چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

گسترش گفت وگوهای استراتژیک


گسترش گفت وگوهای استراتژیک
اثرات جنگ سرد وجهان دوقطبی كمونیسم وسرمایه داری، تضاد های عقیدتی ،تقابل منافع ، مسائل امنیتی منطقه ای، حقوق بشر،موضوع جزیره تایوان ،كنترل تجارت وسلاح، قضیه میدان« تیان آن من»، مسأله تبت و سین كیانگ، از اختلافات سابقه دار و قضیه تجارت جهانی، سرازیر شدن كالاهای ارزان قیمت چینی به بازار آمریكا، مسأله انرژی، بمباران سفارت چین دریوگسلاوی سابق توسط آمریكا درسال ۱۹۹۹ ، موضوع درگیری هوایی با هواپیمای جاسوسی آمریكا درسواحل شرق چین و اخیراً موضوع برنامه هسته كره شمالی و ایران، زمینه های جدید اختلافات بین این دو كشور را تشكیل می دهند؛ اختلافاتی كه در شرایط حاكم بر روابط بین المللی وعدم توجه به آنها ،روابط ناپایدار و شكننده چند دهه گذشته دوكشور را باچالشجدیدی روبرو می كند.چین برای تحت كنترل درآوردن این مشكلات، طی بیش از دو دهه گذشته و پس از آغاز اصلاحات، همیشه به دنبال حل مناقشات خود با دیگركشورها ازطریق مصالحه وگفت وگو به منظور ایجاد ثبات در منطقه و تداوم توسعه پایدار اقتصادی اش بوده است.حل اختلافات كهنه مرزی با روسیه و دیگركشورهای آسیای مركزی از طریق سازمان همكاریهای شانگهای، حل موضوع پیوستن جزایر هنگ كنگ وماكائو از طریق مذاكره با انگلیس و پرتغال و پذیرش یك كشور و دو سیستم، جذب بیش از ۸۰۰ میلیارد دلارسرمایه گذاری خارجی طی دو دهه گذشته، گسترش روابط با اتحادیه اروپا، تصمیم گیری های مستقل درپاره ای ازمسائل حاد بین المللی همچون موضوع جنگ آمریكا در افغانستان و عراق، حمایت ازجهان چندقطبی، بازكردن یخهای موجود درروابط خود با هند، حل مشكلات مرزی با نپال وهمكاری نزدیك با كشورهای عضو آسه آن وجنوب شرق آسیا، مبادلات گسترده تجاری با ژاپن و تایوان و حل دهها مشكل كوچك وبزرگ دیگری كه همیشه برای روابط چین با كشورهای همجوار و حضور فعال درصحنه های بین المللی مشكل آفرین بوده است، ازجمله اقدامات این كشور برای تنش زدایی درروابط بین المللی و مسؤولیت پذیری و حضور فعال در عرصه جهانی محسوب می شود. ولی مهمترین دستاورد چین درعرصه دیپلماسی جهان در دو دهه گذشته، تنظیم مناسبات خود با آمریكا درچارچوب منافع ملی و تبدیل تئوری «تهدیدچین» ایالات متحده ، به گفت وگوهای استراتژیك بین دوكشوراست. برای درك بهتر این موضوع لازم است موج سه گانه ای را كه روابط چین وآمریكا درطول سه دهه قبل پشت سر گذاشته است مرور شود.درطول بیش از ۳۰ سال از آغاز روابط دیپلماتیك بین چین و آمریكا، مناسبات این دوكشور با چرخشها وچالشهای متعددی روبروشده و طی این مسیر طولانی به سهولت انجام نگرفته است، بلكه با قبض و بسط ها وخوشی و ناخوشی هایی همراه بوده و سه موج بزرگ راپشت سر نهاده است كه بدان اشاره می شود.
موج اول : بازدید ریچارد نیكسون رئیس جمهور وقت آمریكا از چین
پس از تأسیس جمهوری چین كمونیست در سال ،۱۹۴۹ روابط بین پكن و واشنگتن قطع و بیش از دو دهه در وضعیت قرمز به سر می بردند.به دنبال تغییر شرایط بین المللی در اواخر دهه ۷۰میلادی و به ویژه قطع رابطه با « برادر بزرگتر» اتحاد جماهیر شوروی، در سال ،۱۹۷۲ چین همزمان با دو بحران داخلی و شرایط سخت بین المللی روبرو شد. این كشور برای برون رفت از این وضعیت دنبال راه حل بود و آمریكا نیز كه از تفرقه در بلوك كمونیسم جهانی خوشحال به نظر می رسید مترصد فرصتی برای نزدیكی به چین و استفاده از آن علیه اتحاد شوروی بود. شرایط بین المللی و زمینه ها و منافع مشترك این فرصت را برای هر دو كشور فراهم كرد و«ریچارد نیكسون» با سفر غیر مترقبه خود به چین، یخ های ضخیم موجود در روابط دو كشور را در وضعیت ذوب شدن قرار داد. در این سفر بود كه اولین بیانیه مشترك دو دولت صادر و بنای همكاری های متقابل و و برقراری روابط دیپلماتیك بین دو كشور گذاشته شد. این بیانیه، موج اول روابط بین دو كشور را ایجاد كرد كه تا اواخر دهه۸۰ میلادی ادامه یافت.
موج دوم : اواخر حكومت كلینتون
اگر بپذیریم كه با سفر نیكسون، روابط، چین و آمریكا به حالت عادی بازگشت، باید اذعان كرد كه این روابط در اصل فاقد جهت گیری های استراتژیك بود. پس از سفر« لی تینگ هوی» به آمریكا در سال ۱۹۹۵ نیز اگرچه روابط دو كشور بهبود یافت، اما هنوز از جهت گیری مشخصی برخوردار نبود. درپی سفر «جیانگ زمین» رئیس جمهوری سابق چین به آمریكا و بازدید متقابل «بیل كلینتون» از چین، شرایط به گونه ای تغییر یافت كه زمینه برای دستیابی به امضای قرارداد «همكاری های راهبردی سازنده» فراهم شد. این وضعیت تاریخی موج دوم روابط بین دو كشور را ایجاد كرد كه كه حادثه بمباران سفارت چین در «بلگراد» در بهار ۱۹۹۹ توسط نیروهای آمریكایی، مجدداً آن را به پایین ترین سطح خود رساند.
موج سوم : واقعه یازدهم سپتامبر
حادثه یازدهم سپتامبر، بهترین فرصت مناسب را برای پایه ریزی روابط جدید براساس حفظ منافع مشترك و با در نظر گرفتن شرایط جدید بین المللی و تغییر محیط امنیتی و مبارزه با تروریسم بین المللی را فراهم آورد. این عملیات كه پیامد ها و تغییرات گسترده و اساسی دراستراتژی امنیتی كشورهای مختلف ازجمله چین و به ویژه آمریكا به وجود آورد، موجب شد موضع آمریكا نسبت به چین به عنوان «رقیب راهبردی» به دلیل جواب مثبت چین به نیاز حمایت از آمریكا در جنگ علیه تروریسم جهانی، تغییر یابد و هر دو كشور درك بهتری نسبت به یكدیگر پیدا كنند و رفتارهای منعطف تری نسبت به هم نشان دهند. در چنین شرایطی بود كه پكن در مبارزه با تروریسم در زمینه های سیاسی، اطلاع رسانی، حقوقی و مالی از واشنگتن حمایت كرد و دولت آمریكا نیز در مقابل بلافاصله مهمترین چالش امنیتی چین در غرب این كشور، (جدایی طلبی گروه « تركستان شرقی») را با قرار دادن نام آن درفهرست گروه های تروریست بین المللی، حل كند. در نتیجه ،وضع به گونه ای شد كه «كالین پاول» وزیر امورخارجه وقت آمریكا گفت : در حال حاضر روابط بین چین و آمریكا در بهترین موقعیت از زمان آغاز روابط سیاسی بین دو كشور قرار دارد. شكی نیست كه درخلال موج سوم روابط نیز عقب نشینی های شكننده ای كه متأثر از عوامل مختلف بوده، در روابط دو كشور وجود داشته است، ولی منافع مشترك در زمینه های مبارزه با تروریسم وهمكاری های اقتصادی و همراهی درتعامل های بین المللی، مانع از به خطر افتادن جدی روابط شده است. البته این واقعیت را نباید فراموش كرد كه هنوز هم نیروهای آمریكایی تندرو و طرفدار تئوری «رقیب راهبردی» ،چین را به عنوان تهدید علیه منافع آمریكا به حساب می آورند و معتقدند كه چین از جنگ علیه تروریسم آمریكا سوءاستفاده كرده ودر قاره آسیا، آفریقا و آمریكا لاتین برنامه ریزی همه جانبه ای را علیه منافع آمریكا تدارك دیده وبا توسعه اقتصادی و تقویت جایگاه خود، منافع ایالات متحده را در دراز مدت به چالش كشیده است. این در حالی است كه برخی دیگر از تحلیلگران آمریكایی می گویند كه تو سعه ی چین نه تنها برای آمریكا، بلكه فرصتی برای تمام جهان به ویژه در زمینه های تجاری و اقتصادی است و تئوری«فرصت» را در مقابل تئوری «رقیب» مطرح می كنند. این گروه اضافه می كنند، با پیشرفت روند جهانی شدن، چین و آمریكا در زمینه های سیاسی و اقتصادی آنچنان عمیقاً با هم تنیده خواهند شدكه شكل جدیدی از پیوستگی به همدیگر را به وجود خواهند آورد و در نتیجه از درون به نیروی قوی تری برای توسعه روابط دست خواهند یافت و دور سوم موج فراگیر به وجود خواهد آمد كه با دو موج اول و دوم تفاوت ماهوی دارد. در عین حال، دو موج اول، گذرا و شكننده بود، در حالی كه موج سوم به دلیل جهانی شدن و پیوستگی های حاصل از آن عمیق و دائمی خواهد بود. برخی از تحلیل گران نظریه دوم معتقدند، گفت وگوهای استراتژیك اخیر بین رهبران دوكشور نشان می دهد هر دو كشور فهمیده اند كه اگرچه روابط آنان پیچیده و همراه با مشكلات است،ولی در عین حال قابل كنترل و مدیریت است.«لو ای ای» محقق برجسته مؤسسه مطالعات بین المللی لندن در این زمینه می گوید : فكر می كنم هر دو طرف به این دیدگاه مشترك رسیده اند كه اگر چه در روابط دو كشور مشكلات حل نشده ای وجود دارد كه مانع از دوستی كامل خواهد شد، ولی این مشكلات در مقایسه با منافع مشترك مهمتر، لزوماً منجر به درگیری نخواهد شد. «رابرت زولیك» معاون وزارت خارجه آمریكا در یك سخنرانی، ضمن تشریح روابط كنونی چین و آمریكا گفت : روابط پیچیده ای است كه دربرگیرنده عوامل فزاینده همكاری های نزدیك اقتصادی و سیاسی است و در عین حال اختلافات جدی را هم به همراه دارد. چین زمانی نقش پر مسؤولیت تر در جامعه بین المللی به دست خواهدآورد كه دولت این كشور بیشتر به سوی دموكراسی و آزادی حركت كند وروابط بین پكن و واشنگتن حالت سازندگی بیشتری به خودبگیرد.
سخنگوی وزارت خارجه چین نیز در پاسخ به اظهارات مقام آمریكایی گفت : واشنگتن باید بیشتر به فكر مسائل داخلی خود باشد و در امور داخلی چین دخالت نكند. موضوعات داخلی هر كشور باید توسط مردم همان كشور حل و فصل شود. ما باید به حقوق كشورهای دیگر در انتخاب شیوه توسعه خود احترام بگذاریم. ما به روند توسعه اقتصادی و بهبود وضعیت مردم چین و همچنین سیاست خارجی خود تا رسیدن به تعهدات بین المللی ادامه خواهیم داد.
آغاز بازی بزرگ در آسیا
پس از حادثه یازدهم سپتامبر و همزمان با آغاز گفت وگوهای استراتژیك بین چین و آمریكا، یكسری فعالیت های راهبردی دیگر درمنطقه جنوب شرق آسیا در حال انجام است كه روی هم رفته می توان آن را بازی بزرگ آسیا نامید( مشابه بازی ای كه در قرن نوزدهم بین روسیه و انگلیس در جریان بود). این بازی ها كه از آغاز قرن بیست و یكم به صورت سه بازی فرعی از یك بازی بزرگ در حال اجرا است، به شرح ذیل است :
بازی اول : بین چین و آمریكا
این روزها، پكن اعتماد به نفس بیشتری در تعامل با آمریكا از خود نشان می دهد. این امر ناشی از این واقعیت است كه چین دریافته كه آمریكا به عنوان قدرت برتر جهانی در صدد نابودی چین نیست، بلكه تلاش می كند پكن را به عنوان شریكی مسؤولیت پذیر وارد سیستم بین المللی كند تا از این طریق هم این غول آسیایی در حال بیدار شدن را كنترل كند و هم از آن در راستای منافع خود در منطقه بهره برداری نماید.
واقعیت این است كه حادثه یازدهم سپتامبر نشان داد كه آمریكا حتی از درون در معرض تهدید سلاح های غیر متعارف گروه هایی است كه به جنگ افزارهای مدرن نیازی ندارند، درحالی كه ساختار ارتش آمریكا بر اساس جنگ های منظم و متعارف بنا شده است و برای جنگیدن در شرایطی كه نمی داند حمله دشمن كی، كجا و چگونه به وقوع خواهد پیوست، آمادگی ندارد و تغییر ساختار نیرو برای مقابله با چنین شرایطی هم، نیاز به زمان و منابع بیشتری دارد. نگهداری مداوم این همه نیروی وسیع در شرایط ویژه آماده باش، برای دفاع از موقعیت رهبری جهانی، چالش جدی برای نیروهای آمریكایی است و فرسایش روانی آنان را در بر دارد. در چنین وضعیتی بهترین راه حل برای آمریكا این است كه به نحوی بحران های بین المللی را مهار كند كه وارد جنگ نشود. استراتژی مورد نیاز آمریكا در شرایط فعلی این است كه به جای استفاده از زور و قدرت برای تسلط بی چون و چرا، به تأخیر انداختن ظهور قدرتهای جدید اور- آسیایی و جلوگیری ازدستیابی آنان به مقاصد جاه طلبانه است. در این زمینه، چین به صورت جدی از سوی ژاپن مدعی، كره جاه طلب و تایوان تا حدودی مهار شده و نیازی نیست كه آمریكا نیروهای استراتژیك خود را به شرق آسیا گسل دارد. ضمن اینكه كشورهای عضو آ سه آن با ژاپن یا تایوان در مقابله با چین وارد عمل نخواهند شد. نفوذ چین هم در جنوب شرق آسیا محدود است. سرمایه گذاری های چین درجنوب شرق آسیا در سال ۲۰۰۴ مبلغ ۱‎/۱میلیارد دلار یا ۷‎/۷ درصد كل سرمایه گذاری های پكن در خارج از كشور را به خود اختصاص داده، درحالی كه سرمایه گذاری های آمریكا در این منطقه به مبلغ ۸۵‎/۴ میلیارد دلار بالغ بوده است. مجموع سرمایه گذاری های چین در منطقه جنوب شرق آسیا از سال ۱۹۹۵ تا سال ۲۰۰۳ تنها ۹۲ درصد سرمایه گذاری های خارجی دركشورهای عضو آ سه آن بوده درحالی كه اتحادیه اروپا ۲۸‎/۸۳ درصد و آمریكا ۱۶‎/۴۷درصد را به خود اختصاص داده است. با توجه به واقعیت های فوق، بعید به نظر می رسد آمریكا برای مقابله با چین در این منطقه به عملیات نظامی نیازمند باشد . آمریكا در صورت لزوم می تواند از طریق سازمان های غیر دولتی و شركت های فرا ملیتی سرمایه گذار، سیستم بانكی شكننده چین را مختل كند. از همین رو، است كه چین اخیرا مقررات مربوط به فعالیت NGO ها در این كشور محدودتر كرده است.
دومین بازی : بین چین و ژاپن
این بازی تا حدود زیادی، رنگ تاریخی به خود گرفته است. دولت های جنوب شرق آسیا ماجراجویی های ژاپن در سال ۱۹۴۱ را كه به مدت چهار سال به طول كشید، فراموش نكرده اند ولی رفتار ژاپنی ها در این قضیه با چین از نوع دیگری بود.
هر دو جنگ ژاپن علیه چین بین سال های ۹۵-۱۸۹۴ و ۴۵- ۱۹۳۷ دقیقاً با قصد خرد كردن این ملت صورت گرفت و فرصت های نادر تاریخی كه برای تجدید قوا و حیات جدید چین به وجود آمده بود را از بین برد. به ویژه جنگ ۱۹۳۷ با هدف پیش گیری از تجدید قوای دولت چین كه پس از چندین دهه جنگ داخلی تازه متحد شده و در حال تجدید ساختار اقتصادی بود را از آنان سلب و ضربه مهلكی به آن وارد كرد.
دولت چین علی رغم مناقشات گذشته، همیشه در این آرزو بوده است كه ژاپن از نظر نظامی كمتر به آمریكا متمایل باشد و از اوایل قرن بیست و یكم رهبران پكن جهت تغییر مناقشات خود با ژاپن، ایده جدیدی را مطرح كرده اند و می گویند : واقعیت بسیار مهمتر از تاریخ است. این موضوع حتی توسط برخی از استراتژیست های چینی هم ابراز شده كه پكن حاضر است كینه های تاریخی را پشت سر بگذارد. ولی تعجب آور است كه ژاپن با آن سابقه بد تاریخی و اطلاع از ایده جدید چینی ها، با بازدید مكرر رهبران خود از معبد «یاسوكومی» زخمهای كهنه چین را بارها و بارها باز كرده و مانع از التیام آن می شود. به نظر می رسد رهبران هر دو كشور بر اثر ادعا ها و كنش های گذشته خود در موقعیتی قرار گرفته اند كه پایین آمدن از آن برایشان دشوار است.
بازی سوم : بین هند و چین
بخش سوم از بازی بزرگ آسیا، بین هند و چین است و آمریكا هم با استفاده از دیپلماسی سنتی هند مبنی بر بهره برداری از بالانس بین قدرت های بزرگ، درگیر ماجرا شده است. هند از نظر جغرافیایی كاملا بر اقیانوس هند مسلط و نسبت به چین به منابع انرژی و خطوط كشتیرانی بین المللی نزدیك تر است. درحالی كه چین به وسیله سلسله جزایری همچون ژاپن،كره و تایوان احاطه شده و با كشورهای متعددی همسایه است كه بر پیچیدگی استراتژیك و نا امنی های آن افزوده اند. هند اغلب با كشورهای ضعیف تری احاطه شده و انفجار هسته ای آن در سال ۱۹۹۸ نشان می دهد كه دیگر نیازی به وحشت از همسایه ی شمالی ندارد. بنابراین از این پس توجه خود را به چالش دراز مدت جنوب و اقیانوس هند متمركز خواهد كرد. به همین سبب است كه به سرعت به توان دریایی در آب های اقیانوس و موشك های دوربرد خود می افزاید.
هند از نظر راهبردی و بالقوه به آمریكا متمایل است. چرخه دموكراسی و آزادی موجود در هند، در مقایسه با قدرت كنترل ازمركز چین كمتر توجه آمریكا را به خود جلب می كند. به هرحال بعید به نظر می رسد كه هند وارد هر گونه ائتلافی علیه چین شود، بلكه ترجیحاً تلاش خواهد كرد كه پشت سر توان بالقوه چین پنهان شود و روند تجدید حیات خود را دنبال كند.از سوی دیگرهم به نظرنمی رسد كه چین از حضور فزاینده هند درجنوب شرق آسیا واهمه داشته باشد. در همین راستا، سفیر چین در دهلی نو، این كشوررا برای ایفای نقش هرچه فعالتردرامنیت تنگه مالاكا فراخواند. برای چین ورود هند به جنوب شرق آسیا می تواند وضعیت كنونی دوطرف در مقابل یك طرف ( آمریكا و ژاپن در مقابل چین) را تغییر دهد.بنابراین هم اكنون بازی بزرگی در آسیا در جریان است كه چین بازیگر اصلی آن به حساب می آید. در عصر حاضر، قدرت های بزرگ در تلاشند تا با یافتن راه های مشترك و كنار گذاشتن اختلافات، مشترك با تهدید ها و بحران های بین المللی مقابله كنند. فعالیت برای شكل دهی و ایجاد ساختارهای لازم برای این نوع همكاری ها و افزایش گفت وگو و مذاكره، پیش زمینه ی این اقدامات است كه به ویژه در جنوب شرق آسیا در حال انجام است.چین هم درهمین راستا، گفت وگوهای استراتژیك خود با قدرتهای بزرگ همچون روسیه، ژاپن، هند وآمریكا را آغازكرده است ودومین دور مذاكرات آنان با آمریكا اخیراً در واشنگتن برگزار شد.
علی محمد سابقی
منبع : روزنامه ایران