یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

یـادگـیـری ـ یـاددهـی


یـادگـیـری ـ یـاددهـی
یادگیری اساس رفتار افراد را تشکیل می‌دهد. از طریق یادگیری فرد با محیط خود آشنا می‌شود و از محیط برای تأمین احتیاجات خود استفاده می‌کند، گاهی محیط را تحت تسلط و فرمان خود در می‌آورد و زمانی خویشتن را با آن سازگار می‌کند.
زندگی در هر مرحله از رشد، مستلزم فراگرفتن اموری است که بدون آنها ادامه زندگی برای فرد میسر نیست. قسمت عمده رفتار آدمی آموختنی است. انسان سخن گفتن را می‌آموزد و از این راه مقاصد خود را با دیگران در میان می‌گذارد و از افکار و عقاید دیگران مطلع می‌شود.
در زمینه عاطفی، چگونگی بروز عواطف و نیز طرز کنترل آنها را می‌آموزد. از لحاظ اجتماعی در خانواده و گروه همسن، طرز معاشرت با دیگران را فرا می‌گیرد و روابط خود را با دیگران به‌صورت مطلوب و رضایتبخش درمی‌آورد.
شناختن خود و جهان خارج نیز از طریق یادگیری امکان دارد. رشد قوه تفکر یا طرز حل مسأله امری است که به تدریج و در سایه یادگیری در افراد بوجود می‌آید.
● مفهوم یادگیری
فرآیندهای آموزش و پرورش باید متضمن یادگیری باشند. به عبارت دیگر آموزش و پرورشی که به هیچ نوع تغییر و تحولی در رفتار یعنی یادگیری نینجامد، آموزش و پرورش نیست. به این ترتیب یادگیری را به وجود آمدن تغییر و تحول در رفتار تعبیر و تفسیر کرده‌اند. یعنی هرگاه تغییری در رفتار فرد به وجود آید، می‌گویند یادگیری‌ حاصل شده است.
دو ویژگی‌ مهم یادگیری به شرح زیر است:
الف) تسلط
ب) تجربه
ـ تسلط: فرآیند یادگیری همیشه با کسب نوعی تسلط و مهارت در چیزی یا در کاری همراه است. زمانی می‌گوییم یادگرفتیم که به اندازه یا حد معینی از دانستن یا توانایی انجام کاری دست یافته باشیم. مثلاً اطلاع پیدا کردن از چیزی که قبلاً نمی‌دانستیم یا به دست آوردن مهارت خاصی.
ـ تجربه: کسب تسلط برای مشخص کردن «یادگیری» کافی نیست؛ زیرا امکان دارد بعضی دانستنی‌ها مثلاً در نتیجه تغییرات ناشی از بلوغ در افراد به وجود آیند، اما این دانستنی‌ها و مهارت‌ها را به عنوان موارد آموخته شده توصیف نمی‌کنیم. آن چه مورد نظر است، تسلط و دستیابی به معرفت و مهارت‌هایی است که حاصل تجربه خود شخص هستند. به این معنا که تغییر رفتار ـ یادگیری ـ می‌توان از راه تجربه نیز که حاصل تعامل فرد با محیط است، به‌وجود آید.
بنابراین یادگیری یعنی ایجاد تغییر کم و بیش دائمی در رفتار بالقوه یادگیرنده مشروط بر این که این تغییر براثر اخذ تجربه رخ داده باشد نه این که حاصل عواملی چون خستگی استعمال داروهای مخدر و تغییرات ناشی از بلوغ باشد.
● اصول یادگیری
اصول مهم یادگیری به شرح زیر است:
۱) ‌ قوانین یادگیری
۲) موانع یادگیری
۳) شرایط یادگیری
● قوانین یادگیری
در یادگیری شش قانون وجود که عبارتند از:
۱) آمادگی
۲) اثربخشی
۳) تمرین
۴) تقدم
۵)شدت
۶) کاربرد
● موانع یادگیری
موانع یادگیری به ترتیب عبارتند از:
۱) ترس
۲) کسل‌کنندگی
۳) پیچیدگی
۴) ‌آزردگی
● شرایط یادگیری
یادگیری دارای شرایطی به شرح زیر است:
۱) ‌ انگیزه
۲)داشتن تصوری روشن از مهارتهایی که باید کسب کرد
۳) فرصت کافی برای تمرین
۴) آگاهی از پیشرفت
● نقش معلم در یادگیری
نقش معلم در یادگیری کودکان بسیار مهم است. معلم که با کودکان مدرسه تماس دائم و نزدیک دارد از توانایی‌ها، ضعف‌ها، آرزوها و نیز نیازهای آنها به‌خوبی آگاه است. معلم مدارس ابتدایی از بروز مشکلات کودکان جلوگیری می‌کند و با ایجاد فضای صمیمی در کلاس و تأمین سلامت روانی دانش‌آموزان موجبات تسهیل و افزایش یادگیری آنان را فراهم می‌آورد.
معلمان آشنا به روش‌های یادگیری با ایجاد رابطه انسانی و دوستانه با آنان، یادگیری را ساده و جالب می‌کنند و ترس و وحشتی که معمولاً کودکان از معلمان دارند را از بین می‌برند. دیگر اینکه همواره از صفات مثبت و نقاط قوت کودکان کار را آغاز می‌کنند و به رفع صفات ناخواسته و نقاط ضعف آنان می‌پردازند.
همچنین به محض مشاهده علائم نابهنجار در کودکان نسبت به رفع آنها به‌طور مناسب مبادرت می‌ورزند.
● نظریات مربوط به یادگیری
در زیر به برخی از مهمترین نظریاتی که درباره یادگیری مطرح شده است، می‌پردازیم:
۱) یادگیری از راه شرطی شدن: ساده‌ترین نوع یادگیری از راه شرطی شدن است. این روش توسط دانشمندی به‌نام پاولوف مطرح شد.
او سگی را با وزن معینی روی میز قرار داد، پاره گوشتی را به سگ نشان داد و زنگی را به صدا درآورد. مشاهده گوشت سبب ترشح بزاق دهان سگ شد. مجاورت گوشت با بلند شدن صدای زنگ سبب شد که بزاق در مقابل صدای زنگ نیز ترشح کند. پس از تکرار این عمل یعنی همراه شدن زنگ با غذا زمانی فرا می‌رسد که زنگ به تنهایی سبب ترشح بزاق می‌شود.
یعنی سگ یاد می‌گیرد که با شنیدن صدای زنگ با ترشح بزاق پاسخ دهد.
به مثالی از راه یادگیری شرطی شدن در انسان توجه کنید! کودک خردسالی را در نظر بگیرید که به تقلید از کودکان بزرگتر از خود از سرسره کودکستان بالا برود و در ضمن بالا رفتن از سرسره می‌افتد و پایش صدمه می‌بیند، بعدها این کودک هنگام نزدیک شدن به سرسره دچار ترس و اضطراب می‌شود.
در این مثال افتادن محرک، طبیعی یا غیرشرطی است که سبب بروز پاسخ طبیعی درد و ترس می‌شود اما به دلیل اتفاقی که برای کودک افتاده است منظره سرسره به عنوان یک محرک شرطی باعث بروز ترس و اضطراب می‌شود.
فرض کنید دانش‌آموز خردسالی پس از ورود به دبستان با استقبال گرم و لبخند محبت‌آمیز معلم مواجه شود، بعد از تکرار این رفتار برای چند روز از سوی معلم خواهیم دید که کودک هر روز صبح زودتر از روز پیش خود را برای رفتن به مدرسه آماده می‌کند و با خوشحالی عازم مدرسه می‌شود. کودک دیگری را در نظر بگیرید که در همان دو سه روز اول رفتن به مدرسه به علت یکی دو خطای جزئی که براثر عدم آشنایی با مقررات مدرسه انجام داده است با برخورد خشن معلم و ناظم مدرسه روبرو می‌شود. بعد از گذشت اندک زمانی مشاهده خواهد شد این کودک به بهانه‌های مختلف از رفتن به مدرسه سرباز می‌زند. در مثال اول، خوشرویی و استقبال گرم معلم، محرک غیرشرطی است که در کودک احساس شادمانی ایجاد می‌کند. خود معلم و آموزشگاه در اثر همراهی با محرک غیر شرطی به‌صورت شرطی درآمده و سبب بروز شادمانی و علاقه (پاسخ شرطی) در کودک می‌شوند.
