پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


گرایـشهای واژه گزیـنی


گرایـشهای واژه گزیـنی
ساخت فرهنگی هر جامعه متشکل از مجموعه ای از امور عیـنی و ذهنی است که برای نامیـدن و نیـز ارتباط دادن آنها از واژگان موجود در همان فرهنگ سود جسته می شود. بنابرایـن وجود یـک واژه منوط به آن است که مصداق چنیـن واژه ای یـا مفهوم آن در آن فرهنگ وجود داشته باشد. چنانچه مفاهیـم یـا مصادیـقی که در فرهنگهای دیـگر موجوداست در یـک فرهنگ خاص موجود نباشد چگونه می توان انتظار داشت برای آنها از پیـش در آن زبان واژه ای وجود داشته باشد. در ایـران پیـش ازاسلام، مفاهیـم حج، زکات، و اذان وجود نداشت لذا برای ایـن مفاهیـم واژگانی نیـز نبود، و نیـز پیـش از ورود تمدن غرب به ایـران مصادیـقی نظیـر آپارتمان، هواپیـما، تلفن، تلگراف، کوکاکولا،امپریـالیـسم، دموکراسی، و لیـبرالیـسم وجود نداشت بنابرایـن چنیـن واژگانی نیـز قبلاً در زبان فارسی وجود نداشت.
فرهنگ هرجامعه ای در طول تاریـخ دچار تغیـیـر و تحول می شود. زبان جامعه ای که خاستگاه اصلی ایـن تغیـیـر و تحول است نیـز همراه با تحول فرهنگی تحول یـافته و باملایـمت برای مصادیـق نو واژه می سازد. زبان عربی بعد ازاسلام تا حدودی چنیـن وضعی را داشته است و زبانهای اروپایـی در قرون اخیـر نیـز وضعیـت مشابهی داشته اند. اما فرهنگهای نیـرومند و توانا اغلب تنها در سرزمیـن اصلی خود باقی نمی مانند بلکه به اطراف و اکناف نفوذ می کنند، در سر راه خود اگر در مقابل فرهنگی ضعیـف و ناتوان قرار گیـرند آن را از میـان برمی دارند و در خود حل می کنند و چنانچه با فرهنگی توانا مواجه شوند با آن به ستیـز می پردازند. در ایـن ستیـز، فرهنگی پیـروز است که توانمندتر باشد. فرهنگ مغلوب دچار از هم پاشیـدگی خواهد شد و زبان که بخشی از فرهنگ است از ایـن از هم گسیـختگی دور نخواهد ماند.
فرهنگ مردم ایـران زمیـن در طول تاریـخ دچار تغیـیـر و تحولات فراوان شده است. نخستیـن تغیـیـر با اهمیـت آن پس از پیـدایـش تاریـخ در مواجهه با تمدن اسلامی بوده است. از آنجا که فرهنگ ایـرانیـان آن زمان خود نیـرومند و توانا بود تا حدودی توانست بعضی از شؤون فرهنگی خود را حفظ کند و بعضی دیـگر را با نظیـر اسلامی آنها تطبیـق دهد. در همان زمان بسیـاری از فرهنگها به طور کلی از میـان رفت یـا در تمدن اسلامی حل و جذب شد، از جمله مصر که فرهنگ و زبان پیـشیـن خود را بکلی از دست داد.
حکومت عربی در بسیـاری از سرزمیـنها مستقر شد و دامنه نفوذ فرهنگ آن از حدود چیـن تا اقیـانوس اطلس گسترش یـافت. دانشمندان ایـرانی و دانشمندان سایـر مناطق زیـر نفوذ حکومت عربی که خود مسلمان بودند، به دلیـل آن که زبان عربی را غنی تر می دانستند و نیـز بدان علت که خوانندگان نوشته هایـشان بیـشتر شود، کتابها و رسانه های خود را به زبان عربی نوشتند و به ایـن ترتیـب زبان عربی زبان علمی و تقریـباً رسمی مسلمانان جهان از جمله ایـرانیـان شد و زبان فارسی فقط نزد عوام رواج داشت. شاهان و امرای ایـرانی که خود عمدتاً از عوام بودند از زبان عربی آگاه نبودند. اغلب نویـسندگان ایـرانی کتابهای خود را برای نزدیـکی و نیـز احیـاناً دریـافت جایـزه به آنها هدیـه می کردند، و بنابرایـن ناگزیـر بودند برخی آثارخود را به زبان فارسی بنویـسند. جمله معروف یـعقوب لیـث را بعد از ایـنکه شعری عربی خواندند و او نفهمیـد شنیـده اند که گفت : «چیـزی که من اندر نیـابم چرا بایـد گفت.» همیـن طور گفته شده است که تفسیـر طبری را نزد ابوصالح منصور بن نوح آوردند و او گفت: «دشخوار است بر من خواندن ایـن کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی» و خواست که کتاب را به زبان فارسی درآورند.
شهمردان بن ابی الخیـر در نزهت نامه علایـی می گویـد: « و شنیـدم که خداوند ماضی علاءالدوله، خواجه رئیـس بوعلی سیـنا را گفت: اگر علوم اوایـل به عبارت پارسی بودی من توانستمی دانستن. و بدیـن سبب به حکم فرمان، ]ابن سیـنا[ دانشنامه علایـی ساخت».
شیـوه های نخستیـن واژه گزیـنی
مشهور است که نخستیـن واضعان لغات علمی فارسی ابوریـحان بیـرونی و ابن سیـنا بوده اند، اما چنیـن نیـست؛ پیـش از آنها نویـسندگانی بودند که به کار واژه گزیـنی و معادل یـابی برای کلمات عربی پرداخته بودند. یـکی از ایـن نویـسندگان شخصی بوده است به نام ابوبکر ربیـع بن احمد البخاری که حدود سال ۳۷۰ قمری قدیـمتریـن متن پزشکی فارسی به نام هدایـهٔ المتعلمیـن فی الطب را نگاشته است که پنجاه سال پیـش از تاریـخ تألیـف التفهیـم ، یـعنی سال ۴۲۰ قمری، است.تعدادی از واژگان فارسی هدایـه بخاری بعدها در دانشنامه علایـی و رگ شناسی بوعلی و نیـز التفهیـم بیـرونی دیـده می شود مانند : آرمیـده ]ساکن[، باریـک ]دقیـق[، تنومندی ]جسمانیـت[، جنبانیـدن ]حرکت دادن، تحریـک[، چگونگی ]کیـفیـت[، درازا ]طول[، فروسو ]تحت[، مانندگی ]شباهت[، یـاد داشتن ]حفظ، به خاطر داشتن[. اما ایـن بدان معنی نیـست که ابن سیـنا و بیـرونی از معادلهای برگزیـده توسط بخاری آگاه بودند و عیـناً آنها را به کار برده اند چون فعلاً دلیـلی برای ایـن معنا وجود ندارد. شایـد بتوان گفت که سبک و گرایـش واژه گزیـنی در آن زمان یـکسان بوده است، چه، حتی در مواردی که معادلهای برگزیـده یـکی نبوده است بسیـار به هم نزدیـک بوده اند. مثلاً بخاری در مقابل کلمات «کوکب سیـار» و «کوکب ثابت» به ترتیـب «ستاره جنبنده» و «ستاره ناجنبنده» آورده است و بیـرونی آن دو را به ترتیـب «ستاره رونده» و «ستاره ایـستاده» ترجمه کرده است. از بررسی معادلهای برگزیـده توسط ایـن واژه گزیـنان نخستیـن می توان شیـوه رایـج در واژه گزیـنی در آن زمان را مبتنی بر اصول زیـر دانست:
۱) استفاده از واژگان متداول و تغییـر معنی آنها و دادن بارمعنایـی نو به آنها. مانند : ایـستادن ]قائم بودن[، بخواست ]بالاراده[، بُریـنش ]قطع[، پذیـرا ]قابل[، تنومند ](عالم) جسمانی[، روان ]نفس[، کرده ]مفعول، محدَث[، کننده ]فاعل، محدِث[، گداخته ]مایـع[، نهاد ]وضع[، یـکیـی ]وحدت[.
۲) ترکیـب و اشتقاق، ترکیـب کردن دو یـا چند واژه و نیـز اشتقاق از مصادر از اصولی بوده است که ازآن استفاده می شده است. مانند: افگندن گمان ]تولیـد شک[، اندر یـابنده ]مُدرک[، اندر یـافت ]ادراک[، ایـستادگی بخودی خود ]قائم بالذات بودن[، بهره پذیـر ]قابل تقسیـم[، بهره پذیـرش ]قابلیـت تقسیـم[، جزاویـی ]خلاف، تقابل[، جنبش پذیـری ]قابلیـت حرکت[، ناپذیـرایـی ]عدم قبول[، چهارسو ]مربع[.
اشتقاق از مصادرنیـز امری رایـج در واژه گزیـنی بوده است که در ایـنجا نمونه ای از آن که مشتقهای مختلف فعل کردن است آورده شده است: کرده ]مفعول، محدَث[، کنا ]فاعل، فعیـل[، کنندگی ]فاعلیـت[، کننده ]فاعل، مُحدِث[، کنش ]ان یـفعل[، بکنیـدن ]ان یـنفعل[.
۳) علی الاصول واژه ها تحت اللفظ ترجمه می شده است.
۴) حتی الامکان کوشش می شده است که معادل فارسی برای واژگان عربی برگزیـده شود. اما درمواردی که واژه غیـرفارسی را به اندازه کافی جا افتاده می پنداشته اند ازآن، چه به صورت مجرد و چه به صورت ترکیـب، سود می جسته اند. مانند: وزن، یـقیـن، مقدمه مهیـن ]مقدمه کبری[، حد کهیـن ]حد اصغر[، قسمت پذیـر بودن ]قابل قسمت بودن[.
پذیـرش روش نخستیـنیـان و ادامه آن
سبک و روش واژه گزینـان نخستیـن مورد قبول بسیـاری از نویـسندگان فارسی نویـس بعدی قرار گرفت و ایـشان یـا از واژه های به کا رفته قبلی سود جستند و یـا خود به واژه گزیـنی براساس همیـن اصول پرداختند. در ایـنجا به ذکر چند نمونه از آنها می پردازیـم:
از مترجم و شارح قصه حیّ بن یـقظان۱: آمیـختن ]اختلاط، امتزاج[، آن جهانی ]اخروی[، انبوسنده ]متوالد[، انبوسیـدن ]تولد[، بردوسانیـدن ]چسبانیـدن[، خُردتن ]صغیـرالجثه[، شناسا ]عارف[، گران رو ]ثقیـل[.
از ابوعبیـد جوزجانی شاگرد ابن سیـنا۳: اندرونی ]داخلی (درمورد زاویـه)[، بالایـیـن ]علیـا[، کاهیـدن ]تنقیـص[، گرفتگی ماه ]خسوف[.
ناصرخسرو، نویـسنده دانشمند وشاعر معروف، نیـز در واژه گزیـنی به همیـن سبک و گرایـش اعتقاد داشت. تعدادی از واژه هایـی که او به کار برده است چنیـن است: رهایـش ]نجات، خلاص[، زایـش ]تولیـد[، زیـانکار]مضِر[، سپسی ]تأخر[، اندرکشنده ]جاذب[، اندر کشیـدن ]جذب[، بایـسته ]لازم[، بودش ]وجود[، چونی ]کیـفیـت[، زیـزیـدن ]سقوط، بزیـر آمدن[، ناجایـگیـر ]لامکان[.۳
واژگان بزرگ خویـشتنی ]خود را بزرگ انگاشتن[، بزه کار ]اثیـم[، پارسا ]متقی[، نمودگار ]نمونه و نشان[، نیـز نمونه هایـی از واژگانی است که غزالی در کتاب کیـمیـای سعادت آورده است.
افضل الدیـن کاشانی حکیـم قرن ششم نیـز به قیـاس با واژه های برگزیـده توسط پیـشیـنیـان خود واژه هایـی نظیـر انگیـزش ]تحریـک[، بستگی ]تعلق[، پایـندگی ]قدمت، ابدیـت[، پیـدایـی ]ظهور[، خستو ]مُقر، معترف[ ، دانستگی ]علم[، دشخواریـاب ]صعب الوصول[، گنجایـی ]ظرفیـت[، گوهر گوهران ]اصل الجواهر[ را به کار برده است. ۴
از ادامه دهندگان ایـن راه در زمیـنه واژه گزیـنی طرفداران فرقه ای به نام فرقه آذرکیـوان بودند. آذرکیـوان ازروحانیـان بزرگ زرتشتی و اهل شیـراز یـا حوالی آن بود که در زمان سلطنت اکبر شاه، حدود اوایـل قرن یـازدهم، همراه پیـروانش به هند رفت، ایـن فرقه که علاقه زیـادی به استعمال واژگان پارسی سره داشتند، علاوه بر استفاده از واژگان پیـشیـنیـان خود گرایـش ویـژه ای داشتند که بر اصول زیـر استوار بود:
۱) اخذ واژه از زبان پهلوی و ادبیـات زرتشتی، مانند دُروَند ]بدکار[، سروش ]فرشته پیـام آور[، فرمند ]صاحب شوکت[.
۲) ترکیـب لغات. مانند : از آخشیـج ]عنصر[، آخشیـجستان؛ از افراز ]بلند[، افرازستان ]عالم بالا[؛ از کنش ]فعل، عمل[، کنش کار و کنش مند را ساختند.
۳) ترجمه تحت اللفظ اصطلاحات عربی به افراط، مانند : آخشیـجی سرا ]عالم عناصر[، خانه آباد ]بیـت المعمور، کعبه[، ستاره برجا ]کوکب ثابت[، ستاره روان ]کوکب سیـار[، و شیـد شیـدان ]نورالانوار[.
۴) ساخت مصادر اسمی]جعلی[. مانند : ساختن مصدر اسمی انبازیـدن از انباز.
۵) اشتقاق از مصادر. مانند : ساختن بازدارنده و بازدارش از مصدر بازداشتن.
۶) تغیـیـرمعنی لغات معمول ورایـج. مثال: آمیـغ به معنی آمیـزش را به معنی حقیـقت گرفته اند. فروزش به معنی نور را در معنی صفت و تعریـف به کار برده اند. گزیـنش به معنی انتخاب را به معنی خاصیـت گرفته اند.
۷) ساخت لغت برخلاف قیـاس. مثال: بایـش از مصدر بودن که صحیـح آن باشش، بوش، و بودش است. همیـن طور کلمه پاکش که از پاک ساخته اند.
۸) تصحیـف و تحریـف لغات. مثلاً اندیـشه را به بندیـشه تبدیـل کرده اند، و باستان را به باس تخفیـف کرده اند.
۹) جعل لغت. مانند: بیـارش ]تدبیـر و علاج[، پای جم ]ترجمه[، تاور ]عَرَض[، تاوران ]اعراض[؛ تاوریـده ]عارض شده[، همادی ]کلی[.
تأثیـر زبان عربی بر زبان فارسی
خلاصه گرایـش برگزیـنندگان واژگان فارسی درمقابل واژگان عربی در بالا گفته شد. اما همان طور که در آغاز ذکر شد زبان علمی، زبان عربی بود. بنابرایـن علی رغم کوششهای انجام شده، واژگان علمی فارسی نتوانست به خوبی جایـگزیـن واژگان علمی عربی شود. ایـن دانشمندان پارسی نویـس به همراه کتابهای فارسی کتابهایـی نیـز به زبان عربی می نوشتند و بلکه اغلب کتابهای مهم خود را به ایـن زبان می نگاشتند. بیـرونی، صاحب التفهیـم، در مقدمه کتاب الصیـدنه که به عربی نگاشته است، زبان فارسی را برای داستانهای خسروان و افسانه سرایـی مناسب می داند و برای بیـان مطالب علمی زبان تازی را برتر می شمارد.
آمیـختگی زبان عربی با زبان فارسی فقط در حد ورود واژگان عربی به زبان فارسی نبود. یـکی از تأثیـرات عربی کاستن قدرت زبان فارسی برای بیـان مفاهیـم علمی، و دیـگری ورود بسیـاری از قواعد نحوی زبان عربی در زبان فارسی بود. ورود علایـم جمع عربی به فارسی مانند: دستورات، دهات، باغات، فرمایـشات و غیـره و نیـز استفاده از تنویـن در کلمات فارسی مانند: زباناً و دوماً نمونه هایـی از ورود قواعد دستوری عربی به زبان فارسی است. اما مهمتریـن تأثیـر زبان عربی در زبان فارسی نازا شدن دستگاه تصریـفی افعال ساده زبان فارسی بوده است که در مثل به جای آموزاندن، تعلیـم دادن؛ به جای خوراندن، تغذیـه کردن؛ به جای کوشیـدن، سعی به عمل آوردن؛ به جای گردیـدن، تغیـیـر کردن؛ به جای برآمدن، طلوع کردن متداول شد. ایـن به علت ورود اسم مصدرهای عربی بود که به ناچار با افعال کردن، شدن، گردیـدن، نمودن و غیـره همراه می شدند. کثرت ایـن اسمهای مصدر عربی در زبان فارسی آن قدر بود که حتی در مورد مصادر فارسی نیـز اعمال شد، و عادت بر آن شد که ابتدا ازمصادر فارسی اسم مصدر بسازند و آن گاه آن اسم مصدر را به صورت ترکیـبی درآورند، مانند کوشش کردن به جای کوشیـدن؛ آموزش دادن، به جای آموزاندن؛ پرورش دادن، به جای پروریـدن؛ مالش دادن، به جای مالیـدن؛ کاوش کردن، به جای کاویـدن و بطور کلی اغلب مصادر فارسی کنونی ایـن چنیـن صرف می شود و میـل غالب زبان فارسی به سوی افعال مرکب است.
