یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ندارها به بعضی جاها می روند داراها به همه جا


ندارها به بعضی جاها می روند داراها به همه جا
برای یک سفر حسابی، برای یک استراحت پرلذت، برای یک رخوت بی دریغ باید اول حساب جیبت را بکنی. بنشین و ریز خرج هایت را بنویس، می توانی برای اینکه مبادا اشتباه کنی و بعد ویلان شوی برای ردیف ها شماره بزنی. اگر خودرو شخصی نداری حتماً همان بالای لیست، حساب خرج رفت و آمد را یادداشت کن.
اگر هم خودرویی داری حول وحوش یک پیکان فکسنی توسری خورده مغموم، باید بخصوص حالا، اول هزینه این بنزین لعنتی را بنویسی. حالا که بنزین گران شده سعی کن کوتاه ترین مسیر ممکن را انتخاب کنی. چاره ای نیست یا قید سفر را بزن یا چند ساعتی با همین رقم های جنون آور و زشت سر و کله بزن. تو یکی از مایی، یکی از این پایینی ها.
برای عوض کردن آب و هوا، برای یک تفریح دیشلمه، برای یک سفر خفن به احساست رجوع کن و بعد اگر حس آنتالیا و دبی و باکو، حس قبرس و مالزی و هند و پاتایا را نداشتی فکر کن که کجای این خاک آنقدر دنج است که بتوانی از این بوق های گه گاهی که دائم از چند خیابان پایین تر سوت می زنند در امان باشی. نگران مخارج سفر نباش. احساس مهم است و عوض کردن آب و هوا خرج برمی دارد. تو یکی از آنهایی، یکی از آن بالایی ها.
به واقع حکایت سفر درست همین است. ندارها برای سفر باید حساب هزار و یک مورد را بکنند. آنها باید بدانند اگر برای این سفر فلان قدر خرج کنند آیا می توانند تا آخر ماه زندگی را ادامه دهند و نیازمند قرض کردن نشوند.
درست به همین دلیل است که تا قران آخر باید در آن لیست کذایی پیش بینی شود و وای از هزینه های پیش بینی نشده که سفر را زهرمار می کند و اعصاب را داغان.مهم ترین مساله در سفر ندارها محلی است که بتوان در آن ماندگار شد. چنین است که سفرهای ایشان محدود به شهرهایی می شود که خویشاوند یا دوستی خوشرو در آنجا دارند.
البته در دهه اخیر این مشکل با تمهیداتی حل شده است. ایام تعطیل زمانی است که خویشان کارمند و معلم، عزیز می شوند. آنها می توانند به مدد یک کارت از کلاس مدرسه های تعطیل و احیاناً هتل های دولتی برای ماندن استفاده کنند.
برای همین است که در دهه اخیر سر و کله ندارها در شهرهای بیشتری پیدا می شود. با آن قیافه های نگران که سعی می کنند به شدت شبیه گردشگران حرفه ای باشند. با عینک های دودی ارزان قیمت و کلاه های لبه دار.آنهایی که «دارند» اما می توانند به راحتی از روی دل تصمیم بگیرند. آنها می توانند به هر شهری که رفتند در بهترین هتل شهر اتاق بگیرند. می توانند از بنزین آزاد استفاده کنند.
می توانند خودروهای کرایه ای را دربست در اختیار داشته باشند. می توانند با هواپیما سفر کنند. آنها «دارند».با این همه همین دارندگی محدودیت هایی هم ایجاد می کند. آن کسی که دارد و لااقل یک شب را در هتل معروف کیش نگذرانده، چیزی کم دارد.
او خلئی بزرگ در زندگی اش حس می کند. او باید بهترین اجناس پاساژهای معروف قشم را در اتاقش داشته باشد. او باید حتماً شبی را در ویلایی درندشت بماند که در رامسر، خزرشهر، متل قو، کلاردشت یا دوهزار بوده باشد. او باید حتماً هر چند هفته یک بار برای اسکی به دیزین یا شمشک برود. برای او هتل های بزرگ و گران قیمت مشهد و اصفهان و شیراز باید نام های آشنایی باشند.
ندارها معمولاً جمعی سفر می کنند. آنها باید بتوانند هزینه سفر را سرشکن کنند. معمولاً زن ها مطابق همان وظیفه سنتی باید غذای فراوانی برای جمع بپزند. گاهی هم البته مردها با مثلاً کباب تابه ای یا خیلی کم، کباب کوبیده از همسفران پذیرایی می کنند. یادتان باشد غذایی که خودتان بپزید حتماً از غذای بیرون ارزان تر است.
آنهایی که «دارند» معمولاً تنها سفر می کنند. این «تنها» یعنی با نزدیکان در یک جمع کوچک جور. آنها می توانند در بهترین رستوران محل اقامتشان خود را سیر کنند. آنها یک منبع متحرک پر از نام غذاهایی هستند که حتی تلفظ نامشان دشوار است. آنها می دانند هر کدام این غذاهای عجیب و غریب در کدام رستوران کدام شهر بهتر پخته می شوند. اصلاً خود همین می تواند انگیزه مهمی برای یک سفر باشد. مثلاً خوردن «رست بیف» در فلان رستوران وکیل آباد مشهد.
ندارها معمولاً سوغاتی های یک شکل و یک جور می خرند. آنها از اصفهان برای همه گز می خرند، از شیراز برای همه مسقطی، از مشهد برای همه تسبیح و از قم برای همه سوهان. اصلاً سوغاتی خریدن خودش یکی از مراحل مهم سفر ندارها است.
سفر آنچنان اتفاق باورنکردنی در زیست چنین جماعتی است که تا ده خانه این ور و آن ورشان همه می دانند که آنها در سفرند.آنهایی که «دارند» هم سوغاتی می خرند اما از سوغاتی های یک شکل و یک جور و معمولی بیزارند. آنها هم سوغاتی ها را به دقت انتخاب می کنند، هم گیرندگان سوغاتی ها را. سفر در زندگی این جماعت اتفاق نیست. امری است معمولی مانند خود زندگی.
ندارها بعد از هر سفر هزاران خاطره ریز و درشت دارند که هی آن را با دیگرانی که در آن سفر نبوده اند با دیگرانی که در آن سفر بوده اند و با خودشان مرور می کنند. آنان از به یاد آوردن شادکامی شان با صدای بلند می خندند و اشک به چشم هایشان می آید.
آنهایی که «دارند» خیلی در مورد سفرهایشان صحبت نمی کنند. آنها برای اطرافیان تعریف می کنند که چقدر صندلی های هواپیما ناراحت بوده است و آنها چقدر خسته شده اند. چقدر سرویس هتل از سرویس هتل های اروپایی عقب تر بوده و خودشان را شایسته لعنت می دانند اگر یک بار دیگر به جای آنتالیا درون مرزهای ایران سفر کنند. برای آنها یادآوری سفر، یادآوری روزهای سختی است که هیچ امکاناتی در اختیار نداشتند.
ندارها علاقه غریبی به شهرهای کوچک دارند. در شهرهای کوچک هزینه ها پایین تر است. مسافرخانه های ارزان، رستوران های کوچک، بقالی های سنتی، بازارهای کوچک برای مایحتاج روزانه و دیگر هیچ. چه سفر بی دردسری،آنهایی که «دارند» از شهرهای کوچک گریزانند. شهرهای کوچک جهنم آنهاست. مسافرخانه های عقب افتاده، رستوران های مشکوک، بقالی های فکسنی، بازارهای درهم غیربهداشتی و دیگر هیچ. چه سفر وحشتناکی،
ندارها شب های سفر دور هم جمع می شوند و اگر دلی و دماغی بود می زنند و می خوانند. آنها دور هم می نشینند به تعریف لطیفه و خاطره. دور هم می نشینند به شکستن تخمه و خوردن میوه. آنها شب دور هم جمع می شوند تا زخم های هم را التیام دهند و به یاد هم بیاورند که دو روزی جاکن شده اند تا از زندگی لذت ببرند.
آنهایی که «دارند» می نشینند در اتاق های بزرگ هتل و هی کانال های تلویزیون را به اضافه سه- چهار شبکه خبری مجازشده ماهواره ای بالا و پایین می کنند. آنها دلشان لک می زند برای رسیورهایشان که در خانه است. آنها مجبورند خودشان را خسته کنند تا خوابشان ببرد. کتاب؟ نه، باور کنید این یک مورد دارا و ندار نمی شناسد. در این مملکت کسی کتاب نمی خواند.
این اما تنها یک سویه ماجرا است. درست همان سویه ای که هم ما دوست داریم ببینیم تا راحت تر زندگی کنیم و هم دیگران دوست دارند ما ببینیم تا راحت تر زندگی کنند. به همین دلیل است که درست مثل فیلم های فارسی ندارها در آن شادند و سرخوش و آنهایی که «دارند» ناراحت و کلافه.
می شود کل این روایت را از نو نوشت. می شود نوشت ندارها مجبورند غیرقابل تحمل ترین افراد فامیل را تحمل کنند چون می خواهند هزینه سفرشان کمتر شود. می شود نوشت این جمع ناهمگون چه دردسری می شود وقتی یک عده بخواهند بروند بازار، یک عده بخواهند از آثار تاریخی بازدید کنند و یک عده بخواهند در خیابان ها گشت بزنند.
می شود از دردسرهای آن کلاس های اجاره ای بی در و پیکر نوشت. می شود از مدرسه هایی نوشت که آب گرم ندارند. می شود از ادامه سنت های زندگی خانوادگی نوشت؛ از غذا پختن زن ها، از ظرف شستن زن ها، از نظافت کردن زن ها و البته از بحث های کسالت آور مردها.
می شود از آن چیزهایی نوشت که ندارها دوست دارند داشته باشند اما نمی توانند داشته باشند.
می شود از نگاه هایی نوشت که با حسرت خیره می شوند به ویترین مغازه ها. می شود از ذهن انسان نوشت که سختی ها را فراموش می کند تا خوشی ها بر جا بمانند. می شود از شهرهای کوچک سوت و کوری نوشت که هیچ چیزی برای دیدن ندارند، هیچ جایی برای گردش ندارند. می شود از اتاق های کوچکی نوشت که چندین نفر در آن تیغه ای می خوابند. می شود از خر و پف های وحشت آور خان دایی بزرگتر و بوی گند جوراب پسرخاله کوچک نوشت. اینها یک روی دیگر سکه است که حالا دارد خودش را نشان می دهد.
می شود از آسودگی خیال نوشت. می شود از دوش هر شبه و استراحت در وان پر آب نوشت. می شود از کنسرت های بزرگ نوشت و طعم های نچشیده. می شود از مصرف بهینه زمان نوشت. می شود از خوشی های بزرگ نوشت. از خریدهای بی پایان. از اینکه در بسته های اندک سوغات چقدر سلیقه و احساس و احترام نهفته است. می توان از بی شمار دیدن، بی شمار تجربه، بی شمار فرصت نوشت. فیلمفارسی ما پایان خوشی ندارد.
با این همه هنوز راهی برای رستگاری باقی است. شیوه ای از سفر هست که مخصوص ندارهاست. شاید بشود نام آن را گذاشت «سفر آلترناتیو». درست همان طور که سینمای آلترناتیو، در برابر جریان مسلط سینمایی جهان مقاومت می کند. درست همان طور که اطلاع رسانی آلترناتیو، در برابر جریان اطلاع رسانی مسلط، در برابر دیکتاتوری نوین رسانه های بزرگ مقاومت می کند. درست همان طور که جهانی شدن آلترناتیو، ندارهای جهان را به مقاومت در برابر جهانی سازی آنهایی که «دارند» فرامی خواند.
سفر آلترناتیو یعنی شکستن تمام این بایدهای دست و پاگیر لعنتی. یعنی ماجراجویی به معنای واقعی کلمه. هستند کسانی که با یک کوله پشتی پر از کنسرو و بیسکویت سلامت تمامی قفقاز را گشته اند. هستند کسانی که با پنجاه یورو از آلمان به فرانسه رفته اند و قهوه پاریسی را در پیاده روهای پاریس تجربه کرده اند.سفر آلترناتیو یعنی بر خوردن با مردم. یعنی خوابیدن در قهوه خانه های سر راهی.
یعنی هم کلام شدن با راننده تنهای کامیونی که ممکن است شما را تا مقصد بعدی برساند. یعنی یک کوله پشتی کوچک و یک اراده بزرگ. یعنی جاده ها و دشت ها و کوه ها و انسان هایی که باور کرده اند می توانند و باید تجربه کنند.سفر آلترناتیو یعنی غلت زدن در سایه روشن های زندگی. یک زندگی که به وسعت جهان بزرگ است. سفر آلترناتیو یعنی پیروزی واقعیت بر فیلم های فارسی. واقعیتی که پایانی ندارد.
هژیر پلاسچی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید