سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

ظرف وجودی انسان


ظرف وجودی انسان
دعائی که در تحویل سال می خوانیم، از ذات اقدس اله تحوّل دلها را می طلبیم. می گوئیم: یا مقلّ ب القلوب والأبصار. یا مدبّ ر اللّیل والنّهار. یا محوّ ل الحول والأحوال. حوّ ل حالنا لی أحسن الحال؛ اینجا دو مطلب است که قرآن کریم به ما هشدار داد تا ما از این دو راه از فیض الهی برخوردار باشیم؛ و یک مطلب دیگری هم هست که آن ما را آگاه کرد!
آن دو مطلب این است که اگر کسی خواست راه خیر و سعادت را طی کند، فضل و فیضی نصیب او شود، بیراهه نرود، راه دیگران را هم نبندد؛ هم راه خود را ببیند، هم چراغی برای راه دیگران باشد، این دو راه دارد؛ یکی اینکه سعی و تلاش و کوشش بکند، آنچه را می داند، عمل بکند. آنچه را نمی داند، بپرسد. بین خود و بین خدای خود گناهی مرتکب نشود و آن را اصلاح کند. یکی هم فیض های رایگان الهی است که نصیب افراد می شود. در اثر دعای پدر، دعای مادر، سوابق گذشته که این دوّمی که لطف خاص خداست، نه مسبوق به علم انسان است، نه مسبوق به عمل انسان. نه انسان می داند و نه مقدمات اش را فراهم کرد. دولت آن است که بی خون دل آید به کنار! این فیض ابتدائی هست.
اما حال به چه کسی می دهاند، به چه کسی نمی دهاند و چقدر می دهاند، اینها برابر آن حکمت های الهی است که در دعای نورانی امام سجاد (ع) هست که: یا من لا تبدّ ل ح کمته الوسائ ل. ای خدائی که تمام کارهای او روی حکمت است و با هیچ وسیله ای نمی شود جلوی حکمت او را گرفت! منتها ما نمی دانیم آن دعای پدر، دعای مادر، دعای نیاکان، چه جور شد که یک فیضی نصیب انسان شد؛ دعای معلّم، دعای یک انسان دل شکسته، اینها روشن نیست. این همان دولتی است که بی خون دل آید به کنار! قسم دیگر آن است که انسان سعی و تلاش و کوشش می کند و از خدای سبحان تغییر حال می طلبد؛ که خدایا! این روشی که ما داریم، تا تحولی در درون ما پیدا نشود، این روش کارساز نیست. این لنگان، لنگان رفتن است. و کسی که مقصد اش طولانی است...
پای ما لنگ و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
● همیشه تحول خواه باشیم
این به مقصد نمی رسد و بالأخره در راه می ماند و می شود: ابن السّبیل. این ابن السّبیل، به گروهی می گویند که وامانده در راه اند. برای اینکه انسان از این ابن السّبیلی در بیاید، این دعای تحویل سال را گفتند بخوانید. همیشه هم می شود خواند. مربوط به تحویل سال و آن زمان نیست. در تمام مدّت شبانه روز سال انسان می تواند با خدای خود این زمزمه را داشته باشد. بگوید: خدایا! تغییر و تحوّل به دست توست. اگر کسی بیراهه رفت، تو محولی، مقلبی، مدبری، تحویل و تحول می دهی، منتها وارونه اش می کنی! اگر کسی به راه بود، مشمول لطف تو بود، تو تحویل و تحول می دهی، این را سرجایش می نشانی، تثبیت می کنی، ظرفیت دارش می کنی.
می بینید وقتی باران می آید، یک ظرفی انسان دارد برای اینکه از باران پر بشود؛ اگر یک دشمنی باشد، خوب این کاسه و این ظرف را وارونه می گذارد. خوب این ظرف و کاسه وارونه هر چه هم که باران بیاید، از پشت کاسه می گذرد. چیزی، قطره ای به درون این کاسه نمی آید! بعضی ها خدای ناکرده اینچنین اند.
● زندگی درختی...
شیطان قلب اینها را وارو کرده است. قلب اینها را به طرف طبیعت و خاک و زمین و گ ل و... برده است. به تعبیر مرحوم صدرالمتالهین سرش را برده در خاک! ایشان می فرماید به اینکه: بزرگان اهل معرفت می گویند هیچ درختی در عالم ترقی نمی کند. چون آنچه را که بالا می آید، فروعات اوست. وگرنه دهان او، ریشه او، اصل او، چشم او، گوش او، هم اش در گ ل است! این دم درخت است که بالا آمده! این فروع درخت است.
گاهی انسان گیاهی زندگی می کند، مثل یک درخت! تمام فکرش متوجه این زمین است که چیزی از زمین در بیاورد! یا خانه بسازد، یا آهن داشته باشد، یا فرش داشته باشد و با دست خالی هم برود. این یک کاسه ای است که دهان و دهانه او به طرف زمین است. این یک بدبختی است.
● ظرف وجودی انسان
گاهی خدای سبحان آدم را می گیرد، مقلّ ب القلوب والأبصار است، مدبّ ر اللّ یل والنّهار است، این دل را وارونه می کند. این را در قرآن کریم فرمود: نقلّ ب افئ دتهم و ابصارهم ( أو ابصارهم و افئ دتهم ) کما لم یؤم نوا اوّل مرّه. این «کاف» برای تعلیل است، نه برای تشبیه.
فرمود: ما سالیان متمادی اینها را آزمودیم؛ انبیاء فرستادیم، عقل دادیم، فطرت دادیم، تجارب فراوانی فراسوی اینها گذاشتیم؛ اینها با بی اعتنائی روبرو شدند. ما بالأخره دستور دادیم این کاسه دل اینها را متوجّه زمین کنند. تمام تلاش شبانه روزشان این است که چیزی از زمین در بیاورند، روی زمین بگذارند، با دست خالی بروند.
او نمی داند وقتی یک کسی یک خانه خوبی ساخت، آن زمین را مزین کرده، نه خود را! فرش خوبی تهیّه کرده، فرش زینت انسان که نیست! زینت آن یک تکه اطاقی است که افتاده! آن اطاق مزین شده است. تابلو، آن دیوار را مزین می کند، نه دل را! فرمود: نقلّ ب ابصارهم و افئ دتهم کما. می گویند: تمام هویت ما مثل جام می شود که وقتی خواستند به او شراب بدهاند، جمله دهان شوند! دیگر همه اش در جام می ریزد دیگر! اگر خدای سبحان توفیقی به آدم داد، آدم دهانش باز شد، یعنی ظرفیت پیدا کرد.
این ناظر به همان بیان نورانی حضرت امیر (ع) است که نّ هذ ه القلوب اوع یأ فخ یرها اوعاها. فرمود: این دلها ظروف است. بهترین دل آن قلبی است که ظرفیّتش بیشتر باشد. بعضی یک لیتری اند، بعضی مثل بحر اند. می گویند: فلان کس بحر العلوم است،
بحر العلوم است یعنی مثل دریا گنجایش دارد. خوب؛ نّ هذ ه القلوب اوع یأ فخ یرها اوعاها. آنوقت اگر این جام جمله دهان شد، و خدای مقلّ ب القلوب این جام دهان را که وسیع است و پر ظرفیت است به طرف بالا نگه داشت، و زیرش را هم محکم کرد، آنوقت هر فیضی که بیاید، این کاملاً می گیرد. نمی گذارد چیزی هدر برود! اینچنین نیست که خدای سبحان دل را ظرفیّت بدهد، تثبیت بکند و چیزی هدر برود!
● عمر حقیقی انسان
پس دو راه دارد؛ یکی اینکه انسان تلاش و کوشش بکند، یکی اینکه فیضی که دولت آن است که بی خون دل آید به کنار، نصیب انسان بشود که معلوم نیست نصیب چه کسی می شود.
گاهی عمر آدم به جائی می رسد که ذات أقدس له به او سوگند یاد می کند. مثل شمس و قمر می شود. خدای سبحان به عمر مبارک رسول گرامی قسم یاد کرد. فرمود: لعمرک نّهم لف ی سکرت ه م یعمهون یعنی قسم به جان تو، قسم به حیات تو، اینها بیراهه می روند...
می خواهد بگوید گاهی انسان به جائی می رسد که عمر او مورد سوگند خداست. قسم به حیات تو، قسم به عمر تو.
عمر هر کسی به دست خود اوست، نه به دست زمین! اگر کسی ۲۰ قدم علمی برداشت، بیست سالش است. و اگر نه، همان کودک بیست ساله است! خوب این درخت را می گوئیم ۲۰ سالش است، یعنی چه؟ یعنی از آن وقتی که درخت سبز شد، رشد کرد، ۲۰ بار زمین به دور شمس گشت. خوب؛ فلان حیوان را می گوئیم ۲۰ سالش است، آن هم به همین معناست. این سنگ را الآن ما ۲۰ سال اینجا گذاشتیم، این خانه را بیست سال است ساختیم، یعنی از آن وقتی که این دیوار ساخته شده، ۲۰ بار زمین به دور آفتاب گشت. این معنی ۲۰ سال است! اینکه عمر آدم را زیاد
نمی کند! این مقلّ ب القلوب گفتن، یعنی خدایا! تحوّلی در درون ما ایجاد کن که ما هم بالأخره به سمت فرشته ها برویم، ببینیم چه خبر است! از کجا آمدیم، کجا داریم می رویم، چه کار می خواهیم بکنیم!
سخنرانی در جلسه درس اخلاق؛ قم ـ اسفند ۱۳۸۳
منبع : روزنامه کیهان