اثر زبانهای دیـگر بر زبان فارسی
پس ازآشنایـی ایـرانیـان با فرهنگ عربی و پدیـد آمدن فرهنگ اسلامی در ایـران، چند فرهنگ ناتوان و ضعیـف توانست به زور خود را برای مدتی به فرهنگ اسلامی ایـران تحمیـل کند. حاصل ایـن سلطه در زبان به صورت ورود واژه هایـی چند به زبان فارسی بوده است. یـکی از ایـن فرهنگها، فرهنگ قوم مغول بود که ما اکنون واژه های اردو، الاغ، چاپار، ایـل، قورچی، نوکر، یـیـلاق، قشلاق، و قنداقه را به عنوان نمونه، از آنها داریـم و نیـز فرهنگ اقوام ترک است که واژگانی نظیـر قرق، یـدک، جوقه، یـونجه، چکمه، قاشق، قلچماق، اجاق، اتاق و... میـراث آن است.برخورد با فرهنگ غرب
آخریـن فرهنگی که در مقابل فرهنگ ما قرار گرفته است فرهنگ پرنفوذ غرب است. در ایـن باب که ایـن فرهنگ قوی و کوبنده با فرهنگ و زبان ما چه خواهد کرد، آیـندگان داوری خواهند کرد، اما ایـن تمدن با ارائه نوآوریـهایـی، چه در زمیـنه ذهنیـات و چه در زمیـنه عیـنیـات، توانسته است حتی درکوچکتریـن امور زندگی ما دخالت کند.
اگر هم زبان ما زبانی قوی و رسا برای بیـان مفاهیـم علمی گذشته بود، اکنون دیـگر ایـن زبان تکافوی نیـازهای علمی کنونی را نمی دهد. حتی واژگان عادی و روزمره امروز دیـگر به کار نمی آیـد؛ دیـگر ما «صدره»، «سرداری»، «جبّه» نمی پوشیـم و لذا به آنها نیـازی نیـست، دیـگر کسی واژهای «برگستوان»، «جزیـه»، «یـاسا»، «درهم»، «دیـنار» و «پشیـز» را در زندگی عادی خود به کار نمی بندد. جامعه نو زبان نو لازم دارد.
روشهای مقابله با اثرات نامطلوب فرهنگ غربی در زبان فارسی
از جمله راههایـی که زبان فارسی در مقابل زبانهای غربی دارد آن است که در مقابل یـک زبان علمی قوی غربی مانند انگلیـسی سر تعظیـم فرود آورد؛ یـعنی زبان علمی و فنی کشور ما زبان انگلیـسی شود و زبان فارسی، همان طور که قرنها در مقابل زبان عربی رفتار کرد، برای عوام بماند. ایـن راه حل هر چند که گستاخانه به نظر می رسد، چندان هم بی طرفدار نیـست. در ایـنجا بخشی از آراء یـکی از ادبا و نویـسندگان مشهور عیـناً ذکر می شود:
چنانکه امروز هم اگر یـک زبان مشترک در میـان مردم بود گذشته از سهولتهای دیـگر که در کارزندگی دست می داد به نشر و ترقی علم و تمدن بی اندازه مدد می کرد و از همیـن روست که خیـراندیـشان عالم انسانیـت کوشش دارند که یـک زبان بیـن المللی رایـج و شایـع گردد ولیـکن متأسفانه اختلافات دیـنی و سیـاسی و تعصبهای گوناگون تاکنون نگذاشته است. ۵
وجود آموزش زبانهای خارجی بویـژه زبان انگلیـسی و نیـز استفاده بیـش از حد از کتابهای علمی به زبان انگلیـسی در دانشگاهها نشانگر آن است که اگر ایـن مسئله را چندان جدی نگیـریـم و به دنبال تقویـت زبان خود نیـز نباشیـم نهایـتاً زبان انگلیـسی چه بخواهیـم و چه نخواهیـم زبان علمی ما خواهد شد.
تاکنون حاصل اثرهایـی که فرهنگ غرب بر زبان فارسی گذاشته است تغیـیـراتی بوده است که در زمیـنه نثر و نظم پدیـد آمده است. نثر فارسی از ایـن رهگذربسیـار ساده و روان و قابل فهم برای عموم شده است. اما هنوز به علت فقر واژگان علمی ایـن توانمندی را ندارد که همچون یـک زبان علمی توانا انجام وظیـفه کند.
تجربه بعد از مشروطیـت
متفکران و نویـسندگان از ابتدا به فکر راه چاره بودند. حس وطن پرستی افراطی که تا حدود زیـادی توسط سیـاستهای پیـچیـده خارجی ترویـج می شد به ایـن مسئله راه یـافت. در ترکیـه، همسایـه شمال غربی ایـران، ایـن غرور و تعصب بی جای وطن پرستی تا بدانجا رسیـد که خط عربی به لاتیـنی تغیـیـر یـافت و اخراج لغات عربی و فارسی از زبان ترکی آغاز شد. واژگان زبان ترکی که هفتاد درصد آن عربی، پانزده درصد آن فارسی، پنج درصد آن از زبانهای دیـگر، و تنها ده درصد آن ترکی بود بعد از اخراج واژگان غیـرترکی به صورت غیـرقابل فهمی برای مردم آن دوره درآمده بود. آن قدر ایـن وطن پرستی بی پایـه در آنها تقویـت شد که تمامی واژگان زبانهای دنیـا را از ریـشه ترکی می دانستند و حتی واژه های الکتریـک وبیـولوژی را ترکی می دانستند. در افغانستان نیـز با مطرح کردن زبان پشتو قصد ایـجاد فکر استقلال زبان را داشتند. به هر حال مسئله زبان پاک و پیـراسته رنگ و بویـی سیـاسی داشت.در دوره مشروطیـت و بعد از آن جمعیـتها و گروهها و اشخاص مختلف به ساخت واژه می پرداختند. نخستیـن انجمن رسمی، فرهنگستان طب ایـران بود که حدود سال ۱۳۱۳ تشکیـل یـافت؛ وضع واژگان طبی از جمله مواد اساسنامه ایـن انجمن بود. از سالها پیـش از ایـن تاریـخ تب اصلاح زبان و لغت و طرز نگارش فارسی جامعه را فرا گرفته بود. ملاکها و میـزانها فراوان شده بود و هر کسی راه حلی پیـشنهاد می کرد. بطور کلی تمامی حمله متوجه لغات عربی بود. بسیـاری بودند که پیـشنهاد می کردند که به جای تمام لغات عربی واژه جدیـد انتخاب شود. از آنجا که فقط تعصب در کار بود چه بسا اتفاق می افتاد که واژه ای فارسی را از روی جهل عربی می دانستند و آن را طرد می کردند و به جای آن واژه ای عربی، بدون ایـنکه بدانند عربی است، به نام فارسی سره پیـشنهاد می کردند. گرچه مسئله پاکسازی زبان در آغاز از محافل خصوصی سرچشمه گرفت ولی به زودی به ادارات دولتی نیـز رخنه کرد. نامه نگاری اداری و ارتباط از طریـق زبان به علت وجود واژگان غیـرمأنوس بسیـار مشکل شده بود.
فرهنگستان نخست
برخی از هواداران اندیـشه پاکسازی زبان در وزارت جنگ به شاه وقت (رضاخان) مراجعه کردند و به او گفتند که تنها راه نجات زبان پارسی اخراج لغات بیـگانه بویـژه عربی است. از آنجا که شاه تازه از مسافرت ترکیـه بازگشته بود و اقدامات ترکها در تصفیـه زبان مورد توجه او قرار گرفته بود دستور اکیـد داد که فوراً در وزارت جنگ هیـئتی برای انتخاب و وضع لغت مشغول به کار شود. وزارت جنگ نیـز بی درنگ به ایـن کار پرداخت و با روشی افراط آمیـز کوشیـد که نه تنها برای لغات نظامی بلکه برای سایـراصطلاحات و لغات نیـز معادل بیـابد و در ادارات و جرایـد انتشار دهد. اما نخست وزیـر وقت که مردی ادیـب بود و اصول کار وزارت جنگ را مغایـر با روح زبان فارسی تشخیـص داده بود برای جلوگیـری از ایـن افراط کاری پیـشنهاد تشکیـل فرهنگستان را به شاه کرد و مورد تصویـب نیـز واقع شد. پس از آن طی بخشنامه ای که از طرف وزارت معارف به سایـر وزارتخانه ها فرستاده شد تقاضا شد که از دست زدن به واژه گزیـنی پرهیـز کنند و منتظر آن شوند تا ایـن مسئله از طریـق مرکزی رسمی حل شود.
اساسنامه فرهنگستان ایـران مصوب خرداد ماه ۱۳۱۴ چنیـن تصریـح می کند: «پیـراستن زبان فارسی از الفاظ نامتناسب خارجی»، و ایـن بسیار معتدلتر از پیـراستن زبان فارسی از تمام لغات بیـگانه بود.
بعدها یـکی از اعضای پیـوسته فرهنگستان در نامه فرهنگستان که درسال ۱۳۲۲ منتشر شد چنیـن نوشت:
اگر فرهنگستان درمدت چند سال نتوانست با انجام وظایـف مهم خود مستقیـماً خدمت مثبتی در باره زبان فارسی انجام دهد لااقل موجب شد که زمام عمل را از دست گروهی افراطی بدر آورده خود را به مقام جانشیـنی آنها تنزل دهد و ایـن خدمت منفی را که عبارت از منع رواج هزاران لغت مجعول و بی اساس درهر هفته و هرماه باشد تقدیـم جامعه ایـرانی نمایـد. ۶
گرایـشی که قبل از تشکیـل فرهنگستان در میـان جامعه و نیـز تا حدی درفرهنگستان رخنه کرده بود گرایـش به پاکسازی زبان بود. آن هم به ویـژه پاکسازی زبان از واژه های عربی. چه بسا واژگان بیـگانه دیـگری نظیـر واژگان یـونانی و آرامی و سریـانی و هندی و ارمنی و ترکی در زبان فارسی وجود داشت و کسی نسبت به آنها حساسیـت نشان نمی داد. ریـشه ایـن امر را بایـد دریـک مسئله فرهنگی ـ سیـاسی جستجو کرد. درآن زمان بسیـاری بودند که فکر می کردند عامل بازدارنده رشد و ترقی جامعه مذهب است و از آنجا که زبان عربی دیـن اسلام نیـز هست، پس بایـد زبان فارسی را از واژگان عربی پاک ساخت.در آن زمان که هجوم واژه های بیـگانه بیـداد می کرد و می بایـد به فکر چاره ای برای ایـن واژگان بود چرا به دنبال آن بودند که برای حرف، لباس، کتاب، قلم، منزل معادل بیـابند؟ مگر کلمه مجلس چه عیـبی داشت که به فکر ساختن واژه کنگاشستان افتادند که بعداً معلوم شد که کلمه کنگاش واژه ای مغولی یـا ترکی است.
به هرحال، مخالفان پاکسازی زبان از واژه های بیـگانه مخالفت خود را از طریـق درج مقالات در روزنامه و جرایـد ابراز می داشتند؛ خلاصه نظر آنها چنیـن است:
۱) بایـد زبان فارسی را شناخت. زبان فارسی همان است که امروز توسط آن سخن می گویـیـم و چیـز می نویـسیـم و می خوانیـم. آثار مکتوب ایـن زبان همانهایـی است که از ابن سیـنا، ابوریـحان، ناصرخسرو، قائم مقام، حافظ، سعدی، فردوسی و دیـگران بر جای مانده است. در ایـن آثار مقدار زیـادی واژه های عربی تبار وجود دارد.