اما در مثال دوم، رفتار خشن معلم و ناظم که به ایجاد ترس و نگرانی در کودک می‌انجامد بعدها سبب می‌شود که کودک نسبت به معلم و کل مدرسه (محرک شرطی) پاسخ اضطراب و نگرانی بدهد. پس واکنش‌ها و نگرش‌های منفی بر عملکرد تحصیلی دانش‌آموزان تأثیر منفی دارد و اگر جنبه مثبت داشته باشد، تأثیر مثبت به‌جا خواهد گذاشت. نظریه‌ای که به یادگیری این نوع رفتارها اختصاص دارد نظریه شرطی‌سازی کلاسیک پاولوف نام دارد.
نوع دیگر شرطی‌سازی، شرطی‌سازی کنشگر نام دارد. رفتارهای کنشگر خود انگیخته ارادی و فعال هستند که جاندار از آن طریق بر محیط خود به عمل کنش می‌پردازد. مانند راه رفتن، نوشتن، پاک کردن تابلو کلاس.
«ادوارد شراندیک» نخستین کسی بود که به مطالعه رفتار کنشگر و کشف قوانین یادگیری این نوع رفتار پرداخت. شراندیک، گربه گرسنه‌ای را در قفس محبوس کرد. در خارج قفس، پاداش، یعنی ماهی را قرار داد.
گربه می‌تواند با کشیدن یک حلقه که با نخی از سقف قفس آویزان است در قفس را باز کند و به ماهی دست یابد. شراندیک متوجه شد که گربه با کمی تلاش و خطا بالأخره به کشیدن حلقه اقدام می‌کند. وقتی این عمل چندین بار تکرار شود، گربه می‌آموزد که بـلافـاصـله پـس از قرار گرفتن در قفس نخ را بکشد و خود را به غذا برساند.
در این آزمایش عاملی که به یادگیری حیوان منجر می‌شود پاداش است. به نظر شراندیک پاداش عبارت است از یک نتیجه رضایت‌بخش که به دنبال رفتار فرد می‌آید. اگر رفتاری به یک نتیجه رضایت‌بخش منجر شود یعنی به پاداش بینجامد، آن رفتار آموخته خواهد شد.
به نمونه‌ای از شرطی کردن کنشگر در انسان توجه کنید! یکی از دانش‌آموزان کلاس اول دبستان را در نظر بگیرید که در یکی دو هفته‌ای که به مدرسه آمده است ساکت و آرام در صندلی خود نشسته و تمایل به شرکت در فعالیت‌های کلاسی از خود نشان نداده و به ندرت دستش را برای پرسیدن سؤال یا انجام کار دیگری بالا برده است، معلم تصمیم می‌گیرد از این پس هرگونه حرکتی از سوی این دانش‌آموز را در جهت شرکت در فعالیت‌های کلاسی افزایش دهد. به مجرد اینکه دانش‌آموز دستش را بالا می‌برد تا سؤالی از معلم بپرسد یا چیزی بگوید معلم او را مورد توجه قرار می‌دهد و با الفاظ خوشایندی چون: آفرین و مرحبا رفتارش را تأیید و تشویق می‌کند. پس از گذشت اندک زمانی دانش‌آموز خاموش به عضو فعال در کلاس درس تغییر می‌یابد.
۲) یادگیری از راه بینش: معروفترین پژوهش‌هایی که در آنها وجود بینش در یادگیری و حل مسأله نشان داده شده، آزمایش‌های معروف به کهلر با میمون‌ها است.
در این آزمایش کهلر قفسی را تهیه کرد، موزی از سقف قفس آویزان شده بود موز خارج از دسترس میمون قرار داشت، اما میمون می‌توانست با رفتن روی یک میز یا با گذاشتن دو جعبه روی یکدیگر با استفاده از یک چوب یا حتی با وصل کردن دو قطعه چوب کوتاه و درست کردن یک چوب بلندتر، موز را به دست آورد. به عقیده کهلر وقتی میمون می‌تواند با گذاشتن یک جعبه روی جعبه دیگر مسأله را حل کند از خود بینش نشان داده است و از طریق این بینش می‌تواند رابطه بین اجزاء تشکیل دهنده مسأله را پیدا کند. فرد وقتی امری را می‌آموزد که نسبت به آن بصیرت و فهم داشته باشد و بصیرت وقتی به‌وجود می‌آید که فرد ارتباط اجزاء امر مورد یادگیری را با هم و با کل آن امر ببیند یا ادراک نماید.
در تدریس درس تاریخ، هدف این نیست که ذهن شاگرد را از معلومات مربوط به وقایع تاریخی پر‌کنیم و او را وادار به حفظ نام شخصیت ها نماییم بلکه هدف این است که او را از علل و عوامل موثر در پیدایش وقایع تاریخی آگاه سازیم، طرز پیدا کردن مطالب مستند تاریخ را به او یاد دهیم، روش تحقیق مطالب تاریخ را به او بیاموزیم و به او تعلیم دهیم چگونه با اجرای روش عملی می‌تواند حوادث تاریخی و علل آن را درک کند و ارتباط وقایع تاریخی را مورد توجه قرار دهد.
در تدریس درس علوم به جای آنکه شاگردان را در دبستان یا دبیرستان به حفظ مطالب علمی وادار کنیم و آخر سال تحصیلی محفوظات آنها را اندازه‌گیری کنیم باید سعی کنیم طرز بحث و عادات صحیح علمی را در مطالعه و تحقیق به آنها بیاموزیم، علاقه به علم و نقش آن را در زندگی آدمی برای آنها روشن کنیم و نحوه مطالعات علمی را در زندگی روزمره به آنان یاد دهیم، در این صورت می‌توانیم تغییرات اساسی را به وسیله تعلیم مطالب علمی در شاگردان ایجاد کنیم، آنها را با حقایق علمی آشنا نماییم و روش علمی را به آنان یاد دهیم.
۳‌‌) یادگیری از راه مشاهده: مهمترین نظریه‌پرداز در این روش یادگیری، «آلبرت بندورا» است.
در نظریه یادگیری بندورا گفته شده است که یادگیرنده از طریق مشاهده رفتار دیگران به یادگیری می‌پردازد. این یادگیری به روش زیر صورت می‌گیرد:
وقتی یادگیرنده یعنی مشاهده کننده رفتار شخص دیگری را مشاهده می‌کند که آن شخص برای انجام آن رفتار پاداش یا تقویت دریافت نماید، آن رفتار توسط فرد مشاهده کننده آموخته می‌شود. به این نوع تقویت، تقویت جانشین می‌گویند.
مثال: وقتی معلم، یکی از دانش‌آموزان کلاس را برای حل کردن مسئله‌ای از یک راه تازه مورد تقویت قرار می‌دهد، دانش‌آموزان دیگر روش این دانش‌آموز را سرمشق قرار می‌دهند و می‌کوشند تا همان راه حل را در مسائل خود به کار برند.
علاوه بر تقویت جانشین، تنبیه جانشین هم موثر است.
مثال: اگر مامور راهنمایی و رانندگی رانندگان را به علت سریع راندن در یک خیابان جریمه کند، رانندگان دیگر که شاهد این جریان بوده‌اند، هنگام راندن اتومبیل خود را در آن خیابان آهسته‌تر خواهند راند. وقتی معلم یکی از دانش‌آموزان را به خاطر رفتار نامطلوبی که انجام داده است سرزنش می‌کند، دانش‌آموزان دیگر نیز از انجام آن رفتار دلسرد می‌شوند.
بنابراین اگر رفتار الگو یا شخصی که سرمشق قرار می‌گیرد با تقویت یا تنبیه مواجه شود، این تقویت و تنبیه بر رفتار شخصی که آن رفتار را مورد مشاهده قرار می‌دهد، تاثیر می‌گذارد.
به طول کلی واقعیت این است که اگر موقعیت یادگیری را معلم به طرز روشنی تنظیم کند، بیشتر چیزها سریعتر و مطمئن‌تر یاد گرفته می‌شود. اگر امروز در آموزش و پرورش به یادگیری بیش از تدریس و آموزش توجه می‌شود براساس این اصول مهم است که آموزش و پرورش مستلزم یادگیری است به این ترتیب با توجه به این که «یادگیری هدف است و آموزش (تدریس) وسیله رسیدن به این هدف» به نظر می‌رسد بیشتر آن چیزهایی که می‌خواهیم یاد‌گیرندگان بیاموزند باید به طور سنجیده و منظم تدریس کنیم.
تهیه و تنظیم: اعظم شفیعی‌زاده
منبع : روزنامه اطلاعات