دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آرمان‌گرایی سیاسی کانت


آرمان‌گرایی سیاسی کانت
کانت یکی از بنیانگذاران و پیشوایان ایده‌آلیسم آلمان است که با انحراف‌هایی از طریق هگل به دوجناح تقسیم شد. از جناح راست به‌وسیله افرادی مانند مورخ آلمانی هاینریش فون ترایچکه، به فاشیسم و نازیسم انجامید، و از جناح چپ، از راه افکار مارکس، موجد مارکسیسم و لنینیسم شد. به گزارش مهر، فلسفه کانت عموما و اندیشه‌های سیاسی او خصوصا هنوز نیروی زنده و بالنده در صحنه عالم است. همه اجزای نظام فلسفی او به یکدیگر مرتبطند و بدون گذشتن از مراتب قبلی نمی‌توان به مراتب بعدی رسید و هر چیز را باید با توجه به آنچه پیش‌تر به اثبات رسیده است درک کرد.
کانت اندیشه‌های خویش را درباره جامعه و سیاست در چارچوب نگرشی که نسبت به تاریخ دارد می‌پروراند و چون معتقد است سیاست شاخه‌ای از علم اخلاق است و چون اخلاق به نظر او ناگزیر به خداشناسی می‌رسد، پس باید تاریخ هم با اخلاق ارتباط پیدا کند. هم با خداشناسی و هم با علم به غایات. حاصل کلام اینکه فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخ که پایه سیاست است، با حکمت عملی و خصوصا با فلسفه دین مرتبط می‌شود. تمامی عناصر و ارکان فلسفه تاریخ در چارچوب منطق حاکم بر کل منظومه فلسفی کانت پرورانده شده است.
در فلسفه دین و فلسفه تاریخ در هر دو مورد، کانت جامعه‌ای بالاتر از آنچه تاکنون وجود داشته مطمح نظرش است. با این تفاوت که ملکوت خداوند ابدی است و وصول به آن در نتیجه کردار نیک ما و به لطف یاری ایزدی ممکن می‌شود. جلوه دیگر و جالب غایت طبیعی در مسیر تکامل بشر، تنازع و ستیزه افراد آدمی با یکدیگر است. ضدیت و عنادی که بشر نسبت به هم‌نوعان خویش بروز می‌دهد، علت نظم قانونمند جامعه قرار می‌گیرد. بدین‌ترتیب، در طول تاریخ، شر سرچشمه خیر می‌شود و هماهنگی اخلاقی از بطن تفرقه به دنیا می‌آید. طبیعت به‌وسیله ضدیت در جامعه، به پرورش قوای فطری و تعالی اخلاقی انسان کمک می‌کند تا عاقبت این ضدیت و عناد اساس نظم قانونمند جامعه قرار گیرد. ضدیتی که کانت از آن بحث می‌کند بعدها در هگل به لباس تضاد دیالکتیکی و در مارکس به شکل پیکار طبقاتی ظاهر می‌شود.جوهر نظریه کانت در تاریخ عبارت از تضاد بین این دو قضیه است که راه وحدت حقیقی و آرمانی بشر باید به وسیله ستیزه هموار شود و تنها طریق وصول به آزادی، الزام و اجبار است. کانت سه رکن اساسی را تشخیص داد: آزادی و قدرت و قانون. این سه همیشه باید با هم توأم باشند. آزادی و قانون بدون قدرت به معنای هرج‌و‌‌مرج است، قدرت و قانون بدون آزادی مساوی استبداد است، قدرت بدون آزادی و قانون، بربریت است.
باری، تا اینجا کانت درباره تاسیس حکومتی بر پایه حق و عدالت سخن می‌گفت که ضامن آزادی فرد باشد و بهترین محیط را برای پرورش استعدادهای آدمیان ایجاد کند. ولی او توجه دارد که تضاد و ستیزه منحصر به صحنه داخلی کشورها نیست و اگر بنا باشد جنگ با وجود نقشی که در پیشرفت بشر داشته، بالاخره از میان برود تا آمال انسان هر چه بیشتر به مرحله عمل نزدیک شود، مناسبات بین‌المللی نیز باید تغییر کند و صلح و آرامش نه تنها بر هر کشور به تنهایی، بلکه بر جامعه جهانی سایه بیفکند. همان‌گونه که ستیزه و پیکار همگانی افراد با یکدیگر ایشان را به تشکیل جامعه مدنی واداشت، خطر دائمی جنگ نیز می‌تواند دولت‌ها را به هم‌گروه شدن وادارد. همان گامی را که انسان آزاد ولی نامنضبط و سرکش برداشت، دولت‌های آزاد ولی نامنضبط و سرکش نیز باید‌بردارند.
در جمع‌بندی فلسفه تاریخ و فلسفه سیاسی کانت می‌توانیم چنین بگوییم که تنش بین آنچه هست و آنچه باید باشد ـ یا به اصطلاح خود وی، بین تجربه و ایده ـ محور اندیشه اوست. تجربه ممکن نیست هرگز به غایت برسد: غایت هم به معنای انتها و پایان و هم به معنای مقصود و غرض از نظم خلقت. واقعیت وجود آدمی ـ یعنی انسان مقید به زنجیر زمان و مکان ـ هیچ‌گاه به حد کمال نمی‌رسد.
اکنون شاید کلام شاهوار کانت را بهتر بفهمیم که از همان اول کار در فلسفه نقدی می‌گوید: می‌بایست شناخت را حذف کنیم تا جا برای ایمان باز شود. شرط استقرار نظم متکی به اراده جمهور مردم و صلح جاوید و جامعه جهانی، وفاداری بی‌قید و شرط به آرمان یا ایده حق است. کانت در مورد آنچه هست واقع‌بین است و در مورد آنچه باید باشد آرمان‌گراست. کانت اعتقاد راسخ دارد که زندگی بدون آرمان، شایسته هیچ موجود عاقلی نیست و اگر مفهوم حق از جهان رخت بر بندد، دیگر معنا و ارزشی برای حیات انسان متصور نیست. آدمی تنها موجودی است که از پذیرش آنچه هست سر باز می‌زند. چکیده فلسفه سیاسی کانت همین است و بس.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید