پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

آیا دموکراسی آموختنی است؟


آیا دموکراسی آموختنی است؟
در این حرف كه سبب حیرت و پوزخند در جامعه ایران شد یك بازی كلامی وجود داشت. سیاست در پیشینه لغوی به معنی تنبیه، و بحث سیاسی در عرف جامعه به معنی مخالفت و امكان مخالفت است، نه صرفاً بحث در ارقام بودجه و آمار مربوط به توسعه اقتصادی و غیره. گوینده آن حرف معنای تاریخی و خاص كلمه را نادیده می گرفت و بر معنای ظاهری و امروزی اش تكیه می كرد. چند سال بعد، پس از انقراض آن نظام، كلمه سیاست را حتی با املاهایی نامتعارف می نوشتند. در مواردی صاحبان مغازه ها كاغذی به دیوار می زدند و از مراجعان می خواستند از بحث سیاسی، «سی یا سی» و «۳۰ یا ۳۰» خودداری بفرمایند. قرنها پیش، عبید زاكانی اعلام كرد هر بحث ادیبانه ای در این باره كه قیمه را با غین می نویسند یا قاف زائد است و باید به این اصل مهم توجه داشت كه قیمه عبارت از لپه و گوشت است، چه با غین نوشته شود و چه با قاف. اما نظریه پست مدرن و ساختارشكن عبید را ظاهراً زیاد جدی نگرفته اند. در روزگار ما مثلاً بحث در می گیرد كه وزارت آموزش و پرورش باید یك معاون (یا به اصطلاح رایج، معاونت) در امر آموزش و معاونی دیگر در حوزه پژوهشی داشته باشد، یا این دو زمینه در واقع یكی هستند. در واقع، بحث بر سر وجود دایره ای برای تبلیغات مستقیم سیاسی و نظارت فرهنگی در محیط مدرسه است. مثال برای دعواهای لغوی كم نیست. پشت این دعواها كشمكش خصمانه خرده فرهنگ ها جریان دارد و آنها را نباید یكسره جنگ زرگری فرض كرد. اما اصل مطلب را غالباً چنان بدیهی می گیرند كه گویی سؤالی درباره آن وجود ندارد. سیاست چیست و آیا كلاس درس می تواند مكان مناسبی برای آموزش سیاست باشد؟
اگر منظور از سیاست، مفهوم سیاست به معنی تدبیر در اداره جامعه باشد، چنین مقوله ای در برخی درسها بازتاب دارد: در تاریخ و در كلاسهای مربوط به آموزش مدنی. اما اگر منظور از سیاست، بحث در چند و چون روشهای سیاسی جاری جامعه باشد، هیچ كلاس درسی برای چنین فعالیتی گنجایش ندارد. نه تنها به این سبب كه چنین اقدامی خطرناك است، یا چون ساعات درس محدود است، بل به این دلیل كه گرایش سیاسی امری است فرهنگی، طبقاتی، خانوادگی و حتی مربوط به عادت.بنابراین، تا آنجا كه به مدرسه مربوط می شود در حیطه امور شخصی قرار می گیرد، در عین آنكه سیاست امری است در حیطه عمومی. در مقوله گرایش سیاسی امكان متفاوت بودن و تكثر است كه اهمیت دارد، نه اینكه كسی نظری را بیان كند و مستمعان در سكوت محض گوش بدهند. بنابراین، آموزش سیاسی را باید هم شكل و هم محتوا دید، یعنی این فرصت كه فرد نظر الف را با نظر ب مقایسه كند و بكوشد تفاوتها و شباهتهای آنها را بیابد.نكته مهم دیگر در كار آموزش این است كه خردسالان از همسالان خود به همان اندازه، اگر نگوییم بیشتر، می آموزند كه از مربیان و از والدین. وقتی پدر و مادر در خانه فارسی صحبت می كنند و همكلاسها زبانی دیگر، می بینیم بچه زبان همسالانش را بهتر صحبت می كند تا زبان والدین را. سبب این است كه گفتار پدر و مادر ساختار نحوی پیچیده تری دارد و حاوی اشارات و اصطلاحاتی است كه درك آنها از دسترس كودك بیرون است، اما گفتار بچه های همقد به موضوعهایی كاملاً عینی و مورد پسند او بر می گردد.بر این قرار، امر آموزش به نطق و خطابه محدود نمی شود. درك نوجوانان از پدیده ها برداشتی است مشترك تقریباً میان همه آنها. از این رو، زبان حال، زبان رفتار، و فضایی كه فرد با حضور خود می آفریند، بخصوص برای مخاطب نوجوان، به اندازه محتوای كلامی اهمیت دارد. آموزش منش سیاسی، گرایش سیاسی و استدلال سیاسی را نوجوان مستقیماً از خود مربی نیز می آموزد. یك گرفتاری بزرگ در آموزش عمومی در ایران این است كه مدرسه مرجعیت خود را تا حد زیادی از دست داده است. این افت را تنها نمی توان به شرایط سیاسی ایران نسبت داد چرا كه كاهش اقتدار بزرگسالان روندی جهانی است. به تعبیری، بچه ها كمتر از گذشته بچه اند چون دیگر باور ندارند كه بزرگترها خیلی بزرگند. این پند حكیمانه كه فرزند را باید بنا به مقتضای روز تربیت كرد جای تأمل دارد و می توان در آن یكی دو تناقض دید. اول، مقتضای روز مفهومی است بسیار جدید و مربوط به دهه های اخیر - در دنیای قدیم چیزی از یك نسل به نسل بعدی تغییر نمی كرد تا نیاز به تربیتی جدید باشد. دوم، برای فردی متعلق به نسل پیش، درك تحولات فرهنگی هم دشوار است تا چه رسد به همراه شدن با آنها و كمك به انتقال شان. از رواج كامپیوتر بیش از دو دهه می گذرد، اما همچنان فرزندان - در همه جای دنیا - كاربران اصلی این وسایل اند. هر نسلی علاقه دارد تجربه های خود را، به عنوان چكیده خرد ناب، به نسل بعدی منتقل كند. در بسیاری موارد تا نسل معاصر یك تحول تاریخی و حامی یك عقیده و روش حضور دارد، كمتر نقد و انتقادی درباره آن واقعه و آن عقیده میسر است. از این بالاتر، هر نسلی عادت دارد كه از كم توجهی نسل جوان به ارزشهای ازلی و ابدی بنالد. با این تفاصیل، شاید بتوان نتیجه گرفت كه آن جمله قصار به احتمال قریب به یقین همین اواخر ضرب شده است. آموزش سیاسی را نوجوان در مدرسه هم می آموزد. اما این آموزش در درجه اول از طریق تربیت مدنی به نوجوانان منتقل می شود. برای مثال، همزمان با رواج اتومبیل در جامعه ایران این مشكل رخ نمود كه رانندگان تن به مقررات نمی دهند. امروز می بینیم موانعی را كه برای كاستن از سرعت خودروها در عرض خیابانها نصب شده اهل محل جا كن می كنند، با این تلقی كه مقامهای اداری با تدارك چنین موانعی در واقع برای خودشان ناندانی درست كرده اند. فلسفه سیاسی عامه در ایران این است كه فقط با ریشه كن كردن وضع موجود و درانداختن طرحی نو می توان امور را اصلاح كرد. اما جامعه به شكل اقلیم و سرزمین، و فكر انسان به شكل جامعه در می آید. بر این قرار، آموزش سیاسی تبدیل به نوعی جهان بینیِ آنارشیستی می شود كه كل امور را تعلیق به محال می كند. در مواردی نیز آموزش سیاسی تنها با تحقق شرایط مادی فرصت اجرا می یابد. برای مثال، در ایران به مدت نیم قرن، یعنی از انتهای دهه ۱۳۲۰ تا نیمه دهه ،۱۳۷۰ ارقام مربوط به آرا اعتبار چندانی نداشت. بازگشت مجدد اعتبار به این ارقام و كاهش تخلفات انتخاباتی به حدی قابل اغماض صرفاً به سبب آموزش درستكاری نبود. حریفان عرصه سیاست شاخ درشاخ بودند و ریختن آرای فله در صندوقها دشوار شده بود. در آینده، چنانچه بار دیگر یك جناح قدرت مطلق بیابد، احتمال تكرار روشهای قدیمی منتفی نخواهد بود. پس، اول، در آموزش سیاسی، آموزش اخلاق به طور انتزاعی كم اثر است (ایرانیان از عهد باستان علیه دروغ داد سخن می داده اند، در همان حال كه از دروغ گفتن پروا نداشته اند). دوم، تحول در رفتار را نباید ابدی و یك بار برای همیشه فرض كرد. بازگشت شرایط مادی به وضع پیشین می تواند سبب شود رفتارها نیز به روال سابق رجعت كند.آموزش سیاسی بخشی از انتقال جهان بینی از طریق كمك به روند رشد فرد است. موجودات زنده برای یادگیری به الگو و نمونه عملی نیاز دارند. پرندگان جوجه هایشان را به تمرین پرواز و آشیانه ساختن وامی دارند، و انسانها، قبل از هر اقدامی، فرزندشان را با آموزش بازدارندگی و خویشتنداری برای زندگی اجتماعی تربیت می كنند. حتی در آموزش نظری آموزش دهنده باید واجد درجه ای از اقتدار باشد تا برای تعلیم گیرنده الگو به حساب آید. در مكان آموزشی و در چشم دانش آموز، معلم الگوست؛ الگوی معلم، مدیر، و الگوی مدیر وزیر متبوع اوست. در شرایطی كه چنین مرجعیتی وجود نداشته باشد، یكی از عارضه ها بی هنجاری است (مفهومی كه امیل دوركیم وارد جامعه شناسی كرد). رابرت مرتون، جامعه شناس آمریكایی، بی هنجاری را نتیجه اهداف عالی و فرصتهای محدود تعریف كرد. در جوامع در حال گذار از یك مرحله به مرحله ای دیگر، بخصوص زمانی كه روند توسعه انسانی از نظر سیاسی و اقتصادی كند باشد، نوجوانان و جوانان با ارزشهایی كه مربیان مبلغ آن ها هستند همذات پنداری نمی كنند. بر این قرار، مربی با اتكا به آمریت خود به عنوان صاحب اختیار نمره و مدرك، می كوشد مفاهیمی را وارد گستره معلومات دانشجو كند، در حالی كه دانشجو در برابر موضوع درس حساسیّتی را كه لازمه یادگیری است از خود نشان نمی دهد. آموزش سیاسی و مدنی، در اساس، انتقال یك رشته هنجار به تعلیم گیرنده است. وقتی سلسله مراتب نهاد آموزش، به عنوان مؤلف كتاب درسی، مورد تأیید دانش آموز و دانشجو نباشد، فقط با اتكا به نمره نمی توان به انتقال مفاهیم پرداخت.در چنین اوضاع و احوالی، وارد شدن یا نشدن دبیر و استاد در مقوله سیاست، به عنوان موضوع درس و بحث، راهگشا نخواهد بود: آنچه تعلیم گیرنده می طلبد نفی وضع موجود و اثبات حقانیت وضعی است كه می تواند به وجود آید. چنین رویكردی، از نظر روشی، ناچار جدل آمیز است و برای شناخت جامعه و جهان به آموزش گیرنده كمك چندانی نمی كند. در حالی كه در فكر و فرهنگ ایرانی واقعیت اهمیت چندانی ندارد و باید به دنبال حقیقت گشت، این نوع آموزش سر از همان فضایی در خواهد آورد كه بسیار آشناست: خیالپروری و عرفان. اندیشه سیاسی را نمی توان بر پایه عواطف عرفانی بنیان نهاد. در جامعه ایران توجه عینی به واقعیتها - یعنی قدم به قدم پیش رفتن - نه تنها خریداران فراوانی ندارد بلكه به عنوان مخالف حقیقت - یعنی جهش عظیمِ یك بار برای همیشه - پیشاپیش مردود شناخته شده است زیرا جهان بینی خرده فرهنگ ها در اساس با همدیگر در تضاد است، اما حركت بر اساس واقعیت، نیاز به حدی از تفاهم میان آنها دارد. آموزش دموكراسی نه صرفاً به معنی تكرار و تلقین یك رشته ارزشهای شعاری، بلكه حاوی دركی عینی از جامعه و جهان است. اقدامهایی از قبیل ایجاد پارلمان دانش آموزی به منظور آشناكردن نوجوانان با ساز و كارهای دموكراسی را باید مثبت ارزیابی كرد، اما مهمتر از آن، آموزش زندگی شهری، و فاشیسم زدایی از فرهنگ ایرانی است. اقدام اخیر با مقاومت هم عوام و هم خواص روبه رو خواهد شد زیرا قاطبه مردم ایران به نگرشهای فاشیستی، خودمحورانه و نژادپرستانه خو كرده اند. اما بدون برخورد صریح با فاشیسم و زدودن رسوبات آن از فكرها، هیچ اقدامی، چه مستقیم و چه ضمنی، در جهت آموزش دموكراسی به ثمر نخواهد رسید.
نهاد تعلیم عمومی بیشترین كاری كه می تواند در جهت آگاهی سیاسی انجام دهد آگاه كردن آموزش گیرنده از این واقعیت است كه میان اعتقاد و گفتار و رفتار فرد باید انسجام باشد. تا زمانی كه چنین انسجامی در جامعه به اندازه كافی طرفدار نداشته باشد، آموزش سیاسی چیزی بیش از آموزه های آنارشیستی و تلقینات نیهیلیستی نخواهد بود.

محمدقائد
منبع : روزنامه ایران