شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پرندگان‌ غار ثور


مسلمانان‌ در نتیجه‌ آزار و فشارهای‌ قریش‌ دسته‌ دسته‌ رهسپار مدینه‌ شدند و رسول‌ خدا به‌ انتظار اذن‌ پروردگارش‌ در هجرت‌ از مکه‌ و رفتن‌ به‌ مدینه‌ باقی‌ ماند. مشرکان‌ مکه‌ از پیشرفت‌ و گسترش‌ اسلام‌ پیوسته‌ در بیم‌ و هراس‌ بودند و شکست‌ و زوال‌ خود را نزدیک‌ و نزدیکتر می‌ دیدند از این‌ رو در دارالندوه‌ گرد آمده‌ ، به‌ فکر چاره‌ افتادند.
ابوجهل‌ که‌ از سخت‌ ترین‌ دشمنان‌ اسلام‌ بود، گفت‌: ای‌ جماعت‌ قریش‌ احدی‌ از عرب‌ محترم‌ تر از ما نبود و ما در حرم‌ امن‌ الهی‌ بودیم‌، عرب‌ هر سال‌ دو بار به‌ مکه‌ مسافرت‌ می‌ کرد و کسی‌ در ما طمع‌ نداشت‌ تا آنکه‌ محمد در میان‌ ما پیدا شد، ما او را به‌ سبب‌ صلاح‌ و امانتش‌ امین‌ نام‌ نهاده‌ بودیم‌، ولی‌ مدتی‌ می‌ گذرد که‌ ما را سفیه‌ و بی‌ خرد نامیده‌، جوانان‌ ما را فاسد کرده‌ و جمع‌ ما را به‌ افتراق‌ کشانیده‌ . اجتماع‌ پس‌ از بررسی‌ پیشنهادات‌ مختلف‌ بر آن‌ شدند که‌ از هر تیره‌یی‌ قریش‌ یک‌ مرد مشهور انتخاب‌ شود حتی‌ یک‌ نفر هم‌ از بنی‌ هاشم‌، و آن‌ وقت‌ همه‌ یکباره‌ به‌ محمد حمله‌ کرده‌ به‌ قتلش‌ درآورند و خونبهای‌ او را سه‌ برابر و حتی‌ اگر ده‌ برابر هم‌ خواستند بپردازند. سرانجام‌ پانزده‌ نفر از جمله‌ ابولهب‌ عموی‌ رسول‌ الله‌ (ص) را انتخاب‌ کردند که‌ آن‌ حضرت‌ را بکشند. شب‌ موعود، ابولهب‌ گفت‌: شب‌ مناسب‌ نیست‌. منتظر بمانیم‌ وقت‌ صبح‌ حمله‌ کرده‌ کارش‌ را بسازیم‌، بنابراین‌ در اطراف‌ منزل‌ آن‌ حضرت‌ به‌ انتظار ایستادند.در این‌ هنگام‌ آیه‌ «و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ کافران‌ درباره‌ تو نیرنگ‌ می‌ کردند تا تو رابه‌ بند کشند یا بکشند یا از مکه‌ اخراج‌ کنند و نیرنگ‌ می‌ زدند، و خدا تدبیر می‌ کرد و خدا بهترین‌ تدبیر کنندگان‌ است‌»
۳۰ سوره‌ انفال وحی‌ شد و به‌ این‌ ترتیب‌ خداوند رسولش‌ را از تصمیم‌ و توطئه‌ آنان‌ آگاه‌ ساخت‌ .
● لیله‌ المبیت‌
رسول‌ خدا (ص) مامور به‌ هجرت‌ و خروج‌ از مکه‌ شد و علی‌(ع) در بستر او خوابید تا فکر کنند که‌ او در بستر است‌ . علی‌ (ع) با کمال‌ اخلاص‌ در بستر آن‌ حضرت‌ آرمید و نبی‌ اکرم‌(ص) در اول‌ ماه‌ ربیع‌ سال‌ ۱۴ بعثت‌ از مکه‌ خارج‌ شد.چون‌ صبح‌ روشن‌ شد، کفار به‌ منزل‌ حضرت‌ حمله‌ کرده‌ و به‌ طرف‌ بسترش‌ پیش‌ رفتند، علی‌(ع) از بستر بیرون‌ جهید و ایستاد، و فرمود: چه‌ شده‌ چرا اینجا ریخته‌ اید؟ گفتند: عموزاده‌ات‌ محمد کو؟ فرمود: آیا نگفتید از شهر ما بیرون‌ شو؛ او هم‌ رفت‌، دیگر چه‌ می‌ خواهید؟
● غار ثور
مهاجمان‌ ناکام‌ و خشمگین‌ بیکار ننشسته‌ و به‌ هر سو در جست‌وجوی‌ محمد درآمدند. در پاره‌یی‌ از روایات‌ آمده‌ که‌ در میان‌ قریش‌ مردی‌ بود ملقب‌ به‌ «ابو کرز» که‌ از قبیله‌ خزاعه‌ بود و در شناختن‌ رد پای‌ افراد مهارتی‌ بسزا داشت‌ از این‌ رو چند نفر به‌ دنبال‌ او رفته‌ و از وی‌ خواستند رد پای‌ محمد(ص) را بیابد. ابو کرز اثر قدمهای‌ رسول‌ خدا (ص) را از در خانه‌ آن‌ حضرت‌ نشان‌ داد و به‌ دنبال‌ آن‌ همچنان‌ تا در غار پیش‌ رفتند . از آن‌ سو رسول‌ خدا(ص) در غار آرمیده‌ و از شکافی‌ که‌ وارد شده‌ بودند بیابان‌ و صحرا را می‌نگریستند خدای‌ تعالی‌ برای‌ گم‌ شدن‌ رد پای‌ رسول‌ خدا(ص) عنکبوتی‌ را مامور کرده‌ بود تا بر در غار تار بتند، و پرندگانی‌ را فرستاد تا آنجا تخم‌ بگذارند . وقتی‌ مشرکین‌ به‌ در غار رسیدند، ابو کرز دید رد پاها قطع‌ شده‌. از این‌ رو همان‌ جا ایستاد و گفت‌: محمد از اینجا نگذشته‌ و داخل‌ این‌ غار هم‌ نشده‌ زیرا اگر به‌ درون‌ آن‌ رفته‌ بود این‌ تارها پاره‌ می‌شد و این‌ تخم‌ پرندگان‌ می‌شکست‌، دیگر نمی‌دانم‌ در اینجا یا به‌ زمین‌ فرو رفته‌ اند یا به‌ آسمان‌ صعود کرده‌ اند! آن‌ حضرت‌ سه‌ روز در غار ثور ماند و سپس‌ از غار بیرون‌ آمد. مردی‌ از چوپانان‌ قریش‌ را دید که‌ ابن‌ اریقط‌ نام‌ داشت‌. به‌ او فرمود: آیا بر جانم‌، از تو ایمن‌ باشم ؟ گفت‌: تو را حفظ‌ کرده‌ و کسی‌ را از وضع‌ تو مطلع‌ نمی‌ کنم‌. یا محمد(ص) اراده‌ کجا را داری؟ فرمود: می‌ خواهم‌ به‌ یثرب‌ بروم‌. گفت‌: به‌ خدا تو را از راهی‌ می‌برم‌ که‌ هیچ‌ کس‌ نداند.
فرمود: برو به‌ مکه‌ و به‌ علی‌ (ع) بشارت‌ ده‌ که‌ خدا مرا اجازت‌ هجرت‌ فرموده‌ است‌ برای‌ من‌ آذوقه‌ و مرکبی‌ آماده‌ کند. ابن‌ اریقط‌ به‌ محضر علی‌ (ع) آمد و جریان‌ را گفت‌: علی‌(ع) برای‌ حضرت‌ خوراک‌ راه‌ و یک‌ مرکب‌ فرستاد و آنگاه‌ حضرت‌ به‌ طرف‌ یثرب‌ حرکت‌ فرمود .اهل‌ مدینه‌ از آمدن‌ رسول‌ الله‌ (ص) مطلع‌ بودند. چون‌ روز می‌ شد مردان‌ و زنان‌ به‌ استقبال‌ آن‌ حضرت‌ می‌ رفتند و چون‌ هواگرم‌ می‌ شد برمی‌ گشتند. روزی‌ که‌ حضرت‌ رسول‌(ص) وارد«قباء»شد نزدیکی‌های‌ ظهر بود و مردم‌«قبا»که‌ مایوس‌ شده‌ بودند به‌ خانه‌ها رفتند اما مردی‌ که‌ هنوز در جای‌ بلندی‌ نشسته‌ و سمت‌ مکه‌ را می‌نگریست‌ ناگهان‌ چشمش‌ به‌ چند نفر افتاد که‌ از راه‌ رسیدند و در زیر درختی‌ آرمیدند، فریاد زد: ای‌ فرزندان‌«قیله‌»آن‌ کسی‌ که‌ روزها به‌ انتظارش‌ بودید وارد شد! روز جمعه‌ آن‌ حضرت‌ ازقبا خارج‌ شد و وقت‌ ظهر به‌ قبیله‌ بنی‌ سالم‌ رسید و سپس‌ به‌ طرف‌ مدینه‌ به‌ راه‌ افتادند.رسول‌ خدا (ص) روز دوازدهم‌ ربیع‌ الاول‌ وارد مدینه‌ شدند که‌ بعدها مبداء تاریخ‌ هجری‌ قمری‌ گردید.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید