جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ایمان ؛ واقعیت بی قرار


ایمان ؛ واقعیت بی قرار
ایمان، در هر تعریف فلسفی یا الاهیاتی، خاصیتی پویا و نوشونده دارد و صحت و صلابت ایمان هر مومن، نه با سنجه های از پیش تعیین شده و دینامیك، بلكه بر حسب معرفت قلبی اوست كه ارزیابی می شود. این معرفت، منزلت و مقام مومن و درجه برخورداری او از ایمان را معلوم می كند. بنابراین در فرا رفتن از هر منزل ایمان به منزل دیگر، وضعی برای انسان مومن رخ می دهد كه از حیث مفهوم و مصداق با اوضاع پیشین ایمان او متفاوت بوده است. با این توصیف آیا می توان گفت كه مومن تا رسیدن به درجه نهایی ایمان (در حدی كه برای او مقدور است) می تواند در منزل شك نیز بار افكند؟ این شك چگونه می تواند پل رسیدن دوباره به ایمان شود؟ این نوشته تلاش می كند با ارجاع به مفهوم شر در خداشناسی فلسفی، در باب این پرسش توضیح دهد.
۱- آیا انسان (خداباور/ خداناباور) در مواجهه با فاجعه در چگونگی «عدل خدا» شك می كند؟یا آن را محصول یك اتفاق می پندارد.
اگر ایمان را تعهدی خلاقانه و مختارانه به ارزش های معنوی بدانیم و ابداً دل نگران تطابق یا عدم تطابق گزاره های دینی با عالم خارج از ذهن نباشیم، شك كردن، توهین آمیز، خطاآمیز و یا گناه آمیز نیست. صاحب ایمان، جهان را آهسته آهسته می شناسد. انسان اهل ایمان عقاید خود را با سیلان واقعیت، سیلان می دهد. لذا ایمان، طلب واقعیت بی قرار است. از سوی دیگر، اگر معتقد باشیم همچون ایمان ناواقع گرایان، تنها یك جهان وجود دارد و آن هم همین جهان است (جهانی كه ما ساخته ایم، زیست- جهان انسان، جهان زبان) دیگر اگر زبان را بازتاباننده ساختار واقعیتی برون- زبانی بدانیم، درباره زبان به خطا نرفته ایم؟ یا ما باید دركی اسطوره ای از زبان دینی داشته باشیم و گمان كنیم كه این زبان تصویری از جهان ثانی ترسیم می كند و یا باید زبان دینی را بر حسب نقشی كه در زندگی ما ایفا می كند، درك كنیم. با پذیرش این مورد، برای ما تنها یك جهان وجود دارد و آن نیز «همین» جهان است؛ جهان مشهود، جهان زبان، جهان زندگی روزمره، جهان سیاست و اقتصاد. و این جهان «بیرون» ندارد. این جهان، به هیچ نحو، به چیزی ماورایی وابسته نیست و این سخن معنایی ندارد كه افعال و اعتقادات فرهنگی ما باید بر بنیانی بیرونی مبتنی شوند. چرا كه، غایت زندگی دینی، نیل به مرتبه ای معنوی در فراسوی همه نمادهاست. اگر معنویت (به منزله نوعی وضعیت روانشناختی) غایت و كانون دین باشد، آن گاه آشكار است كه می توان ناواقع گرا و حتی خداناباور بود و همچنان دیندار ماند.
۲-عقلانیت مدرن، شكاك و نقاد است. همچون انسان امروز كه آزاداندیش (Free thinking) و در پی تساوی طلبی (egalitarianism) است. ایمان دینی چه رابطه ای با شك (doubt) دارد؟ شك و شك ورزیدن چه رابطه ای با شكاكیت (skepticism) دارد؟ می دانیم كه شك با شكاكیت تفاوت دارد. شك امری است كه دارای آیند و روند فراوان است. ممكن است شك در فاصله چند دقیقه عارض شود و چند دقیقه بعد هم زایل شود، اما در شكاكیت معمولاً نوعی دیرپایی وجود دارد. شكاك كسی است كه حالت شك در او نوعی قرار و ماندگاری پیدا كرده باشد، اما از حیث معرفتی، شكاكیت یك رویكرد معرفت شناختی است؛ رویكردی كه قائل است به اینكه حصول معرفت برای بشر ممكن نیست؛ یا اگر حصول معرفت برای بشر ممكن باشد، امكان انتقال معرفت به دیگری وجود ندارد. اگر كسی به یكی از این دو قائل باشد، شكاك است. در واقع شكاكیت به حوزه معرفت شناسی مربوط است و از این حیث می توان شكاكان معرفت شناختی را به سه دسته تقسیم كرد: شكاكان مزاجی، شكاكان استدلالی و شكاكان استفهامی.
اما شك؛ شك امری عارضی است. ممكن است انسان شك كند، اما شكاك نباشد. یعنی حصول علم و معرفت را برای بشر ممكن بداند و با این حال، شك كند. شك در دو حالت رخ می دهد: اول، هنگامی كه عقیده انسان با عقیده معارضی (متضاد یا متناقض) مواجه شود، ممكن است در عقیده خود شك كند. دوم، هنگامی كه واقعیتی در تقابل با عقیده انسان قرار بگیرد و نوعی مثال نقض (Counter example) برای آن محسوب شود، آن گاه نیز ممكن است در عقیده خود شك كند. شك در اعتقادات دینی نیز امری ممكن است. شك در اعتقادات دینی را می توان به هفت بخش ذیل تقسیم كرد:
یك مورد شك در اعتقادات دینی، هنگامی پدید می آید كه انسان پیشامد تلخ و ناگواری را در زندگی تجربه كند كه این اتفاق ناگوار به نحو مستقیم یا غیرمستقیم یكی از اعتقادات دینی را محل چون و چرا قرار دهد. آنگاه شخص نسبت به آن اعتقاد دینی شك پیدا می كند (همچون زلزله بم، انسانی كه چنین فاجعه ای را تجربه كرده، كاملاً در معرض شك در خیرخواهی خداست- البته، از این واقعه، منطقاً نمی توان نتیجه گرفت كه خدا خیرخواه نیست. گذر از آن واقعه به این اعتقاد، گذر منطقی نیست، گذر روانشناختی است. در اینجا شخص در معرض شك قرار می گیرد: آیا خدا واقعاً خیرخواه است؟ آیا خدا واقعاً عادل است؟)
مورد دوم شك در اعتقادات دینی، هنگامی است كه شخص با دیدگاه هایی مواجه می شود كه منشا دین را یك امر فیزیولوژیك و بدنی یا یك امر پسیكولوژیك و روانی- و حتی گاهی سوسیولوژیك- می داند.
مورد سوم، رفتار غیرانسانی و بخصوص ریا و نفاقی است كه شخص از متدینان و مدعیان دین می بیند.
مورد چهارم، وضعیت كسانی است كه به دلیل حب ذات و جلب نفع و دفع ضرر به دین رو كرده اند. مورد پنجم این است كه وقتی انسان تطور عقاید دینی را در طول تاریخ می بیند، معروض شك واقع می شود.
مورد ششم وقتی است كه شخص بفهمد گزاره های دینی قابل اثبات عقلانی نیستند. در این صورت ممكن است شخص دستخوش شك شود.
كاملاً ممكن است كه یك متدین دستخوش شك شود. حال شاید پرسیده شود آیا وقتی متدینی دستخوش شك شد، بازهم می توان او را متدین دانست، یا نه؟ به نظر می توان او را متدین دانست. زیرا، اولاً شك امری اختیاری نیست كه نهی دینی به آن تعلق بگیرد. نهی وقتی می تواند به چیزی تعلق بگیرد كه با یك امر اختیاری سر و كار داشته باشیم، اما وقتی آیند و روند چیزی اصلاً در اختیار ما نیست، آن امر نمی تواند متعلق نهی قرار بگیرد
مورد آخر، تعارض «داده های وحیانی با یافته های انسانی» است. هرگاه دین چیزی را القا كرد كه یافته های انسانی با آن سر سازگاری نداشتند، ممكن است شخص دستخوش شك شود.
بنابراین، كاملاً ممكن است كه یك متدین دستخوش شك شود. حال شاید پرسیده شود آیا وقتی متدینی دستخوش شك شد، بازهم می توان او را متدین دانست، یا نه؟ به نظر می توان او را متدین دانست، زیرا اولاً شك امری اختیاری نیست كه نهی دینی به آن تعلق بگیرد. نهی وقتی می تواند به چیزی تعلق بگیرد كه با یك امر اختیاری سر و كار داشته باشیم، اما وقتی آیند و روند چیزی اصلاً در اختیار ما نیست، آن امر نمی تواند متعلق نهی قرار بگیرد- البته یك چیز می تواند متعلق نهی قرار بگیرد و آن شك ورزی است. شك ورزیدن غیر از شك كردن است. شك ورزیدن یعنی اینكه شخص عالماً و عامداً كاری كند كه شك به تدریج در او راسخ تر و پابرجاتر شود. اگر شك ورزیدن به این معنا باشد، ممكن است نهی به آن تعلق بگیرد.
دلیل دوم بر اینكه شخص شكاك می تواند متدین باشد، این است كه گزاره های دینی، گزاره هایی هستند كه - به گمان او- قابل اثبات عقلانی نیستند. اگرعقیده ای قابل اثبات عقلانی نبود، كاملاً محتمل است كه انسان در لحظاتی نسبت به آن شك كند.
۳-ایمان كاملاً با شك هم عنان است. در این بحث تنها از دید فلسفه دین و روانشناسی دین سخن گفته ایم و نخواسته ایم از منظر الهیات اسلامی و یا حتی الهیات بالمعنی الاعم بحث كنیم، اما به نظر می رسد حتی اگر به قرآن رجوع كنیم، آنجا نیز این حالت عدم ایقان مطلق را در ایمان می بینیم. فی المثل در قرآن تعبیر «ظن» فراوان آمده است: الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم (بقره، ۴۶). یا در جای دیگری داریم: فمن كان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا (كهف، ۱۱۰) كه باز از تعبیر «رجاء» استفاده شده است. به این ترتیب ایمان به معنایی كه گفتیم كاملاً با شك در آغوش است و ارزش مومن به این است كه به رغم شك، از مقتضیات ایمانی اش دست برندارد؛ یا به عبارت بهتر، اساساً مومن كسی است كه شك بورزد.
۴-عدالت به عنوان یك آرمان، در كنار مجموعه ای از ارزش های بنیادین، هیچ گاه از منظومه مطلوبات و مطالبات آدمی غایب نبوده است، اما هر چه در مطلوبیت اصل «عدالت»، میان آدمیان اتفاق نظر است، در تعریف، توجیه و تبیین معیارها و مصادیق عمل «عادلانه»، مناقشه و اختلاف رای وجود داد. با این اوصاف، وقوع فاجعه نشان از انتقام/ قهر خداوند دارد؟ و «عدل خدا» دچار خدشه می شود؟ به هر تقدیر، «عدالت را می بایست با نظر به امر واقع بازشناخت و تعریف كرد یا با توجه به وجه آرمانی آن؟» در عرضه معیارهای عدالت، ساحت آرمانی عدالت را باید پیش چشم داشت یا مصادیق عینی و ملموس آن را؟
به هر حال، مفهومی مانند «عدالت»، در همه ما، هم صدفی دارد و هم گوهری، هم رویه های اجتماعی رایج و متعارف و مرسومی دارد و هم فكرتی كه آرمانی است و با آن رویه های اجتماعی را محك می زنیم.
«این فكرت و آرمان صرفاً فرآورده و اسیر مصادیقی كه از طریق آنها این فكرت و آرمان را آموخته ایم، نیستند، زیرا صرفاً برچسب نیستند و صرفاً از طریق مصادیق آموخته نمی شوند. ما همیشه بالقوه این توان را داریم كه این فكرت را از یك مصداق خاص جدا كنیم و قابلیت اطلاق آن را بر همان مصداق از نو ارزیابی كنیم.»
به هر تقدیر، آیا فاجعه، نشانه ای برای «رویت خداوند» است؟
مسعود خیرخواه
پی نویس:
Pitkin, Hanna Fenichel, Wittgenstein and Justice; California: university of California press, ۱۹۷۲,p .۱۹۲.
منبع : روزنامه همشهری