دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداعلیه السلام


سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداعلیه السلام
‌● حدیث عزت‏
حسین، امام عزت است و كربلا، تجلی‏گاه عزتمندی یاران خدا. و عاشورا، لحظه‏ای تاریخی كه افتخار حفظ دین و ارزش‏ها و فدا كردن خود برای بقای آنها به حسین‏ علیه السلام تعلق گرفت. حسین از آن رو افتخار بشر شد كه زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد»، دانست و رفتار و گفتارش آكنده از عطر سرافرازی ماند.
به قول شهید مطهری: «با این كه از امام حسین ‏علیه السلام كلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت حساب كنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مسأله كرامت و عزت نفس مأثور است. از جمله كلمات قصار ایشان است: «موت فی عزّ خیر من حیاهٔ فی ذُلّ»... راز این ‏كه این‏ گونه كلمات از ایشان به نسبت بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است كه داستان كربلا زمینه‏ای بود برای این كه روح امام حسین‏ علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر كند.» (۱)
ما نیز در این مقاله بر آنیم که چهل گوهر حسینی پیرامون عزّت(۲) را به خوانندگان تقدیم نماییم .
▪ زندگی در سایه عزت‏
۱) مَوْتٌ فی‏ عِزٍّ خیرٌ مِنْ حَیاهٍٔ فی ذلّ.(۳)
مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است.
▪ مرگ در سایه ذلت‏
۲) لَیْسَ المَوْتُ فی سبیلِ العِزِّ الاّ حیاهٌٔ خالِدَهًٔ و لیستِ الحیاهُٔ معَ الذُّلِّ الاّ الموت الذی لاحیاهَٔ مَعَهُ.(۴)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی كه تهی از حیات است، نیست.
▪ ذلت‏پذیری، هرگز!
۳) یا اَخی‏ وَاللهِ لَولم تكُن فی الدّنیا مَلْجَأً ولا مَأویً لَما بایَعتُ یزیدَ بنَ مُعاوِیَهَٔ اَبَداً.(۵)
برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم كرد.
▪ مرگ عزت آفرین‏
۴) ما اَهوَنَ الموتُ علی‏ سبیل نَیل العزّ و احیاءِ الحقِّ.(۶)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق.
▪ شعار عزت‏
۵) الموتُ اولی‏ مِن ركوبِ العارِ ، والعارُ اولی‏ مِن دخولِ النَّارِ.(۷)
مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است.
▪ عزت اهل ایمان‏
۶) شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: تو متكبری! فرمود:
كُلُّ الكِبْرِ للهِ وَحْدَهُ ولا یكونُ فی غیرهِ. قالَ اللّهُ تعالی: «فَلله العزَّهُٔ و لِرَسولِهِ و للمؤمنین‏(۸)»(۹)
همه عظمت، کبر و بزرگی از آنِ خدای یگانه است و در دیگری نیست. خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است.».
▪ تشخیص روش عزت آفرینی‏
بعد از صلح امام حسن ‏علیه السلام، شخصی به امام حسین ‏علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله كردید؟ امام حسین ‏علیه السلام فرمود:
۷) اِنَّ قَد بایَعنا و لیس الی‏ ما ذَكَرتَ سبیل‏.(۱۰)
ما بیعت كرده‏ایم و به آنچه تو می‏گویی، راهی نیست.
▪ اولویت امام برای عزت آفرینی‏
۸) اِنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزَموا طاعَهَٔ الشیطانِ و تَرَكوا طاعَهَٔ الرحمانِ و اَظهروا الفسادَ فی‏الارضِ و اَبْطلوا الحدودَ و شَرِبوا الخُمورَ و اِسْتَأثَروا فی اموالِ الفقراء والمساكینِ و انا اَولی مَن قام بنُصرَهِٔ دین الله و اعزازِ شَرعِهِ والجهادِ فی سبیله لتكون كلمهٔ الله هی العلیاء.(۱۱)
اینان مردمی اند كه در پیروی شیطان پا برجایند و خدای رحمان را پیروی نمی‏كنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل كرده‏اند. شراب می‏نوشند و اموال فقرا و مساكین را ویژه خود ساخته‏اند و من سزاوارترم كه به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد كنم تا كلمه «الله» برترین باشد.
▪ ذلت گریزان‏
۹) یأبَی اللهُ ذلك (الذلّهَٔ) لنا و رسولُهُ و المؤمنون و حُجُورٌ طابَتْ و طَهُرَتْ و اُنوفٌ حَمیَّهٌٔ و نفوسٌ اَبِیَّهٌٔ مِن اَنْ تُؤثَرَ طاعَهَٔ اللّئامِ عَلی مصارع الكرام.(۱۲)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن‏های پاك و سرافرازان غیور و دلاوران با رشك، آن (ذلت) را برای ما نمی‏پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند.
▪ دل نبستن به دنیا
۱۰) هَلْ تَقْدِرونَ عَلی‏ اكثر مِن قتلی؟ مَرحَباً بالقَتْلِ فی‏سبیل اللهِ ولكِنَّكُم لاتقدرون عَلی هَدمِ مَجدی‏ و مَحوِ عزّی و شَرَفی‏ فَاِذاً لا اُبالی‏ بِالقَتْلِ.(۱۳)
آیا شما به بیشتر از كشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگِ در راه خدا! اما شما نمی‏توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود كنید، پس مرا از كشته شدن چه باك.
▪ عمل به تكلیف در هر شرایط
۱۱) أَلا اِنّی‏ زاحِفٌ بهذه الاُسْرهِٔ عَلی قِلَّهٔ العتادِ و خَذَلَهِٔ الأصحاب‏، فَاِنْ نَهزِم فهَزّامون قِدْماً، و ان نُهزَم فَغَیرُ مُهزَّ مینا، و ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ و لكن‏ منایانا و دَولهُٔ آخرینا. (۱۴)
بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندك، با شما پیكار می‏كنم. اگر دشمن را بشكنیم، از دیرباز غالب بوده‏ایم و اگر شكست بخوریم، باز مغلوب نشده‏ایم كه در خوی ما ترس نیست، بلكه این، اجل‏ها و نوبت واپسین ماست.
▪ ذلت ناپذیری‏
امام حسین‏ علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث بن قیس فرمود:
۱۲) لا وَاللهِ لا اُعطیهم بِیَدی‏ اِعطاءَ الذَّلیل ولا اُفِرُّ اِفْرارَ العبید. «عِبادَ اللهِ اِنّی‏ عُذْتُ بِرَبّی‏ و ربِّكُم اَن‏ تَرْجِمُونِ.»(۱۵)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نكنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می‏برم از این كه مرا سنگسار كنید.»
▪ بر سر دو راهی عزت‏
۱۳) اَلا اِنَّ الدَّعِیَّ بن الدَّعِیَّ قَد رَكَزَ بینَ اِثنَتَینِ؛ بَین السَّلِّهِٔ والذِّلَّهِٔ و هیهاتَ مِنّا الذِّلَّهُٔ.(۱۶)
آگاه باشید كه زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است؛ كشته شدن و ذلت. هیهات كه ما ذلت را بپذیریم!
▪ سازش، هرگز!
عبدالله بن عمر از امام حسین‏علیه السلام خواست تا با یزید سازش كند، امام فرمود:
۱۴) اُفٍّ لِهذا الكلامِ أبَداً ما دامتِ السَّماواتُ و الارضُ أسألُكَ باللّهِ یا عبدَالله أنا عندكَ عَلی خَطَاءٍ من أمری هذا فَاِنْ كنتُ عندكَ عَلی‏ خَطاءٍ فَرُدَّنی فَاِنّی اَخْضَعُ و اَسْمَعُ و أطیعُ.(۱۷)
برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می‏كنم؟ اگر در اشتباهم، بگو كه من خاضعم و می‏شنوم و می‏پذیرم.
▪ پذیرش هزینه؛ خواست خدا
۱۵) لا أُعطی‏ المَقادَهَٔ و المَذَلَّهَٔ مِن نَفسی فَقد عَلِمتُ واللهِ اَنَّهُ جاءَ مِنَ الامر ما لا قِوامَ بِهِ وَ لكِنْ قَضاءُ اللهِ ماضٍ فِیَّ وَ هوالذّی یَفْعَلُ فی بیتِ رسولِهِ ما یَشاءُ و یَرضی‏. (۱۸)
من از بیعت با یزید خودداری خواهم كرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت. به خدا سوگند! می‏دانم حادثه‏ای پیش آمده كه هیچ نظام (حساب و كتاب) ندارد؛ ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست كه در خاندان پیامبرش آنچه را می‏خواهد و می‏پسندد، انجام می‏دهد.
▪ نیروی بی‏پایان، دلیل عزت‏
۱۶) سبحانَ ربِّكَ رَبِّ العِزَّهِٔ عَمَّا یَصِفونَ... سبحانَ ذی العِزَّهِٔ و العظمهِٔ... لاحولَ ولا قُوَّهَٔ الاَّ باللهِ العلیِّ العظیم.(۱۹)
پاك و منزه است پروردگار تو كه مالك عزت است از آنچه كه خلق در توصیف او می‏گویند... پاك و منزه است صاحب عزت و عظمت... هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشأن نیست.
▪ پیروی از امام زمان‏ علیه السلام سمبل خداشناسی‏
۱۷) اَیّها النَّاسُ اِنَّ الله جَلَّ ذِكرهُ ما خَلقَ العبادَ الاّ لِیَعرِفُوهُ فاِذا عَرَفوه عَبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادتِهِ عن عبادهِٔ ما سَواهُ (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انتَ و امّی فما معرفهُٔ الله؟) قال: معرفهُٔ اهلِ كُلّ زمان اِمامَهُم الذی یَجِبُ علیهم طاعتُهُ.(۲۰)
ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آن كه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند كرد و هنگامی كه او را بپرستند، از بندگی غیر او بینیاز خواهند شد.
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم به امامشان در هر زمان؛ آن امامی كه اطاعتش بر آنها واجب است.
▪ در حزب خدا بودن‏
۱۸) نحنُ حِزبُ اللهِ الغالبونَ و عترهُٔ رسولِ الله ِ‏صلی الله علیه و آله و سلم الاَقربونَ... .(۲۱)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیك‏ترین بستگان رسول خداییم...
▪ بی‏نیازی‏
شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:
۱۹) اِستِغناؤُهُ عَنِ النَّاسِ.‏(۲۲)
در بی‏نیازی‏اش از مردم.
▪ توكل به خدا
۲۰) اِنَّ العِزَّ والغِنی‏ خَرَجا یَجولانِ فَلَقیا التَّوَكُّلَ فاسْتَوْطَنا.(۲۳)
"عزت" و "بی‏نیازی" بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توكل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند.
▪ راست گویی‏
۲۱) الصّدقُ عِزُّ وَالكِذْبُ عَجزٌ. (۲۴)
راستی، عزت و دروغ ناتوانی است.
▪ هوس ستیزی‏
۲۲) اِصبِر عَمَّا تُحِبُّ فیما یَدعوكَ الیه الهَوی‏.(۲۵)
در مواردی كه هوای نفس تو را فرا می‏خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار.
▪ زندگی با ظالمان‏
۲۳) ألا تَرَونَ اَنَّ الحَقَّ لا یُعْمَلُ بِه و اَنَّ الباطلَ لا یُتناهی‏ عَنه لِیَرْغَبَ المؤمِنُ فی‏ لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً فَاِنّی‏ لا اری الموتَ الاّ شهادهًٔ ولا الحیاهَٔ مع الظالمینَ الاّ بَرَماً. (۲۶)
آیا نمی‏بینید به حق عمل نمی‏شود و از باطل بازداشته نمی‏شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته‏ است كه خواهان دیدار خدا باشد، كه من چنین مرگی را جز شهادت، و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‏دانم .
▪ قتل پاكان (انبیا)
۲۴) زن پادشاه بنی‏اسرائیل پیر شد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد؛ پادشاه با یحیی مشورت كرد و یحیی او را از این كار نهی كرد. آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد. او نزد شاه به رقص و كرشمه پرداخت. پادشاه گفت: چه می‏خواهی؟ گفت: سر یحیی را...؟
فَقَتَلَهُ ثُمَّ بَعَثَ الیها فی طشتٍ من ذَهَبٍ. فَأُمِرَتِ الارضُ فَأَخَذَتْها و سَلَّطَ علیهم بُختَ نُصَّر... فَقُتِلُ علیه سبعین أَلفاً... .(۲۷)
شاه یحیی را كشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد. پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بُخْت نُصَّر» را بر بنی‏اسرائیل مسلط كرد... پس هفتاد هزار نفر را كشت... .
▪ ترس و طمع‏
۲۵) اِعْتَبِروا ایُّها النَّاسُ بما وَعَظَ اللهُ بِهِ أَولیاءَهُ مِن سوء ثَنائِهِ عَلیَ الأحبار اذ یَقولُ: «لولا یَنهاهُمُ الرّبّانِیُّونَ و الأحبارُ عَن قولِهِم الأثم.» (۲۸)
...انّما عابَ اللهُ ذلك علیهم لأَنَّهم كانوا یَرَونَ مِنَ الظَّلَمَهِٔ الّذینَ بینَ أظهُرِهِمْ المُنكَرِ و الفسادَ فَلا یَنْهَونَهُم عَن ذلك رَغْبَهًٔ فیما كانوا یَنالونَ منهُم و رَهبَهًٔ ممّا یَحْذَرُونَ واللهُ یقولُ: «فَلا تَخْشَوا النّاسَ وَاخْشَونِ.»(۲۹) (۳۰)
ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید؛ مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا كه می‏فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی‏دارند؟...» بدین سان خداوند آنان را نكوهش كرد، چون آنان از ستمگران میان خود، كارهای زشت و فساد می‏دیدند و نهی‏شان نمی‏كردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می‏رسید و از بیم آنچه از آن می‏ترسیدند، با این كه خدا می‏فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید.»▪ غفلت علما از وظیفه (نهی از منكر)
۲۶) قَد تَرَونَ عهودَ اللهِ مَنقُوضَهًٔ فَلا تَفْزَعونَ و انتم لبعضِ ذِمَمِ آبائكم تفزعون و ذِمَّهُٔ رسولِ اللهِ مخفورهٌٔ... ولا فی منزِلَتِكُم تَعلمونَ ولا مَنْ عَمِلَ فیها و بالادهانِ و المُصانَفَهِٔ عندَ الظَّلَمهِٔ تَأمَنُونَ كُلُّ ذلك مِمَّا اَمَرَكُم اللهُ بِهِ من النّهی والتَّناهی و انتم عَنْهُ غافلونَ و انتم اَعْظَمُ النَّاسِ مُصیبَهًٔ لما غُلِبتُم علیه من منازلِ العُلما.(۳۱)
شما (علما) می‏بینید كه پیمان‏های خدا شكسته شده ولی نگران نمی‏شوید، با این كه برای یك نقض پیمان پدران خود به هراس می‏افتید! می‏بینید كه پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده... ولی در خورِ مسئولیت خود، كار نمی‏كنید و به كسانی هم كه در آن راه تلاش می‏كنند، وقعی نمی‏نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‏اید. همه اینها همان نهی و بازداری است كه خدا به آن امر كرده است، ولی شما از آن غافلید. و مصیبت بر شما از همه بزرگ‏تر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید.
▪ تفرقه عالمان‏
۲۷) ... ذلك بِاَنَّ مجاری الامورِ و الاحكامِ عَلی ایدی العُلماء بالله الاُمناء عَلی حلالِهِ و حرامِهِ فَأَنتم اَلْمَسلُوبونَ تلكَ المنزلَهَٔ و ما سُلِبتُم ذلك اِلاَّ بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ و اختلافِكُم فی الألسِنَّهٔ (السُّنّهٔ).(۳۲)
شكست خوردن شما برای آن است كه مجرای كارها و گذرگاه احكام، به دست عالمان به خداست كه بر حلال و حرام خدا امین‌اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق، و اختلافتان در زبان‏ها (یا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم).
▪ هزینه ناپذیری‏
۲۸) لَوصَبَرتُم عَلی الأذیِ و تَحَمَّلتُمُ المؤونهَٔ فی ذاتِ الله كانتِ امورُ اللهِ علیكم تَرِدُ و عنكم تَصدُرُ و الیكم تَرجِعُ و لكِنَّكُم مَكّنتُم الظَّلَمَهَٔ مِن منزلَتِكُم و اَسلَمتُم اُمورَ اللهِ فی‏ اَیدیهِم یَعملونَ بِالشُّبهاتِ و یَسیرونَ فی الشَّهواتِ.(۳۳)
اگر بر آزارها شكیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می‏كردید، زمام امور خدا بر شما در می‏آمد و از جانب شما به جریان می‏افتاد و به شما باز می‏گشت. ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه كار كنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند.
▪ فرار از مرگ‏
۲۹) سَلَّطَهُم (الظَّلَمَهَٔ) علی ذلك (منزلهٔ العُلما) فِرارُكُم مِن الموتِ و اِعجابُكُم بالحیاهِٔ التی هی مُفارِقَتُكُم فَأسلَمتُم الضُّعفاءَ فی ایدیهم فَمِن بین مُستَعبَدٍ مَقهورٍ و بین مُستَضعفٍ عَلی مَعیشَتِهِ مَغلوبٍ. یَتَقَلَّبونَ فی المُلكِ بآرائهم و یستَشعِرونَ الخِزیَ بأهوائهم اِقتداءً بالأشرارِ و جُرأهًٔ عَلَی الجَبَّارِ.(۳۴)
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، كه از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت شما چیره كرد. بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید كه برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمرّه.
در امور مملكت به رأی خود تصرف می‏كنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‏آورند... . مردم بردگان آنهایند كه هیچ دستِ برخورد كننده‏ای را از خود نراند.
▪ یاری نكردن عزت جویان‏
۳۰) فَاِنَّكُم (الاّ) تَنصُرُونا و تَنصِفونا قَوَی الظَّلَمَهُٔ علیكُم و عَمِلوا فی‏ اِطفاءِ نورِ نَبِیِّكُم و حَسبُنَااللهُ و علیه تَوَكَّلنا و الیهِ أنَبنا و الیه المصیرُ.(۳۵)
اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش كردن نور پیامبر شما بكوشند. خدا ما را بس است و بر او توكل داریم و به سوی او بر می‏گردیم و سرانجام به سوی اوست.
▪ شكستن پیمان الهی‏
۳۱) امام حسین ‏علیه السلام درباره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقكم» فرمود:
اَما اِنَّهم لو كانوا دَعَوُا اللهَ بمحمدٍ و آلِهِ الطَّیبینَ بِصدقٍ فی نِیّاتِهِم و صِحَّهِٔ اعتقادِهِم مِن قُلُوبِهِم اَنْ یَعصِمَهُم حتّی لا یُعانِدوهُ بَعدَ مشاهَدَهِٔ تلكَ المُعجزاتِ الباهراتِ لَفَعَلَ ذلك بِجودِهِ و كَرَمِهِ ولكِنَّهُم قَصَّروا فَآثَروا الهوی‏ بنا و مَضَوا مَعَ الهَوی فی ‏طَلبِ لَذّاتِهِم.(۳۶)
آگاه باشید كه اگر آنان (كه رو برتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاكیزه‏اش می‏خواندند كه نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشكارا با خدا لجاجت نكنند؛ خدا حتماً از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می‏نمود. اما آنان كوتاهی كرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند.
▪ سرگرم شدن جوانان‏
۳۲) جعید همدان می‏گوید: امام حسین ‏علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عرب‌ها) چگونه‏اند؟ گفتم: اهل تیر و كمان بازی و گعده هایند. پرسید: مَوالی چه می‏كنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند. فرمود:
اِنّا للهِ و انّا الیه راجعون و اللهِ انّهُما لِلصِّنفانِ اللّذان كُنّا نَتَحَدَّثُ انَّا الله تبارك و تعالی یَنتَصِرُ بهما لِدینه.(۳۷)
انّا لله و انّا الیه راجعون. اینان دو گروهی بودند كه ما می‏گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می‏كند!
▪ دنیا زدگی‏
۳۳) اِنَّ النّاسَ عبیدُ الدُّنیا و الدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوطونَهُ ما دَرَّت معایِشُهُم فاذا مُحِصّوا بالبلاءِ قَلَّ الدّیانون.(۳۸)
مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند؛ تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می‏آیند و هر گاه با بلاها آزموده شدند، دینداران كم می‏شوند.
▪ آثار ذلت
استخدام نخبگان در حكومت فاسدها
۳۴) فی‏ كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلی مِنبَرِهِ خطیبٌ مُصِقَعٌ فَالارضُ لَهُم شاغِرَهٌٔ و اَیدیهم فیها مَبسوطهٌٔ و النَّاسُ لهم خَوَلٌ لا یَدفَعونَ یَد لامبینٍ فَمِن بَینِ جَبَّارٍ عنیدٍ و ذی سَطوَهٍٔ عَلَی الضَّعَفَهِٔ شَدیدِ مُطاعٍ لا یَعرِفُ المُبْدِی وَ المُعید.(۳۹)
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند كه به سود آنان سخن می‏گویند و سرتاسر كشور اسلامی بی‏پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند كه هیچ دست برخورد كننده‏ای را از خود نرانند. آنها كه برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه‏گر و تند خویند؛ فرمانروایانی كه نه خداشناسند و نه معاد شناس.
▪ انحطاط، و سلطه ناصالحان‏
۳۵) امام حسین ‏علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:
یَابن الخَطّاب!... أما وَاللهِ لَو اَنَّ لِلسانٍ مَقالاً یَطُولُ تَصدیقُهُ و فِعلاً یُعینُهُ المؤمنونَ لِما تَخطّأتَ رِقابَ آل محمدٍ تَرقی‏ مِنبَرَهُم و صِرتَ الحاكمَ عَلیهم بكتابٍ نزل فیهم ولا تعرفُ مُعجَمَهُ ولا تَدری تأویلَهُ اِلاّ سَماعَ الآذان...(۴۰)
ای فرزند خطاب!... آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق، و كرداری كه مؤمنان یاری‏اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی‏یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاكم شوی. آن هم حكومت با كتابی كه در خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمده و تو از نكات سربسته و تأویل آن جز شنیدن با گوش‏ها چیزی نمی‏شناسی!
▪ سرانجام عزت ستیزان‏
۳۶) امام حسین‏ علیه السلام پس از این فرمایش كه: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط كرد كه هفتاد هزار نفر را كشت»، فرمود:
یا وَلَدی‏ یا عَلِیُّ وَاللهِ لایَسكُنُ دَمی‏ حتّی یَبعَثَ اللهُ المهدیَّ فَیَقْتُلَ عَلی دَمی‏ مِن المنافقینَ الكَفَرَهِٔ الفَسَقَهِٔ سبعینَ ألفاً.(۴۱)
فرزندم علی ‏جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی ‏علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافقِ كافرِ فاسق بستاند.
▪ لباس ذلت‏
۳۷) أَیمُ اللهِ یا أباهِرَّهَٔ لَتَقْتُلُنی‏ الفِئَهُٔ الباغِیَهُٔ وَ لَیَلْبِسُهُمُ اللهُ ذُلاًّ شاملاً و سَیفاً قاطعاً و لَیُسَلِّطَنَّ علیهم مَن یُذِلُّهم حتی یكونوا أَذَلَّ مِن قومِ سَبَأٍ اذ مَلِكَتْهُم اِمْرَاَهٌٔ منهم فَحَكَمَت فی اَموالهم و دِمائهِم.(۴۲)
به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند كشت و خداوند لباس ذلتِ فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد كشید. خدا كسی را بر آنان مسلط كند كه از قوم سبأ خوارترشان گرداند كه زنی بر آنان حكم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود.
▪ ذلتِ عذاب‏
۳۸) أَما تَعْلَمُ اَنَّ بَنی اسرائیلَ كانوا یَقْتُلونَ ما بین طلوعِ الفجرِ الی‏ طلوعِ الشمسِ سَبعینَ نَبِیّاً، ثُمَّ یَجْلسونَ فی اَسواقِهم یَبیعونَ و یَشتَرُونَ كَأَنَّ لم یَصنَعوا شَیْئاً فَلَمْ یُعَجِّلِ اللهُ عَلَیهِم بَل اَمهَلَهُم و اَخَذَهُم بَعد ذلكَ اَخذَ عَزیزٍ ذی انتقامٍ.(۴۳)
آیا نمی‏دانی كه بنیاسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می‏كشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می‏پرداختند، آن‏ چنان كه گویی هیچ نكرده‏اند؟! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نكرد، بلكه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت.
▪ ذلت و انتقام الهی‏
۳۹) أَما والله لا تَقْتُلُونَ بَعدی عَبداً مِن عبادِاللهُ أَسخَطَ علیكُم لِقَتْلِهِ منّی و أَیمُ اللهِ اِنّی لاَرجوا أَنْ یُكْرِمَنی اللهُ بِهوانِكُم ثُمَّ یَنْتَقِمَ لی‏ منكُم مِن حیثُ لا تَشْعُرُونَ أَما واللهِ لَو قَد قَتَلْتُمونی‏ لَقَد اَلقَی اللهُ بَأسَكُم بَیْنَكُم و سَفَكَ دِمائكم ثُمَّ لا یَرضی‏ لَكُم حَتّی یُضاعِفَ لكُم العذابَ الأَلیم.(۴۴)
بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده‏ای از بندگان خدا را پس از من نمی‏كشید كه بیشتر از كشتن من، خدا را به خشم آورد. امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند كند و از جایی كه نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد. شما اگرچه مرا كشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افكَند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناك‏تان را چند برابر كند.
▪ عصر خواری صالحان‏
۴۰) وَقَعْنا فیِ الخَطایا وَ البَلایا، وَ فی زَمَنِ اِنتِقاضٍ وَ اَشتِباهٍ‏، تَفانَی الخَیرُ وَالصُّلَحاءُ ذَلُّوا، و عَزَّ بِذُلِّهم أَهلُ السَّفاهِ، وَ باءَ الآمِرونَ بِكُلِّ عُرفٍ‏، فَما عَن مُنكَرٍ فِی النَّاسِ ناهِ‏، فَصارِ الحُرُّ لِلْمَلوكِ عَبداً، فَما للحُرِّ مِنْ قَدرٍ وَ جاهِ.(‏۴۵)
ما در عصر خطاها و گرفتاری‏ها و شكستن (پیمان‏های الهی) و اشتباه واقع شده‏ایم. خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان، نابخردان عزیز شدند. فرمان دهندگان به هر نیكی برگشتند. از این رو در میان مردم هیچ باز دارنده‏ای از منكر نیست. آزادمردان، برده بردگان شدند و از این رو برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است.
پی‏نوشت‏ها:
۱. فلسفه اخلاق، ص ۱۵۲ - ۱۶۰ (با تلخیص).
۲. طبرسی می‏نویسد: اصل العزهٔ الشدهٔ و منه قیل للارض الصُلبهٔ الشدیدهٔ: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج ۳، ص ۱۹۳.)
یادآوری می‏شود برای اطلاع از سخنان امام حسین(ع) پیرامون «عزّت» باید واژه‏های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:
عزت، ذلت، غیرت، علوّ، قوّت، اباء، عبد، غل، حرّیت، غنی، مجد، كرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمهٔ، تكویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و...
۳. بلاغهٔ الحسین، ص ۱۴۱.
۴. احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰.
۵. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
۶. احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰.
۷. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰.
۸. منافقون/ ۸.
۹. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۸.
۱۰. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۵۱.
۱۱. تذكرهٔ الخواص، ص ۲۱۷.
۱۲. مقتل‏الحسین، خوارزمی، ج ۲، ص ۷ و ۸.
۱۳. احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰.
۱۴. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸.
۱۵. همان، ص ۶.
۱۶. مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۷ و ۸/ تحف العقول، ص ۱۷۱(با اختلاف عبارت)/ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۲.
۱۷. متقل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۹.
۱۸. الفتوح، ج ۵، ص ۱۱ / مقتل، خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۲ (با اختلاف).
۱۹. منهج الدعوات، ص ۱۴۹، (دعای عشرات).
۲۰. كنز الفوائد، ص ۱۵۱.
۲۱. وسایل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۴۴.
۲۲. بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۸۴.
۲۳. مستدرك الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۱۸.
۲۴. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۶.
۲۵. نزههٔ الناظر و تنبیه الخاطر، ص ۸۵، ح ۱۸.
۲۶. احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۵، «الاّالسّعادهٔ»/ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
۲۷. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۹۹.
۲۸. مائده/ ۶۳
۲۹. همان/ ۴۴.
۳۰. تحف العقول، ص ۱۶۸.
۳۱. همان.
۳۲. همان.
۳۳. همان و بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۷۹.
۳۴. تحف العقول، ص ۱۶۸.
۳۵. همان.
۳۶. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۸۸.
۳۷. موسوعهٔ كلمات امام حسین(ع)، (ترجمه)، ص ۸۴۰.
۳۸. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳.
۳۹. همان، ج ۱۰۰، ص ۷۹.
۴۰. احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۲۹۲.
۴۱. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۹۹.
۴۲. مقتل، خوارزمی، ج ۱، ص ۲۲۶.
۴۳. بحارالانوار، ج ۴، ص ۳۶۴.
۴۴. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۳۴.
۴۵. دیوان امام حسین(ع)، ص ۱۷۸.
منبع:
كوثر، شماره ۵۲
"اشرف آشوری‏"
لینک مطالب مرتبط:
آخرین صحابی و نخستین زائر حسینی
زیارت اربعین
سرّ عدد چهل
كاروان اسیران كربلا از شام تا مدینه
شهیدی چون حسین کربلا کو؟
زیارت کعبه دلها در سیره خوبان
حسین در سیمای اساطیر
شرحی بر زیارت اربعین
مثل اعلای انسانیت
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید