دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا
از قلم شما
آتشی که امروزه نسل جوان ما را در کام خود کشیده و هر روز بیشتر از دیروز زبانه می کشد و خانه امید ما را به خاکستر سیاه مبدل می سازد و کشتزار جوانی ما را لگدکوب سم اسب های سرکش نفس اماره و فساد می کند از کجا سرچشمه می گیرد؟
این جغد شوم چه سخت بر بام خانه مان لانه کرده و از تاریکی جهل و ناآگاهی ما استفاده می کند. سرمای خشک و کشنده تهاجم چه زود بهار جوانی ما را به خزان نشاند ودنیایی از صدق و صفا را به منجلابی از کذب، نفاق و فساد بدل کرد.گوشی بسیار لطیف و حساس می طلبد تا بتوان فریاد این سکوت را شنید و چشمی تیزبین و بینا باید تا بتوان مرگ حیات را دید.
این خنده جوانی ماست که در دل می گرید و با زبان سکوت می گوید: فریادرسی نیست؟ مفر و ملجایی نیست؟
کجاست آن منجی که بتواند او را با فطرت حقیقت جویش آشتی دهد و لبه تیغ جهل را که بر گردنش سنگینی می کند بردارد.سرخی چهره ام دلیل بر نشاط و طراوت جوانی نیست، نشان سیلی درد و رنجی است که بر گونه هایم نواخته شده و مرا بر سر دوراهی تردید رها کرده، تردیدی که گاه مرا تا پرتگاه سقوط انسانیت پیش می برد و آن جاست که برای نجات دست به هر خار و خاشاکی می زنم.
دریای جوانی بسیار عمیق و بی کرانه است و تا شناگر قابلی نباشی، امید نجات از امواج سهمگین آن نیست و اگر خود را بدون هیچ تکیه گاهی در آن رها کنی و به امواج بسپاری، چه بسا در سرگشتگی کامل به جزیره ای پرتاب شوی که جز سبوع و وحوش در آن نتوان یافت، درندگانی که در لباس میش، انسانیت تو را می درند و تا چشم بازکنی خود را در مسیری می بینی که ناخواسته تبدیل به جانوری شده ای (کالا نعام بلهم اضل) این قصه پرغصه در خطوط شکسته پیشانی ات خوانده می شود و در نگاه خسته و پر اضطراب چشمانت تفسیر می شود. با خود می گویی: برروی کدام زمین پا بگذارم که زیر پاهایم نلرزد و به زیر سقف کدام آسمان پناه ببرم که ابرهای سیاهش را بر سر نگسترد، انگار پهنه زمین و عرصه زمان بر من تنگ شده.کلام به اینجا که می رسد بغض سنگین در گلو نشسته می شکند و هق هق گریه خلوت دلم را بر هم می زند و باز من و یک دنیا غم و تنهایی، من و یک قلم و کاغذ که مونس تنهایی ام شده اند. مگر می شود شکسته بال و استخوان در گلو بود و هیچ نگفت؟ این دردها را برای کدامین چاه زمزمه کنم که آب گلویش خشک نشود و نفس هایش به شماره نیفتد؟این انسانی که مصداق ظلوما جهولاست را چگونه می توان از توفان فساد و خودرایی به ساحل نجات و خوشبختی رهنمون شد و او را به این باور رسانید که تو وارث تمدن جمشیدی و میراث دار مفاخری چون ابن سینا و ابوریحان، حافظ و سعدی با یزید بسطامی وابوالحسن خرقانی، دکتر حسابی و علامه طباطبایی ...
بیا و بودن را حس کن
جمشید پورعرب- کارشناس ادبیات
منبع : روزنامه خراسان
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت علی شمخانی مجلس شورای اسلامی مجلس شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران افغانستان گشت ارشاد رئیس جمهور
تهران سلامت شورای شهر شورای شهر تهران شهرداری تهران پلیس قتل فضای مجازی سیل کنکور وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
دلار ارز تورم قیمت دلار مالیات خودرو قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی قیمت طلا مسکن ایران خودرو
سریال پیمان معادی تئاتر تلویزیون فیلم سینمای ایران سینما بازیگر موسیقی سریال پایتخت ازدواج
سازمان سنجش خورشید
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه نوار غزه عراق
فوتبال استقلال پرسپولیس فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی سپاهان باشگاه پرسپولیس تراکتور جام حذفی آلومینیوم اراک لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی اپل آیفون ماه تبلیغات فناوری ناسا گوگل سامسونگ نخبگان
خواب موز کاهش وزن بارداری دندانپزشکی آلزایمر روغن حیوانی