یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

روش‌شناسی فلسفه سیاسی


روش‌شناسی فلسفه سیاسی
روش‌شناسی فلسفه سیاسی را می‌توان از روش‌شناسی در فلسفه سیاسی متمایز دانست; بدین معنا كه روش‌شناسی فلسفه سیاسی مبتنی بر اصول و پیش‌فرض‌هایی است كه ویژگی و خصلت مباحث فلسفه سیاسی آنها را می‌طلبد. اما روش‌شناسی در فلسفه سیاسی به مباحث مطرح شده ـ و گاهی پنهان و مطرح نشده ـ در متون كلاسیك و معاصر فیلسوفان سیاسی مربوط می‌شود. این نوشتار، ابتدا به تعریف و تبیین «فلسفه سیاسی» می‌پردازد و پس از آن به بحث اصلی (روش‌شناسی فلسفه سیاسی) خواهد پرداخت و در پایان، به روش‌شناسی فلسفه سیاسی اسلامی نیز اشاره می‌نماید.
● فلسفه سیاسی چیست؟
تعریف و تبیین دقیق مفاهیمی همچون سیاست، علم سیاست، فن مدیریت سیاسی، اندیشه سیاسی، ایدئولوژی سیاسی، مكتب سیاسی، تفكر سیاسی، نظریه یا نظریه سیاسی، فرهنگ سیاسی، تحلیل سیاسی، فقه سیاسی، كلام سیاسی، فلسفه سیاست، فلسفه سیاسی و بسی مفاهیمی دیگر از این دست، نیازمند تحقیقی جامع و مستقل و مجال بیشتری است و پرداختن به تفاوت یا تشابه ماهوی این واژگان، به موشكافی دقیق علمی و پژوهشی منسجم نیاز دارد. شناخت دقیق مفهوم و گستره «فلسفه سیاسی» نیازمند بررسی و تبیین ماهوی و وجودی مقسم‌ها، قسیم‌ها و قسم‌های فلسفه سیاسی است. لاجرم پرداختن به چنین كاری، بسیار گسترده‌تر از هدف این نوشتار كوتاه است. اگر «فلسفه» تلاش برای كسب معرفت جهان‌شمول و بحث از احوال كلی وجود باشد، پس ثمره فلسفه خواندن و فیلسوفانه اندیشیدن جامع‌نگری در درك و فهم خواهد بود. «فلسفه چون با كلیات و ارزش‌ها و احكام كلی سر و كار دارد، می‌تواند بصیرت كلی به انسان بدهد و وسعت مشرب و انشراح صدر بیاورد; زیرا با پرداختن به فلسفه، ذهن جزئی‌نگر و روزمرّه‌گرا در آفاق گسترده‌تر سیر می‌كند.»۱
اگر «سیاست» هم بحث از «دولت»، «قدرت» و نظام تدبیركننده جامعه باشد، هرگونه بیانی كه به ماهیت قدرت و ساختار سیاسی حكومت بپردازد، در واقع در زمره مباحث سیاست خواهد بود. پس سیاست و بحث سیاسی دامنه‌ای بسیار وسیع را دربر می‌گیرد; چرا كه قدرت و حكومت تا اقصا نقاط وجود جامعه بشری گسترش دارد. معرفت سیاسی، اقتصاد سیاسی، تاریخ سیاسی، حقوق سیاسی، مدیریت سیاسی، جامعه‌شناسی سیاسی و ده‌ها حوزه دیگر تنها روایتگر بخشی از دامنه گسترده سیاست است.
● اما فلسفه سیاسی چیست؟
الف) آسان‌ترین و غیر بحث انگیزترین راهِ تعریفِ «فلسفه سیاسی» آن است كه بگوییم: فلسفه سیاسی همان چیزی است كه موضوع مشترك یك سلسله كتاب‌های مشهور مثل جمهوریت افلاطون، سیاست ارسطو، شهریار ماكیاول، لویاتان هابز، رساله‌هایی درباره حكومت مدنی لاك، قرارداد اجتماعی روسو، فلسفه حق هگل، مانیفست كمونیست و رساله در باب آزادی استوارت میل است.۲
ب) «فلسفه سیاسی» شاخه‌ای از فلسفه است كه كلمه «فلسفه» بیانگرِ روش بحث از مقوله سیاست است; روشی كه هم فراگیر است و هم به ریشه مسئله توجه دارد. از این‌رو، معرفت به اصول سیاسی را «فلسفه سیاسی» گویند. به عبارت دیگر، «فلسفه سیاسی» كوششی است برای فهم ماهیت امور سیاسی. موضوع فلسفه سیاسی با غایت عمل سیاسی یكسان است. فلسفه سیاسی كوششی است برای نشاندن معرفت به ماهیت امور سیاسی به جای گمان درباره آنها.۳
ج) «فلسفه سیاسی» یعنی: تفكر منظّم درباره ماهیت، هدف‌ها، ساختار و قدرت دولت از یك سو، برای فهم و شناخت واقعی دولت، و از سوی دیگر، برای حفظ و یا تغییر آن پس فعالیتی فكری و ذهنی است كه با هدف پرداختن به مسائل و دشواری‌های اجتماعی و سیاسی و حل و رفع آنها صورت می‌گیرد.۴
د. «فلسفه سیاسی» یعنی: صورت خاصی از اندیشه سیاسی، متفكری كه همّ خود را صرف فلسفه سیاسی می‌كند اولا، به قصد كشف حقایق حاكم بر سیاست، به تأمّل می‌نشیند. ثانیاً، حیات سیاسی را صورتی از حیات فلسفی می‌داند. و بالاخره اینكه فلسفه سیاسی در پی كشف حقیقت است.۵
هـ) «فلسفه سیاسی» بازتاب رخدادهای اجتماعی ـ سیاسی است كه كوشیده آنها را تبیین، توجیه و تفسیر كند و تغییر دهد و به دشورای‌ها و معضلات ویژه هر دوره پاسخ دهد یا برای آنها راه حل بیابد. رشد و گسترش فلسفه سیاسی به عنوان نتیجه رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی و بازتاب آنها در ذهنِ پر پندار متفكران، دانایان و دارندگان قوّه تصور قوی است. تصویرهای گوناگون در زمان‌های متفاوت از جهان خارج، فلسفه‌های سیاسی گوناگونی به بار می‌آورد.۶
و) اصول حاكم بر سیاست را در فلسفه سیاسی می‌آورند. به عبارت دیگر، تلاش برای كشف زندگی سیاسی را «فلسفه سیاسی» گویند; مسائلی همچون ضرورت حكومت، ویژگی‌های حاكم، بهترین الگوی حكومت، ارتباط مردم و حاكم، عدالت، آزادی، برابری، حق‌جویی و فضلیت‌خواهی مسائل «فلسفه سیاسی» است. فلسفه سیاسی هر جامعه مبتنی بر نظام ارزشی آن است. فلسفه سیاسی توجیه‌كننده نظام سیاسی و مبنای حقّانیت هر نظام سیاسی است. فلسفه سیاسی متكفّل توجیه نظام سیاسی و اقناع افكار شهروندان است.۷
ز) فلسفه سیاسی را باید با هستی‌شناسی آغاز كرد تا هستی قدرت و حكومت در ارتباط با هستی‌های دیگر مورد بررسی قرار گیرد. سؤال‌های اساسی در فلسفه سیاسی عبارتند از اینكه:
ـ آیا حكومت وجود دارد؟
ـ اساساً حكومت چیست؟
ـ علت وجود حكومت چیست؟
ـ قلمرو حكومت تا كجاست؟
ـ استقرار و استمرار حكومت به چیست؟
ـ انواع حكومت‌ها كدامند؟۸
پس «فلسفه سیاسی» یعنی: سیاست از چشم‌اندازی فلسفی. به طور كلی، می‌توان فلسفه سیاسی را نگاهی فیلسوفانه به سیاست دانست كه در صدد مكان‌یابی سیاست در نظام وجودی خلقت است. اساساً پرسش‌ها در علم سیاست بر دو گونه‌اند: سؤالات روزمرّه و گذرا كه با توجه به زمان و مكان و اوضاع و شرایط خاص، پاسخی متفاوت می‌یابد و سؤالات پایدار كه همواره در میان ملل و در ادوار گوناگون تاریخ فكر و اندیشه، مطرح بوده است. فلسفه سیاسی در صدد پاسخ به سوالات همیشگی، بنیادین و پایدار علم سیاست است.
آیا فلسفه سیاسی رشته‌ای جدا و مجزّای از فلسفه است؟ یا اینكه در قالب فلسفه به بحث‌های اجتماعی و مسائل بنیادین سیاست هم پرداخته می‌شود؟ چنین به نظر می‌رسد كه اینك پس از گذشت ۲۴ قرن از تألیف كتاب جمهور افلاطون، می‌توان از مباحث و مسائل فلسفه سیاسی به طور مجزّا و جداگانه و تحت عنوان كلی «فلسفه سیاسی» یاد كرد، بخصوص با ورود اسلام به دنیای فلسفه سیاسی و آثار گران‌سنگی كه از فارابی، ابوالحسن عامری، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن‌سینا و صدرالدین شیرازی و دیگر بزرگانِ اندیشمند به جای مانده كه هر یك در غنای هر چه بیشتر این مباحث سهم بسزایی داشته‌اند.
به هر حال، امروزه در محافل علمی و در میان اندیشمندان علوم اجتماعی و به طور كلی، در میان فلاسفه سیاسی، بحث از اندیشه‌های بنیادین سیاسی به طور متمركز و مستقل مورد بررسی علمی و عقلی قرار می‌گیرد. باید متذكر شد كه محصول تلاش فكری برخی از اندیشمندان سیاسی در قالبی جامعه‌شناسانه یا اخلاق‌محور و به عبارت دیگر، هنجارگرا انجام و ارائه شده است. این سخن بدان معنا نیست كه مباحث چنین دیدگاه‌هایی ضد عقل یا غیرمفید است، بلكه نكته بحث ما در توجه دادن به طرز تلقّی آنها از سیاست و توجه كردن به نقطه عزیمت آنها در این‌گونه مباحث است. فلسفه سیاسی پرداختن به «بنیاد»هاست تا «نمود»ها و «بود»ها. آنچه هست، نمودی است از آنچه باید باشد. در درون فلسفه سیاسی، نوعی نگاه آینده‌نگر هم وجود دارد. پس باید «بودها» را پلی برای رسیدن به بایسته‌ها قرار داد.
ویژگی لازم فیلسوف سیاسی آن است كه به توصیف جامعه آرمانی خود هم بپردازد. در این زمینه در فلسفه سیاسی، ابتدا باید به نقش انسان در سیاست پرداخته شود. به عبارت دیگر، باید جایگاه انسان در سیاست ـ به طور عام ـ مشخص شود. به تعبیر دیگر، از یك سو، «انسان سیاسی» تعریف و تبیین شود، و از سوی دیگر، معرفت‌شناسی انسان در ارتباط با امور و مباحث سیاسی روشن گردد. اینكه اندیشه در باب سیاست، امری كاملا انسانی است و انسان بدون در نظر گرفتن هرگونه عامل دیگر، مانند عامل ماورایی، می‌تواند تدبیر سیاسی بیندیشد و دست به ابداع سیاسی بزند، یا اینكه عامل ماورا در تلقّی عام، و «وحی» و پیوند با آن، در تلقّی اسلامی و ادیان توحیدی و ابراهیمی، می‌تواند روزنه‌ای معرفت‌بخش به سوی حقیقت در امور سیاسی باشد، باید در روش‌شناسی فلسفه سیاسی مورد تأمّل و مدّاقه نظری قرار گیرد.
این مقاله بیشتر به دنبال پی‌گیری سیاست از چشم‌اندازی فلسفی است، به عنوان اصیل‌ترین خاستگاه آن. «فلسفه» به یك معنای وسیع و مجازی، عبارت است از: عبور از نگاه جزئی‌نگر و واقعگرا به یك دیدگاه كلی‌نگر و حقیقتگرا. «فلسفه» یعنی: بحث از وجود و احكام كلی آن; یعنی: بحث كردن از كلیات و مباحثی كه در هیچ‌یك از علوم به طور مستقل از آن بحث نمی‌شود. اما از آن احكام و مباحث كلی به عنوان كلی و به عبارتی، كبرای قضایای منطقی و برهانی استفاده می‌شود; مثلا، بحث «علت و معلول» یا مبحث «احكام وجود» از آن حیث كه وجود دارد ـ نه اینكه موجود است ـ از جمله مواردی است كه می‌توان از آن یاد كرد.
آیا حكومت لازم است یا باید جامعه را به حال خود وا گذاشت تا خود به خود به سامان برسد و امور آن با تكیه بر قداست و پاكی طینت انسان‌ها تدبیر شود؟ این پرسش یك پرسش اساسی و بنیادین است كه پاسخ آن از وجود یا عدمِ چیزی بحث می‌كند كه در پیوند با كل اجتماع، هدف خلقت، نظام هستی و عالم ماورای طبیعت است. این مبحث و مباحثی همچون معرفت‌شناسی سیاسی انسان، مدنی بالطبع بودن یا غیرمدنی بودن انسان، ابتدا و آغاز اجتماع سیاسی، بهترین حكومت، ویژگی‌های حاكم، انواع حكومت، جایگاه مردم در سیاست، دین و امور ماورای طبیعی در سیاست، غایت سیاسی و ده‌ها مبحث ریشه‌ای دیگر از جمله مباحث مطرح در وادی فلسفه سیاسی است.
به ویژه، فلسفه سیاسی یافتن پاسخ برای پرسش‌هایی است كه به مرور زمان و تغییر حكومت‌ها هرگز كهنه نمی‌شود و دچار روزمرّه‌گی نمی‌گردد; مثلا، ضرورت حكومت، رابطه مردم و حاكم، هدف و غایت سیاست، انواع حكومت، حق و تكلیف در سیاست، آزادی، عدالت و فضیلت از جمله مسائلی است كه فلسفه سیاسی متكفّل پرداخن به آنهاست. برای پاسخ به چنین سؤالاتی، مكاتب گوناگونی پدید آمده است; مكاتبی همچون آنارشیسم، پارلمانتیسم، لیبرالیسم، كمونیسم، سوسیالیسم و صدها مكتب دیگر كه بر اساس نگاه فلسفی خود به انسان، جهان و سیاست به وجود آمده است.
خلاصه اینكه كاركرد فلسفه سیاسی این است كه «نه فقط درباره آنچه هست فكر كند، بلكه در باب آنچه باید باشد هم تفكر نماید. ادعای تفكیك فلسفه از فلسفه سیاسی می‌تواند از روی خود پسندی باشد، اما برخی می‌گویند: فلسفه سیاست را از آنجایی باید شروع كرد كه ممیّز آن از یك علم دیگر یعنی فلسفه اخلاق باشد، اما مگر كشیدن مرزهای فلسفه اخلاق آسان‌تر از ترسیم سرحدّات فلسفه سیاست است. به هر تقدیر، كسانی كه می‌خواهند خطر كنند و در آب‌های متلاطم فلسفه سیاست كشتی برانند باید به این واقعیت تن در دهند كه نه نقشه جغرافیا دارند و نه قطب‌نما.»۹● روش و روش‌شناسی
مسئله شناخت روش فلسفه سیاسی مهم‌ترین كار، پیش از ورود به این عرصه از معرفت سیاسی است و در همین گام نخست، باید به بررسی و كاوش در باب «تفاوت روش»۱۰ و «روش‌شناسی»۱۱ پرداخت:
الف) «روش» یعنی رویه۱۲ یا فرایندی كه با فنون و ابزارهایی سر و كار دارد كه در روند تحقیق و برای بررسی، آزمایش و ارزشیابی نظریه به كار می‌رود. اما «روش‌شناسی» از روش‌ها، رویه‌ها، مفاهیم، قواعد و عناصر دیگری تشكیل می‌شود كه برای آزمایش نظریه‌ها، هدایت روند تحقیق و یافتن راه‌حل‌هایی برای مسائل جهان واقعی به كار می‌رود. روش‌شناسی نشانگر شیوه خاصِ نگریستن، سازمان دادن و شكل بخشیدن به تحقیق است.۱۳
ب) موضوع روش‌شناسی «روش‌ها»ست و بدین روی، از نظر معرفت‌شناختی، رتبه روش‌شناسی یك مرتبه بالاتر از موضوع خود است. روش‌شناسی به مطالعه روش‌های علوم، مقایسه و یافتن محدودیت‌ها و نقاط ضعف و قوّت آنها می‌پردازد.۱۴
ج) «روش» به معنای به كار بستن منظّم و مو به موی دستورالعمل‌های مشخص نیست، «روش» مجموع ساده فنونی نیست كه باید آن را همان‌گونه كه هست به كار برد، بلكه منظور از «روش» بینش كلی ذهنی است كه در مورد هر كار تحقیقی باید آن را از نو ابداع كرد. اما اشتغال روش‌شناسانه توجه را از مسائل جوهری به مسائل روش‌شناختی معطوف می‌كند، به گونه‌ای كه ما همیشه در حال تكمیل روش‌های چگونگی انجام كارها هستیم، بی‌آنكه حتی به طور ناقص آن را انجام دهیم.
د) روش پژوهش و جستار در اندیشه‌های سیاسی، ابزار تفكر منطقی درباره مسائل و متفكران سیاسی را فراهم می‌آورد. از تعاریف مزبور، به دست می‌آید كه روش تحقیق به عنوان یك فن، با روش‌شناسی، كه موضوع دقیق‌تری است، تفاوت دارد. روش‌شناسی بر پایه مكاتب، دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌های گوناگون دارای تنوّع است. یك نكته لازم برای یادآوری این است كه اساساً تنوّع روش‌ها در فلسفه سیاسی، وابستگی كاملی با بنیان‌های فكری هر مكتب یا اندیشمند صاحب آن روش دارد. از این‌رو، از هواداران نسبیتِ در مفاهیم و سوژه‌محوران نمی‌توان جز روشی «تفسیری» و «هرمنوتیكی» توقّع داشت. البته روش‌های زیادی در باب مطالعه در علوم اجتماعی و علوم انسانی یا علوم رفتاری مطرح است كه به نظر می‌رسد باید این تعدّد و تنوّع روشی را به چند روش عمده، كه گاه دو یا سه روش بیشتر نیست. احاله كرد.
اصولا «روش‌های مادر» در تمام تحقیقات علمی را می‌توان به دو روش تقسیم كرد; چنان‌كه افلاطون، «مادر انواع حكومت‌ها» را نظام «پادشاهی» و «دموكراسی» می‌دانست و سایر شعب حكومت را همگی از این دو، منشعب می‌دانست. بنابراین، انواع روش‌ها را می‌توان منشعب از دو روش «عقلی» و «تجربی» دانست. پیش از این، اساساً دو روش عمده وجود داشت: روش «نقلی»، روش «عقلی». «روش تجربی» را به عنوان یك رویكرد متأخّر، باید در كنار دو روش دیگر قرار دهیم. اما با پیدایش مكاتب فلسفی جدید و رواج تشكیك در مبانی روش عقلی و به دنبال آن، گسترش نوعی هرج و مرج در اصول موضوعه فكر و اندیشه، روش‌های متعدّد دیگری در كنار و یا بر خرابه‌های روش عقلی سر برآوردند، هرچند روش‌های هرمنوتیكی و مباحث مطرح شده در این مباحث كاملا جدید است; زیرا به عبارتی، می‌توان آنها را برآمده از سرخوردگی از روش‌های تجربی از یك سو، و واكنش نسبت به اعتبار عقل ابزاری مدرنیته از سوی دیگر، دانست.
● روش‌شناسی فلسفه سیاسی
به دلیل آنكه فلسفه سیاسی دارای مباحث ویژه و خاصی است كه در دیگر عرصه‌های علوم مورد بررسی قرار نمی‌گیرد، پس می‌توان ادعا كرد كه پرداختن به چنین مسائل و مباحثی با روش خاص خود همراه است. اگر میان روش و روش‌شناسی تفاوت قایل باشیم ـ كه حق هم همین است ـ باید بگوییم: روش فلسفه سیاسی مبتنی بر برهان‌های عقلی و استدلال‌های منطقی است; یعنی از یك سلسله گزاره‌های غیرقابل تردید شروع می‌شود و به دستورهای عملی برای تأمین زندگی سیاسی افراد در جامعه ختم می‌گردد. میان این دو سر طیف، یعنی اصول بدیهی اولیه تا احكام و قوانین كاربردی، و یا دست‌كم ترسیم اصول حاكم بر قوانین اجرایی، انبوهی از مسائل قرار دارد كه فلسفه سیاسی با روش خاص خود ـ یعنی روش برهان و استدلال ـ متكفّل پرداختن به آنهاست.
فلسفه سیاسی دارای یك مبنای اساسی است: درصدد است تا از چشم‌اندازی عقلی به مباحث بنیادین سیاست بپردازد. فلسفه سیاسی در صدد است تا با روش قیاس برهانی، به بررسی مسائل سیاسی بپردازد. به طور حتم، در این روش، از «نقل» استفاده نخواهد شد. باید یادآوری كرد كه آنچه روش علم سیاست یا اندیشه سیاسی است بسیار متفاوت با چیزی است كه روش فلسفه سیاسی به شمار می‌آید. در این بین، یكی از شایع‌ترین روش‌ها برای بررسی روش‌شناسی فلسفه سیاسی این است كه به دیدگاه‌ها و به طور كلی، فلسفه سیاسی فیلسوفان و اندیشمندان سیاسی مراجعه كنیم. در این زمینه، دست‌كم می‌توان آنها را در مقاطع زمانی مشخّص، كه هر دوره و مقطع از دوره قبل و بعد از آن با ویژگی‌های منحصر به فردی متمایز است، دسته‌بندی كرد و سپس به ارائه روش خاص هر فیلسوف سیاسی در درون دوره ویژه خود پرداخت و تفاوت دیدگاه او را با هم‌قطارانش وی در درون یك دوره خاص دیگر و در سطحی بالاتر و تفاوت هر مقطع و دوره را با مقاطع و دوره‌های قبل و بعد از آن بیان نمود.
این كار فقط به توصیف روش‌های مورد كاربرد فیلسوفان سیاسی گذشته و معاصر نظر دارد و صرفاً می‌تواند با تحلیل و یا نقد روش‌های آنان همراه باشد. هرچند همین مقدار هم می‌تواند كار سترگی باشد، اما شیوه بهتر، كه این نوشتار آن را دنبال می‌كند، آن است كه به طور جداگانه و با لحاظ كردن ضوابط و اصول حاكم بر فلسفه سیاسی، كه از جمله مهم‌ترین آنها روش «عقلی» است، به تدوین روش‌شناسی فلسفه سیاسی بپردازیم. اساساً برخی بر این باورند كه هیچ روش ثابتی وجود ندارد و ما دایم در حال تكمیل روش‌های گذشته و یا حتی در حال ابداع روش‌های نوین برای اندیشهورزی هستیم. این بدان معناست كه توجه به روش‌شناسی نباید ما را از اصل هدف، كه همان تعقّل و اندیشه پیش‌برنده است، غافل نماید.
به هر روی، اشتغال روش‌شناسانه توجه ما را از مسائل جوهری به مسائل روش‌شناختی معطوف می‌كند، به گونه‌ای كه همواره در حال تكمیل روش‌های چگونگی انجام كارها هستیم، بی‌آنكه حتی به طور ناقص، آن را انجام دهیم. بنابراین، دریافت یگانه‌ای از روش علمی پذیرفتنی نیست و در واقع، چیزی به نام «روش علمی خاص» وجود ندارد. تنوّع روش‌ها یكی از زمینه‌های پیشبرد خلّاقیت و نوآوری است كه غالباً با مخالفت منطق‌دانان و روش‌شناسان ارتدكس مواجه می‌شود. روش‌شناسی همیشه با این خطر رو به روست كه برای پیشبرد علم، تنها به بینش خاص خود بسنده كند و از تنوّع سازوكارهای تولید علم غفلت ورزد. «روش» به معنای به كار بستن منظّم و مو به موی دستورالعمل‌های مشخص نیست. «روش» مجموع ساده فنونی نیست كه باید آن را همان‌طور كه هست به كار برد، بلكه منظور از «روش» بینش كلی ذهنی است كه در مورد هر كار تحقیقی باید آن را از نو ابداع كرد. در روش تحقیق، بر فرایندهایی همچون مفهوم‌سازی به منزله فرایندی جوهری و مبتنی بر تخیّل خلّاق تأكید نمی‌شود. ارزش واقعی یك مفهوم در توانایی اكتشافی آن، یعنی در كمكی است كه به ما در كشف و در فهمیدن می‌كند. این كاركرد اكتشافی به سادگی، از روش‌های قیاسی و استقرایی مفهوم‌سازی حاصل نمی‌شود و باید به دنبال شیوه‌های خلّاق مفهوم‌سازی بود.۱۵
البته باید یادآور شد: همان قدر كه تنوّع و ابداع می‌تواند ما را به خلّاقیت و شكوفایی وادارد، می‌تواند ما را گرفتار نسبیت در روش نماید و یا از هدف اساسی خود، گامی به قهقرا ببرد. اساساً تنوّع و ابتكار در روش‌شناسی نمی‌تواند به معنای التقاط یا نسبیت تفسیر شود. تأكید پی در پی ما بر این نكته متمركز است كه هر روشی مبتنی بر مبانی نانوشته یا ناگفته‌ای است كه بدون توجه به آنها، نمی‌توان حتی خود روش را شناخت. به هر حال، شاید بتوان ابتكاری به خرج داد و به روش‌شناسی بدیعی در فلسفه سیاسی دست یافت. نویسنده بر این باور است كه با وجود آنكه تلاش متفكران و فیلسوفان سیاسی در هر عصر و دوره و در تمام مقاطع زمانی و از لحظه‌ای كه اندیشه و فلسفه سیاسی مكتوب به دست افلاطون در قالب ۳۴ رساله به ثبت رسیده، درخور اعتنا و شایسته تقدیر است و اساساً هر اندیشمندی در خطی ممتد از اندیشه جای می‌گیرد كه درصدد تكمیل و پویایی اندیشه و احتمالا برطرف كردن نواقص و اصلاح معایب آن است. اما باید دانست كه ورای اندیشه اندیشمندان و جدا از فلسفه فیلسوفان سیاسی، می‌توان به برخی تعریف‌ها از موضوعات و تبیین‌هایی از مسائل و وجودِ مسائلی بدیهی و مشخص و پاسخ‌های احتمالی چشم دوخت كه در عرصه فلسفه سیاسی، روش پرداختن به موضوعات و مسائل و رسیدن به نتیجه مطلوب و درخور، می‌تواند به عنوان روش فلسفه سیاسی شناسایی شود. هموار چنین نیست كه به دنبال بحران‌ها، راه حل‌های علمی و اندیشه‌ای هم به وجود آید، زیرا در برخی مواقع، ابداع و ابتكار اندیشمند به طرح پرسشی می‌انجامد كه واقعیت بیرونی ندارد و در پی آن، راه حلی مطمئنی هم برای آن طلب می‌شود. پس اندیشه هرچند در مواقع بحران، جلوه بیشتری دارد و با كنجكاوی بی‌قرارانه به حل معضل دست می‌زند، اما این تنها مبنای خلق اندیشه و فكر نیست، بلكه ذهن خلّاق و اندیشه وقّاد یك دانشمند، اندیشمند و متفكر بی‌باك به خلق نظریه و تفكر منجر می‌شود.
روش فلسفه سیاسی شاید انطباق‌هایی با روش فیلسوفان سیاسی داشته باشد، اما هرگز در چارچوب نظری و كیهان‌شناسی و به طور كلی، وجودشناسی خاصی نمی‌گنجد. اگر ما دست به تعریف بزنیم، اگر ما انسان‌شناسی، جهان‌شناسی و معرفت‌شناسی انسان را مورد مداقّه قرار دهیم و به مبنایی دست یابیم درباره فلسفه سیاسی هم به روش و بینشی معتقد خواهیم شد كه گاه ممكن است انطباق‌هایی با فلسفه سیاسی اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی مشخصی داشته باشد، اما به هر حال، به عنوان روش‌شناسی در فلسفه سیاسی ـ به طور عام ـ قابل شناسایی خواهد بود.پس ابتدا لازم است در قالب اصول موضوعه‌ای كه نیازمند تبیین و توضیح تفصیلی چندانی نیستند، مباحث ابتدایی و مبنایی خود را مطرح سازیم. البته باید متذكر شد كه ورود به این مبحث از باب فلسفه سیاسی به طور عام است كه در ضمن، می‌توان به فلسفه سیاسی ـ اسلامی و روش ویژه آن هم اشاره كرد; شبیه كاری كه فارابی انجام داد. پس اصول موضوعه یك فیلسوف سیاسی برای بحث از روش در فلسفه سیاسی، به انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، جهان‌بینی و كیهان‌شناسی وی و باور و معرفت و نگاه او به عالم ماورای طبیعت و به طور خاص، وحی و خداوند بستگی دارد. می‌توان بحث از روش در فلسفه سیاسی را معطوف به شیوه بحث در فلسفه به طور عام دانست البته می‌توان مدعی شد كه فلسفه سیاسی به نوبه خود، حیات و پویایی جداگانه‌ای دارد و دارای چارچوب نظری منسجمی در موضوع جهان، انسان و غایات او از چشم‌اندازی فلسفی و سیاسی است.
● اصول موضوعه فلسفه سیاسی
بیان تفصیلی در باب اصول موضوعه فلسفه سیاسی نیازمند تدوین كتاب یا دست كم، مقاله‌ای جداگانه است و پرداختن بدان ما را از بررسی روش‌شناسی فلسفه سیاسی دور می‌سازد. پس به اجمال به این امر پرداخته می‌شود. در ادامه، چند اصل مسلّم و خدشه‌ناپذیر ارائه می‌گردد كه قوام فلسفه سیاسی بر این اصول است:
یك اصل مربوط به هستی‌شناسی است. در یك نگاه ساده و اجمالی به جهان خلقت، می‌توان به این نتیجه دست یافت كه نظام عالم مبتنی بر تدبیر مدبّر دانایی است كه تمام منظومه‌های هستی را در ارتباط با هم حفظ می‌كند و از فروپاشی عوالم گوناگون در درون این نظام بزرگ خلقت، جلوگیری می‌نماید. انكار ملحدان نسبت به وجود چنین مدّبری حكیم، جز از روی عناد و جحود نیست. این اصل در ارتباط با جایگاه دین در حوزه فلسفه سیاسی است.
به دنبال هستی‌شناسی، بحث «معرفت‌شناسی انسان» مطرح می‌شود. انسان موجودی است دارای قوّه بصیرت و آگاهی و اراده و اختیار و این قوّه به عنوان ابتدایی‌ترین، اصلی‌ترین و محوری‌ترین نقطه تمایز وی از سایر موجودات عالم است. تأمّل در نهاد و سرشت انسان، از انسان نخستین گرفته تا واپسین انسان، تردیدی باقی نمی‌گذارد كه در میان موجودات و بخصوص در میان حیوانات، تنها انسان است كه برخوردار از قوّه فكر و عقل، آن هم در بالاترین سطح آن است. انسان‌ها برای بهتر زیستن، از اندیشه خود بهره می‌گیرند و روز به روز به ابداعات و اختراعاتی دست می‌یابد كه زندگی را برای آنها تسهیل می‌نماید. یكی از اختراعات بشر «زندگی دسته‌جمعی» آنهاست كه در پرتو زندگی اجتماعی، دست یافتن به ضروریات زندگی و حتی فراتر از آن، دست یافتن به زندگی برتر و بهتر، سهل‌الوصول‌تر و امكان‌پذیرتر است. پس دومین اصل فلسفه سیاسی، «جایگاه عقل در زندگی جمعی انسان‌ها» است.
كم‌ترین توقّع خالق هستی از انسان این است كه خدایش را عبادت كند. پس انسان‌ها در رفتار و كردار و اندیشه، باید توجه به خالق خود را مدّنظر قرار دهند. از یك سو، انسان‌ها برای خردوزری از عقل بهره‌مند هستند، و از سوی دیگر، خردورزی آنها باید در راستای توجه به خداوند باشد; چرا كه انسان در فكر و تأمّل و اندیشه هم باید خدامحور باشد. به طور كلی، باید به رابطه ارزش و پژوهش توجه داشت. آیا باید مطلقاً از پیش‌داوری در تحقیق برحذر باشیم؟ آیا اگر عقل خود و روش پژوهش خود را در چارچوب‌های درست هنجاری محدود كردیم باز هم دچار پیش‌داوری شده‌ایم. به نظر می‌رسد ضرورت پرهیز از پیش‌داوری و هنجاری عمل كردن تا آنجاست كه ما از دست‌یابی به حقیقت باز بمانیم. البته چنین محدودیت‌های درستی بیش از آنكه محدودكننده باشد هدایت‌كننده است. اگر روش فلسفه سیاسی كاملا و صرفاً عقلی است باید بیان كنیم كه جولان عقل در عرصه فلسفه سیاسی مبتنی بر تعهدی است كه عقل به اصول و مبانی ارزشی و بخصوص خدامحوری دارد. عقل و جایگاه آن در فلسفه سیاسی، عنوان ركن اساسی تفكر و اندیشه فلسفی است; البته عقلی كه مبتنی بر اصول و قواعد درست منطق باشد و با هنجارهای ارزشی، كه فراتر از اندیشه و فكر آدمیان است و از طریق وحی ترسیم شده، هدایت شده باشد. پس روش عقلی هم یك اصل اساسی دیگر در فلسفه سیاسی است.
از این‌رو، ارزیابی ما از روش‌شناسی‌های فیلسوفان سیاسی كاملا مبتنی بر ارزیابی و نقد و بررسی اصول موضوعه و مبانی هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی انسانی است. مطالعه و بررسی كتاب‌هایی كه درباره فلسفه سیاسی و بیان و توضیح و تشریح دیدگاه‌ها و آراء فیلسوفان سیاسی نوشته شده است و حتی مطالعه و بررسی دقیق و جامع متون اصلی فیلسوفان سیاسی مثل جمهور افلاطون، ما را به این نكته رهنمون می‌سازد كه اساسی‌ترین نقطه عزیمت در تدوین كتاب و شیوه تفكر هر فیلسوف سیاسی در تدوین فلسفه سیاسی خود، بر جهان‌بینی، انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی انسان و غایت‌شناسی او مبتنی است. پس به راحتی با توجه به این نكته اساسی، می‌توان شیوه هر فیلسوف و اصول و چارچوب فلسفه سیاسی هر یك را مشخص كرد.
وادی سخن، فكر، تأمّل، اندیشه، تفكر، تحقیق و تدقیق علمی و پژوهشی در سیاست، باید به سوی منطق اعتدال، اجتهاد و نوآوری ضابطه‌مند، تعقّل و عقل‌گرایی درست و معتبر روی آورد. بسیاری از سیاست‌ها و مباحث عمده‌ای كه در دنیای عملی و بیرونی سیاست نمود پیدا می‌كند برگرفته از دنیای اندیشه و به عبارتی، بسیار دقیق‌تر از دنیای فلسفه سیاسی است. پس باید به خطیر بودن وادی تأمّل فلسفی و تدقیق عقلی در مسئله سیاست توجه داشت. اینجاست كه تقوای الهی و حفظ كرامت انسان و ارج نهادن به سرشت توحیدی او به ذهن اندیشناك پژوهشگر كمك می‌كند و عقلورزی او در محدوده درستی هدایت می‌شود و به نتیجه شایسته رهنمون می‌شود.
اصول موضوعه فلسفه سیاسی بسان اصول موضوعه هر علم و معرفت دیگری، باید مقدّم بر آن و در جایی دیگر، به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد. اما اشاره به چند اصل مهم می‌تواند به تبیین دقیق‌تر مسئله كمك نماید: زندگی اجتماعی انسان، لزوم وجود ساختار و نظام سیاسی در جامعه، لزوم تبیین هدف و غایت سیاسی، و تبیین چگونگی ارتباط رعیّت با حاكمان برخی از این اصول است.
در پژوهش مختصری كه انجام شد، معلوم گردید: بسیاری از منابع، اعم از مقالات و كتاب‌هایی كه در مورد روش و روش‌شناسی در علوم اجتماعی و انسانی، بخصوص علوم سیاسی بحث كرده‌اند، بین فنون پژوهش و روش‌شناسی خلط عمیقی صورت داده‌اند، به گونه‌ای كه این فنون را با روش تحقیق یكسان انگاشته‌اند. جالب‌تر اینكه ما كمتر به موردی برخوردیم كه در آن به طور مستقل و از چشم‌انداز اندیشه‌ای به موضوع «روش» پرداخته شده باشد. همواره نویسندگان پس از بحث كوتاه نظری در باب روش، بی‌صبرانه به سراغ انواع روش‌ها و بخصوص فنون جمع‌آوری اطلاعات و پردازش آن و ارزیابی فنون تحقیق رفته‌اند، در حالی كه چالش‌برانگیزترین نقطه بحث همان مباحث نظری در باب روش و روش‌شناسی است كه تأثیری مبنایی در جهت گیری روش در طول مباحث مطرح در یك مقاله، یك كتاب، یك تفكر، یك پارادایم و یك مكتب فلسفی و سیاسی دارد.
با پیدایش روش‌های جدید در عرصه علوم، بخصوص در فلسفه، تلاطمی در روش‌های معمول سابق ایجاد شد كه گاهی شاهدیم كه اساس موجودیت یك روش معتبر در زمان پیش از این با استدلال‌های فلسفی و معرفت‌شناختی مورد تردید قرار می‌گیرد. این امر لزوم به‌روزرسانی روش‌های علوم، بخصوص، علم فلسفه سیاسی را گوشزد می‌سازد.
● كارآمدی و محدودیت روش
هر روشی دارای كارآمدی و محدودیت‌هایی است. البته كارآمدی هر روش در درون علم و معرفتی كه از آن روش بهره برده می‌شود از محدودیت‌های آن بیشتر است. اگر بتوان روش تجربی را بهترین روش در علوم طبیعی و تجربی دانست، بهترین روش برای تبیین و تعریف گزاره‌های معرفت‌هایی همچون فلسفه سیاسی، «روش عقلی» است. روش عقلی حاوی ابزارهایی فراگیر و عام است كه در حیطه كل فهم آحاد بشر كاربرد دارد، پیش‌فرض‌های كمتری دارد و بتمامه در اختیار و در درون وسعت توان انسان‌ها تعریف می‌شود. در مقایسه با «روش نقلی»، كه مستلزم پذیرش پیش‌فرض‌هایی است و كاربرد آن درون دینی یا درون مذهبی است، روش عقلی دارای كاربردی عام و جهان‌شمول است. استناد به نقل یا تاریخ مستلزم پذیرش اصل تاریخ و قابلیت و اعتبار استناد به آن است. برای مثال، ابتدا باید تاریخ یونان و یا ایران باستان را معتبر دانست و ادلّه موجود در كتب تاریخی برای وقوع یك واقعه را پذیرفت تا بتوان به آن استناد كرد. در مورد ادیان و مذاهب هم همین مطلب هست; ابتدا باید وجود پیامبر و امام را اثبات كرد و پس از آن، حجیّت رأی و نظر و كردار آنها را به عنوان دلیل پذیرفت تا بتوان پس از آن، به راحتی به اقوال منقول از آنان استناد كرد. روش عقلی تمام این محدویت‌ها را پشت سر گذاشته و برای همه بشریت، از هر دین و مذهب و مرامی، تبیین ارائه می‌دهد. شاید گاهی در تبیین‌های عقلی، به تقابل عقل و نقل برسیم كه در این صورت، پیروان هر دین و مسلكی طبیعتاً به دین خود عمل می‌كنند، اما باید یادآور شد كه آنچه عقل سلیم و متعهد به آن رسیده است به یقین، تقابلی با نقل معتبر و خدشه‌ناپذیر ندارد.
استفاده از همه روش‌ها به معنای محروم نكردن خویش از منابع و روزنه‌هایی به سوی معرفت، بخصوص در موضوع مورد بحث، یعنی معرفت سیاسی است. ولی به هر حال، باید تذكر داد كه فلسفه سیاسی دارای رویكردی فلسفی و وجودشناسانه است و به همین دلیل، روش بحث و تحقیق و مباحثه در آن، مبتنی بر برهان و قیاس و تعقّل و اندیشهورزی است. اینكه ما در علوم سیاسی در صدد باشیم تا مشخصه‌ها و ویژگی‌ها و روش «علم» به معنای «ساینس»۱۶ را جاری كنیم، تلاش مذبوحانه‌ای است كه شاید بی‌ثمر باشد و دست‌كم، دستاورد اندكی به همراه دارد.اگر از دانشمندان علوم سیاسی بخواهیم تا روش علمی دقیقی را در تحقیقات خود لحاظ كنند و از آنها بخواهیم تا پژوهش خود را در قالب فرضیه‌های قابل آزمون صورت‌بندی كنند، كار بیهوده و عبثی انجام داده‌ایم. سرشت علوم سیاسی و به طور كلی، علوم انسانی و اجتماعی آكنده از آزمون‌ناپذیری و تجربه‌ناپذیری است. ماهیت این علوم به گونه‌ای است كه باید از مفاهیم كیفی ـ نه كمّی ـ بهره بگیرند. اساساً ابتدا باید تكلیف خود را با علم بودن یا معرفت بودن علوم سیاسی روشن كنیم ـ كه این امر نیازمند بحث مفصّلی در باب خاستگاه علوم و بخصوص فلسفه علم است در این صورت است كه می‌توان پی برد آیا تلاش كسانی كه در صدد ریاضی كردن علوم سیاسی هستند درست است یا نه.
چرا علم سیاسی سرآمد دیگر علوم است؟ چون از تناسب و گستردگی برخوردار است، به گونه‌ای كه هیچ‌یك از علوم دیگر نمی‌تواند با آن برابری كند; هم از تمامی پژوهش‌های دیگر گسترده‌تر است و هم تأثیر اساسی‌تر و مستقیم‌تری بر رفتار انسان دارد. یك نظریه‌پرداز سیاسی می‌كوشد تا با قرار دادن سیاست در چشم‌اندازی گسترده، تصویر جامعی به مخاطب خود ارائه دهد. او به ویژه در سایه مطالعاتش، در موضوعاتی همچون سرشت آدمی و دیگر خصوصیات جهان پیرامونش، كه به منزله مواد خام مطالعه اوست، سیاست را توصیف می‌كند.۱۷
باید دست به «جنبش نرم‌افزاری» زد. این سخن بدان معناست كه هرچند افلاطون در دنیای فلسفه سیاسی دارای جایگاه والایی است، اما باید گفت: ما به عنوان فرزندان زمان خویش، نمی‌توانیم در فلسفه سیاسی افلاطون متوقف شویم. تمایز اساسی فلسفه سیاسی با دیگر شاخه‌های سیاست و علوم سیاسی در این است كه فیلسوف سیاسی به جهان و هستی به صورت كل و یكپارچه می‌نگرد و با لحاظ كردن همه چیز، لب به سخن می‌گشاید. اینكه می‌بینیم سقراط، افلاطون و فارابی و سخنان و نوشته‌های آنان ابدی شده و ۲۵۰۰ سال دوام آورده و هنوز هم همه از آن ارتزاق می‌كنند، بدین دلیل است كه سخنان آنان بعد فناناپذیری و ریشه در ابدیت و همه‌شمولی و جهان‌نگری دارد. اصرار افلاطون برای پادشاهی فیلسوفان به خاطر این است كه فیلسوفان اموری را لحاظ می‌كنند كه شاید افرادی از قبیل تكنوكرات‌ها اساساً به دلیل عمل‌گرایی و واقع‌نگری افراطی، اصلا به آنها توجهی ندارند. فیلسوف حق همه چیز را در نظر می‌گیرد و از آن آگاهی دارد; چرا كه از منظری هستی‌شناسانه، به وجود نظر می‌افكند. حق طبیعت و محیط زیست، حق مردم در قبال حكومت و آزادی‌های مجاز و مشروع آنان، حق هدف و غایت سیاسی و تعیین خط مشی‌ها در سمت و سوی هدف نهایی و در یك كلمه، حق وجود از اعلا مرتبه آن ـ یعنی وجود اعلا ـ تا پایین‌ترین سطح آن ـ یعنی وجود هیولانی ـ را در نظر می‌گیرد.
● روش‌شناسی فلسفه سیاسی اسلامی
آیا اساساً می‌توان فارغ از ایدئولوژی و توجه به دین، به تبیین پدیده‌های طبیعی و اجتماعی و انسانی دست زد؟ آیا با تكیه بر «عقل تنها» می‌توان اندیشه تولید كرد؟ در این میان، اشكالاتی را كه بر عقل و عقل‌گرایی وارد شده است، چه باید كرد؟
ورود به بحث انسان‌شناسی و كاوش درباره ماهیت و سرشت انسان، از جمله تبیین جایگاه و دامنه نفوذ عقل در امور مادی و فرامادی، ورود به بحث پردامنه‌ای است كه موجب طولانی شدن بیش از حد این مقال خواهد شد. اساساً جدال صاحب‌نظران علوم انسانی بیشتر بر سر روش‌هاست. از این‌رو، پیشرفت و سیطره علوم مادی، به ویژه علوم طبیعی، نیز انسان‌شناسان را به دسته‌های متعدد و غالباً متعارض تقسیم كرده است، به نحوی كه می‌توان آنها را در دو گروه بزرگ، «طبیعی مذهب» و مخالفان آن جای داد. بحث گسترده‌تر در باب روش‌شناسی در فلسفه سیاسی، منجر به بحث درباره روش‌شناسی در علوم انسانی و اجتماعی در برابر علوم طبیعی می‌گردد و مسلّماً در آنجا لازم می‌آید از بحث پردامنه «اپیستمولوژی» یا شناخت‌شناسی و میزان معرفت انسانی و محدوده گسترش شناخت انسان سخن به میان آید.
برخی بر این باورند كه در قرون زرّین تمدن اسلامی، كه حكمای ما دانش یونانی را فراگرفتند و از آن هم فراتر رفتند، جای تعجب است كه آن قسمت از فلسفه یونان، كه از علم حكومت بحث می‌كرد، نزد ما رونق چندانی نیافت. شاید در مقابل ستمگرانی گوناگون، از خودی و بیگانه، كه بر ما حكومت كرده‌اند، بحث در اساس و حدود قدرت و روشن كردن اذهان مردم، خالی از خطر نبود. آزادگانی كه نمی‌خواستند به حكومت ستمگر تن در دهند و در پناه قدرت او كسب جاه و مال كنند، سلامت را در كناره‌گیری می‌دیدند و دست‌كم خاموش می‌ماندند. پس یكی از كارهای مهمی كه باید صورت پذیرد آشنا كردن مردم با افكار سیاسی و اجتماعی و عادت دادن آنها به تفكر اجتماعی است.
از یك سو، روش‌شناسی جدید بر یك هسته مركزی اصول منطقی مثل اصل «امتناع تناقض»، «طرد شق ثالث» و «این‌همانی» مبتنی است كه نظام معرفت‌شناسی هم بر آن بنا شده است. این اصول غیرقابل تردید است و بنیاد تمام گزاره‌های دیگر قرار می‌گیرد. و از سوی دیگر، فلسفه اسلامی نمونه‌ای از بنیادگرایی ـ در مقابل انسجام‌گرایی ـ است. «سیاست اسلامی» تعقّل سیاسی در قالب فلسفه سیاسی است كه بر همّت بلند فیلسوفانی همچون ابونصر فارابی، ابوالحسن عامری نیشابوری و ابوعلی سینا بنا گذاشته شده است. اساساً اختلاف نظر اساسی فلاسفه سیاسی بر سر مسائل عمده فلسفه سیاسی به اختلاف نظر درباره چگونگی نگرش به نهاد آدمی باز می‌گردد. از این‌رو، چهار محور اساسی در طبع بشر این است كه آیا انسان موجودی فردگراست یا جمع‌گرا؟ سیاسی است یا غیرسیاسی؟ عقلانی است و آزاد یا غیرعقلانی و مجبور؟ و در نهایت اینكه كمال‌پذیر است یا كمال‌ناپذیر؟
از یك سو، برخی بر این باورند كه ما هرگز نباید از دین توقّع داشته باشیم كه به ما فلسفه سیاسی بیاموزد. دین، دین است; برای هدایت انسان آمده تا او را در زندگی دنیایی راهنمایی كند و سعادت مادی و ابدی را برای او به ارمغان آورد. اما اینكه از دین توقّع اقتصاد، سیاست، روان‌شناسی و دیگر علوم رایج در دنیا را داشته باشیم توقّع گزافی است. دین شاید به ما نكاتی را برای هدایت به سوی سعادت ابدی ارائه دهد، اما نباید از این توقّع فلسفه اسلامی یا روان‌شناسی اسلامی داشته باشیم. پس «علم دینی» معنا ندارد.
در مقابل این سخن، می‌توان گفت: اگر دین در این زمینه‌ها سخنی نداشته باشد كامل نیست، در حالی كه بارها بیان شده است: دین كامل است و تا پایان عالم ادامه دارد و برای هدایت بشر و همگام با تمام پیشرفت‌های مادی و فنی و علمی بشر خواهد ماند و به ایفای نقش خود خواهد پرداخت.
باز شاید چنین به نظر برسد كه كامل بودن دین صرفا در جنبه هدایتگری است، نه اینكه هر قدر بشر پیشرفت كند و به علوم جدید دست پیدا كند ما در قالب عالم دینی بتوانیم نوع اسلامی آن علم را هم ارائه دهیم. مسلّماً ریاضیات اسلامی معنا ندارد هرچند برخی‌ها ادعا كرده‌اند كه اگر مبنای فكری و اندیشه‌ای ما اسلامی شد آنگاه ریاضی هم از چشم‌انداز اسلامی پا به عرصه وجود خواهد گذاشت. این عده با قاطعیت، بر این باورند كه اگر مبانی و اصول دینی حاكم باشد آنگاه حتی علم ریاضیات هم بر اساس آن شكل خواهد گرفت و دیگر شاید متفاوت از علمی باشد كه بر اساس مبانی غیر دینی انسجام یافته است. هرچند این سخنان را در زمینه علوم اجتماعی و علوم انسانی و متافیزیك با قاطعیت بیشتری می‌توان مطرح كرد، اما قدری افراطی به نظر می‌رسد.
حال چه باید گفت؟ در داوری میان این دو دیدگاه، سخن نهایی چیست؟ مقدّمه مطلب اینكه مگر علوم اجتماعی چیست؟ هر شاخه آن منظومه‌ای است از مفاهیمی كه در نظریه‌های آن به كار گرفته می‌شود و معیارهایی برای آزمون و تطبیق نظریه ارائه می‌دهد. آیا دین نمی‌تواند دست به مفهوم‌سازی زده، بر اساس قواعد و اصول خود، در زمینه انسان‌شناسی، جهان‌شناسی و معرفت‌شناسی به طرّاحی نظریه اقدام كند؟ بعید به نظر نمی‌رسد كه چنین باشد. اینكه به طور منسجم چنین كاری صورت نگرفته، این نشان از فقدان ظرفیت و قابلیت دین نیست. آیا امكان دارد كه در درون فلسفه سیاسی، از فلسفه سیاسی اسلامی دم بزینم؟ اساساً «فلسفه سیاسی اسلامی» یا «فلسفه سیاسی در اسلام» چه ممیّزات و شاخصه‌هایی دارد كه دیگر رهیافت‌های نظری و اندیشه‌ای نمی‌تواند پوشش‌دهنده آن باشد؟
اگر بتوان از «فلسفه اسلامی» دم زد، پس به یقین می‌توان از «فلسفه سیاسی» اسلامی هم سخن گفت. یكی از بزرگان عرصه فلسفه بر این باور است كه «فلسفه اسلامی» یعنی فلسفه‌ای كه به نوعی، با اسلام مناسبت دارد. این مناسبت ممكن است به یكی از شیوه‌های ذیل باشد: اسلام به رشد این فلسفه كمك كرده است; این فلسفه برای تبیین عقاید اسلامی مفید بوده است; این فلسفه در دوره اسلامی رشد كرده است; یا علل دیگری كه ما در اینجا در صدد تبیین و پی‌گیری آن نیستیم.به طور خلاصه، به نظر می‌رسد مراد از «فلسفه اسلامی»، سلسله مباحثی است كه بر اساس روش عقلی و با توجه به مبانی اسلامی مطرح می‌شود. به عبارت دیگر، «فلسفه اسلامی» یعنی فلسفه‌ای كه نحوه پردازش مباحث در آن با توجه به بنیادهای اصیل اعتقادی دین مبین اسلام صورت گرفته است. اندیشیدن در درون فلسفه اسلامی بدین معناست كه برای مثال، فیلسوف مسلمان هرگز به گزاره‌ای حكم نخواهد كرد كه با توحید یا معاد در تضاد باشد. به نظر می‌رسد مهم‌ترین وجه اسلامی بودن فلسفه در این نكته نهفته است، وگرنه اینكه اسلام برخی موضوعات همچون «ملائكه» را برای فلسفه مطرح كرده است، یا دین اسلام یك سلسله مفاهیمی را مطرح كرد و فلاسفه برای تبیین عقلانی آن برهان اقامه كردند،۱۸ دلیل عمده‌ای بر اسلامی بودن فلسفه نخواهد بود.
بنابراین، فلسفه سیاسی اسلامی هم بدین معناست كه در این علم، مبنا و اساس مباحث برگرفته از اصول اسلامی و خط مشی‌های دین مبین اسلام است كه البته مهم‌ترین وجه آن نیز اسلامی بودن روش در فلسفه سیاسی اسلامی است; روشی كه عقلی است، اما عقل متعهدی كه در چارچوب اصول كلی اسلام به كار گرفته می‌شود و به تولید فكر و اندیشه اقدام می‌كند. پس اینكه یك سلسله مباحث عقلانی داریم كه ناشی از اسلام است و به عبارت دیگر، اگر اسلام اینها را (مثل بحث «ولایت فقیه») مطرح نمی‌كرد، ما عقلمان را در این راه به كار نمی‌گرفتیم، نمی‌تواند دلیل كافی باشد كه فلسفه سیاسی را اسلامی بدانیم.
به طور خلاصه، به نظر می‌رسد فلسفه سیاسی اسلامی چیزی بیش از این باشد; یعنی هنر فلسفه سیاسی اسلامی به این نیست كه موضوعاتی را كه اسلام برایش طرح كرده است مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد، بلكه اسلامیت فلسفه سیاسی اسلام به این است كه مبانی و پیش‌فرض‌هایی كه بر اساس آنها می‌توان وارد بحث از فلسفه سیاسی شد، توسط اسلام تعیین شده است; یعنی اگر گفته شده روش فلسفه سیاسی عقلی است، به این معنا نیست كه عقل بدون هیچ معیار و مبنایی به اندیشهورزی می‌پردازد، بلكه عقل در فلسفه سیاسی اسلام عقلی متعهد است كه از درون فلسفه سیاسی به نهیلیسم و پوچ‌گرایی منتهی نمی‌شود. «عقل متعهد» یعنی: آنچه انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی و جهان‌شناسی‌اش برگرفته از دین مبین اسلام است.
● مراجعه به متون اصیل فلسفه سیاسی
لازم است در پایان این نوشتار، به یك نكته مهم اشاره شود: یكی از اقدامات اساسی در زمینه فلسفه سیاسی، كه مورد غفلت واقع شده، این است كه پیش از اندیشهورزی و تأمّل و نظریه‌پردازی در باب فلسفه سیاسی، كه مبتنی بر روش عقلانی است، باید ابتدا تمام یا دست‌كم بخش زیادی از آثار كهن فلسفه سیاسی را مطالعه كرد; چرا كه پژوهش و جستار در اندیشه‌های سیاسی، ابزار تفكر منطقی درباره مسائل كلان تفكر سیاسی را فراهم می‌آورد. پس لازم است بر سیره طرف‌داران مكتب «سنّت‌گرایان علم سیاست»، ابتدا میراث فلاسفه بزرگ دنیای سیاست را مورد مطالعه دهیم و آنگاه برای فلسفیدن سیاسی اقدام كنیم. اسپریگنز معتقد است: آثار خداوندان اندیشه سیاسی، به دلیل آنكه به مسائل همیشگی انسان پرداخته، برای انسان امروز معتبر و مفید است. او بر این باور است كه پژوهشگر كوشنده باید با مراجعه مستقیم به منابع اصلی نظریات سیاسی، به یاری جستن از مفاهیم و معیارهای موجود در اندیشه سیاسی گذشتگان دست بزند تا بتواند از سردرگمی اوضاع سیاسی زمان حاضر سر درآورد. اگر قرار باشد كه جامعه مورد مطالعه از وضع «جنگ همه علیه همه» فراتر برود، قطعاً سیاست چیزی بالاتر از مبارزه برای قدرت است. اساساً «جامعه سیاسی» یا اجتماعی مدنی، یك تكاپوی انسانی پر معناست كه مخلوق تعمدّی بشر است و برای به انجام رساندن اهداف مهم و عملی تشكیل شده و اداره می‌شود. از این‌رو، اهداف نهایی سیاست از نیازهای زندگی بشر سرچشمه می‌گیرد.۱۹
محتوای اصلی فلسفه سیاسی آثار فلاسفه بزرگ سیاسی است. البته میان فلسفه سیاسی و تاریخ فلسفه سیاسی تمایز وجود دارد. پس مطالعه تاریخ فلسفه سیاسی به معنای مطالعه فلسفه سیاسی نیست. ویژگی اصلی فلسفه سیاسی دل نگرانی برای كیفیت زندگی كل جامعه سیاسی است. از این‌رو، مفاهیم عمده در فلسفه سیاسی عبارت است از: ماهیت حكم و آمریت، اطاعت و بیعت، ماهیت و ضرورت غایت جامعه و دولت، علت و چگونگی تشكّل انسان، عدالت، آزادی و برابری، طبیعت و نهاد انسان. با دنباله‌روی از روش متفكران برجسته، می‌توان علم اندوخت. باید از طریق پی‌روی از الگوی كاردانان شناخته شده و نه از طریق مطالعه چند كتاب انتزاعی درباره اصول و روش، پی برد كه چگونه باید گیاه‌شناس، فیزیكدان، یا نظریه‌پرداز سیاسی شد.۲۰
● محاسن آثار سنّتی فلسفه سیاسی
۱) دستاوردهای كاملی هستند، گرچه تماماً راه‌حل‌های نظام یافته‌ای نیستند.
۲) مقایسه‌پذیرند، اما باید با تلاش و صرف وقت فراوان، رمزهای آنها را شكافت و دریافت كه مباحث و موضوعات آثار نظریات سیاسی كاملا پرمعناست و مشمول مرور زمان نمی‌شود.
۳) یكی از اساسی‌ترین تجلّیات كوشش بشر برای منطقی بودن در قالب آثار كلاسیك فلسفه سیاسی نمود یافته است; چون انسان در آنها تلاش دارد به موجودی تبدیل شود كه زندگی روزمرّه‌اش توسط عقل اداره می‌شود.۲۱
بنابراین، برای درك اهمیت و محتوای نظریات سیاسی، هیچ روشی نمی‌تواند جای مطالعه مستقیم آثار را بگیرد. مطالعه مستقیم متون نظریات سیاسی به جنبه‌هایی روشن‌كننده‌ای كه شارحان صرفاً به آنها اشاره می‌كنند، حیات می‌بخشد.
گرچه افلاطون و ارسطو به صراحت بیان می‌كردند كه روش علومِ كاملا مجرّد همچون ریاضیات را نمی‌توان در مطالعه سیاست به كار گرفت و ارسطو نیز سیاست را در حوزه عقل عملی می‌دانست، اما تلاش گسترده‌ای صورت می‌گیرد تا از عصر نوزایی به بعد، علوم سیاسی را یك علم انسانی بریده از فلسفه جلوه دهند، ولی حركت مجدّد به سوی سنّت فلسفی و داغ‌تر شدن بحث‌های فلسفه سیاسی، حكایت از بازگشت به سیره گذشته‌ای دارد كه توسط سقراط و افلاطون و ارسطو پایه‌ریزی شد.
● نتیجه‌گیری
امروزه در محافل آكادمیك و در میان متفكران و نظریه‌پردازان دنیای سیاست، از «فلسفه سیاسی» به عنوان شاخه‌ای مستقل در كنار دیگر عرصه‌های تفكر و اندیشه یاد می‌شود. به یقین، چنین علمی روش‌شناسی خاص خود را می‌طلبد. با بررسی متون كلاسیك و آثار فخیم و برجسته فلسفه سیاسی غرب و اسلام، می‌توان به استحصال روش‌شناسی آنها اقدام كرد. در این صورت، حاصل تلاش به عنوان «روش‌شناسی در فلسفه سیاسی» تلقّی خواهد شد; زیرا در آثار باستان، كلاسیك و معاصر به دنبال فلسفه سیاسی و روش آن بوده‌ایم. اما این نوشتار، بر آن بود تا فارغ از دیدگاه خاص هر یك از فلاسفه سیاسی، به تعریف و تبیین «روش‌شناسی فلسفه سیاسی» دست یابد.
اساساً از «روش» به عنوان اصلی‌ترین شاخصه و معیار معتبر در هر علم یاد می‌شود. «روش» یعنی: شیوه راهبردی نظریه‌پرداز كه با آن قلم زده و اقدام به تولید فكر و اندیشه نموده است. به یقین، فلسفه سیاسی مبتنی بر روش عقلی است. به عبارت دیگر، فیلسوف سیاسی با تكیه بر جهان‌بینی و معرفت‌شناسی خاص خود و بر اساس نوع تلقّی‌اش از دنیای نظری سیاست و با استفاده از روش عقلی، دست به كار شده و فلسفه سیاسی تدوین می‌نماید. البته در دنیای اسلام و با تكیه بر جهان‌بینی خاص آن و معرفت‌شناسی ویژه از انسان و جهان، تفاوت شگرفی را در مبنا و جلوه عینی آن، شاهد خواهیم بود. باید اذعان كرد كه روش در اینجا همچنان عقلی است; یعنی تمامی مطالب و نظریه‌پردازی‌ها با استفاده از ابزار «عقل ـ البته نه عقل ابزاری ـ صورت می‌گیرد. پر واضح است كه تلقّی یك فیلسوف مسلمان از عقل كاملا متفاوت از كسانی خواهد بود كه از دین و آیین دیگری هستند یا اصولا بریده از عالم ماورا بوده و یا چندان نقشی برای متافیزیك در شئون زندگی خود ـ و البته در عقل‌گرایی و خردورزی خویش ـ قایل نیستند.
فیلسوف مسلمان با سیراب شدن از سرچشمه دین و وحی و با استفاده از عقل متعهد و پایبند به اصول انسانی و دینی و فارغ از خطاهای فاحش خردورزی دیگران، دست به فلسفیدن سیاسی می‌زند. پس باید توجه نمود كه روش همچنان عقلی است، اما برایند این عقلورزی كاملا متفاوت است. بی آنكه انحرافی از محتوای فلسفه سیاسی به سوی عرصه‌های دیگر علوم، كه دارای روش و شیوه متفاوت است، صورت پذیرد فیلسوف سیاسی مسلمان به تدوین فلسفه سیاسی اقدام می‌كند. خروج از محتوای فلسفه سیاسی ممكن است در قالب اندیشه سیاسی، كلام سیاسی و حتی فقه سیاسی صورت گیرد. در زلالی اندیشه و ناب بودن آن و در عین حال، برخوردار بودن از شیوه عقلی محض، می‌توان از فارابی به عنوان یك مثال تام و تمام دم زد.
سیدمهدی سیدیان
فهرست منابع
الف) كتاب‌ها
اتسلندر، پیتر; روش‌های تجربی تحقیق اجتماعی; بیژن كاظم‌زاده، مشهد: آستان قدس رضوی، معاونت فرهنگی، .۱۳۷۱
اسپریگنز، تامس; فهم نظریه‌های سیاسی; فرهنگ رجایی، تهران: آگاه، .۱۳۷۰
استنفورد، مایكل; درآمدی بر فلسفه تاریخ: هستی شناسی، شناخت شناسی، روش‌شناسی; احمد گل‌محمدی، تهران: نی، .۱۳۸۲
اشتراوس، لئو; فلسفه سیاسی چیست؟; فرهنگ رجایی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، .۱۳۷۳
باقر زاده، احد; روش تحقیق در علوم اجتماعی; قم: وثوق، .۱۳۸۳
بشیریه، حسین; عقل در سیاست: سی و پنج گفتار در فلسفه، جامعه شناسی و توسعه سیاسی; تهران: نگاه معاصر، .۱۳۸۲
بلوم، ویلیام تی; نظریه‌های نظام سیاسی: كلاسیك‌های اندیشه سیاسی و تحلیل سیاسی نوین; احمد تدین، تهران: آران، .۱۳۷۳
پالمر، مونتی و اشترن، لاری و گایل، چارلز; نگرشی جدید به علم سیاست; منوچهر شجاعی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، .۱۳۶۷
پوپر، كارل ریموند; اسطوره چارچوب )در دفاع از علم و عقلانیت(; علی پایا، تهران: طرح نو، .۱۳۷۹
پوپر، كارل ریموند; جهان باز و دشمنانش; عزت‌الله فولادوند، تهران: خوارزمی، .۱۳۶۴
پوپر، كارل ریموند; حدس‌ها و ابطال‌ها: رشد شناخت علمی; احمد آرام، تهران: شركت سهامی انتشار، .۱۳۶۳
پوپر، كارل ریموند; منطق اكتشاف علمی; احمد آرام، تهران: سروش، ۱۳۷۲
پولادی، كمال; از دولت اقتدار تا دولت عقل در فلسفه سیاسی مدرن; تهران: مركز، .۱۳۸۰
پی، ارل; روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی; رضا فاضل، تهران: سمت، .۱۳۸۱
تیندر، گلن; تفكر سیاسی; محمود صدری، تهران: علمی و فرهنگی، .۱۳۷۴
چالمرز، آلن; چیستی علم )درآمدی بر مكاتب علم شناسی فلسفی(; سعید زیباكلام، تهران: علمی و فرهنگی، .۱۳۷۴
چیلكوت، رونالد; نظریه‌های سیاست مقایسه‌ای; وحید بزرگی، علیرضا طیب، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، .۱۳۷۷
حافظ نیا، محمدرضا; مقدمه‌ای بر روش تحقیق در علوم انسانی; تهران: سمت، .۱۳۸۱
حافظنیا، محمدرضا; مقدمه‌ای بر روش تحقیق در علوم انسانی; تهران: سمت، .۱۳۸۰
حشمت‌زاده، محمدباقر; مسایل اساسی علم سیاست; تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، .۱۳۸۰
خلیلی شورینی، سیاوش; روش‌های علمی تحقیق در علوم انسانی; تهران: یادواره كتاب، .۱۳۷۵
داوری اردكانی، رضا; درباره علم; تهران: هرمس، .۱۳۷۹
دكارت، رنه;گفتار در روش; محمدعلی فروغی، تهران: .۱۳۴۲
دورتیه، ژان فرانسوا; علوم انسانی گستره شناخت‌ها; مرتضی كتبی و دیگران، تهران: نی، .۱۳۸۲
دوورژه، موریس; روش‌های علوم اجتماعی; خسرو اسدی، تهران; امیركبیر، .۱۳۷۵
راین، آلن; فلسفه علوم اجتماعی; عبد الكریم سروش، تهران: علمی و فرهنگی، .۱۳۶۷
رودی، كارلتون و دیگران; آشنایی با علم سیاست; ج _۱تهران: امیر كبیر، دوم، .۱۳۵۱
روزنتال، فرانس; نفوذ علوم یونان باستان در اسلام;
ژری ارس، هانری; بررسی راه‌های شناخت علم، شبه علم و علم دروغین; عباس باقری، تهران: نی، .۱۳۷۹
سریع‌القلم، محمود; روش تحقیق در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل; تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، .۱۳۸۰
سزگین، فؤاد; گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی; محمدرضا عطایی، مشهد: آستان قدس رضوی، .۱۳۷۱
سی. ای. موزر و جی، كالتون; روش تحقیق در علوم اجتماعی; كاظم ایزدی، تهران: كیهان، .۱۳۷۴
شاله، فلیسین; شناخت روش علوم یا فلسفه علمی; یحیی مهدوی، تهران: دانشگاه تهران، .۱۳۴۷
طاهری، ابوالقاسم; روش تحقیق در علوم سیاسی; تهران: قومس، .۱۳۸۰
طباطبایی، سید جواد; درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران; تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، .۱۳۶۷
عاملی، حشمت‌الله; مبانی علم سیاست; تهران: كتابخانه ابن سینا، .۱۳۴۶
فروند، ژولین; آراء و نظریه‌ها در علوم انسانی; علی محمد كاردان، تهران: مركز نشر دانشگاهی، .۱۳۶۲
كاظمی، سید علی اصغر; روش و بینش در سیاست: نگرش فلسفی، علمی و روش شناختی; تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، .۱۳۷۴
كپالا، سرانا; روش‌شناسی تطبیقی در علوم اجتماعی; رحیم فرخ‌نیا، گناباد: مرندیز، .۱۳۷۳
كریپندورف، كلوس; تحلیل محتوا مبانی روش‌شناسی; هوشنگ نایبی، تهران: نی، .۱۳۸۳
كیوی، ریموند و كامپنهود، لوك وان; روش تحقیق در علوم اجتماعی )نظری و عملی(; عبدالحسین نیك‌گهر، تهران: فرهنگ معاصر، .۱۳۷۰
گولد، جولیس و كولب، ویلیام ال.; فرهنگ علوم اجتماعی; جمعی از مترجمان، محمدجواد زاهدی مازندرانی )ویراستار(، تهران: مازیار، .۱۳۷۶
لیتل، دانیل; تبیین در علوم اجتماعی درآمدی به فلسفه علم الاجتماع; عبدالكریم سروش، تهران: صراط، .۱۳۷۳
لیدمان، سون اریك; تاریخ عقاید سیاسی از افلاطون تا هابرماس; سعید مقدم، تهران: دانش ایران، .۱۳۷۹
مارش، دیوید و استوكر، جری; روش و نظریه در علوم سیاسی; امیر محمد حاجی یوسفی، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردی، .۱۳۷۸
ماركوزه، هربرت; انسان تك ساحتی; محن مؤیدی، تهران: امیر كبیر، .۱۳۶۳
مانهایم، كارل و ریچ، ریچارد; روش‌های تحقیق در علوم سیاسی: تحلیل تجربی; لیلا سازگار، تهران: مركز نشر دانشگاهی، .۱۳۷۷
محمد امزیان، محمد; روش تحقیق علوم اجتماعی از اثبات‌گرایی تا هنجارگرایی; عبدالقادر سواری، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، المعهد العالمی للفكر الاسلامی، .۱۳۸۰
مدنی، سید جلال‌الدین; مبانی و كلیات علوم سیاسی; جبی‌جاج، .۱۳۷۲
مك نیل، پاتریك; روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی; محسن ثلاثی، تهران: آگاه، .۱۳۷۶
نبوی، بهروز; مقدمه‌ای بر روش تحقیق در علوم اجتماعی; تهران: كتابخانه فروردین، .۱۳۶۷
نراقی، یوسف; روش‌شناسی علوم اجتماعی; تهران: انتشار، .۱۳۶۵
نصیری، منصور; روش‌شناسی علم و الهیات; قم: مركز انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی )ره(، .۱۳۸۳
نوذری، حسینعلی; فلسفه تاریخ ، روش‌شناسی و تاریخنگاری; حسینعلی نوذری، تهران: طرح نو، .۱۳۷۹
نوری كوتنایی، نظام الدین; روش‌شناسی "متدولوژی"; ج‌بی جاج: زهره، .۱۳۵۷
هال، لویس ویلیام هلزی; تاریخ و فلسفه علم; عبدالحسین آذرنگ، تهران: سروش، دوم، .۱۳۶۹
هومن، حیدرعلی; پایه‌های پژوهش در علوم رفتاری، شناخت روش علمی; تهران: سلسله، .۱۳۶۶
وینچ، پیتر; ایده علم اجتماعی; تهران: سمت، .۱۳۷۲
ب) مقالات
احمد وند، شجاع; فرایند تدوین معرفت شناسی و روش‌شناسی فقه سیاسی شیعه; تهران: فصلنامه پژوهشنامه متین، ش _۱۰بهار .۱۳۸۰
افضلی، رسول; روش‌شناسی در اندیشه سیاسی غرب; روزنامه انتخاب، ۲۱و .۲۲/۳/۱۳۷۹
الهاشمی، كامل; ارتباط فلسفه سیاسی و فلسفه الهی; محمدحسن معصومی، قم: فصلنامه حكومت اسلامی، ش _۲زمستان .۱۳۷۵
پزشكی، محمد; چیستی فلسفه سیاسی اسلامی; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۱۷بهار .۱۳۸۱
پزشكی، محمد; روش تفكر سیاسی بر اساس فیلسوفان مشّاء; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۲۲تابستان .۱۳۸۲
جهانبگلو، رامین; فلسفه سیاسی چیست؟; متن سخنرانی در ۱۴اسفند ماه ۱۳۸۱در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، اینترنت: www.bashgah.net
حاجی‌حیدری، حامد; قواعد نوین نظریه‌پردازی در علوم اجتماعی مراحل اساسی اندیشه در فلسفه اجتماعی; رسالت، .۲۳/۱۲/۱۳۸۲
حقیقت، سید صادق; آشفتگی مفاهیم سیاسی در ایران معاصر; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۲۴زمستان .۱۳۸۲
حقیقت، سید صادق; بحران روش‌شناسی در علوم سیاسی; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۲۲تابستان .۱۳۸۲
حقیقت، سید صادق; نقدی بر روش‌شناسی فلسفه سیاسی و علم سیاست; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۲۳پاییز .۱۳۸۲
حقیقت، سید صادق; نگاهی به فلسفه سیاسی در اسلام; فصلنامه حكومت اسلامی، ش _۲زمستان .۱۳۷۵
فیرحی، داود; روش‌شناسی اندیشه سیاسی ابن‌رشد; تهران: مجله دانشكده حقوق و علوم سیاسی، ش _۶۳بهار .۱۳۸۳
فیرحی، داود; روش‌شناسی اندیشه سیاسی در فلسفه غربِ تمدّن اسلامی; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش۱۳۸۲. _۲۲
محمودی، سید علی; روش‌شناسی در علم سیاست و فلسفه سیاسی )روش ارسطویی، دیالكتیك سقراطی، گفتمان فرانوگرایی(; تهران: ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره .۱۵۳۱۵۴
مصباح‌یزدی، محمدتقی; فلسفه سیاسی اسلامی )گفتوگوی مجله پویا با آیت‌الله مصباح یزدی، ( _۹/۴/۱۳۸۲قم: ماهنامه پویا. )متن این گفتوگو، هنوز منتشر نشده است(.
ملكیان، مصطفی; روش‌شناسی در علوم سیاسی; گفتوگو با مصطفی ملكیان; قم: فصلنامه علوم سیاسی، ش _۱۴تابستان .۱۳۸۰
موتن، عبدالرشید; روش‌شناسی اسلامی در علم سیاست; محمد شجاعیان، قم: فصلنامه علوم سیاسی، شماره _۸بهار .۱۳۷۳
نوروزی، محمدجواد; نظریه‌سازی در علوم اجتماعی: با تأكید بر نقش پیش‌فرض و پارادایم; قم: ماهنامه معرفت، شماره .۷۲
پی نوشت ها
۱ـ بهاءالدین خرمشاهی، فرار از فلسفه، زندگینامه خودنوشت فرهنگی، تهران، جامی، ۱۳۷۷، ص ۹.
۲ـ آنتونی كوئنتین، فلسفه سیاسی، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران، الهدی، ۱۳۷۱، ص ۱۱.
۳ـ لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۳.
۴ـ عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب: از آغاز تا پایان سده‌های میانه، تهران، وزارت امورخارجه، ۱۳۷۶، ص ۱۵.
۵ـ همان، ص ۱۵.
۶ـ عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب: عصر جدید سده نوزدهم، تهران، تهران، وزارت امورخارجه، ۱۳۷۶، ص ۱۵.
۷ـ محمّدجواد نوروزی، فلسفه سیاست، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۷، ص ؟؟؟
۸ـ محمّدباقر حشمت‌زاده، مسائل اساسی علم سیاست، تهران، كانون اندیشه جوان، ۱۳۷۷، ص ۴۷.
۹ـ كریستیان دلاكمپانی، فلسفه سیاست در جهان معاصر، ص ۲۹۰ـ۲۹۳.
۱۰. Method.
۱۱. methodology.
۱۲. procedure.
۱۳ـ رونالد چیلكوت، نظریه‌های سیاست مقایسه‌ای، ص ۲۸.
۱۴ـ سید صادق حقیقت، «بحران روش‌شناسی در علوم سیاسی»، علوم سیاسی، ش ۲۲، ص ؟؟؟
۱۵ـ همان.
۱۶. science.
۱۷ـ تامس اسپریگنز، فهم نظریه‌های سیاسی، ص ۲۳۲ـ۲۳۳.
۱۸ـ محمّدتقی مصباح، «فلسفه سیاسی اسلامی; گفتوگو با آیهٔ‌اللّه مصباح، پویا، ۹/۴/۱۳۸۲ نسخه منتشر نشده.
۱۹ـ تامس اسپریگنز، پیشین، ص ۱۵ـ۲۰.
۲۰ـ همان، ص ۳۷.
۲۱ـ همان، ص ۳۷ـ۴۰.
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید