دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تبیین سه وجهی عدالت، استقلال و آزادی


تبیین سه وجهی عدالت، استقلال و آزادی
یكی از مسایلی كه تاثیر به سزایی در فلسفهء سیاسی داشته، مسالهء عدالت و آزادی و تبیین رابطهء این دو مفهوم با یكدیگر بوده است به صورتی كه از زمان افلاطون تا به امروز این مبحث در صدر فلسفهء اخلاق و فلسفهء سیاسی قرار دارد.
مكاتب فلسفی مختلف برای بسط آرای خویش دربارهء رابطهء آزادی و عدالت به وضع یك گفتمان متناسب با نظر خویش نیاز دارند. به عبارت دیگر، مكاتب فلسفی باید گفته‌ها و آرای خود را در ساختاری نظام‌مند و هندسی بپرورانند تا به این وسیله بتوانند با ایجاد یك مجموعهء منسجم دربارهء آرای خود از به وجود آمدن تناقض‌ها در نظرات خویش جلوگیری كنند.
آن‌چه در مقالهء زیر به عنوان گفتمان حاكم بر ارتباط «استقلال، آزادی و عدالت» نام برده شده، گفتمان آزادی نام دارد.
اصول و خصایص گفتمان آزادی دارای روابط منسجم سیستمی هستند به طوری‌كه وقتی هر اصل بیان می‌شود، خاصهء آن در اصول دیگر گزارش می‌شود. به صورتی كه هنگام بحث دربارهء هر یك از مفاهیم آزادی، استقلال و یا عدالت نیاز است تا دربارهء مفاهیم دیگر نیز بحث شود و برای این منظور باید مداوما و به صورت همزمان آن‌ها را در قالب گفتمان آزادی در نسبت با یكدیگر توضیح داد.
● عدالت
اگر بخواهیم در تعریف عدالت توجه خوانندگان را به تعاریف اولیه معطوف كنیم باید معنای آزادی در معنای استقلال و این دو معنی به طور مضمر و یا آشكار در معنای عدالت وجود داشته باشد. طبق این تعریف، عدالت یعنی آزادی و استقلال برای همه.
دو اصل آزادی و استقلال، اولین حقوق ذاتی انسان‌ها هستند.
گفتمان آزادی، فضایی می‌سازد كه در آن حقوق ذاتی تمام انسان‌ها محترم شمرده می‌شود، هرگونه بی‌اعتنایی به این حقوق (برای مثال آزادی یا استقلال) باعث خروج از گفتمان آزادی می‌شود.
با تشریح چگونگی حیات در گفتمان آزادی مشخص می‌شود برای رشد و تكامل كه نتیجهء رفتار براساس سلسلهء قواعد و قوانین گفتمان آزادی است ‌باید حركت كرد یعنی گفتمان آزادی، رفتار و كردار یك پدیده را روشمند می‌كند.
هر عملی و نظری كه باعث شود آن قوانین و روش در گفتمان آزادی نقض شود باعث می‌شود، حقوق انسان (كه از طریق باور و عمل به روش و قانون گفتمان آزادی به دست می‌آید) نقض شده و به همین دلیل فضای عمل پدیده از گفتمان آزادی به «گفتمان سلطه» تبدیل می‌شود.
برهمین اساس حقوق ذاتی یا باید برای همهء انسان‌ها بر مبنای اصول و قوانین و روش گفتمان آزادی وجود داشته باشد و یا اگر حتی برای یك انسان حقوق ذاتی در نظر گرفته نشود، دیگران نیز از آن حقوق بی‌بهره خواهند شد زیرا آن روش و قانونی كه در «گفتمان آزادی» حقوق را برای آن فرد و سایرین ‌باید در نظر بگیرد، نقض شده است.
پس دیگرانی كه حتی مورد تعدی و جفا قرار نگرفته‌اند نمی‌توانند از دارا بودن آن حق صحبت كنند. برای مثال آزادی و استقلال دو حق اصلی همهء افراد هستند كه سایر حقوق را نیز باعث می‌شوند. براساس آن‌چه در بالا گذشت، آزادی یا برای همهء انسان‌ها وجود دارد و یا اگر حتی یك انسان از آزادی محروم شود، دیگران نیز از آزادی خود محروم شده‌اند زیرا رابطهء سلطه‌ای پدید آمده است كه تا وقتی جای خود را به رابطهء آزاد ندهد، آزادی و استقلال انسان‌ها به وسیلهء آن رابطه، آسیب می‌بیند. همین دلیل قرآن كشته شدن یك نفر را برابر با كشته شدن یك قوم و ملت می‌داند.
بسیاری از فیلسوفان در مكاتب مختلف فكری درباره تقدم و یا تاخر، آزادی و عدالت به بحث نشسته‌اند. عده‌ای آزادی را مفهومی كلانتر و عدالت را زیرمجموعهء آزادی دانسته‌اند. بسیاری دیگر نیز آزادی را به این دلیل مقدم دانسته‌اند كه دستیابی به عدالت ناشدنی است و اتوپیای دستیابی به عدالت به جهنم نبود آزادی و عدالت می‌انجامد و عده‌ای دیگر نیز عدالت را گسترده‌تر از آزادی دانسته‌اند و ...
«آرنت برخلاف متفكران معاصر برابری و آزادی را دو ارزش جداگانه در نظر می‌گیرد و حتی كسانی مانند ماكس وبر از تنافر ارزشی میان آن‌ها سخن رانده‌اند و بنیادهای معاصر سیاسی مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم بر مبنای تاكید بر یكی از آن‌ها شكل گرفته است، آرنت آزادی و برابری را لازم و ملزوم یكدیگر می‌داند. فقط برابرها می‌توانستند آزاد باشند و آزادی حق طبیعی برابرها بود.» (هانا آرنت و نقد فلسفه سیاسی صفحهء۵۷ )
نكتهء مهمی كه از نظر نباید دور داشت این است كه در گفتمان آزادی، عدالت، هدفی كه باید به آن رسید، نیست بلكه میزانی است كه هر اندیشه و هر عملی را باید به وسیلهء آن سنجید. چنان‌كه روش دستیابی به آزادی، آزادی است. یعنی فكر و عمل روزانه را باید آزاد كرد تا به آزادی رسید. میزان عدالت به ما می‌گوید چه اندازه فكر و عمل ما از آزادی انحراف داشته است و چون آزاد زندگی كردن به رعایت برخورداری همگان از آزادی است، میزان عدالت به ما می‌گوید چه اندازه آزادی یكدیگر را رعایت كردیم. نقش عدالت دربارهء حقوق دیگر نیز همین‌طور است بنابراین، عدالت در گفتمان آزادی یعنی رعایت روش و قانون گفتمان آزادی به تعبیری كه گذشت. اگر عدالت به معنای گفته شده وجود نداشته باشد، آزادی حتی برای عده‌ای هم كه ابزارهای لازم برای برتری‌جویی (زور در تمام اشكال آشكار و پنهان آن) بر دیگران را در اختیار دارند، وجود نخواهد داشت; حتی آنها بیش‌تر در زور و زورگویی غرق می‌شوند.
مكاتب فلسفی چپ و راست هر دو عدالت را به عنوان هدف در نظر می‌گیرند. از قضا چون این اندیشه‌ها از تهی كردن خویش از ابهام‌ها و تناقض‌ها (از جمله همین تناقض عدالت و آزادی) ناتوان بودند وسیله‌ای برای كسب هر چه بیش‌تر قدرت به سود قدرت‌مدارها گشتند. از این‌رو در همهء این مكاتب عدالت از محتوای خویش محروم می‌شود. هدف كردن عدالت در اندیشه چپ زمینه‌ساز فجیع‌ترین استبداد‌ها می‌شود و عدالت و آزادی و انسانیت را قربانی می‌كند و در اندیشه‌های راست آزادی و دموكراسی زمینه‌ساز جنگ و انواع خشونت‌های پیدا و پنهان شده است. آزادی چون هدف و روش خویش است، به عدالت به معنی میزان برای آزاد اندیشیدن و آزاد گفتن و آزاد عمل كردن نیاز دارد. عدالت به معنای میزان جز در آزادی كاربرد ندارد. زیرا نبود آزادی، بود قدرت و زور، یعنی بی‌عدالتی است. ساختن این دوگانگی در مكاتب مختلف فكری چپ و راست، هدفی جز این نداشته است كه عدالت را به منزلهء میزان برای سنجش اندیشه و گفتار و كردار، حذف كنند. آن را هدف كردند و جز بر رنج بشر نیفزودند.
بله نه آزادی بدون عدالت، آزادی است و نه عدالت بدون آزادی معنا می‌یابد. بنابراین خواننده می‌تواند برابر با تعریفی كه در آغاز اشاره كردیم، در هر سه مفهوم آزادی، استقلال و عدالت تامل كند و ببیند كه آیا این مفاهیم از نظر آن‌چه كه گذشت، بیانگر و گزارشگر یكدیگر هستند و یا نیستند؟ ثانیا آیا خالی از تناقض هستند و یا در خود ابهام و تناقض ایجاد می‌كنند؟
آزادی به معنای خودكامگی در به كار بردن زور و قدرت - معنایی كه قدرت‌گرایان می‌كوشند بدان بدهند- نه تنها مفهومی رهایی‌بخش برای جامعه نیست كه برای تحكیم روابط قدرت و اسیر كردن و مجبور كردن جامعه به كار خواهد رفت. بنابراین عدالت میزانی نیز هست كه مانع از تغییر معنای آزادی و استقلال و هر حقی از حقوق را می‌شود. مشاهدهء روزمرهء روش كار سلطه‌جویان كه نگاه داشتن كلمه‌ها و تغییر معنی آنهاست، ما را از اهمیت آزادی به منزلهء میزان آگاه می‌كند. اگر كلمهء عدالت گرفتار تغییر معنی و در نتیجه تغییر عملكرد نشده بود، دنیای انسان‌ها بسا دنیای دیگری می‌شد.
حنیف یزدانی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید