شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روایت تولستوی از هنر و هنردینی


روایت تولستوی از هنر و هنردینی
تولستوی اساس نظریه هنر دینی خود را برمفهومی به‌نام “ شعور دینی” استوار می‌سازد ومعتقد است که همیشه در همه دوران‌ها ودرهریک ازجوامع بشری،‌ یک شعور دینی وجود دارد که تمامی افراد جامعه درآن سهیم هستند واین شعور دینی معیار نیک وبد است وارزش احساساتی را که هنر انتقال می‌دهد،‌ تعیین می‌کند.
همواره هنر برای بسیاری از اندیشمندان، دانشمندان علوم‌انسانی ، فیلسوفان و هنرمندان مسئله مهمی بوده است. راز این اهمیت را باید در دو مقوله “ ذات هنر” و “ کارکرد اجتماعی هنر” جستجو نمود. در عصر حاضر، “ هنر” به عنوان یکی ازمهمترین ویژگی‌های مشترک حیات انسانی نقش وجایگاه مهمی در زندگی انسان‌ها یافته است. “ هنر” با نظربه ذات آن،‌راهی برای شناخت بهترانسان وجهان هستی ودرنهایت راهی برای شناخت بهتر خداوند است وبا نظربه جنبه اجتماعی ونیز جنبه ذاتی آن،‌ یکی از عناصر اصلی تمدن‌سازی وفرهنگ آفرینی محسوب می‌شود. به همین دلایل، امروزه درپرتو مباحثی چون جهانی شدن، گفتگوی ادیان و فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، ضرورت دارد به مقوله هنر به عنوان “ زبان مشترک انسانی” توجه بیشتری مبذول شود. با وجود تفاوت‌ها وحتی اختلافات بسیار در تعاریف هنر،‌ رابطه دین و هنر از مقولات مهمی است که در آثار برخی از اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان به آن توجه شده است . در مورد رابطه دین وهنر،‌ می‌توان دو دیدگاه کلی ارائه نمود که در درون هریک از این دیدگاه‌ها برداشت‌های متفاوت دیگری وجود دارد:
الف) عده‌ای ازهنرمندان واندیشمندان ، دین وهنر را دو مقوله جدا ازهم می‌پندارند و چنین معتقدند که هنرنباید درهیچ محدودیتی، حتی محدودیت دینی،‌ قراربگیرد؛ محدود کردن هنر درقالب‌های گوناگون، ‌بی‌توجهی به ذات حقیقی هنراست چرا که هنر با خلاقیت وآفرینندگی همراه است وهرگونه محدودیتی مانع بروز وظهور واقعی نیروی خلاقیت خواهد بود . ازاین‌رو، هنرودین هرکدام باید راه خود را بپیمایند. تبیین دیگری که دراین دیدگاه می‌توان آن را جستجو نمود،‌این است که هنرحکایت‌گر چیزهایی است که هست، ‌نه اینکه توصیه کننده به چیزهایی باشد که نیست.
ب) عده‌ای دیگر معتقدند که هنر باید درمحدوده دین حرکت کند ودرخدمت دین باشد. هنرودین رابطه متقابل با یکدیگر دارند هنرهم باید ازدین تاثیر بپذیرد وهم درخدمت دین باشد. هنر نباید از ارزش‌های اخلاقی ودینی دور بماند؛ به عبارتی این عده معتقدند که هدف هنر، فقط لذت‌بخشی به یک عده قلیل نیست. کسانی که “ هنردینی” را قبول دارند ورابطه مثبت میان هنرو دین را پذیرفته‌اند، چند دسته هستند؛ به عبارت دیگر،‌ “ هنر دینی “ تعبیری است که می‌توان برداشت‌های مختلفی ازآن ارائه داد. دراین نوشته به بررسی مقوله هنر دینی ازدیدگاه هنرمند ونویسنده روسی “ لئون تولستوی “ خواهیم پرداخت وپیش ازآن، ‌نگاهی گذرا به تعاریف هنر ودیدگاه تولستوی درباره هنر خواهیم داشت.
دیدگاه‌ها وتعاریف هنر: تعاریف هنر را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:‌
۱) تعاریفی که هنر را بر اساس زیبایی تعریف کرده‌اند.
۲) تعاریفی که درآنها مفهوم هنر و زیبایی ازیکدیگرجدا است.
تعاریف هنر براساس زیبایی طرفداران کمتری دارد؛ تولستوی نیز اینگونه از شناخت هنر را رد می‌نماید وتعاریف دسته دوم را برتر می‌داند‌؛ اگرچه نقدهایی به برخی ازآنها وارد می‌سازد. دیدگاه‌های ذیل درباره هنر،‌از نوع دوم تعاریف است.
▪ دیدگاه افلاطون و ارسطو:
این دو متفکر یونانی هنر را ازلحاظ مباحث وجودی شناسایی کرده، تعلیم وتربیت اخلاقی وتاثیر روانی واجتماعی آن، یعنی پالایش روانی والتذاذ، تفریح وتفنن تبیین کردند؛ بدین ترتیب، طرح پرسش‌های عقلی از ذات وماهیت هنرو وجوه اشتراک وافتراق صنعت وهنر آغاز گردید.ارسطو ذیل شرح لفظ “ تحنه “ )Techne( به مباحث فوق پرداخته است؛ ازنظر وی منشا پیدایش تحنه به ساحت سوم ازسه ساحت حیات وجود انسانی، یعنی ساحت ابداع )poiesis( رجوع دارد “ تحنه “ که با تکنیک )Technique( به انگلیسی و فرانسه،‌ و “ فن” به عربی و” هنر” به فارسی، به معنی جدید و خاص لفظ، هم معنی است، درنظر افلاطون و ارسطو عبارت است از” ساختن وتکمیل کردن و محاکات طبیعت با قوه خیال “.‌ ازاین جهت، مطابق تفکر افلاطونی وارسطویی، در حقیقت جنبه ما بعدالطبیعی هنرو تحنه وذات آن ، همین تقلید و محاکات ازعالم واقع و طبیعت است؛ بدین معنا که درهنروتحنه یونانی، با تقلید ومحاکات از عالم واقعی ، یک عالم تخیلی ابداع می‌شود. درفلسفه ارسطو،‌ تلقی فوق ازهنر،‌ تنها به قسمتی ازهنروتحنه مربوط می‌شود؛ بدین معنی که تحنه وهنربه‌طورکلی به دوصورت ظهور می‌کند:
۱) صورت اول؛ هنری که مقصد آن تکمیل کارطبیعت، مثلا تولید ابزاراست.
۲) صورت دوم‌؛ هنری که هدف آن تقلید محاکمات از طبیعت است ‌واین همان هنر زیبااست که ارسطو وافلاطون ذات وماهیت آن را در تقلید می‌یابند. دیدگاه افلاطون وارسطو نسبت به هنر، مخالفان بسیاری دارد واین مخالفان معتقدند که هنرچیزی فراتر از تقلید ومحاکات از طبیعت است ومی‌گویند:” هنردرست تقلید ازماورای محسوس است”. هنر یونانی یا هنری که افلاطون وارسطو آن رامحاکات ازطبیعت می‌دانند،‌ باهمان فلسفه جهان مدارانه یونانی سازگار است. این نگاه ابتدایی وبه عبارتی زمینی،‌نگاهی است که بعدها دردوره رنسانس مقبول واقع می‌شود وبا نظریه هنر دینی که موضوع محاکات آن عالم ماورالطبیعه ازلی است،‌مغایرت دارد.
▪ دیدگاه شیللر،داروین واسپنسر:یکی ازدیدگا ههای جدیدی که درباره هنر وجود دارد ‌این است که “‌هنر فعالیتی است که درقلمرو حیوانیت،‌از احساس جنسی وتمایل به بازی بوجود آمده است.”
▪ دیدگاه گرانت آلن ‌:
هنر فعالیتی است درقلمرو حیوانیت که ازاحساس جنسی و تمایل به بازی بوجود می‌آید، ولی با تهیج لذت بخشی انرژی عصبی همراه است.
▪ دیدگاه ورون:
هنر تجلی خارجی احساسات نیرومندی است که انسان آنها را تجربه وآزمایش کرده است‌؛ این تجلی ظاهری به‌وسیله خط‌ها، رنگ‌ها،‌ حرکات،‌ اشارات،‌ اصوات و کلمات می‌پذیرد.
▪ دیدگاه سولی:
هنر به‌وجود آوردن موضوعی ثابت یا عملی ناپایدار است که نه تنها قابلیت فراهم ساختن لذت موثر را برای به وجود آورنده دارد، بلکه تاثیر لذت‌بخش را قطع نظر ازهرگونه سود شخصی که ازآن به دست می‌آید،‌ به گروهی بیننده یا شنونده انتقال می‌دهد.
▪ دیدگاه تولستوی:
همان‌طور که اشاره شد، تولستوی تعریف هنر،‌ براساس زیبایی را رد می‌کند،‌وی همچنین هریک از دیدگاه‌های بیان شده دسته دوم را رد می‌نماید. دلیل او در رد بیشتراین دیدگاه‌ها این است که این دیدگاه‌ها،‌ رد هدف هنر در لذت ناشی از ناشی ازآن جستجو شده است، نه در منزل و مقصودی که هنر درحیات انسان و بشریت دارد. تولستوی در تعریف هنر مانند دیدگاه چهارم،‌ یعنی دیدگاه ورون چنین می‌آورد: تعریف تجربی‌ای که هنر را درتجلی احساسات تند مستتر می‌پندارد،‌ دقیق نیست،‌ به دلیل اینکه انسان ممکن است به یاری خط ها،‌ رنگ‌ها، اصوات و کلمات احساسات خود را بیان کند بی‌آنکه از راه این تجلی در دیگران اثر گذارد. پس این ظاهر وتجلی هنر نخواهد بود.
تولستوی در تعریف هنر نوعی نگاه کارکرد گرایانه دارد وهنر را براساس کارکرد اجتماعی وتاثیر هنری آن تعریف وتبیین می‌نماید‌ وی می‌نویسد: فعالیت هنری،‌ یعنی انسان احساسی راکه قبلا تجربه کرده است درخود بیدار کند و برانگیختن آن به‌وسیله حرکات،‌اشارات،‌ خط ها ،‌رنگ‌ها،‌صداها؛ نقش‌ها وکلمات،‌ به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس راتجربه کنند آن را به سایرین منتقل دهند. هنر یک فعالیت انسانی است وعبارت ازاین است که انسانی آگاهانه وبه یاری علائم مشخصه ظاهری‌، احساساتی راکه خود تجربه کرده است‌، به دیگران انتقال دهد؛ به‌طوری‌که این احساسات به ایشان سرایت کند وآنها نیزآن احساسات را تجربه نمایند،‌ وازهمان مراحل حسی که او گذشته است،‌بگذرند.
همان‌طورکه اشاره شد، تولستوی در تعریف هنر نگاهی به غایت دارد و از توجه به ذات هنر غفلت می‌ورزد. وی هنر را وسیله ارتباط انسان‌ها معرفی می‌نماید:” هنر چنانکه متافیزیسین‌ها می‌گویند،‌ تجلی هیچ تصور مرموز، تجلی زیبایی یا خداوند نیست؛ هنر چنانکه زییایی‌شناسان فیزیولوژیست عقیده دارند، بازی نیست که درآن انسان به مازاد انرژی متراکم خویش میدان دهد؛ هنر تظاهر احساسات سرکشی که با علائم ظاهری جلوه‌گر شده باشد نیست، هنر تولید موضوعات دلپذیر نیست، مهم‌تر ازهمه لذت نیست، بلکه وسیله ارتباط انسان‌هاست. برای حیات بشری وبرای سیر به سوی سعادت فرد وجامعه انسانی، موضوعی لازم وضروری است زیرا افراد بشر را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می‌دهد.”
● هنردینی ازدیدگاه تولستوی :
تولستوی اساس نظریه هنر دینی خود را برمفهومی به‌نام “ شعور دینی” استوار می‌سازد ومعتقد است که همیشه در همه دوران‌ها ودرهریک ازجوامع بشری،‌ یک شعور دینی وجود دارد که تمامی افراد جامعه درآن سهیم هستند واین شعور دینی معیار نیک وبد است وارزش احساساتی را که هنر انتقال می‌دهد،‌ تعیین می‌کند.
به طور کلی ویژگی‌های مبنای نظریه هنر دینی تولستوی عبارتند از:
▪ تعهدنسبت به مفهوم شعوردینی:
تولستوی نظریه هنر براساس لذت را رد می‌کند و می‌گوید: لذت انسان حدی دارد، لیکن حرکت پیشتاز بشریت که شعور دینی مبین آن است بیکران است، فقط شعور دینی است که عالی‌ترین درجه ادراک انسان‌ها از زندگانی را در زمانی مشخص و معین نشان می‌دهد؛ احساسات جوید، یعنی احساساتی که مردم هرگز آنها را تجربه نکرده‌اند به وجود می‌آید.
تولستوی شعور دینی را منبع احساسات جدید می‌داند؛ چرا که معتقداست شعور دینی جز نشانی از رابطه جدید انسان با جهان در جریان نظام خلقت چیز دیگری نیست.
▪ رهایی از هنر مبتذل انحصاری :
دومین ویژگی اساسی ورکن اصلی نظریه هنر دینی تولستوی، رها شدن از ابتذال و انحصار است. تولستوی برای هنر انحصاری طبقات عالیه‌،‌سه ویژگی بیان می‌کند: غرور،‌ شهوت جنسی و افسردگی .
▪ غرور:
مانند تمجید قدرتمندان ، پاپ‌ها، پادشاهان ودوک‌ها در دوره رنسانس،‌ به وسیله نقاشی‌ها، مجسمه‌سازی،‌ساختن سرداها، سرودن غزل‌ها و...
▪ شهوت جنسی :
ازآثار “ بوکاچیو” گرفته تا نوشته‌های: مارسل پرووه که احساسات جنسی رابیان می‌کند. اکثر تصاویر هنرمندان فرانسوی، بدن عریان زنان را به اشکال مختلفی نشان ‌می‌دهند. در ادبیات جدید فرانسه کمترنثر و نظمی می‌توان یافت که وصفی از برهنگی درآن نباشد؛ درکتاب “ اسب‌های دیومد” نوشته “ رنه دوگورمون “ صفحه‌ای نیست که شرح وبسط‌های آن،‌ به آتش شهوت دامن نزند.
▪ افسردگی:
سومین احساسی که مضامین هنر طبقات دولتمند را تشکیل می‌دهد،‌ یعنی احساس افسردگی، به جرگه احساساتی که هنر آنها را بیان می‌کرد،‌ درآمد. درآغازقرن نوزدهم فقط خواصی چون بایرون ولئوپاردی وسپس هانیه این احساس را بیان کرده بودند ولی اخیرا مد شده است.
علیرضا غلا‌می
منبع : روزنامه رسالت