگو و دیگر اشکال عمل گروهی را دریابند. حداقل به یک یا دو شخص با تجربه که این امر را تسهیل کنند، نیاز است. نقش رهبری آن است که مواقعی موقعیت هایی را که نکته های اتصال گروه را نشان می دهد، گوشزد کند، یا به عبارت دیگر، به فرآیند خودآگاهی جمعی کمک کند. اما این مداخله ها نباید تاثیرگذارانه یا آمرانه باشند. رهبران نیز درست مثل بقیه، شرکت کننده هستند. اگر احساس شود مثلاً هدایت لازم است، این مقوله باید به صورت «هدایت از پشت پرده» باشد و هر چه سریع تر هم زائد بودن خود را نشان دهد. البته این را نباید جانشین آن افراد مجربی تلقی کنیم که نقش تسهیل کننده را بر عهده می گیرند. اما پیشنهاد می کنیم محتوای این راهنمایی در جلسه اول گروه به طور جدی وارسی شود تا همه شرکت کنندگان مطمئن شوند که وارد تجربه یکسانی خواهند شد.
● موضوع گفت وگو
هیچ منعی برای انتخاب موضوع گفت وگو وجود ندارد، به عبارت دیگر گفت وگو را می توان با هر موضوعی که مورد علاقه شرکت کنندگان باشد، شروع کرد. اگر برخی اعضا تمایل چندانی به موضوعاتی ندارند که این موضوع ها ممکن است آنها را آشفته سازد، بهتر است افکار خود را در چارچوب گفت وگو ابراز کنند. هیچ مضمونی مستثنی نیست. گاهی شرکت کنندگان بعد از اتمام جلسه گپ می زنند و غیبت می کنند تا نارضایتی و استیصال خود را ابراز کنند، اما دقیقاً همین نوع مطالب است که زمینه یی مستعد برای سوق دادن گفت وگو به قلمروهای عمیق تری از معنا و انسجام، در ورای «تفکر گروهی» تصنعی یا رفتارهای مصنوعی یا صحبت های هنگام میهمانی محسوب می شود.
● گفت وگو در سازمان های موجود
تا اینجا ما اصولاً از گفت وگویی سخن به میان آوردیم که افرادی با زمینه های مختلف را گردهم می آورد، نه افرادی از سازمان های موجود، اما اعضای یک سازمان نیز ممکن است به ارزش گفت وگو به عنوان شیوه یی برای افزایش و غنای فعالیت خلاقانه در شرکت یا سازمان خود پی ببرند. در چنین وضعیتی، فرآیند گفت وگو تغییر قابل توجهی می یابد. اعضای سازمان در میان خود و با سازمان خود انواع روابط و مناسبات را برقرار می کنند. امکان دارد سلسله مراتبی از قبل وجود داشته باشد یا نیاز به حمایت از همتایان، تیم یا قسمت اداری احساس شود. شاید هم ترس از ابراز عقیده نوعی انتقاد از مقام های عالی تر یا هنجارهای پذیرفته شده سازمانی تلقی شود.
ممکن است با مشارکت در فرآیندی که تاکید آن بر شفافیت، گشودگی، صداقت و توجه به دیگران است و می تواند حوزه های پنهان آسیب پذیر را برملا کند، ارتقای حرفه یی یا مقبولیت اجتماعی افراد به خطر بیفتد. شاید بتوان در سازمان های کنونی، گفت وگو را با پویشی در همه تردیدها و نگرانی هایی که شرکت کنندگان مطرح می کنند، آغاز کرد. اعضا می توانند کار را با برنامه نسبتاً مشخصی شروع کنند که از آن نهایتاً به تنوع هدایت شوند. واضح است که این گردهمایی کاملاً متفاوت با روش هایی است که در گروه های تک جلسه یی یا برگزیده یی به کار می رود که در آن اغلب شرکت کنندگان شان آزادند تا با موضوع دلخواه کار را شروع کنند اما همان طور که گفتیم، هیچ موضوعی را نمی توان مستثنی کرد زیرا انگیزه مستثنی کردن یک موضوع خود زمینه یی غنی برای کنجکاوی و پرس وجو است.
بیشتر سازمان ها مقصودها و اهداف از پیش مشخص شده یی دارند که کمتر مورد تردید قرار می گیرد. شاید در نگاه اول، این امر با بازی آزادانه و علنی فکر که در ذات فرآیند گفت وگو وجود دارد، ناسازگار به نظر رسد اما بر این مشکل هم می توان غلبه کرد، به شرط اینکه از بدو ماجرا، به همه شرکت کنندگان مساعدت شود تا دریابند تامل در باب چنین موضوع هایی ممکن است برای بهبود سازمان مفید باشد و عزت نفس شرکت کنندگان نیز در اثر تلقی دیگران از آنها افزایش یابد. به درستی قدرت خلاق گفت وگو آن مقدار هست که ساختارها و مناسبات تشکیل دهنده سازمان را به حال تعلیق موقت درآورد.
سرانجام ضرورت دارد روشن کنیم گفت وگو نه فرآیند درمان گرایانه و نه در عین حال روش یا تکنیکی برای جانشینی سایر اشکال تکامل اجتماعی است. در این چارچوب نه همه کس آن را مفید می بینند و نه مطمئناً در همه جا ضروری تشخیص داده می شود. در بسیاری از روش های روان درمانی گروهی، ارزش های بزرگ نهفته است و وظایف بسیاری نیز وجود دارد که مستلزم رهبری در شرکت ها و ساختار کامل تشکیلاتی است.
بخش قابل توجهی از آنچه شرح دادیم، به طور مستقل قابل انجام است و بر این اساس باور داریم بسیاری از ایده های پیشنهادی ما همچنان موضوع پویش های مداوم ماست. ما البته توصیه نمی کنیم که آنها را ثابت و همیشگی فرض کنید، بلکه باید به عنوان بخشی از گفت وگوی خود مورد وارسی قرار دهید.
روح گفت وگو بازی آزادانه و به مثابه نوعی فعالیت جمعی ذهن است که قدرت خارق العاده یی دارد و می تواند هدف نهایی را برملا کند. گفت وگو همین که شروع شود به ماجرای پیوسته یی تبدیل می شود که راه را برای تحول محسوس و خلاقانه می گشاید.
محمد تقی قزلسفلی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید