سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

حیات فکری در روزگار صفوی


حیات فکری در روزگار صفوی
بیشتر جستجوگران وادی تاریخ اندیشه و عمده کنکاش کنندگان در پهنه حکمت اسلامی بر این باور اشتباه پای می فشارند که فلسفه اسلامی به جز یک دوره رونق و پیشرفت در اندلس که با ظهور نامدارانی چون ابن حزم و ابن عربی همراه بود پس از ردیه ها، تشکیکات و حملات امام محمد غزالی و فخرالدین رازی از سرزمین های اسلامی به طور کامل رخت بربست. اما آنچه روشن است، حضور تاریخی فلاسفه و حکمایی چون شیخ بهایی، میرداماد، ملاصدرا، میرفندرسکی، ملامحسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی که به روزگار قدرتمداری صفویان می زیستند نشان از نقص نظریه و ایده فوق دارد. شایان توجه است که اندیشه گران توانمند روزگار صفوی توانستند آموزه ها و عقاید فلسفی و متافیزیکی را چنان تشریح وتبیین کنند که با سنت فلسفی قبل و بعد از خود پهلو زند و البته ناگفته پیدا است این امر نمادی برجسته و گواهی صادق بر تداوم فلسفه اسلامی پس از حملات افرادی چون غزالی و رازی است.
● چهار دیدگاه
پژوهشگران وادی اندیشه بر آن باورند که در اندیشه اسلامی چهار دیدگاه عمده فکری و مکاتب اندیشه موجود است که همه آنها آشکارا از منظر معارف اسلامی تعاریف شده اند. آن چهار مکتب عبارتند از فلسفه مشایی، فلسفه اشراق، عرفان و کلام. دکتر سید حسین نصر، استاد ایرانی معروف دانشگاه تمپل فیلادلفیا، بر این باور است که این چهار دیدگاه به تدریج در دوره ای که به احیا و تجدید صفویان انجامیده به یکدیگر پیوسته اند. این نکته دارای اهمیت فزاینده است که بر اثر درهم آمیختگی و ترکیب این مکاتب در روزگار صفوی، شخصیت های برجسته این دوره نه تنها فیلسوف، بلکه متکلم و عارف نیز بوده اند.
آنچه از بررسی منابع تاریخی، ادبی و حکمی به دست می آید آن است که خواجه نصیرالدین طوسی، حکیم و دانشمند نامدار روزگار ایلخانی، که از جمله فیلسوفان پیشرو و طلایه داران حکمت اسلامی بود فلسفه مشائی ابن سینا را که از طرف متکلمانی چون غزالی مورد هجمه واقع شده بود با نوشتن شاهکار فلسفی خویش، کتاب شرح اشارات، که جوابیه ای بر ردیه رازی بر کتاب الاشارات و التنبیهات ابن سینا است، زنده کرد. شاگردان او و از جمله علامه قطب الدین شیرازی نویسنده کتابهایی چون شرح اصول ابن حاجب، شرح حکمت اشراق و رساله سترگ دره التاج و همچنین نجم الدین دبیران کاتب قزوینی، نگارنده کتاب حکمت العین، سنت فلسفی او را تداوم و ماندگاری بخشیدند. قطب الدین شیرازی و گروهی دیگر از فیلسوفان همچون صدرالدین دشتکی و فرزند برومندش غیاث الدین منصور مهمترین و ارزنده ترین آثار فلسفی و حکمی را خلق کردند. غیاث الدین منصور دشتکی که در عهد فرمانروایی صفویان روزگار را سپری می کرد و در میان نام آوران وادی اندیشه آن دوران چون ملاصدرای شیرازی نفوذی شایان توجه داشت کتابهایی چون، شرحی بر هیاکل النور سهروردی، و شرحی بر اشارات طوسی را نگاشت. آنچه روشن است برخی از مفاهیم و مضامین عمده فلسفه و متافیزیک دوره صفوی در نوشته های غیاث الدین منصور و دیگر سرآمدان آن روزگار آمده است.
این فیلسوفان که بیشتر متمایل به فلسفه مشائی بودند از حکمت اشراق سهروردی به ویژه در امر مسائلی چون وحدت وجود و علم خدا تاثیر عمده پذیرفته بودند. تعالیم و آموزه های دیدگاه جدید فکری سهروردی پس از بنیاد آن در سده ششم هجری در ایران انتشار و رواجی گسترده یافت، با فلسفه مشائی ابن سینا در هم آمیخت و در آثار حکیمانی چون غیاث الدین منصور دشتکی و دیگر شخصیت های همسان و مشابه در سده هفتم تا دهم هجری منعکس شد. باید یادکرد که تفسیر اشراقی از فلسفه ابن سینا یکی از ویژگی های فکری اصلی دوره صفوی است و این نکته در حجم و حد شایان توجهی در آثار و رسائل میرداماد، فیلسوف نامدار عهد صفوی و بنیانگذار مکتب فلسفی اصفهان، مشهود است.
در بررسی فعالیت های فکری روزگار صفوی، مسئله ای اساسی به نام عرفان را نیز باید درنظر گرفت. تعالیم موسس عرفان نظری در اسلام، محی الدین بن عربی، گسترش فزاینده ای در ایران یافت و به ویژه در آثار و تعلیمات مستقیم صدرالدین قونیوی به شاگردانش جلوه پیدا کرد. از این زمان به بعد همانگونه که دکتر سیدحسین نصر نیز اقرار می دارد " تقریبا همه استادان تصوف ایران همچون عبدالرزاق کاشانی مفسر و شارح برجسته ابن عربی، سعدالدین حمویه، عزیزالدین نفسی و شعرای برجسته ای چون فخرالدین عراقی، اوحدالدین کرمانی و عبدالرحمن جامی عمیقا تحت تاثیر تعالیم عرفانی ابن عربی بودند. جامی چندین شرح بر آثار ابن عربی نگاشت و نیز کتابها، رسالاتی مجزا درباره مضامین عرفانی همچون کتاب های لوایح و اشعه اللمعات نوشت.
شایان توجه است برخی از فیلسوفان و شماری از متالهین این نوع آموزه ها را وارد مکاتب فکری خویش کردند. ابن ترکه اصفهانی، نویسنده کتاب تمهیدالقواعد، در سده هشتم هجری شاید درزمره نخستین افرادی باشد که فلسفه و عرفان را باهم درآمیخت. در سده های بعد این گرایش در نوشته های بعضی از متصوفه و عرفای شیعی مذهب بسان سید حیدر آملی، نگارنده کتاب جامع الاسرار، که از نوشته های عمیق عصر صفوی است و در آن ژرف اندیشی بسیار شده است، ابن ابی جمهور، نویسنده کتاب المجلی، که باز اثر نظری از عرفان شیعی است و رجب برسی با کتاب مشهور خویش، مشارق الانوار، پژواک افزونتری یافت.آنچه روشن است همانگونه که اساتید دانشگاه کمبریچ و نگارندگان مجموعه کتابهای تاریخ ایران نیز بدان باور دارند بر اهمیت رسالات و کتاب های این بزرگان در تاثیرگذاری بر آثار عهد صفوی باید بیش از اندازه ارج قائل شد، زیرا همین اشخاص بودند که آرای حکمت ابن عربی را وارد تشیع کردند و " در قلمروی حیات فکری تشیع زمینه را برای نام آوران صفوی مهیا ساختند تا در چارچوب تشیع اثنی عشری به آمیزه ای از فلسفه، کلام و عرفان دست یابند.
● کلام
در مورد کلام به ویژه کلام شیعی نیز می باید گفت که با نگارش کتاب، تجریدالکلام یا تجریدالاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی، به اوج خود رسید. تجریدالکلام، در حقیقت، کتابی بود که با نگارش آن خواجه نصیرالدین طوسی پایه گذار کلام شیعی دست کم در ایران پس از حمله مغول شد. در سده های آتی تا دوران صفوی شمار بسیاری از شروح و تفاسیر از سوی متکلمان شیعی نوشته شد.
آنچه واضح و مبرهن است آن است که در این روزگار فلسفه و کلام به هم نزدیک شدند. برخی از شروح و تفاسیر تجرید از قبیل شرح فخری و به ویژه شرح سماکی که بر اندیشه میرداماد تاثیر بسیاری نهاد حاوی مضامین و مفاهیمی بودند که در واقع تعلق به فلسفه و حکمت داشتند و فیلسوفان برجسته عصر صفوی دست به اقتباس از آنها یازیدند. بی گمان و بلاشک، یک سلسله از شروح تجرید منبع اصلی و عمده شماری از عناصر مهم فلسفه در عهد صفوی است.
از همین زمینه گسترده و وسیع فکری، به تدریج گرایش و میل به ترکیب و تلفیق مکاتب گوناگون اندیشه اسلامی در زمینه و بافت تشیع حاصل شد که ساختار درونی آن در رشد فلسفه و حکمت الهی سنتی راهگشا گشت و در سده های دهم و یازدهم هجری به نهایت رونق خود رسید. پدیدار گشتن صفویان موجب اشاعه و گسترش تشیع در ایران شد و اوضاع ثابت و آرامی را به وجود آورد و سبب تشویق، ترغیب و حمایت علوم مذهبی و به ویژه مذهب شیعه شد. فراموش نباید کرد در مذهب تشیع علوم عقلی همواره واجد جایگاهی برجسته و خاص بود.
در روزگار صفوی در پی تحولاتی چنین، اندیشمندان برجسته ای همانند میرداماد و ملاصدرا بنایی رفیع از تفکر و اندیشه برپای داشتند که پایه های آن آموزه های افرادی چون ابن سینا، سهروردی و ابن عربی بود و اصول ویژه تشیع را که برگرفته از قرآن، سنن و احادیث پیامبر و امامان بود به اوج کمال و پختگی رساندند.
آنچه روشن است، آمیزه و ترکیبی که حاصل شد منعکس کننده هزار سال حیات فکری اسلام بود.
● جایگاه نخبگان
چنانکه گفته شد در دوران صفوی نخبگانی در زمینه اندیشه سر برآوردند که هریک در تاریخ علم ایران واجد جایگاهی ارزنده و مقامی رفیع و والا هستند. شیخ بهایی از جمله این نخبگان بود. شاید بتوان او را واپسین نماینده برجسته حکمای اسلامی برشمرد که بر تمامی علوم زمان تسلط کافی داشت. شیخ بهایی که از مشعلداران علوم در دوره فرمانروایی خاندان صفوی است از جمله افرادی بود که در توسعه سریع معارف شیعی در ایران دست داشت. او دانشمندی بود که بیش از هر اندیشمند دیگر معاصرش درصدد هماهنگ سازی شریعت و طریقت برآمد که فی الواقع دربردارنده ابعاد ظاهری و باطنی اسلام بود. منابع تاریخی افزونی اشاره بدان داشته اند که دست کم سی تن از شاگردان شیخ بهایی از شخصیت های برجسته زمان خویش شدند و بهره های خود از استادشان را به نحوی از انحا» پراکندند. شاید تعبیر دکتر سیدحسین نصر درست باشد که اثر گذاری او بر مردم ایران را همچون یک قهرمان ملی و اسطوره ای می داند.
میرمحمدباقرداماد حسینی نامور به سیدالحکما و و سیدالفلاسفه از دیگر نخبگان فکری و سرآمدان وادی اندیشه در روزگار صفوی است. بر پایه شهادت عمده کاوشگران تاریخ و حکمت وی بنیانگذار راستین و شخصیت محوری مکتب حکمت و فلسفه ای است که امروزه از آن به عنوان مکتب اصفهان، یاد می کنند. میرداماد در مقام اندیشمندی که علوم سنتی را از دیدگاه جدید شیعی دوره صفوی طبقه بندی و تنظیم کرد به لقب معلم ثالث، ملقب شد. کاری که او انجام داد مشابه همان کاری بود که معلم اول، ارسطو، در آتن و معلم ثانی، ابونصر فارابی، در تمدن نوپای اسلامی انجام داده بود.
میرداماد که با تخلص اشراق، اشعار زیبایی نیز سروده است، فلسفه ابن سینا را در کسوت حکمت اشراق از نو زنده ساخت. او به یقین مفسر اشراقی متافیزیک ابن سینا در جهان تشیع بود. البته یادکرد این نکته بایسته و شایسته است که مکتب حکمت میرداماد تداوم فلسفه مشائی ابن سینا نبود، بلکه مکتبی بود که در آن اشراقیت با عقلانیت درهم آمیخته و ماورا»الطبیعه ابن سینا از گونه ای نظام تفکر تجریدی به گونه ای حقیقت روحانی درآمده بود. از این اندیشمند نامدار و حکیم پرآوازه روزگار صفوی نزدیک پنجاه اثر و رساله شناخته شده است. افق مبین، صراط مستقیم، تقویم الایمان، تقدیسات، جذوات، سدره المنتهی، شرح آثار ابن سینا و شرح آثار خواجه نصیرالدین طوسی از جمله مشهورترین و ارزشمندترین آثاری هستند که به توسط این اندیشه گر نام آور ایران عهد صفوی نگارش یافته اند.
ملاصدرای شیرازی که شاید نامدارترین فیلسوف روزگار صفوی باشد، سیداحمد علوی، داماد میرداماد و نگارنده کتاب شرحی بر شفای ابن سینا، ملاخلیل قزوینی، نویسنده کتاب تفسیر بر اصول کافی کلینی، قطب الدین اشکوری، مولف کتاب فلسفی سترگ محبوب القلوب و دهها نفر دیگر از جمله شاگردان بلاواسطه میرداماد بودند که بسان میرداماد به تلفیق و ترکیب عناصر ابن سینایی و اشراقی پرداختند.
ملاصدرا که خاورشناسان غربی او را با اسپینوزا، فیلسوف یهودی مذهب نام آور و مشهور غرب، در یک ردیف و طبقه قرار داده اند و کسی که مطالعه فلسفه اولی را از نو زنده ساخت و بینش فکری نوین و جدیدی را نیز پدید آورد از دیگر سرآمدان وادی حکمت و آوردگاه اندیشه در روزگار صفوی است. او در تلاش برای آمیزش روش استدلالی ابوعلی سینا و روش شهودی سهروردی در چارچوب باطنی گری شیعی حتی از استاد زبردست و نامدار خویش، میرداماد، نیز پیشتر رفت. در حقیقت، اهمیت کار ملاصدرا که خود دست پرورده بزرگانی چون میرداماد، شیخ بهایی و احتمالا میرفندرسکی بود و شاگردانی نامور چون ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی، ملامحسن فیض کاشانی، شیخ حسن تنکابنی، آقاجانی مازندرانی و میرزا محمدصادق کاشانی را نیز پرورش داد بیشتر از جهت درآمیختن و اختلاط مکتب های مختلف فلسفی و مشرب های گوناگون اندیشه اسلامی با افکار و اندیشه های اسلامی ایران است.
ملاصدرا یا صدرالمتالهین شیرازی در مجموعه آثار خود به آمیزه ای از سه وجه دست یافته بود : وحی یا شرع، اشراق، ذوق و استدلال عقل البته در مفهوم محدود آن. نبوغ ملاصدرا درآن بود که سه طریق برهان عقلی، شهود قلبی و وحی قرآنی را با هم ترکیب و شیوه ای یگانه و منحصر به فرد در تحقیق فلسفی ایجاد کند.
میرزا ابوالقاسم فندرسکی که هم عصر با میرداماد بود و به تعبیری یار غار او به شمار می آمد دیگر اندیشمند نامی عهد زمامداری خاندان صفوی است. وی که از وابستگان به عرفان عملی بود و زندگی شخصیش شایسته سنجش و قیاس با پیران و شیوخ برجسته قدیمی عرفان ایران است در فلسفه از پیروان راستین ابن سینا بوده و بسان او حرکت جوهری و عالم مثال را در آثار فلسفی اش رد کرده است. میرفندرسکی در حالی که استاد مسلم فلسفه مشائی بود و در همه علوم تبحر و مهارت داشت یک نفر صوفی و عارف عملی نیز بوده است. وی که کاوشگر ساحت های مختلف علم بوده است شاگردان افزونی نیز پروراند که برخی از آنان دانشمندانی نامدار و برجسته گشتند. ملارفیع گیلانی، نویسنده کتابی در شرح اصول کافی، ملامحمدباقر سبزواری مولف شرحی بر اشارات و تنبیهات، ملا رجب علی تبریزی نگارنده کتاب کلید بهشت از جمله دست پروردگان این عالم نامدار بودند. بایسته یادکرد است شماری از پژوهشگران عرصه فلسفه را اعتقاد بدان است که ملاصدرا نیز در برهه ای از زمان در نزد میرفندرسکی شاگردی نموده است. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که اگر به راستی ملاصدرا به نزد میرفندرسکی هم تحصیل کرده باشد در طریق مخالفت با او گام برداشته است، چرا که همان گونه که در سطور فوق نیز عنوان گردید میرفندرسکی از رهسپاران صادق ابن سینا بوده اما ملاصدرا در فلسفه پیرو ابن سینا و به تبع آن پیرو میرفندرسکی نبوده است.
به هرحال و به هر ترتیب آنچه روشن و هویدا است آن است که در روزگار صفویان فیلسوفان نامدار بسیاری علاوه بر اندیشه گران برجسته یادشده پدیدار گشتند. ناگفته پیدا است یادکرد نام یکایک آنان در این مختصر نمی گنجد. تنها به شماری از نامدارترین آنان به شرح ذیل می توان اشاره داشت :
زلالی خوانساری، احمد بن زین العابدین علوی، میرزا محمدقاسم بن محمدعباس، غیاث الدین منصور دشتکی، قاضی سعید قمی، محمد رفیع پیرزاده، ملامحسن فیض کاشانی، مولانا عبدالرزاق لاهیجی، شیخ حسن تنکابنی، آقاجانی مازندرانی، میرزا محمدصادق کاشانی و...
منبع : روزنامه مردم سالاری