۲) اصولاً زبان پاک و منزه در جهان وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. از آنجا که فرهنگ همیـشه در حال تغیـیـر و دگرگونی است، زبان و بویـژه واژگان آن نیـز در حال تغیـیـر و دگرگونی است. هیـچ زبانی در دنیـا غیـر از زبان اقوام وحشی و عقب افتاده نیـست که عاری از کلمات دیـگر زبانها باشد.برای روشن شدن موضوع به اختلاط واژگانی زبانها در چند مورد اشاره می شود: در زبان فرانسوی بیـش از نهصد کلمه عربی وجود دارد. عده کثیـری لغت فارسی در انگلیـسی وجود دارد. کلمات عربی فارسی الاصل بسیـار زیـاد است. در کتاب لغات اعجمیـه در قرآن از هجده کلمه فارسی در قرآن سخن به میـان آمده است. در فرانسه و انگلیـسی و آلمانی غالب اصطلاحات علمی و ادبی به یـونانی و بیـشتر به لاتیـنی است. نقل کرده اند که بیـن دو شخص که یـکی از آنها سخت موافق زبان پارسی سره و پارسی قبل از اسلام بود مناظره ای درگرفت. شخصی که مخالف بیـرون کردن واژگان بیـگانه بود درمقابل دیـگری گفت : در فارسی کلمه قَدَح از اصل عربی، کاسه سریـانی، بشقاب و قاشق ترکی، دوری عربی، دیـس فرنگی، استکان و قوری روسی، پیـاله یـونانی، و نعلبکی مجهول الاصل است، پس اگر ایـنها را از ما بگیـرند توی چه غذا بخوریـم!به هرحال، از تضاد میـان طرفداران پارسی سره و مخالفیـن آنها راه حلهای معتدلتری به وجود آمد. در ایـن راه حلها باقی ماندن واژه های عربی معمول و رایـج، پذیـرفته شد. بعد ازشهریـور ۱۳۲۰ که فرهنگستان تعطیـل شد، بسیـاری از اعضای آن از کار خود توبه و استغفار کردند و بسیـاری نیـز علت حضور خود در جلسات آن را شرایـط اجتماعی و حتی تحمیـل خواندند. اما چون بیـشتر کوشش فرهنگستان در جه معادل یـابی برای واژگان نو غربی بوده و آنچه به جای آنها قبلاً جایـگزیـن شده بود حقیـقتاً واژه عربی به آن معنایـی که در کشورهای عربی از آن استفاده کنند نبود، بلکه می توان گفت عربی من درآوردی از نوع ترکی آن بود، ایـن مؤسسه توانست تا حدودی به موفقیـتهایـی دست یـابد. درصد زیـادی ازکلماتی که در آنجا ساخته بودند اکنون در زبان فارسی جاری است. اکنون کمتر کسی به جای شهرداری، بلدیـه یـا به جای شهربانی نظمیـه می گویـد، کلمات فرودگاه و هواپیـما و گردان به خوبی جا افتاده است. دیـگر به نظر ما گفتن جمله «استادیـار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران با دانشجویـان خود به آزمایـشگاه رفتند.» عجیـب نیـست، بلکه شنیـدن ایـن جمله که «آسیـستان پرفسور فاکولته طب اونیـورسیـته تهران با طلبه خود به لابراتوار رفتند» عجیـب و مشمئزکننده است. ۷
بعد از تعطیـلی فرهنگستان نخست هنوز ریـشه های دو اندیـشه متضاد درجامعه باقی مانده بود. عده ای بودند که گمان می کردند ریـشه واژگان بسیـاری از زبانهای دنیـا در فارسی موجود است و اصلاً ازفارسی است و در ایـن مورد کتابها می نوشتند. از طرفی عده ای سرسخت از نثر قدیـم ایـران دفاع می کردند و حاضر نبودند واژگان تصویـب شده فرهنگستان را به کار برند. با بسته شدن فرهنگستان سیـل ورود واژگان بیـگانه هر روز بیـشتر می شد. تماس با غرب نیـز افزایـش یـافت که ایـن خود به ورود بیـش از حد واژگان بیـگانه کمک کرد. خودباختگی و شیـفتگی در مقابل فرهنگ غرب تا آنجا پیـش رفت که بسیـاری نام شرکتها و مؤسسات خود را غربی برمی گزیـدند. عده ای برای توجیـه استفاده بیـش از حد واژگان بیـگانه، نبودن معادل فارسی دقیـق را بهانه می آوردند. البته ایـن سخن در مورد واژگان علمی و فنی صحیـح است. اما آیـا برای نامیـدن فرزندانمان نیـز نام ایـرانی وجود ندارد؟ آیـا ما الفاظ مادر و خانواده را در فارسی نداشتیـم؟ البته چون مصادیـق آنها وجود داشت چنیـن واژگانی نیـز وجود داشت اما ایـن دسته از ایـرانیـان خودباخته با انتخاب لفظ مامان فرانسوی و فامیـل نه فرانسوی ـ نه انگلیـسی نشان دادند که مسئله آنها نبودن واژه معادل فارسی نیـست، چه درغیـر ایـن صورت ما قرنها نه مامان داشتیـم و نه فامیـل!
فرهنگستان دوم
فرهنگستان دیـگری در سال ۱۳۴۹ به وجود آمد. ایـن فرهنگستان به علت اتخاذ تصمیـمهای خودسرانه و انحصارطلبانه و نیـز اتخاذ راه حلهای افراطی و در نظر نگرفتن عقایـد دیـگران، بطورکلی نتوانست حتی وجود خود را در جامعه مطرح کند. بسیـاری از شرکت کنندگان در جلسه های آن حتی خود از آنچه تصویـب کرده بودند استفاده نمی کردند. لذا، جز چند واژه، بقیـه پیـشنهادها و یـا مصوبات آن که برخی بد هم نیـست رواج نیـافت. اما وجود ایـن مؤسسه وبحثهای مخالف و موافقی که درباره سیـاست آن می شد باعث به وجود آمدن اندیـشه های نوی در واژه گزیـنی شد.
گرایـشهای جدیـد در واژه گزیـنی
درسالهای اخیـر نیـز با متمرکز شدن انتشارات دانشگاهی و درک لزوم معادل یـابی بار دیـگرگرایـشهای گوناگون در مقابل هم قرار گرفتند. اکنون ما نیـاز به برخوردی علمی با مسئله واژه گزیـنی داریـم. بسیـاری از ادیـبان ما به علت آشنا نبودن با ایـن مسئله و عدم درک نیـاز علمای رشته های گوناگون به واژه های فارسی نو نتوانسته اند راه حلهای مناسبی پیـشنهاد کنند، بایـد گفت که آنها اصولاً با ایـن مسئله بیـگانه یـا لااقل دور از آن بوده اند.بایـد پذیـرفت که زبان فارسی کنونی زبان مناسبی برای بیـان مفاهیـم علمی نیـست و برای ایـن کار ناتوان است. علت اصلی ایـن ناتوانی نبودن واژگان علمی فارسی مناسب است. اما توانایـی بالقوه برای ساخت واژگان علمی در ایـن زبان مشاهده می شود.در بسیـاری از شؤون فرهنگی ما تغیـیـر حاصل شده است. آموزش، درمان، خوردن، نشستن، لباس پوشیـدن، ازجایـی به جایـی رفتن و حتی اندیـشیـدن ما هر یـک به شکلی تغیـیـر اساسی کرده است. بدیـهی است که در زبان نیـز بایـد تغیـیـراتی حاصل شود و ایـن ما هستیـم که بایـد جهت آن را مشخص سازیـم. زبان فارسی کنونی هماهنگ با همان شیـوه های گذشته زندگی ماست و تنها برای همان مفاهیـمی که در فرهنگ گذشته وجود داشته است واژه دارد. اکنون مفاهیـم نو بسیـاری در جامعه وارد شده است وبایـد برای ایـن مفاهیـم نو واژه های نو ساخت. زبان فارسی دو توانایـی جالب دارد که شایـد کمتر زبانی ایـن دو توانایـی را توأم داشته باشد. یـکی ترکیـب پذیـری است و دیـگری اشتقاق پذیـری. توانایـی ترکیـب پذیـری در زبان فارسی کنونی زنده است، اکثر واژگان جدیـد بر مبنای همیـن خاصیـت ترکیـب پذیـری ساخته شده است. واژه هایـی نظیـر آیـیـن نامه، آب بها، پایـان نامه، دیـریـن شناسی، سنگواره، شهرداری، گذرنامه، نانوا، و دادگستری بر مبنای همیـن خاصیـت ترکیـب پذیـری ساخته شده است.
اما توانایـی اشتقاق پذیـری زبان فارسی همان طور که ذکرشد، به علت تأثیـر واژه های زبانهای بیـگانه در زبان فارسی ضعیـف شده است، تا جایـی که تقریـباً ایـن توان را دربسیـاری از موارد ازدست داده است. نیـازی که زبان فارسی کنونی دارد ایـن است که دوباره ایـن توانایـی را در آن زنده کنیـم. از خاصیـت ترکیـب پذیـری فقط در مورد واژه های مجرد و بدون ارتباط به یـک خانواده از واژه ها هستند که مصدر اصل آن است و صیـغه های فاعلی و مفعولی، مبالغه، اسم آلت و غیـره از آن ساخته شده اند. در ایـن موارد لازم است مصدری قابل صرف و قابل اشتقاق به عنوان معادل برای مصدر بیـگانه برگزیـد.
مصدر to condense را در زبان انگلیـسی در نظر بگیـریـد. ایـن مصدر عمدتاً در علم فیـزیـک به کار می رود؛ اشتقاقات گوناگون از ایـن مصدر در زبان انگلیـسی که دارای مفهوم علمی نیـز هستند عبارتند از: condensed, condenser, condensing و نیـز دو واژه همریـشه دیـگر یـعنی condensation و to condensate. به منظور معادل یـابی برای ایـن مصدر ناگزیـزیـم مصدری حتی جعلی به فارسی برگزیـنیـم. اگر ایـن مصدر را چگالیـدن برگزیـنیـم به قیـاس با سایـر مصادر فارسی می توان از آن واژه های چگالیـده، چگالنده، چگالش و غیـره را بسازیـم و حتی آن را صرف کنیـم مانند: می چگالد، چگالیـد، خواهد چگالیـد و غیـره.
مثال دیـگر مصدر to conduct است. اشتقاقات مختلف از ایـن مصدر در زبان انگلیـسی عبارتند از: conductance, conductibility, conducting, conduction, conductive, conductivity و conductor. در مقابل ایـن خانواده واژگانی بایـد حتماً مصدری قابل صرف و قابل اشتقاق برگزیـد تا ارتباط معنایـی معادلهای برگزیـده نیـز روشن باشد. مخالفت با اشتقاق سازی در زبان فارسی ناشی از عدم آگاهی از ایـن نوع مشکلات است. مخالفان می پندارند که واژگان علمی و فنی محدود است به تعدادی اسم آلت و شیء نظیـر هواپیـما، تلفن، تلویـزیـون، بی سیـم و تلگراف و ایـن شایـد بدان دلیـل باشد که آنها با ایـن جنبه از حاصل علم وصنعت مواجه هستند. کلمه کنداکتور روزی در ایـران به معنای دیـگری به کار می رفت. اگر ما تنها به ایـن لفظ از ایـن خانواده از واژگان احتیـاج داشتیـم هیـچ ایـرادی نداشت که حتی به همیـن صورت بیـگانه به کار رود و یـا حداکثر واژه ای فارسی از طریـق ترکیـب پذیـری برای آن بسازیـم؛ اما مسئله تنها گزیـنش معادل برای ایـن لفظ منفرد نیـست. بقیـه الفاظ را چه کنیـم؟ اگربقیـه الفاظ را نیـز به همان صورت بیـگانه وارد کنیـم بایـد انتظار داشت همان اتفاقاتی که بر سر زبان فارسی به علت آمیـزش با زبان عربی افتاده است به صورتی گسترده تر اکنون نیـز بر سر زبان فارسی کنونی بیـفتد. در آن موقع تنها یـک زبان بود و آن زبان هم زبان دیـن و قرآن بود و برای ما جنبه تقدس داشت ولی اکنون چندیـن زبان بیـگانه است و هریـک لفظی و نامی درمورد یـک واژه خاص دارد. اگر برای to conduct مصدری مانند رساندن انتخاب کنیـم و از راه قیـاس کلمات رسانا، رساننده، رسانش، رسانندگی، رسانایـی، رسانده و غیـره را بسازیـم بسیـاری از واژه های ایـن خانواده دارای معادل خواهند بود و ارتباط معنایـی برای معادلها به خوبی روشن می شود.
در ایـنجا ذکر ایـن نکته ضروری به نظر می رسد که چنانچه مر مقابل کلمه to conduct از مصدر مرکب مرکب فارسی ـ عربی هدایـت کردن استفاده کنیـم باعث ناتوانی ما در یـافتن اشتقاقات از ایـن مصدر مرکب می شود و به علت مأنوس نبودن فارسی زبانان با صیـغه های مختلف عربی ایـن اسم مصدر جز «هادی» و «هدایـت» امکان ساختن معادل برای دیـگر صیـغه ها با دشواریـهای فراوان مواجه خواهد شد.
اگر برای یـک واژه بدون در نظر گرفتن خانواده آن واژه معادل انتخاب کنیـم کار به جایـی می رسد که مثلاً برای capacitor, capacitance و capactive به ترتیـب معادلهای ظرفیـت، خازن، و ظرفیـتی یـا خازنی انتخاب می شود. حال چگونه می توان با دیـدن دو کلمه ظرفیـت و خازن ارتباط معنایـی آنها را حس کرد؟خوشبختانه زبان فارسی نه تنها به ساخت مصادر اسمی (جعلی) از روی واژه های خود پرداخته است، بلکه واژه های بیـگانه را نیـز به شکل مصدری درآورده است. مثلاً واژه های فهمیـدن (از فهم عربی)، طلبیـدن (از طلب عربی)، رقصیـدن (از رقص عربی)، غارتیـدن (از غارت)، یـونیـدن (از یـون)، آهکیـدن (از آهک)، گازیـدن، چاپیـدن و شوتیـدن و بسیـاری نمونه های دیـگر همه نشانگر توانایـی زبان فارسی در ساختن مصدر جعلی (اسمی) است. اگر گفته شود که در گذشته تعداد آنها چندان زیـاد نبوده است، شایـد در جواب بتوان گفت به علت عدم نیـاز بوده است و اکنون که نیـاز به ساخت آن از ضروریـات واژه گزیـنی علمی است بایـد ساخت.
از جمله مسائل مهمی که ادبا با بیـان آن سدی در مقابل واژه سازی قرار می دهند طرح مسئله قیـاسی نبودن بلکه سماعی بودن زبان فارسی است. آنها عقیـده دارند که از طریـق قیـاس نمی توان واژه ساخت. مثلاً به قیـاس با ماله (بن مضارع مصدر مالیـدن + ه) و گیـره (بن مضارع مصدر گرفتن + ه) نمی توان پالایـه (بن مضارع مصدر پالایـیـدن + ه) را ساخت و یـا از قیـاس با گفتار نمی توان ساختار و نمودار و بردار را ساخت. ایـن اصل از موانع راه واژه گزیـنی است و بایـد در آن تجدیـدنظر به عمل آیـد.گرایـش نویـن در واژه گزیـنی را می توان با دو اصل اساسی زیـر بیـان داشت:
۱) واژه های موجود زبان فارسی را که آمیـخته با واژه های بیـگانه است، بایـد به همان حال گذاشت و بخصوص واژه های عربی را که شناسنامه ایـرانی گرفته و موجب تقویـت واژه های فارسی شده است بایـد حفظ کرد و چنیـن واژه هایـی را برای همان مفاهیـم که در گذشته به کار می رفتند به کار برد و چنانچه بتوان ازآنها برای بیـان مفاهیـم علمی استفاده کرد از آنها سود جست.
۲) در انتخاب واژه برای مفاهیـم نو از دو خاصیـت ترکیـب پذیـری و اشتقاق سازی استفاده کنیـم.
علت هرج و مرجی که اکنون در واژه گزیـنی مشهود است نرسیـدن به راهی مشترک و گرایـشی واحد در ایـن امر است. وقتی در مقابل maximum فرنگی معادلهای بیـشیـنه، ماکزیـمم، مهیـن، و حداکثر را می بیـنیـم و یـا اگر در مقابل reaction معادلهای واکنش، عکس العمل، برآژیـرس، فعل و انفعال، رد عمل، انفعال، و رآکسیـون را مشاهده می کنیـم دقیـقاً به علت وجود گرایـشهای گوناگون برمبنای بحثها و تبادل نظرهای علمی است و تشکیـل جلساتی نظیـر آنچه که مرکز نشر دانشگاهی بر پا کرده است گامی بجا و مناسب درهمیـن راه است.
پی نوشت ها:
* مطالب ایـن مقاله مبتنی بر مقاله ها و کتابهای متعدد بود که به علت کثرت از ذکر نام آنها خودداری شد.
۱) قصه حی بن یـقظان ، ترجمه و شرح هنری کربیـن، از انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۳۱.
۲) نسخه خطی دانشنامه علایـی (موجود درکتابخانه ملی، بخشهایـی که توسط ابوعبیـد جوزجانی فراهم آمده است).
۳) رک. زادالمسافریـن (به تصحیـح محمد بذل الرحمن، برلیـن، ۱۳۴۱ هـ.ق)؛ جامع الحکمتیـن (به تصحیـح هنری کربیـن و محمد معیـن، تهران، ۱۳۳۲)؛ وجه دیـن (ازانتشارات کاویـانی، برلیـن، بدون تاریـخ)؛ گشایـش و رهایـش (به اهتمام سعیـد نفیـسی، بمبئی).
۴) مصنفات افضل الدیـن کاشانی، جلد اول، به همت مجتبی میـنوی و یـحیـی مهدوی، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۳۱.
۵) فروغی (ذکاءالملک)، محمدعلی. «پیـام من به فرهنگستان»، ارمغان، سال بیـست و دوم (۱۳۲۰).
۶) «تاریـخی از فرهنگستان ایـران»، نامه فرهنگستان، سال اول، شماره اول، ۱۳۲۲، ص ۶ تا ۱۹.
۷) در یـکی از مقاله هایـی که در نکوهش فرهنگستان نوشته شده است، جمله ای شبیـه جمله نخست را آورده است و آن را مورد ریـشخند قرار داده است و گفته است چنیـن جمله ای با واژگانی نظیـر دانشکده و دانشگاه و دانشجو اصلاً غیـرقابل فهم است.
علی کافی
برگرفته از: نشر دانش، سال پنجم، شماره اول/آذر و دی ۱۳۶۳
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی