شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مدراتو کانتابیله


مدراتو کانتابیله
<خانم معلم پرسید: ‌- نوشته‌ای را که بالا‌ی نت هست می‌خواهی بخوانی؟ بچه گفت: - مدراتو کانتابیله. خانم با ضربه مداد به روی پیانو این جواب را تایید کرد. بچه که سر به سوی نت برگردانده بود، بی‌حرکت ماند. ‌- مدراتو کانتابیله یعنی چه؟ - نمی‌دانم... .> رمانک <مدراتو کانتابیله> نوشته مارگریت دوراس با ترجمه استاد سیدحسینی اینطور شروع می‌شود. نمی‌دانم چرا هر وقت نام رضا سیدحسینی به میان می‌آید، بیش و پیش از همه به یاد این رمان می‌افتم. رمانی که در عین کوتاهی از عالی‌ترین و کم‌نقص‌ترین رمان‌هایی است که بی‌تردید سه بار خوانده و لذت برده‌ام. فیلمش را هم دست‌کم دو بار دیده‌ام. (به کارگردانی آلن رنه) و این روزها هرچه می‌گردم نوار ‌VHS آن را پیدا نمی‌کنم.
من چاپ اول این رمان را دارم که کتاب زمان آن را در سال ۱۳۵۲ منتشر کرده است.‌* در آن سال‌های پرآشوب که گذر پوست نسل من به دباغخانه افتاده بود، استاد این داستان را ترجمه کردند. داستانی که گفت‌وگو و فضاسازی در آن نقش عمده را بازی می‌کند و از اولین کارهای دوراس است که او را به شهرت رساند. انتخاب چنین رمانی و بازسازی لحن و فضای آن در زبان پارسی ذوق و سلیقه‌ای می‌خواهد که در امثال استاد سیدحسینی سراغ داریم و بس.
به هر حال <مدراتو کانتابیله> این نام خوش‌آوای غریب، یعنی آواز ملا‌یم و با قدری گشاده‌دستی، زمزمه، ترنم ترانه و ... که در کتاب و فیلم هم به همین نحو اجرا شده است. یعنی ضمن آموزش موسیقی به پسربچه، داستان سرگشتگی و ملا‌ل مادر او نرم نرمک در هم تنیده شده. قتل زنی اتفاق می‌افتد و مادر می‌خواهد از آن سر درآورد و هویت خود را در قبال آن زن بسنجد. ره گم می‌کند و به سر منزل بازمی‌گردد. همه اینها را دوراس در این رمان کوتاه با ساختاری کما بیش کلا‌سیک بیان کرده اما با مزیت تصویرسازی و دیالوگ بر ساختار کلا‌سیک پیشی می‌گیرد و همان حال موسیقی مدراتو کانتابیله <آواز ملا‌یم> را به آن می‌دهد و استاد سیدحسینی با درک این همه، آن را در زبان مقصد اجرا کرده است. ‌
از میان مترجمان نسل اول پیوسته ارادت خاصی به استاد سیدحسینی داشته‌ام و دارم. شاید دلیلش خاکی بودن و حس سلوک ایشان باشد. البته بدبختانه چندان با استاد مشحور نبوده‌ام اما در همان دیدارهای کوتاه به مناسبت‌های گوناگون، که کم هم نبود، همیشه از ایشان حرف تازه شنیده‌ام. به نحوی که با هوشیاری به کارهای دیگران هم نظر داشتند و هر وقت کار خوبی سراغ داشتند، بی‌درنگ می‌گفتند. حتی در مرگ فرزند نیز از استاد گله از روزگار را نشنیدم. تنها یک بار (گویا در خانه هنرمندان) دیدم که اوقاتشان تلخ است. گفتند زمین خورده‌اند و پایشان درد می‌کند. همین. حالا‌ که خبر بیماری او را می‌شنوم، می‌گویم استاد عزیز، برخیز و باز آواز نرمت را بخوان! ترانه‌ات را ترنم کن که جان‌های مشتاق ما در میانه بردن‌ها و خوردن‌ها نیازمند ترانه توست. ‌

* یادآوری می‌شود که استاد رضا سیدحسینی کارهای ماندگار کم نکرده‌اند، از جمله ترجمه <طاعون> از آلبرکامو، <امید> از آندره مالرو، <ضدخاطرات> همراه استاد ابوالحسن نجفی، باز از آندره مالرو و ... دو اثر سترگ ارزنده <فرهنگ آثار> به سرپرستی ایشان و <مکتب‌های ادبی> تالیف و تنظیم استاد کافی است که نامشان را در تاریخ ادبیات ایران ثبت کند.
مهدی غبرایی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید